پایگاه تحقیقاتی وصایت

وبلاگ رسمی حسین قربانی دامنابی
پایگاه تحقیقاتی وصایت

جهت دانلود کتب، روی تصاویر کلیک راست کنید و سپس گزینه ی open link را بزنید.

  • ((مجموعه آثار حسین قربانی دامنابی))
  • طبقه بندی موضوعی

    سیره ی تند عمر بن خطاب در برخورد با زنان

    حسین قربانی | چهارشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۴۰ ب.ظ

    با بررسی سطحی در زندگی عمر بن خطاب، به این نکته پی خواهیم برد که وی در هیچ یک از دوره های زندگی اش رفتار شایسته ای با زنان نداشته است؛ چه آن زمان که مشرک بود، چه آن زمان که مسلمان شد و چه آن زمان که بر مردم حکومت می کرد.

    موارد متعددی می توان برای هر یک از این موارد ذکر کرد؛ ولی به اختصار به چند مورد اشاره می کنیم.

    مورد یکم: عمر خواهرش را کتک زد

    ضیاء مقدسی روایت کرده است که:

    «عمر نزد آن دو (خواهر و همسر خواهرش) رفت؛ خباب نیز آنجا بود و هنگامی که احساس کرد عمر به آنجا می آید، در خانه پنهان شد. عمر گفت: این سر و صداها چیست؟ ـ آنان سوره طه را تلاوت می کردند ـ پاسخ دادند: چیزی جز سخنانی که به هم می گفتیم نبود. عمر گفت: شاید شما از دین بیرون رفته اید؟

    شوهر خواهرش پاسخ داد: ای عمر، اگر حق در غیر دین تو باشد، چه خواهی کرد؟

    عمر به او حمله کرد و او را لگد کوب نمود. خواهرش آمد تا از شوهرش دفاع کند؛ اما عمر با دست بر صورت او کوبید که صورتش خونین شد.»[1]

    این روایت را ضیاء مقدسی در صحیحش آورده و دکتر عبد الملک بن دهیش سندش را حسن دانسته است.[2]

    مورد دوم: عمر، زنان سوگوار را در حضور پیامبر (ص) کتک زد

    احمد بن حنبل و حاکم نیشابوری روایت کرده اند که:

    «ابن عباس گفت: هنگامی که عثمان بن مظعون از دنیا رفت، زنی گفت: بهشت بر تو گوارا باد ای عثمان بن مظعون. پس رسول خدا صلی الله علیه وآله خشمگینانه به او نگاه کرد و فرمود: از کجا می دانی؟ گفت: ای رسول خدا، او جنگاور و همنشین شما بود. پس رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: به خدا قسم، من رسول خدا هستم ((ولی نمیدانم [در آخرت] با من چگونه عمل می شود)) پس مردم بر عثمان ترسیدند.  سپس هنگامی که زینب دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله از دنیا رفت، فرمود: خداوند او را به سلف صالح عثمان بن مظعون ملحق نمود. زنان با شنیدن این سخن پیامبر صلی الله علیه وآله گریستند.

     عمر با تازیانه ای که در دستش بود در حضور رسول خدا صلی الله علیه وآله آغاز به کتک زدن زنان نمود. پس حضرت رسول صلی الله علیه وآله تازیانه را از دست او گرفت و فرمود: آرام باش، تو را با این زن ها چکار؛ بگذار گریه کنند. سپس به زن ها فرمود: گریه کنید؛ ولی از ناله های شیطانی ( ناله هایی که با گناه و اعتراض به خداوند همراه است ) بر حذر باشید.»[3]

    سند این روایت را احمد شاکر، محقق کتاب مسند احمد، تصحیح کرده است.[4]

    مورد سوم: عمر، خواهر ابوبکر و دیگر زنانی را که در خانه عایشه جمع شده بودند، کتک زد

    ابن شبه نمیری روایت کرده است که:

    «سعید بن مسیب گفت: هنگامی که ابوبکر از دنیا رفت، عایشه به عزاداری و گریه پرداخت، عمر درِ خانه عایشه آمد و زنان را از گریه و عزاداری نهی کرد؛ ولی زن ها گوش نکردند. عمر به هشام بن ولید دستور داد تا وارد خانه شود و خواهر ابوبکر را بیرون بیاورد. عایشه هنگامی که سخن عمر را شنید به هشام گفت: من بر خانه ام از تو سزاوارترم. عمر به هشام گفت: به تو اجازه می دهم داخل خانه شوی. هشام داخل خانه شد و امّ فروه خواهر ابوبکر را بیرون آورد و نزد عمر برد. عمر تازیانه را به حرکت در آورد و ضرباتی چند بر پیکرش نواخت. زنان هنگامی که این خبر را شنیدند، متفرق شدند.»[5]

    برنامه ی جوامع الکلم حکم به صحت سند این روایت داده است.[6]

    نکته اینکه مراسیل سعید بن مسیب به اجماع علمای اهل سنت، صحیح هستند.

    ابن حجر عسقلانی در شرح این روایت بریده شده ی صحیح بخاری «وقد أخرج عمر أخت أبی بکر حین ناحت؛ یعنی عمر، خواهر ابوبکر را هنگامی که گریه و نوحه می کرد، از خانه بیرون آورد»، می نویسد:

    «ابن سعد در طبقاتش با سند صحیح از سعید بن مسیب نقل می کند که گفت: هنگامی که ابوبکر از دنیا رفت، عایشه مجلس عزاداری برپا کرد؛ خبر به عمر رسید؛ پس او آنان را از گریه و عزاداری منع کرد؛ ولی زن ها نپذیرفتند. عمر به هشام بن ولید گفت: برو داخل خانه و امّ فروه را بیرون بیاور!

    هنگامی که هشام وارد خانه شد، ضرباتی با تازیانه بر بدن امّ فروه نواخت که بقیه زن ها گریختند. اسحاق بن راهویه به شکل دیگری این قصه را نقل کرده است و در آخرش می گوید: زنان را یکی پس از دیگری از خانه ابوبکر بیرون می آوردند و عمر آنان را با تازیانه می زد. سپس مؤلف کتاب، حدیث ابوهریره را ذکر کرده است درباره ی تصمیم به آتش زدن خانه ها بر سر کسانی که در نماز حاضر نمی شوند.»[7]

    مورد چهارم: عمر، زنانی را که در خانه ی ام المومنین میمونه جمع شده بودند، کتک زد

    عبد الرزاق با سندش روایت کرده است که:

    «زمانی که خالد بن ولید (در زمان خلافت عمر) از دنیا رفت، زنان در خانه میمونه همسر رسول خدا صلی الله علیه وآله گردآمدند و بر وی گریه می کردند. عمر تازیانه به دست همراه ابن عباس از راه رسید و خطاب به ابن عباس گفت: ای عبدالله! بر امّ المؤمنین میمونه وارد شو و او را امر کن حجاب بپوشد و بگو زنانی که در خانه جمع شده اند نزد من بیایند.

    ابن عباس می گوید: زنان خارج شدند و عمر آن ها را با تازیانه می زد. همین طور که عمر زنان را می زد، پوشش یکی از زنان افتاد. به عمر گفتند: پوشش (چادرش) از سرش افتاد (رهایش کن). عمر گفت: شما را با او چکار؟ [پس از این گریه ها] او احترامی ندارد.»[8]

    مورد پنجم: عمر زنش را نیمه شب کتک زد

    «از اشعث بن قیس نقل شده است که گفت: شبی مهمان عمر بودم. نیمه های شب، عمر از جایش حرکت کرد و زنش را کتک می زد! بین آن دو قرار گرفته و مانع شدم. هنگامی که عمر به رختخوابش برگشت، گفت: ای اشعث! سخنی از من بشنو که از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیده ام: کسی که همسرش را می زند از وی نمی پرسند که چرا او را کتک زدی!!! و همیشه پس از خواندن نماز وتر بخواب؛ ولی سومی را فراموش کردم.»[9]

    این روایت را ابن ماجه نقل کرده و برنامه ی جوامع الکلم حکم به صحت سندش داده[10]، حاکم و ذهبی نیز تصحیح کرده اند[11] و ضیاء مقدسی در صحیحش آورده و محققش دکتر عبد الملک بن دهیش یکی از اسنادش را تحسین کرده است.[12]

    مورد ششم: عمر کنیزها را به خاطر داشتن حجاب کتک می زد

    محمد ناصرالدین ألبانی می نویسد:

    «ابن منذر گفته: ثابت است که عمر به کنیزی که مقنعه می پوشید می گفت: سرت را برهنه کن و خودت را به زنان آزاده شبیه نکن و او را با تازیانه می زد. این روایت صحیح است.

     ابن ابی شیبه از قتاده از انس نقل کرده است که عمر کنیزی را دید که مقنعه پوشیده بود؛ او را کتک زد و گفت: خودت را به زنان آزاده شبیه مگردان. می گویم: سند این روایت صحیح است و آن را زهری نیز از انس نقل کرده که سند آن نیز صحیح است، البته اگر زهری از انس شنیده باشد.

     مختار بن فلفل نیز از أنس بن مالک نقل کرده است که گفت: کنیزی از کنیزان مهاجر یا انصار با بدن پوشیده و مقنعه بر سر نزد عمر رفت. عمر پرسید: آیا آزاد شده ای؟ گفت: نه. عمر گفت: پس این روسری و مقنعه چیست؟! آن را از سرت بردار؛ چون این پوشش مخصوص زنان آزاده و مؤمن است. کنیز لحظه ای اهمال کرد؛ پس عمر از جایش برخاست و با تازیانه بر سرش زد تا روسری را بردارد. می گویم: این حدیث با شرط مسلم صحیح است.»[13]

     مورد هفتم: سقط جنین از ترس عمر

    عبد الرزاق با سند معتبر مرسل روایت کرده است که:

    «حسن بصری گفت: عمر زنی را که نزد وی در رفت و آمد بود احضار کرد. آن زن پس از شنیدن خبر فریاد زد: وای بر من، مرا با عمر چکار! در بین راه که می آمد، ناگهان درد زایمان آن زن را فرا گرفت؛ وارد خانه ای شد؛ فرزندش را به دنیا آورد؛ اما آن کودک دو بار فریاد زد و مرد.»[14]

    قطعیت این مطلب از دیدگاه عالمان اهل تسنن آن چنان بوده است که حتی در کتاب های فقهی نیز به آن استناد کرده اند.[15]

    حتی عبد القادر عوده این واقعه را از وقایع مشهور تاریخ اسلام دانسته است.[16]

    مورد هشتم: ادرار کردن زن از ترس عمر

    عبد الرزاق با سند معتبر مرسل روایت کرده است که:

    «ابراهیم بن طهمان نخعی گفت: عمر در بین صف های بانوان عبور می کرد، بوی خوشی از یکی از خانمها به مشامش رسید. گفت: اگر می دانستم که کدام زن خودش را خوشبو کرده است، با وی چنین و چنان می کردم. شما زنان باید خودتان را برای همسرتان خوشبو کنید و هنگام بیرون آمدن از منزل، لباس های کهنه بپوشید.

    راوی می گوید: شنیدم زنی که خود را خوشبو کرده بود، از ترس خودش را نجس کرده بود.»[17]

     

    [[1]] فمشى إلیهما ذامرا قال إسحاق یعنی متغضبا حتى دنا من الباب قال وعندهما رجل یقال له خباب یقریهما سورة ( طه ) قال فلما سمع خبا حس عمر دخل تحت سریر لهما فقال ما هذه الهینمة التی سمعتها عندکم قالا ما عدا حدیثا تحدثنا بیننا فقال لعلکما قد صبوتما وترکتما دینکما الذی أنتم علیه فقال ختنه یا عمر أرأیت إن کان الحق فی غیر دینک قال فأقبل على ختنه فوطئه وطئا شدیدا قال فدفعته أخته عن زوجها فضرب وجهها فدمهی وجهها

    [[2]] الأحادیث المختارة  ج 7   ص 140-142 ح 2573 قال المحقق: إسناده حسن لشاهده

    [[3]] المستدرک على الصحیحین  ج 3   ص 210 ح 4869 عن بن عباس قال لما مات عثمان بن مظعون قالت امرأة هنیئا لک الجنة عثمان بن مظعون فنظر رسول الله صلى الله علیه وسلم إلیها نظر غضبان فقال وما یدریک قالت یا رسول الله فارسک وصاحبک فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم والله انى رسول الله وما أدرى ما یفعل بی سأشفق الناس على عثمان فلما ماتت زینب ابنة رسول الله صلى الله علیه وسلم قال رسول الله صلى الله علیه وسلم الحقی بسلفنا الصالح الخیر عثمان بن مظعون فبکت النساء فجعل عمر یضربهن بسوطه فأخذ رسول الله صلى الله علیه وسلم بیده وقال مهلا یا عمر ثم قال ابکین وإیاکن ونعیق الشیطان

    [[4]] مسند احمد ، ج 2 ص 530-531 ح 2127 پی دی اف/ قال الشاکر: إسناده صحیح

    [[5]] حدثنا عثمان بن عمر قال أنبأنا یونس یعنی ابن زید عن الزهری عن سعید بن المسیب أن أبا بکر رضی الله عنه لما توفی أقامت علیه عائشة رضی الله عنها النوح فأقبل عمر رضی الله عنه حتى قام ببابها فنهاها ومن معها عن البکاء على أبی بکر فأبین أن ینتهین فقال عمر لهشام بن الولید ادخل فأخرج إلی ابنة أبی قحافة أخت أبی بکر فقالت عائشة لهشام حین سمعت ذلک من عمر إنی أحرج علیک بیتی فقال عمر لهشام أدخل فقد أذنت لک فدخل فأخرج أم فروة بنت أبی قحافة إلى عمر رضی الله عنه فعلاها بالدرة فضربها ضربات فتفرق النوائح لما سمعن ذلک فقال عمر رضی الله عنه أترون أن یعذب أبو بکر رضی الله عنه ببکائکن إن رسول الله قال فإن المیت لیعذب ببکاء أهله علیه

    [[6]] أخبار المدینة  ج 1   ص 358 ح 1103 حکم برنامه ی جوامع الکلم: إسناده متصل ، رجاله ثقات

    [[7]] فتح الباری  ج 5   ص 74 در شرح ح 2286  وصله بن سعد فی الطبقات بإسناد صحیح من طریق الزهری عن سعید بن المسیب قال لما توفی أبو بکر أقامت عائشة علیه النوح فبلغ عمر فنهاهن فأبین فقال لهشام بن الولید أخرج إلى بیت أبی قحافة یعنی أم فروة فعلاها بالدرة ضربات فتفرق النوائح حین سمعن بذلک ووصله إسحاق بن راهویه فی مسنده من وجه آخر عن الزهری وفیه فجعل یخرجهن امرأة امرأة وهو یضربهن بالدرة ثم ذکر المصنف حدیث أبی هریرة فی إرادة تحریق البیوت على الذین لا یشهدون الصلاة

    [[8]] مصنف عبد الرزاق  ج 3   ص 557 ح 6681 عبد الرزاق عن بن عیینة عن عمرو بن دینار قال لما مات خالد بن الولید اجتمع فی بیت میمونة نساء یبکین فجاء عمر ومعه بن عباس ومعه الدرة فقال یا أبا عبد الله ادخل على أم المؤمنین فأمرها فلتحتجب واخرجهن علی قال فجعل یخرجهن علیه وهو یضربهن بالدرة فسقط خمار امرأة منهن فقالوا یا امیر المؤمنین خمارها فقال دعوها ولا حرمة لها کان معمر یعجب من قوله لا حرمة لها

    [[9]] حدثنا محمد بن یحیى والحسن بن مدرک الطحان قالا ثنا یحیى بن حماد ثنا أبو عوانة عن داود بن عبد الله الأودی عن عبد الرحمن المسلمی عن الأشعث بن قیس قال ضفت عمر لیلة فلما کان فی جوف اللیل قام إلى امرأته یضربها فحجزت بینهما فلما أوى إلى فراشه قال لی یا أشعث احفظ عنی شیئا سمعته عن رسول الله صلى الله علیه وسلم لا یسأل الرجل فیم یضرب امرأته ولا تنم إلا على وتر ونسیت الثالثة

    [[10]] سنن ابن ماجه  ج 1   ص 639 ح 1986 حکم برنامه ی جوامع الکلم: إسناده متصل ، رجاله ثقات

    [[11]] المستدرک على الصحیحین  ج 4   ص 194 ح 7342

    [[12]] الأحادیث المختارة  ج 1   ص 188-189 ح 94 و 95 قال عبد الملک بن دهیش: إسناده حسن

    [[13]] إرواء الغلیل فی تخریج أحادیث منار السبیل ، ج 6 ص 203-204 ح 1796 سایت شامله / ( قال ابن المنذر : ثبت " أن عمر قال لأمة رأها متقنعة : اکشفی رأسک ولا تشبهی بالحرائر وضربها بالدرة " ) صحیح .

    أخرجه ابن أبی شیبة فی " المصنف " ( 2 / 82 / 1 ) : حدثنا وکیع قال : حدثنا شعبة عن قتادة عن أنس قال: " رأى عمر أمة لنا مقنعة فضربها وقال : لا تشبهین بالحرائر " . قلت : وهذا إسناد صحیح

    ثم قال: حدثنا عبد الأعلى عن معمر عن الزهری عن أنس به . قلت : وهذا سند صحیح إن کان الزهری سمعه من أنس .

    حدثنا علی بن مسهر عن المختار بن فلفل عن أنس بن مالک قال : " دخلت على عمر بن الخطاب أمة قد کان یعرفها لبعض المهاجرین أو الأنصار وعلیها جلباب متقنعة به فسألها : عتقت ؟ قالت : لا : قال : فما بال الجلباب ؟ ! ضعیه عن رأسک إنما الجلباب على الحرائر من نساء المؤمنین فتلکأت فقام إلیها بالدرة فضرب بها رأسها حتى ألقته عن رأسها " . قلت : وهذا سند صحیح على شرط مسلم ...

    [[14]] مصنف عبد الرزاق  ج 9   ص 458 ح 18010 عبد الرزاق عن معمر عن مطر الوراق وغیره عن الحسن قال أرسل عمر بن الخطاب إلى امرأة مغیبة کان یدخل علیها فأنکر ذلک فأرسل إلیها فقیل لها أجیبی عمر فقالت یا ویلها ما لها ولعمر قال فبینا هی فی الطریق فزعت فضربهاالطلق فدخلت دارا فألقت ولدها فصاح الصبی صیحتین ثم مات

    [[15]] المهذب فی فقه الإمام الشافعی  ج 2   ص 192 ؛ الکافی فی فقه ابن حنبل  ج 4   ص 60 و المغنی فی فقه الإمام احمد بن حنبل الشیبانی  ج 8   ص 338

    [[16]] التشریع الجنائی فی الإسلام  ج 3   ص 320  ومن الوقائع المشهورة فى هذا الباب أن عمر رضى الله عنه بعث إلى امرأة کان یدخل علیها ...

    [[17]] مصنف عبد الرزاق  ج 4   ص 373-374 ح 8117  عبد الرزاق عن بن عیینة عن الأعمش عن إبراهیم قال طاف عمر بن الخطاب فی صفوف النساء فوجد ریحا طیبة من رأس امرأة فقال لو أعلم أیتکن هی لفعلت ولفعلت لتطیب إحداکن لزوجها فإذا خرجت لبست أطمار ولیدتها قال فبلغنی أن المرأة [ التی ] کانت تطیبت بالت فی ثیابها من الفرق

    • حسین قربانی

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی