پایگاه تحقیقاتی وصایت

وبلاگ رسمی حسین قربانی دامنابی
پایگاه تحقیقاتی وصایت

جهت دانلود کتب، روی تصاویر کلیک راست کنید و سپس گزینه ی open link را بزنید.

  • ((مجموعه آثار حسین قربانی دامنابی))
  • طبقه بندی موضوعی

    حضرت محسن (ع) سقط شد

    حسین قربانی | پنجشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۰۱ ق.ظ

    روایات اهل سنت در مورد سقط جنین حضرت فاطمه علیها السلام بسیار آشفته و مشوّش است و هر کس به روایات، اقوال و سخنان آنان در این زمینه مراجعه کند، به این نکته پى خواهد برد.

    این روایات، تصریح دارند که حضرت على علیه السلام سه پسر داشت: حسن، حسین و محسن که پیامبر صلی الله علیه وآله این نام ها را با تشبیه به نام هاى فرزندان حضرت هارون علیه السلام: (شبر، شبیر، مبشر)، بر آن ها نهاده بود.

    این مطالب در بسیاری از منابع معتبر اهل سنت موجود است؛ از جمله حاکم نیشابورى، آن را در مستدرک نقل کرده و صحیح دانسته و ذهبى نیز صحّت آن را تأیید کرده است.[1]

    اکنون این پرسش مطرح است که آیا حضرت على علیه السلام پسرى به این نام داشته است؟

    مى گویند: آرى، او فرزندى به نام محسن داشت.

    مى پرسیم: چگونه زیست؟ و سرانجامش چه شد؟

    آن ها وجود او را مى پذیرند، امّا در ادامه مطلب، دچار اختلاف مى شوند.

    آیا شما انتظار دارید که آشکارا و بدون هیچ گونه پرده پوشى و با صراحت و شفّافیت کامل سخن بگویند؟!

    البتّه گاهى در این میان، افرادى پیدا شده اند که حقیقت را بازگو کرده اند و البتّه با مشکلاتى نیز روبرو مى شدند و تاوان سنگینى براى بازگویى حقیقت دادند که کمی جلوتر بیان خواهیم کرد.

    اصل سقط شدن حضرت محسن (ع)

    اکثر علمای عامه با وجود حضرت محسن بن علی علیهما السلام موافق بوده و در اصل وجود ایشان شک نکرده اند و نظرات مخالفین این سخن، شاذ می باشد. سخن اصلی در مورد سقط شدن ایشان است که در این میان، گروهی از علمای اهل تسنن به این امر اشاره کرده اند که به ذکر چند مورد اکتفا می کنیم:

    1. ابن عبد البر متوفای 463 هـ

    عبد الرحمن الصفوری الشافعی (متوفای 894 هـ) از کتاب الاستیعاب ابن عبد البر چنین نقل می کند:

    «فاطمه علیها السلام فرزندی را سقط کرد که علی علیه السلام نامش را محسن گذاشته بود.»[2]

    البته این سخن در کتاب الاستیعاب چاپ شده فعلی وجود ندارد.

    2. شمس الدین ذهبی متوفای 748 هـ

    صلاح الدین صفدی (از شاگردان ذهبی)، می نویسد:

    «و شیخ شمس الدین (ذهبی) کتابی دارد به نام «فتح المطالب فی فضل علی بن ابی طالب» که این کتاب را در نزد او از اول تا آخر خوانده ام. در آن به ذکر فرزندان علی علیه السلام پرداخته و تعدادش را 30 فرزند دانسته است. از پسران: حسن، حسین، محمد، عمر اکبر و عباس اکبر . اینها 5 فرزندی هستند که دارای نسل بعدی می باشند و محسن سقط شد و محمد اصغر هم در کربلا کشته شد ...[3]

    3. ابو الحجاج یوسف المزی متوفای 742 هـ

    «علی بن ابیطالب علیه السلام 21 فرزند پسر داشت: حسن، حسین، محمد اکبر که همان ابن الحنیفه است، عمر اطرف که عمر اکبر است، عباس اکبر ابوالفضل که در کربلا کشته شد و به او سقا گفته میشد. اینها دارای نسل بعدی بودند و اما کسانی که دارای نسل بعدی نبودند: محسن که سقط شد؛ محمد اصغر در کربلا کشته شد؛ عباس اصغر که گفته میشود در کربلا کشته شد ... .»[4]

    4. عبد الرحمن بن عبد السلام الصفوری متوفای 894 هـ

    «فرزندان فاطمه علیها السلام 5 تن بودند: حسن، حسین و محسن که سقط شد، زینب کبری و زینب صغری که کنیه اش ام کلثوم بود و در زمان حیات رسول الله صلی الله علیه وآله به دنیا آمد.»[5]

    5. جمال الدین یوسف المَقدِسی المشهور بـ  ابن المبرد متوفای 909 هـ

    «در مورد محسن گفته میشود که سقط شده و همچنین گفته میشود که در کودکی از دنیا رفت. صحیح آن است که فاطمه علیها السلام به هنگامی که او جنین بود، وی را سقط کرد.»[6]

    6. جلال‌الدین عبدالرحمن بن ابی‌بکر سیوطی متوفای 911 هـ

    «حضرت فاطمه زهرا علیها السلام از اولاد 5 تا داشت: حسن، حسین، محسن، ام کلثوم و زینب؛ اما محسن سقط شد.»[7]

    سقط شدن حضرت محسن (ع) در هنگام هجوم

    بعضی از علمای اهل سنت و عالمان غیر شیعه ی نزدیک به اهل سنت که ابوبکر و عمر را قبول داشته و آن دو را تکریم میکردند، به سقط شدن حضرت محسن علیه السلام در اثر حمله به خانه ی حضرت فاطمه علیها السلام اعتراف کرده اند:

    1. ابراهیم بن سیار نظّام المعتزلی متوفای 231 هـ

    شهرستانی از قول نظّام، صاحب یکی از فرق معتزله به نام نظّامیه، نقل می‌کند که گفت:

    «عمر در روز بیعت، آن چنان با لگد بر شکم فاطمه علیها السلام زد که نوزادی که در شکم داشت، افتاد و سقط شد. عمر فریاد می ‌زد: خانه فاطمه علیها السلام را با همه ساکنین آن آتش بزنید، حال آنکه در خانه، کسی غیر از علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) نبود.»[8]

    خطیب بغدادی در شرح حال نظّام می نویسد:

    «ابراهیم بن سیار از جمله کسانى بود که وارد بغداد شد. او از یکه تازان و صاحب نظران در علم کلام بر طبق مذهب معتزله بود و در علم کلام (بر طبق آراى مذهب معتزله ) کتاب‌هاى زیادى به رشته تحریر در آورده است. او فردى ادیب بود و اشعار بسیار دقیق و پرمعنایى در زمینه علم کلام سروده است. ابوعثمان جاحظ (شاگرد او) مطالب بسیارى از او نقل کرده است.»[9]

    ابو الفرج بن جوزی حنبلی نیز می نویسد:

    «ابراهیم بن سیار، ابو اسحاق بصری معروف به نظّام، از بزرگان متکلمین مذهب معتزله بود و در آن کتاب هایی نوشته است و جاحظ از او بسیار حکایت کرده است.»[10]

    خیر الدین زرکلی نیز در شرح حال نظّام می نویسد:

    «ابو اسحاق النظام (متوفای 231 هـ) از پیشوایان معتزله است. جاحظ گفته است: اوائل می گویند: در هر هزار سال یکبار، مردی می آید که بی نظیر است؛ پس اگر این مطلب صحت داشته باشد، ابو اسحاق از آن ها است. در علوم فلسفه تبحر داشت و بر بسیاری از کتاب های رجال فلسفه از طبیعیون و الهیون اطلاع داشت و نظرات خاص خودش را داشت که در آن ها فرقه ای از معتزله که به خاطر انتسابش به او نظّامیه نامیده میشوند، از او تبعیت می کنند.»[11]

    و جاحظ کسی است که ذهبی درباره ی او می گوید:

    «جاحظ، علامه ی متبحر و صاحب فنون، اهل بصره، معتزلی مذهب، صاحب تألیفات و شاگرد نظّام بود.»[12]

    2. ابن قتیبه دینوری متوفای 276 هـ

    مرحوم ابن شهر آشوب مازندرانی، از علمای متقدم شیعه، چنین می گوید:

    «و محسن سقط شد و در معارف ابن قتیبه دینوری آمده است که محسن از ضربه ی قنفذ کشته شد.»[13]

    صلاح الدین صفدی، عالم بزرگ اهل سنت، به راستگویی علامه مازندرانی تصریح کرده است:

    «رشید الدین مازندرانی شیعی محمد بن شهر آسوب با سین، ابو جعفر سروری مازندرانی رشید الدین شیعی، یکی از بزرگان شیعه است؛ در حالی که 8 سال داشت قرآن را حفظ کرد و در اصول شیعه به بالاترین درجه رسید و از شهر ها به سمت او سفر می شد؛ سپس در علم قرآن و غریب و نحو پیشی گرفت و در زمان مقتفی در بغداد بر منبر موعظه می کرد و مقتفی از او شگفت زده شد و به او هدیه داد. شاداب و زیبا روی و دارای محاسن زیبا و صداقت در گفتار و خوش مشرب و دارای علم زیاد و خشوع و عبادت و تهجد بسیار و همیشه با وضو بود. ابن ابی طیء در تاریخش از او بسیار تمجید کرده است. در سال 588 فوت کرد.»[14]

    و آنچه که این نقل علامه ابن شهر آشوب را تأیید می کند، این سخن گنجی شافعی است:

    «فاطمه علیها السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله پسری را سقط کرد که رسول خدا صلی الله علیه وآله او را محسن نامیده بود و این چیزی است که نزد هیچ یک از اهل نقل یافت نمی شود مگر در نزد ابن قتیبه.»[15]

    ولی در نسخه های فعلی کتاب معارف ابن قتیبه، فقط این عبارت دیده می شود:

    «وأما محسن بن علی فهلک وهو صغیر ؛ و اما محسن بن علی در کودکی از دنیا رفت.»[16]

    3. ابوبکر بن ابی دارم متوفای 352 هـ

    شمس الدین ذهبی در شرح حال او می نویسد:

    «ابن ابی دارم: امام، حافظ و فاضل، ابوبکر احمد بن محمد ... شیعی و محدث اهل کوفه بود ... حاکم و ابوبکر بن مردویه از او حدیث نقل کرده اند ... وی به حفظ حدیث و معرفت به آن موصوف بود مگر اینکه رافضی گری می کرد و در تحقیر بعضی از صحابه مطلب نوشت و او با این وجود، در نقل مورد اعتماد نیست ... ابوبکر در محرم سال 352 هـ از دنیا رفت و گفته شده است در سال 351 هـ . حاکم گفته است: او رافضی و غیر قابل اعتماد است و حافظ محمد بن حماد گفته است: در تمام روزگار عمرش امرش مستقیم بود ( در راه راست قرار داشت؛ یعنی سنی بود)؛ سپس در اواخر عمرش بیشترین چیزی که در حضورش بر او خوانده می شد، مثالب و مطاعن صحابه بود و مردی بر او می خواند که عمر با لگد، فاطمه علیها السلام را زد تا اینکه محسن را سقط کرد و در خبر دیگری از او آمده است که منظور از آیات ((و فرعون آمد)) یعنی عمر ((و قبل از او)) یعنی ابوبکر و ((دروغگویان)) یعنی عایشه و حفصه هستند؛ پس با او موافقت کرد و من روایتش را ترک کردم. [منِ ذهبی] می گویم: او شیخی گمراه و ساقط بود.»[17]

    از این سخنان ذهبی روشن می شود که ابن ابی دارم، ابتدا سنی بوده و سپس در آخر عمرش شیعه شده است و درست به همین دلیل است که ذهبی در ابتدا از او تعریف و تمجید می کند و سپس او را دروغگو میشمارد و سخن حافظ محمد بن حماد الدولابی، از علمای بزرگ اهل سنت و معاصر ابن ابی دارم، نیز به همین نکته اشاره دارد.

    اما نکته ی قابل توجه دیگر این است که حاکم و ذهبی، روایات ابن ابی دارم در مستدرک را صحیح دانسته اند![18]

    نکته ی دیگری که شیعه نبودن ابن ابی دارم را تأیید می کند، نام بردن از او در کتاب های شیعه به عنوان یکی از مشایخ حشویه می باشد:

    «محمد بن أبی دارم الیمامی أبو بکر: لم یذکروه. أحد مشائخ الحشویة»[19]

    حشویه هم که از اهل سنت هستند، همانطور که معلمی یمانی گفته است:

    «پس گویا استاد (علامه کوثری) به این مطلب اشاره داشته و گویا وابصی (عبد السلام بن عبد الرحمن) را از حشویه دانسته است. و منظورش از حشویه، اهل سنت هستند؛ نظیر امام احمد بن حنبل و اصحاب و موافقانش .»[20]

    اهل سنت در علم رجالشان قاعده ای دارند با این مضمون که اگر راوی مثلا به رفض متهم شد، به کتابهای رجال شیعیان مراجعه می شود؛ آنگاه اگر نام آن راوی متهم به رفض در آن کتاب ها به عنوان راوی شیعه ذکر شده باشد، ادعای شیعه بودنش را می پذیریم و الا خیر.

    محمد جمال الدین قاسمی، از علمای علم حدیث اهل سنت (متوفای 1332 هـ)، می نویسد:

    «می گویم: اینجا مسئله ای است که باید به آن توجه نمود که اصحاب جرح و تعدیل، بسیاری را در کتاب هایشان می شمارند که به بدعت منسوب شده اند و استنادشان در این مورد، همان است که در مورد یکی از آنها گفته می شود که او از شیعیان است یا از خارج شدگان از دین یا ناصبی یا غیر از اینها .

    با این وجود که سخن از آنها به آنچه ذکر شد، گاهی سخن پراکنی یا دروغ است و من از کتاب های شیعه به کتاب کشی و نجاشی مراجعه کردم و بجز دو راوی به نام های ابان بن تغلب و عبدالملک بن اعین که سیوطی به نقل از گذشتگان در کتابش «التقریب ممن خرج لهم الشیخان» آنها را منسوب به شیعه کرده و 25 نفر شمرده است، در آن کتاب ها ندیدم و در مورد بقیه در آن دو کتاب چیزی ندیدم و از این، علم مهم و فایده جدیدی به دست آوردم که در مورد کسی که به بدعت منتسب می شود، باید به کتابهای اصحابشان مراجعه کرد که در آنها، اصلی از جعلی، و معروف از نامشخص ظاهر می شود و نظیر این، همان است که من بر آن دلیل آوردم و آن این است که در اقوال فرقه به کتابهای متداول مراجعه شود، تا سینه به آن آرام شود و الا چه بسیار سخنانی که بر مذهبی دروغ بسته می شود یا بر عکس یا بدون شروط نقل می شود و کسی که تحقیق کند و به اصول مراجعه کند، آن را می داند؛ بلکه از شارحین دیده ام کسی را که، لفظش را لغوی ضبط می کند و نسبت می دهد و با مراجعه به منسوب، اشتباه در ماده ظاهر می شود؛ پس به این فایده توجه کن و بر آن مواظبت کن.»[21]

    4. ابو جعفر النقیب متوفای 613 هـ

    وقتى به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید مراجعه مى کنیم، مى بینیم که او از شیخ و استاد خود، ابو جعفر النقیب نقل مى کند که وقتى ماجراهاى هَبّار بن الأسود ـ که زینب، دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله را ترساند و او سقط جنین کرد و رسول خدا صلی الله علیه وآله هَبّار را مهدور الدّم خواند ـ در نزد او نقل شد، شیخ گفت:

    « اگر هنگامى که این مردم به خانه فاطمه (علیها السلام) هجوم آوردند و او را ترساندند ـ تا آن چه در شکم داشت سقط شد ـ ، رسول خدا صلی الله علیه وآله زنده بود، حتماً به مهدور الدّم بودن کسى که او را ترسانده بود، حکم مى فرمود.

    ابن ابى الحدید به او مى گوید: آیا آنچه که گروهی می گویند که: «فاطمه علیها السلام ترسید و محسن سقط شد» را از قول شما روایت کنیم؟ شیخ به او گفت: نه! از من، نه این روایت و نه بطلان آن را نقل نکنید؛ چرا که به دلیل تعارض اخبار در این مورد، من در این موضع توقف می کنم.»[22]

    آرى، روایت نمى کنند و هر گاه که روایت کنند، تحریف مى نمایند و اگر کسى چنین روایاتى را ذکر کند، انواع تهمت ها را بر او مى بندند.

    ابن ابی الحدید استادش ابو جعفر النقیب را چنین معرفی می کند:

    «ابو جعفر نقیب که رحمت خدا بر او باد، سرشار از علم، دارای عقل صحیح و منصف در جدال بود و اگرچه علوی بود، اما تعصب در مذهب نداشت.او به فضائل صحابه اقرار می کرد و شیخین (ابو بکر و عمر) را مدح می گفت.»[23]

    و در جای دیگر می نویسد:

    «النقیب ابو جعفر، امامی مذهب نبود (بلکه زیدی بوده است) و از گذشتگان (صحابه) برائت نمی جست  و به قول مسرفین شیعه راضی نبود، ولی آنچه از کلام بر زبانش جاری می شد، به صورت بحث و جدل بین من و او بود.»[24]

    ابن کثیر دمشقی نیز او را چنین می ستاید:

    «یحیی بن محمد علوی حسینی، نقیب طالبیون در بصره بعد از پدرش و شیخی ادیب، فاضل، عالم به فنون زیاد؛ از جمله علم انساب و ایام عرب و اشعارشان بود و بسیاری از آن ها را حفظ بود و از مجالسان خلیفه الناصر لدین الله عباسی بود.»[25]

    خلاصه اینکه ابو جعفر النقیب اگرچه سنی نبود، اما شیعه نیز نبود، بلکه زیدی مذهب بدون تعصب و بی طرف بوده است که با دیدن روایاتی که به او رسیده بود، به این جریان باور داشت، ولی از ترس نمی توانست اظهار کند.

    5. ابراهیم بن محمد الجوینی متوفای 722 هـ

    وی روایتی را با ارسال مسلّم و با سند متصل از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل می کند مبنی بر اینکه حضرت فاطمه علیها السلام در اثر ضربه ای که به پهلویشان می زنند، فرزندش را سقط می کند و در اثر آن کشته می شوند:

    «ابن عباس گفت: روزی پیامبر صلی الله علیه وآله نشسته بود، امام حسن علیه السلام بر او وارد شد، دیدگان پیامبر صلی الله علیه وآله که بر او افتاد، اشک آلود شد؛ سپس امام حسین علیه السلام بر آن حضرت وارد شد ، مجدداً پیامبر صلی الله علیه وآله گریست. در پی آن دو، حضرت فاطمه و امیرالمومنین علیهما السلام وارد شدند، اشک پیامبر صلی الله علیه وآله با دیدن آن دو نیز جاری شد. وقتی از پیامبر صلی الله علیه وآله علت گریه بر فاطمه علیه السلام را پرسیدند، فرمودند:

    ... زمانی که حضرت فاطمه علیه السلام را دیدم، به یاد آوردم که بعد از من با او چه رفتاری می‌شود و همانند این است که من با او هستم و می‌نگرم که اهانت وارد خانه اش شده و حرمتش هتک گردیده و حقّش غصب شده و ارثش گرفته شده است. پهلویش شکسته و جنینش سقط شده است. این در حالی است که مرا به اندوه می‌خوانَد، ولی جواب داده نمی‌شود و کمک می‌خواهد و کسی او را یاری نمی‌دهد؛ پس همواره بعد از من غصّه‌دار، داغدار و گریان است. گاهی به یاد می‌آورد که وحی از خانه او قطع شده و گاهی دوری مرا از خاطر می‌گذرانَد. وقتی ظلمتِ شب همه جا را فرا می‌گیرد، از این که مانندِ همیشه، صدای مرا ـ که در نماز شب، قرآن می‌خواندم ـ نمی‌شنود، احساس غربت و تنهایی می‌کند. سپس می‌ بیند که حرمتش شکسته شده، در حالی که در زمان حیات پدرش عزیز و مورد احترام بوده است ... .

      پس خداوند متعال، فاطمه علیه السلام را به من ملحق می‌نماید و او اوّلین فرد از اهل بیتِ من است که بر من وارد می‌شود. سپس بر من وارد می ‌شود، در حالی که غصّه ‌دار و داغدار و ناراحت است. حقّ او را به ظلم گرفته‌اند و او را به قتل رسانده ‌اند. در آن هنگام می‌گویم: خداوندا! لعنت کن کسی را که به فاطمه علیه السلام ظلم کرده است و عذاب کن کسی را که حقّ او را غصب کرده است و خوار کن کسی را که به او اهانت کرده و حرمتش را هتک کرده است و در عذابِ دوزخت جاودان کن کسی را که به پهلوی او زده و فرزندش را سقط کرده است؛ پس در این هنگام، فرشتگان آمین می‌گویند.»[26]

    شمس الدین ذهبی که از شاگردان جوینی است، در چندین کتابش از او با عناوینی همچون: «الامام المحدث، الإمام الکبیر، الإمام الزاهد، الاوحد، الاکمل، فخر الاسلام، شدید الاعتناء بالروایه وتحصیل الاجزاء، الشیخ القدوه، صاحب حدیث واعتنی بالروایه، المحدث، شیخ المشایخ و ...» یاد کرده است.[27]

    صلاح الدین صفدی متوفای 764 هـ نیز در شرح حال جوینی می گوید:

    «صدر الدین جوینی شافعی ابراهیم بن محمد امام، زاهد، محدث و شیخ خراسان بود ... از ابن الموفق اذکانی رفیق موید طوسی و جماعتی در شام، عراق و حجاز، حدیث استماع نمود و به این کار (یعنی شنیدن و نوشتن حدیث) بسیار علاقمند بود. او حدیث نوشت و تحصیل نمود. زیبا روی، خوش خوان، دیندار و با وقار بود و قازان (پادشاه مغول ایران) به دست او مسلمان شد.»[28]

    مرکز فتوای اسلام وب هم در جواب استفتائی، جوینی را سنی دانسته است:

    «و اما در مورد محدود کردن اسامی این امامان، چیزی در کتاب های مورد اعتماد اهل سنت نیامده است، تا جایی که می دانیم؛ پس چگونه این روایت، [خلفای پیامبر صلی الله علیه وآله را] بر آن امامان، مخصوص می کند ؟ و قندوزی متوفای سال 1294 هـ یا ابو اسحاق حموینی متوفای سال 722 هـ ؛ هر یک از این دو نفر این روایت را در کتابی نقل کرده اند که در نسبتش به آنها شک می شود، به خصوص که آن دو سنی هستند و آنچه که در کتاب گنجانده شده، مربوط به اهل سنت نیست و به همین خاطر، بعضی از اهل علم در نسبت این دو کتاب به این دو نفر تشکیک کرده اند و مؤیدش این است که ما ذکری از این دو کتاب یا نقل از آن دو در چیزی از هزاران کتاب اهل سنت که در دست داریم، نمی یابیم.»[29]   

    اما در صحت انتساب کتاب فرائد السمطین به جوینی، همین بس که زرندی حنفی که معاصر جوینی و متوفای 747 هـ بوده، از آن حدیث نقل کرده و آن را متعلق به جوینی دانسته است:

    «نقل الشیخ الامام العالم صدر الدین إبراهیم بن محمد المؤید الحموی (رحمه الله) فی کتابه ، فضل أهل البیت (علیهم السلام) : بسنده إلى عبد الله بن مسعود (رضی الله عنه) قال ... .»[30]

    و جالب اینکه، اسم کتاب زرندی، بسیار شبیه به اسم کتاب جوینی است.

    خیر الدین زرکلی در شرح حال زرندی حنفی می نویسد:

    «شمس الدین زرندی: فقیه حنفی و از علمای حدیث اهل مدینه است. بعد از پدرش متولی تدریس در آن شد؛ بعد از سال 742 هـ به شیراز کوچ کرد و متولی منصب قضاوت آنجا شد تا اینکه از دنیا رفت. او کتاب هایی دارد؛ از جمله: درر السمطین فی مناقب السبطین .»[31]

    اسماعیل پاشا نیز به صراحت این کتاب را به جوینی نسبت داده و جالب اینکه تاریخ اتمام تألیف آن را نیز بیان کرده است:

    «فرائد السمطین فى فضائل المرتضى والبتول والسبطین لابى عبد الله إبراهیم بن سعد الدین محمد بن ابى بکر بن محمد بن حمویة بن محمد الجویلى المعروف بالحموى فرغ منه سنة 716 »[32]

     

     

    [[1]] المستدرک على الصحیحین  ج 3   ص 180 ح 4773 عن علی بن أبی طالب رضی الله عنه قال لما ولدت فاطمة الحسن جاء النبی n فقال أرونی ابنی ما سمیتموه قال قلت سمیته حربا قال بل هو حسن فلما ولدت الحسین جاء رسول الله n فقال أرونی ابنی ما سمیتموه قال قلت سمیته حربا فقال بل هو حسین ثم لما ولدت الثالث جاء رسول الله n قال أرونی ابنی ما سمیتموه قلت سمیته حربا قال بل هو محسن ثم قال إنما سمیتهم باسم ولد هارون شبر وشبیر ومشبر هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه. قال الذهبی فی التلخیص: صحیح

    [[2]] المحاسن المجتمعة فی الخلفاء الأربعة ، ص 14 فصل فی أولاد علی من فاطمة وغیرها ، مکتبة جامعة الملک السعود قسم المخطوطات ، الرقم: 4871  وأسقطت فاطمة سقطاً سمّاه علی محسناً

    [[3]] الوافی بالوفیات  ج 21   ص 185  وللشیخ شمس الدین کتاب سماه فتح المطالب فی فضل علی بن أبی طالب قرأته علیه من أوله إلى آخره ذکر فیه أن أولاده رضی الله عنه تسعة وثلاثون ولدا أما الذکور فالحسن والحسین ومحمد وعمر الأکبر والعباس الأکبر وهؤلاء الخمسة هم الذین أعقبوا والمحسن طرح ومحمد الأصغر قتل بالطف ...

    [[4]] تهذیب الکمال  ج 20   ص 479  وکان له من الولد الذکور أحد وعشرون : الحسن ، والحسین ، ومحمد الاکبر وهو ابن الحنفیة ، وعمر الاطرف وهو الاکبر ، والعباس الاکبر أبو الفضل قتل بالطف ویقال له : السقاء أبو قربة أعقبوا ، والذین لم یعقبوا : محسن درج سقطا ، ومحمد الاصغر ، قتل بالطف ...

    [[5]] نزهة المجالس  ج 2   ص 438  أولاد فاطمة الخمسة الحسن والحسین والمحسن کان سقطا وزینب الکبرى وزینب الصغرى المکناة بأم کلثوم ولدت فی حیاة النبی صلى الله علیه وسلم

    [[6]] الشجرة النبویة فی نسب خیر البریة ، ورق 4  پی دی اف / محسن قیل : سقط ، وقیل بل درج صغیرا ، والصحیح أن فاطمة ( علیها السلام ) أسقطته جنینا

    [[7]] الحاوی للفتاوی، کتاب الأدب والرقائق، العجاجة الزرنبیة فی السلالة الزینبیة، ج 2   ص 30  مسألة : فاطمة الزهراء رضی الله عنها رزقت من الأولاد خمسة : الحسن ، والحسین ، ومحسن ، وأم کلثوم ، وزینب فأما محسن فدرج سقطا

    [[8]] الملل والنحل  ج 1   ص 57 فقال ان عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتى القت الجنین من بطنها وکان یصیح احرقوا دارها بمن فیها وما کان فى الدار غیر على وفاطمة والحسن والحسین

    [[9]] تاریخ بغداد  ج 6   ص 97 رقم 3131  إبراهیم بن سیار أبو إسحاق النظام ورد بغداد وکان أحد فرسان أهل النظر والکلام على مذهب المعتزلة وله فی ذلک تصانیف عدة وکان أیضا متأدبا وله شعر دقیق المعانی على طریقة المتکلمین وأبو عثمان الجاحظ کثیر الحکایات عنه

    [[10]] المنتظم  ج 11   ص 66 رقم 1259 إبراهیم بن سیار أبو إسحاق البصری النظام کان من کبار المتکلمین على مذهب المعتزلة وله فی ذلک تصانیف والجاحظ یحکی عنه کثیرا

    [[11]] الأعلام للزرکلی ، ج 1 ص 43  سایت شامله / النظام (000 - 231 هـ = 000 - 845 م) إبراهیم بن سیار بن هانئ البصری، أبو إسحاق النظام: من أئمة المعتزلة، قال الجاحظ: (الاوائل یقولون فی کل ألف سنة رجل لا نظیر له فان صح ذلک فأبو إسحاق من أولئک). تبحر فی علوم الفلسفة واطلع على أکثر ما کتبه رجالها من طبیعیین وإلهیین، وانفرد بآراء خاصة تابعته فیها فرقة من المعتزلة سمیت (النظامیة) نسبة إلیه

    [[12]] سیر أعلام النبلاء  ج 11   ص 526  الجاحظ العلامة المتبحر ذو الفنون أبو عثمان عمرو بن بحر بن محبوب البصری المعتزلی صاحب التصانیف أخذ عن النظام

    [[13]] مناقب آل ابی طالب، ج 3 ص 133  سایت کتابخانه مرکز فقاهت / والمحسن سقط، وفی معارف القتبی انّ محسناً فسد من زحم قنفذ العدوی

    [[14]] الوافی بالوفیات  ج 4   ص 118 رشید الدین المازندرانی الشیعی محمد بن علی بن شهراسوب الثانیة سین مهملة أبو جعفر السروری المازندرانی رشید الدین الشیعی أحد شیوخ الشیعة . حفظ القرآن وله ثمان سنین وبلغ النهایة فی أصول الشیعة کان یرحل إلیه من البلاد ثم تقدم فی علم القرآن والغریب والنحو ووعظ على المنبر أیام المقتفی ببغداد فأعجبه وخلع علیه . وکان بهی المنظر حسن الوجه والشیبة صدوق اللهجة ملیح المحاورة واسع العلم کثیر الخشوع والعبادة والتهجد لا یکون إلا على وضوء . أثنى علیه ابن أبی طی فی تاریخه ثناء کثیر توفی سنة ثمان وثمانین وخمس مائة

    [[15]] کفایة الطالب ، ص 413 پی دی اف / إن فاطمة علیها السلام اسقطت بعد النبی ذکرا، کان سماه رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله وسلم محسنا، وهذا شی ء لم یوجد عند أحد من اهل النقل إلا عند ابن قتیبة

    [[16]] المعارف  ج 1   ص 211

    [[17]] سیر أعلام النبلاء  ج 15   ص 576-578 ابن أبی دارم الإمام الحافظ الفاضل أبو بکر أحمد بن محمد السری بن یحیى بن السری بن أبی دارم التمیمی الکوفی الشیعی محدث الکوفة ... حدث عنه الحاکم وأبو بکر بن مردویه ... کان موصوفا بالحفظ والمعرفة إلا أنه یترفض قد ألف فی الحط على بعض الصحابة وهو مع ذلک لیس بثقة فی النقل ... مات أبو بکر فی المحرم سنة اثنتین وخمسین وثلاث مئة وقیل سنة إحدى . قال الحاکم هو رافضی غیر ثقة وقال محمد بن حماد الحافظ کان مستقیم الأمر عامة دهره ثم فی آخر أیامه کان أکثر ما یقرأ علیه المثالب حضرته ورجل یقرأ علیه أن عمر رفس فاطمة حتى أسقطت محسنا وفی خبر آخر قوله تعالى ( وجاء فرعون ) عمر ( ومن قبله ) أبو بکر ( والمؤتفکات ) عائشة وحفصة فوافقته وترکت حدیثه . قلت شیخ ضال معثر

    [[18]] المستدرک علی الصحیحین ، ج 1 ص 393 ح 964 و ج 1 ص 437 ح 1102 و ج 2 ص 268 ح 2965 و...

    [[19]] مستدرکات علم رجال الحدیث، الشیخ علی النمازی الشاهرودی، ج ٦  ص ٣٨٠ رقم 12328  سایت کتابخانه مدرسه فقاهت

    [[20]] التنکیل بما فی تأنیب الکوثری من الأباطیل ، ج 2 ص 547 رقم 142 سایت شامله/ فکأن الأستاذ أشار إلى هذا، کأنه أراد أن الوابصی - کما یقول - من الحشویة. وأراد بالحشویة أهل السنة الإمام أحمد وأصحابه وموافقیه

    [[21]] قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث ، باب پنجم ، ص 195  سایت شامله / أقول: ها هنا أمر ینبغی التفطن له، وهو أن رجال الجرح والتعدیل عدوا فی مصنفاتهم کثیرًا ممن رُمِیَ ببدعة، وسندهم فی ذلک ما کان یقال عن أحد من أولئک أنه شیعی أو خارجی، أو ناصبی أو غیر ذلک مع أن القول عنهم بما ذکر قد یکون تقولا، وافتراء، ومما یدل علیه أن کثیرًا ممن رمی بالتشیع من رواة الصحیحین لا تعرفهم الشیعة أصلا، وقد راجعت من کتب رجال الشیعة کتاب: "الکشی" و"النجاشی" فما رأیت من رماهم السیوطی نقلًا عمن سلفه بالتشیع فی کتابه، التقریب ممن خرج لهم الشیخان وعدهم خمسة وعشرین إلا راویین وهما أبان بن تغلب وعبد الملک بن أعین، ولم أر للبقیة فی ذینک الکتابین ذکرا، وقد استفدنا بذلک علما مهما، وفائدة جدیدة وهی أنه ینبغی الرجوع فی المرمى ببدعه إلى مصنفات رجالها فیها یظهر الأصیل من الدخیل والمعروف من المنکور، ونظیر هذا ما کنت أدل علیه، وهو الرجوع فی أقوال الفرق إلى مصنفاتها المتداولة حتى ینثلج بها الصدر وإلا فکم من قول افترى على مذهب، أو نقل مقلوبًا أو فاقد شرط کما یعلمه من حقق ورجع إلى الأصول، بل رأیت من الشراح من یضبط لفظه لغویة ویعزوها وبمراجعة المعزو إلیه یظهر اشتباه فی المادة، فتنبیه لهذه الفائدة واحرص علیها

    [[22]] شرح نهج البلاغة  ج 14   ص 115 قلت : وهذا الخبر أیضا قرأته على النقیب أبی جعفر رحمه الله ، فقال : إذا کان رسول الله صلى الله علیه وسلم أباح دم هبار بن الأسود لأنه روع زینب فألقت ذا بطنها ، فظهر الحال أنه لو کان حیا لأباح دم من روع فاطمة حتى ألقت المحسن . فقلت : أروی عنک ما یقوله قوم إن فاطمة روعت فألقت المحسن ، فقال : لا تروه عنی ولا ترو عنی بطلانه ، فإنی متوقف فی هذا الموضع لتعارض الأخبار عندی فیه .

    [[23]] شرح نهج البلاغة  ج 10   ص 129 وکان النقیب أبو جعفر رحمه الله ، غزیر العلم ، صحیح العقل ، منصفا فی الجدال ، غیرمتعصب للمذهب وإن کان علویا وکان یعترف بفضائل الصحابة ، ویثنی على الشیخین

     

    [[24]] شرح نهج البلاغة  ج 12   ص 57 النقیب أبی جعفر ، ولم یکن إمامی المذهب ، ولا کان یبرأ من السلف ، ولا یرتضی قول المسرفین من الشیعة ، ولکنه کلام أجراه على لسانه البحث والجدل بینی وبینه

    [[25]] البدایة والنهایة  ج 13   ص 74 یحیى بن محمد بن محمد بن محمد بن محمد بن علی العلوی الحسینی نقیب الطالبیین بالبصرة بعد أبیه کان شیخا أدیبا فاضلا عالما بفنون کثیرة لا سیما علم الانساب وأیام العرب وأشعارها یحفظ کثیرا منها وکان من جلساء الخلیفة الناصر

    [[26]] فرائد السمطین فی فضائل المرتضى والبتول والسبطین ، ج 2 ، ص 34 و 35  سایت کتابخانه مدرسه فقاهت / أنبأنی الشیخ أبو طالب علی بن أنجب بن عبید الله بن الخازن ، عن کتاب الإمام برهان الدین أبی الفتح ناصر بن أبی المکارم المطرزی ، عن أبی المؤیّد ابن الموفّق ، أنبأنا علی بن أحمد بن موسى الدقاق قال أنبأنا محمد بن أبی عبد الله الکوفی قال : أنبأنا موسى بن عمران ، عن عمّه الحسین بن یزید النوفلی ، عن الحسن بن علیّ بن حمزة ، عن أبیه عن سعید بن جبیر ، عن ابن عبّاس ، قال : إنّ رسول الله صلّى الله علیه وآله کان جالساً ذات یوم... إنّی لمّا رأیتها ذکرت ما یُصنع [ بها ] بعدی ، کأنّی بها : وقد دخل الذلّ بیتها ، وانتُهکت حرمتها ، وغُصب حقّها ، ومُنعت إرثها ، وکُسر جنبها ، وأُسقطت جنینها ، وهی تنادی یا محمّداه فلا تُجاب ، وتستغیث فلا تُغاث ، فلا تزال بعدی محزونة مکروبة باکیة ... فیلحقها الله عزّ وجلّ بی فتکون أوّل مَن یلحقنی مِن أهل بیتی ، فتقدم علیّ محزونة مکروبة مغمومة مغصوبة مقتولة . یقول رسول الله [ صلّى الله علیه وآله وسلّم ] عند ذلک : اللّهمّ العن مَن ظلمها ، وعاقِب مَن غصبها ، وذلّ مَن أذلّها ، وخلّد فی نارک مَن ضرب جنبها حتّى ألقت ولدها ، فتقول الملائکة عند ذلک آمین

    [[27]] «وسمعت من الإمام المحدث الأوحد الأکمل فخر الإسلام صدر الدین إبراهیم بن محمد بن المؤید بن حمویه الخراسانی الجوینی شیخ الصوفیة قدم علینا طالب حدیث وروى لنا عن رجلین من أصحاب المؤید الطوسی وکان شدید الاعتناء بالروایة وتحصیل الأجزاء حسن القراءة ملیح الشکل مهیبا دینا صالحا وعلى یده أسلم غازان الملک مات سنة اثنتین وعشرین وسبع مائة وله ثمان وسبعون سنة رحمه الله تعالى»  ترجمه: «و از امام محدث یگانه، اکمل، فخر الاسلام صدر الدین جوینی، شیخ صوفیه، حدیث شنیدم. او به نزد ما برای طلب حدیث آمد و برای ما از دو مرد از اصحاب مؤید طوسی روایت نقل کرد و وی به روایت و جمع آوری آن توجه زیادی داشت. او خوش خوان، زیبا روی، با هیبت، دیندار و صالح بود و غازان، پادشاه مغول، به دست او مسلمان شد. وی در سال 722 هـ در سن 78 سالگی از دنیا رفت. خدای متعال رحمتش کند.»  تذکرة الحفاظ  ج 4   ص 1500

    [[28]] الوافی بالوفیات  ج 6   ص 92-93 صدر الدین الجوینی الشافعی إبراهیم بن محمد الإمام الزاهد المحدث شیخ خراسان صدر الدین أبو المجامع ابن الشیخ سعد الدین ابن المؤید بن حمویه الجوینی الصوفی ولد سنة بضع وأربعین وست مائة وتوفی رحمه الله سنة اثنتین وعشرین وسبع مائة وسمع من ابن الموفق الأذکانی صاحب المؤید الطوسی ومن جماعة بالشام والعراق والحجاز وعنی بهذا الشأن جدا وکتب وحصل وکان ملیح الشکل جید القراءة دینا وقورا وعلى یدیه أسلم قازان

    [[29]] رقم الفتوى: 52163 الثلاثاء 2 رجب 1425 - 17-8-2004  وأما تحدید أسماء هؤلاء الأئمة فلم یرد فی شیء من کتب السنة المعتمدة فیما نعلم، فکیف تخص هذه الروایة على أولئک الأئمة، ویرویها القندوزی المتوفى سنة 1294هـ أو أبو إسحاق الحموینی المتوفى سنة 722هـ وکل منهما یرویها فی کتاب له یُشَک فی نسبته إلیه لا سیما وأنهما سنیان، وما تضمنه الکتاب لا یمت لأهل السنة بصلة، ولذلک قد شکک فی نسبة هذین الکتابین إلیهما بعض أهل العلم، ویؤیده أننا لم نجد ذکرا لهذین الکتابین أو النقل عنهما فی شیء من آلاف کتب أهل السنة التی بین أیدینا

    [[30]] نظم درر السمطین فی فضائل المصطفى والمرتضى والسبطین ، ص 155  سایت مدرسه فقاهت

    [[31]] الأعلام للزرکلی ، ج 7 ص 152 سایت شامله / الزرندی (693 - 747 ؟ هـ = 1294 - 1347 م) محمد بن یوسف بن الحسن، شمس الدین الزرندی: فقیه حنفى، من العلماء بالحدیث. من أهل المدینة. تولى التدریس فیها بعد أبیه، ورحل إلى شیراز بعد سنة 742 فولی القضاء بها حتى مات. له کتب، منها (درر السمطین فی مناقب السبطین - خ)

    [[32]] إیضاح المکنون فی الذیل على کشف الظنون  ج 4   ص 182

    • حسین قربانی

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی