پایگاه تحقیقاتی وصایت

وبلاگ رسمی حسین قربانی دامنابی
پایگاه تحقیقاتی وصایت

جهت دانلود کتب، روی تصاویر کلیک راست کنید و سپس گزینه ی open link را بزنید.

  • ((مجموعه آثار حسین قربانی دامنابی))
  • طبقه بندی موضوعی

    فصل پنجم: نقد و بررسی روایات افضلیت خلفا

    حسین قربانی | شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۸:۴۵ ب.ظ

    bab

    فصل پنجم: نقد و بررسی روایات افضلیت خلفا

    bab

    یکی از مهمترین عللی که حق و باطل را بر عامه مشتبه ساخته و مانع از پذیرش افضلیت امام علی g شده، احادیث ساختگی در فضیلت خلفای ثلاثه است که تعدادشان نیز کم نیست.

    ابن تیمیه می نویسد:

    «مردم احادیث دروغین بسیاری بر رسول خدا n بسته اند در اصول، احکام، زهد و فضائل و احادیث بسیاری در فضیلت خلفای چهارگانه و معاویه ساخته اند.»[1]

    ابن حجر ضمن جعلی دانستن بسیاری از این روایات، درباره ی ریشه ی پیدایش اینگونه احادیث می نویسد:

    «سزاوار است بر کتابهایى که ریشه ندارد، کتابهاى فضائل را افزود؛ چون اینها پر از احادیث ضعیف و ساخته شده است... اما فضائل ساختگى از حد شمارش خارج است. چون رافضه در فضل اهل بیت حدیث وضع کردند، جهّال و افراد نادان از اهل سنت نیز براى مقابله با آنان احادیث دروغ و جعلى در فضیلت معاویه، ابوبکر و عمر ساختند.»[2]

    آنچه در این سخن حافظ ابن حجر عسقلانی مهم است، اعتراف او به جعلی بودن بسیاری از روایات فضائل شیخین و معاویه است؛ اما در مورد ریشه ی پیدایش این روایات، ادعای باطلی کرده است؛ چرا که منشأ پیدایش اغلب این روایات به زمان حکومت معاویه در شام و نیز زمان خلافت او بر می گردد که به خاطر تحریک مردم برای جنگ با حضرت علی g ، روایاتی در فضیلت عثمان جعل نمود تا خون او را رنگین تر کند و جهت تضعیف و کمرنگ کردن جایگاه حضرت علی g  نیز دست به جعل حدیث در فضیلت ابوبکر و عمر و دیگر صحابه زد.

    در کتاب سلیم بن قیس هلالی (متوفای قرن اول هجری) مطلبی آمده که جالب است. وی می گوید:

    (( به امیرالمومنین g  خبر رسید که عمرو عاص در شام برای مردم خطبه خوانده و گفته است:

    «پیامبر n مرا به عنوان رئیس لشکرش فرستاد و ابو بکر و عمر هم در آن لشکر بودند، و من چنین گمان کردم که مرا به خاطر احترامی که نزد او دارم فرستاده است. وقتی بازگشتم، گفتم: «یا رسول الله، کدام یک از مردم نزد تو محبوب‌ترند؟» گفت: «عایشه!» گفتم: «از مردان؟» گفت: «پدرش.»[3]

    ای مردم، این علی است که درباره‌ی ابو بکر، عمر و عثمان بدگویی می‌کند، در حالی که خودم از پیامبرn شنیدم که می فرمود: «خداوند حق را بر زبان و قلب عمر زده است!» و درباره‌ی عثمان فرمود: «ملائکه از عثمان حیا می‌کنند!» و از علی شنیدم وگرنه گوش‌هایم کر شوند که در زمان عمر چنین روایت می‌کرد: «پیامبر در حالی که ابو بکر و عمر پیش می‌آمدند نگاهی به آنان کرد و گفت: «یا علی، اینان دو پیرمردهای اهل بهشت از اولین و آخرین هستند مگر پیامبران و مرسلین، و این مطلب را به آن دو مگو که هلاک می‌شوند!

    امیرالمومنین g به پا خاست و فرمود: «تعجب است از طاغیان اهل شام که سخن عمرو عاص را می‌پذیرند و او را تصدیق می‌کنند! کار او در حدیث و دروغ گفتن و بی ‌مبالاتی به آنجا رسیده است که بر پیامبرn دروغ می‌بندد، در حالی که آن حضرت او را هفتاد لعن نموده و همچنین رفیقش را که عمرو عاص مردم را به سوی او دعوت می‌کند (معاویه) در مواردی لعنت نموده است... .

    امیرالمومنین g  در ادامه سخنانش فرمود: «چه مصیبتی که از کذابین و منافقین این امت دیده‌ام. گویا قاریان ضعیف العقیده قرآن و بسیار کوشا را می بینم که حدیث عمرو عاص را روایت می‌کنند و او را در این باره تصدیق می‌نمایند و بر ضد ما اهل بیت با دروغ او استدلال می‌کنند.

     آیا ما می‌گوییم که بهترین این امت ابو بکر و عمر هستند و اگر بخواهم سومی را هم نام می‌برم؟! (روایتی که ابن تیمیه صدور آن از امیرالمومنین g را متواتر می داند!) به خدا قسم عمرو عاص از سخنش درباره عایشه و پدرش جز رضایت معاویه قصدی ندارد، و او را با دروغ بستن به خداوند راضی کرده است. اما حدیثی که عمرو عاص گمان دارد از من شنیده است، هرگز! قسم به خدایی که دانه را شکافت و مردم را آفرید، او می‌داند که یقینا بر من دروغ می‌بندد و خداوند چنین سخنی را پنهانی و آشکارا از من نشنیده است.

    خدایا، عمرو عاص و معاویه را به خاطر بستن راه تو و نسبت دروغشان به کتاب تو و پیامبرت و کوچک شمردن پیامبر و نسبت دروغشان به او و به من، لعنت فرما.

    سلیم گوید: معاویه قاریان و قاضیان شام را فراخواند و به آنان اموالى بخشید و در بخش‌ها و شهرهاى شام پراکندشان تا روایات دروغین را نقل کنند و احادیث باطل را بسازند و به مردم بگویند که: على g  عثمان را کشته و از ابو بکر و عمر هم بیزارى جسته و معاویه به خون خواهى عثمان برخاسته و ابان پسر عثمان و دیگر فرزندان عثمان همراه او هستند، تا آنجا که شامیان را به خویش مایل کرد و متحد شدند.

    معاویه بیست سال چنین رفتار نمود؛ در سراسر قلمرواش همین سیاست را اعمال مى‌کرد تا آنجا که حرامیان شام و یاران باطل بر سر سفره طعام و شرابش گرد آمدند، آنان را اموال زیاد و زمین‌هاى بسیار بخشید و طعام و شراب بسیار داد تا که کودکان بر این سیاست بزرگ شدند و کهنسالان پیرتر گردیدند و تازیان بیابان گرد نزد او کوچ کردند. شامیان لعن بر شیطان را ترک کردند و گفتند: لعن على قاتل عثمان باید کرد! و نادانان امّت و پیروان پیشوایان گمراه و دعوتگران به دوزخ بر این سنّت بار آمدند. خداى ما را بس است که او خوب وکیلى است! و اگر خداوند مى‌خواست همه را به راه راست گرد مى‌آورد، ولى خدا آنچه خواهد کند.))[4]

    همانطور که سلیم گفته، معاویه بعد از به خلافت رسیدن نیز این روشش را ترک نکرد و احادیث بسیاری وضع نمود.

    ابو الحسن مدائنی (متولد سال 132 هـ و متوفای 224 هـ) که ذهبی از او با عناوینی چون «العلامة الحافظ الصادق» یاد کرده و آگاهی اش به سیره ها، مغازی، انساب و روزگار عرب را ستوده و او را در آنچه نقل می کند راستگو و عالی الإسناد، عالم به فتوح، مغازی و راست گفتار در آنها دانسته،[5] در کتاب «الاحداث» خود نقل می کند که:

    «معاویه بخش‌ نامه‌ای برای همه کارگزاران خود صادر کرد که در آن آمده بود: "ذمه من از هرکس که چیزی از فضائل ابوتراب و اهل ‌بیت او را نقل کند، برداشته شده است." و سخنوران در هر منطقه، بر منابر، علی g  را لعنت می‌کردند و از او تبری می‌جستند و به او و افراد خاندانش دشنام می‌دادند.

    در آن هنگام، گرفتارترین مردم، کوفیان بودند که در آن شهر، شیعیان از همه جا بیش‌تر ساکن بودند. معاویه، زیاد بن ‌سمیه را به حکومت کوفه گماشت و بصره را هم ضمیمه آن کرد. او نیز -که به شیعیان آشنا بود و به روزگار حکومت علی g  خود از آنان شمرده می‌شد- ایشان را به ‌سختی تعقیب کرد و آنان را زیر هر سنگ و کلوخ که یافت، کشت و شیعیان را به بیم انداخت؛ او دست‌ها و پاها را می‌برید و به دیده‌ها میل می‌کشید و آنان را بر تن‌ های درختان خرما بر دار می‌کشید تا جایی که ایشان را از عراق بیرون راند و پراکنده ساخت و در عراق هیچ شیعه نام ‌آوری باقی نماند.

    آنگاه معاویه به همه کارگزاران خویش در سراسر منطقه حکومتش نوشت: "گواهی هیچ یک از شیعیان علی و اهل ‌بیت او را مپذیرید و نوشت: بنگرید که شیعیان و دوستان و هواداران عثمان را در منطقه حکومت خود و کسانی را که فضائل و مناقب او را نقل می‌کنند، گرامی دارید و به خود نزدیک سازید و جایگاه نشستن آنان را به خود نزدیک تر قرار دهید و آن چه را که هر یک از ایشان روایت می‌کند، همراه نام خود و پدر و عشیره اش برای من بنویسید." آنان نیز چنان کردند.

    چون معاویه برای آنان پول، جامه، پاداش و زمین می‌داد، در بیان فضائل و مناقب عثمان زیاده ‌روی کردند و از ایشان میان عرب و موالی شایع شد و به سبب چشم و هم‌چشمی برای رسیدن به دنیا و منزلت، در هر شهر و دیار، این موضوع رایج شد. آن چنان‌که هیچ گمنام و فرومایه‌ای که در فضیلت و منقبت عثمان روایتی نقل می‌کرد و پیش یکی از کارگزاران معاویه می‌آمد، نبود مگر اینکه نامش را در دیوان می‌نوشت و او را به خود نزدیک می‌ساخت و شفاعتش را می‌پذیرفت؛ و مدت‌ها چنین بودند.

    معاویه سپس به کارگزاران خود نوشت: "حدیث درباره عثمان فراوان در هر شهر و هر سو پراکنده شده است. اینک چون این نامه من به شما رسید، مردم را به جعل روایت در مورد فضائل صحابه و خلفای اُولی (ابوبکر و عمر) فرا خوانید و هیچ خبری را که هرکس از مسلمانان درباره علی نقل می‌کند، رها مکنید مگر این‌که نظیر آن را برای صحابه بسازید و پیش من آورید که این کار برای من خوش‌تر و مایه چشم ‌روشنی بیش‌تر من است و حجت و برهان ابوتراب و شیعیان او را بیشتر درهم می‌شکند تا آن‌که مناقب و فضائل عثمان را روایت کنید."

    چون این نامه برای مردم خوانده شد، اخبار بسیاری که ساخته و پرداخته بودند و خالی از حقیقت بود، در مناقب صحابه منتشر شد و مردم در این مورد چندان کوشیدند که اندک ‌اندک روی منابر گفته شد و به مکتب ‌داران القاء می‌شد که بسیاری از روایاتی از این دست را به کودکان و پسر بچه ‌ها آموزش دهند؛ آنان نیز چنان کردند و همان گونه که قرآن را به آنان می‌آموختند، آن روایات را هم آموزش دادند. سپس کار به آن‌جا کشید که به دخترکان و زنان خدمتگزار و وابستگان خود نیز آموزش دادند و سال‌ها بدین گونه گذشت.

    معاویه سپس بخش‌نامه‌ای به همه کارگزاران خویش در همه شهرها نوشت: "بنگرید در مورد هرکس که با دلیل ثابت شد علی و اهل بیت او را دوست می‌دارد، نامش را از دیوان حذف کنید و مقرری سالیانه و عطای او را ببرید. همراه این بخش‌نامه، نامه دیگری هم بود که: هرکه را به دوستی این قوم (علی و اهل‌بیت او) متهم می‌دانید شکنجه دهید و خانه اش را ویران سازید."

    بلا و گرفتاری در هیچ جا بیش‌تر و دشوارتر از عراق نبود، به‌ویژه کوفه، و چنان شد که مردی از شیعیان علیg  اگر کسی پیشش می‌آمد که به او اعتماد داشت، او را به خانه و حجره خود می‌برد و در خانه پس از آن‌که او را سوگندهای استوار می‌داد، در حالی که از خدمتگزار و برده خود می‌ترسید، راز و حدیث خود را به وی می‌گفت.

    بدین گونه بسیاری از احادیث مجعول و بهتان، رایج و منتشر شد و فقیهان و قاضیان و والیان بر این روش بودند و از همه مردم، گرفتارتر به این شوربختی، قاریان ریاکار و سست‌ بنیادهای فریب‌کاری بودند که خود را زاهد و خاشع نشان می‌دادند و برای بهره‌گیری از والیان، احادیثی جعل می‌کردند. والیان هم جایگاه نشستن آنان را به محل خود نزدیک می‌ساختند و به منزلت و اموال و املاک می‌رسیدند، تا آن‌که این احادیث و اخبار به دست دیندارانی رسید که هرگز دروغ و بهتان را حلال نمی‌شمردند، ولی چون گمان می‌کردند که آن‌ها برحق و صحیح هستند، پذیرفتند و روایت کردند، و اگر می‌دانستند آن احادیث باطل است، هرگز روایت نمی‌کردند و به آن معتقد نمی‌شدند. کار همین گونه بود و چون حسن بن علی c رحلت فرمود، گرفتاری و فتنه افزون شد و از شیعه و آن گروه از مردم هیچکس باقی نماند جز آن‌که در زمین، سرگشته و بر جان خویش بیمناک بود.»[6]

    ابن ابی الحدید معتزلی از ابوجعفر اسکافی (متوفای 240 هـ) چنین نقل می کند:

    «شیخ ما ابوجعفر اسکافی می گوید: ... همه مردم می دانند که دولت و زور و قدرت طرفدار سخنان ایشانند و همه کس می داند که شیوخ و علما و امیران چه قدرتی داشته اند و سخنان عثمانیان آشکار و قدرت ایشان پیروز بوده است. از کرامت حکومت برخوردار بوده اند و تقیه هم نداشته اند. وانگهی چه جوایزی تعیین میکردند که افراد اخبار و روایاتی در فضیلت ابوبکر نقل کنند و بنی امیه هم در این باره بسیار تأکید داشتند و محدثان هم برای رسیدن به آنچه در دست بنی امیه بود چه بسیار احادیث که ساختند و پرداختند. بنی امیه در تمام مدت حکومت خود برای به فراموشی سپردن نام علی g و فرزندانش و خاموش کردن پرتو ایشان از هیچ کوششی فروگذار نبودند و همواره فضائل و مناقب و سوابق ایشان را پوشیده می داشتند...»[7]

    ابن قتیبه دینوری (متوفای 279 هـ ) نیز در کتاب «الاختلاف فی اللفظ» می نویسد:

    «... بسیاری از محدثین از این که فضائل علی g را نقل کنند خودداری کرده اند و به جمع فضائل عمروعاص و معاویه پرداخته اند و گویی منظورشان (از نقل این احادیث) خود عمرو بن عاص و معاویه نبوده؛ بلکه منظورشان علی g بوده است (یعنی به منظور تضعیف جایگاه امیرالمؤمنین این کار را کرده اند)... .»[8]

    لازم به ذکر است که جعل حدیث در تنقیص مقام والای امیرالمومنین g که جز با بالا بردن مقام خلفای سابق و دشمنان آن حضرت میسر نمی شد، در زمان بنی عباس؛ به خصوص متوکل ناصبی (متوفای 247 هـ) که معاصر با متقدمین محدثین اهل سنت؛ از جمله ابن ابی شیبه، احمد بن حنبل، بخاری، مسلم و... بوده است نیز ادامه یافت.

    محمد زاهد کوثری که از محققان مشهور اهل سنت است، در تحقیق کتاب ابن قتیبه دینوری، در پاورقی مطلب فوق می نویسد:

    «متوکل عباسی نسبت به علی کرم الله وجهه انحراف داشت و به همین دلیل تمامی نواصب و منحرفین از ایشان، به سمت او گرایش پیدا کردند و فضایی برای آنها فراهم شد که به ترویج روایات خود پرداختند و این امر تا جایی پیش رفت که خوارج بعد از قرن ها که به خاطر بغض علی کرم الله وجهه مهجور بودند، نزد اهل حدیث آبرومند شدند.»[9]

    آنها آنقدر آبرومند شدند که حافظ ابن حجر آن ها را راستگو و دین دار شمرده و گفته است:

    «بیشتر کسانی که ناصبی دانسته شده اند مشهور به صدق لهجه و تمسک به امور دینی اند، بر خلاف کسانی که به رفض توصیف شده اند که غالب آنها دروغگو هستند و در اخبار ورع ندارند.»[10]

    نکاتی درباره ی سند روایات فضائل خلفا

    اهل سنت هرچند می دانند و قبول دارند که روایات بسیاری در فضیلت خلفایشان جعل شده؛ اما با اعتماد به علم رجالشان، روایات غربالگری شده در فضیلت آنان توسط عالمانشان بر مبنای این علم رجال را صحیح می دانند.

    بررسی تک تک این احادیث ساختگی، خارج از حوصله ی این کتاب است؛ اما در اینجا به اختصار به چند نکته در رابطه با اشکالات علم رجال اهل سنت اشاره می کنیم و سپس از باب نمونه، به نقد و بررسی چند روایت مهم و مشهور در رابطه با افضلیت خلفا می پردازیم.

    نکته ی اول: طبق علم رجال اهل سنت، دشمنی با اهل بیت D جرح و قدحی برای راویان محسوب نشده و بسیارند راویانی که با اهل بیت g می جنگیدند و یا دشنامشان می دادند، اما از نظر رجالیون عامه ثقه به شمار می آیند و احادیثشان از نظر سندی صحیح شمرده می شود!

    مانند حریز بن عثمان که شعیب الارنؤوط در مورد وی می نویسد:

    «حریز بن عثمان الرحبی به شدت ناصبی بود، عمرو بن علی گوید: همواره علی g را تنقیص می کرد و به او فحش می داد، و حافظ به حدیث او بود (!!). و در جای دیگر گوید: ثبت بود، ولی شدیدا به علی g میتاخت، و با این حال، جمهور پیشوایان توثیقش کرده اند، و بخاری و مسلم نیز در صحیح هایشان از او روایت نقل کرده اند. و ذهبی در کتاب میزان الاعتدال گوید: متقن و ثبت، ولی مبتدع بود. و در کتاب الکاشف گوید: ثقه و ناصبی است. و در کتاب الدیوان گوید: ثقه است، ولی ناصبی مبغض بود.»[11]

    جالب اینکه، دکتر بشار عوّاد معروف، از محققین معاصر و از همکاران شعیب الارنؤوط، هنگامی که با توثیقات حریز بن عثمان توسط علمای عامه مواجه می‌شود، اظهار تعجب می‌کند و می‌نویسد:

    «به خدا قسم در باورم نمی‌گنجد کسی‌که به امیرالمومنین علی بن ابی طالب g توهین و جسارت می‌کند، چگونه ممکن است ثقه و در صراط مستقیم باشد؟ از گزافه گویی‌ها به خدا پناه می‌برم.»[12]

    این موضوع آنقدر در نزد اهل سنت بی اهمیت است که ابوالحسن عجلی (متوفای 261 هـ) که از عالمان رجال اهل سنت است، عمر بن سعد – قاتل امام حسین g- را نیز ثقه دانسته است![13]

    در حالی که پیامبر n طبق روایات صحیح ، دشمنان اهل بیت D را جهنمی[14] و منافق[15] دانسته اند و از ویژگی های منافقین، دروغگویی است.[16]

    نکته ی دوم: از آنجایی که روایات فضائل خلفا را همان کسانی جعل کرده اند که ناصبی بوده و در نزد اهل سنت، ثقه به شمار می آیند (آن هم اغلب با توثیق حدسی از روی روایات خوشایند آن ها، نه توثیق حسی)[17]؛ لذا در نقد این روایات باید از راه بررسی متن روایات و تعارضشان با روایات صحیح السند دیگر وارد شد، نه از راه بررسی سندی.

    نمونه ی چنین احادیث ساختگی در فضیلت خلفا، حدیث «اَبُوبَکْرُ وَ عُمَرُ سَیِّدا کُهُولِ اَهْل الْجَنَّهِ» و روایت «خَیْرَ اَلْأُمَّةِ بَعْدَ نَبِیِّهَا أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ» از زبان حضرت علی g است که هرچند علمای اهل سنت طبق قواعد نادرست رجالی شان، سندشان را معتبر دانسته اند؛ اما با بررسی متن روایات، ساختگی بودن آنها روشن میشود.

     

    [[1]] منهاج السنة النبویة، ج 7 ص 312 و قد وضع الناس أحادیث کثیرة مکذوبة على رسول الله صلى الله علیه وسلم فی الأصول والأحکام و الزهد و الفضائل و وضعوا کثیرا من فضائل الخلفاء الأربعة و فضائل معاویة

    [[2]] لسان المیزان، ج 1 ص 12 قلت ینبغی ان یضاف إلیها الفضائل فهذه اودیة الأحادیث الضعیفة والموضوعة ... واما الفضایل فلا تحصى کم وضع الرافضة فی فضل أهل البیت وعارضهم جهلة أهل السنة بفضائل معاویة بدأ وبفضائل الشیخین

    [[3]] این روایت همانی است که ألبانی به آن برای رد حدیث متواتر طیر استدلال کرده است!!

    [[4]] کتاب سلیم بن قیس هلالی، جلد ۲ حدیث ۲۲ صفحه ۷۳۶-۷۳۸، چاپ انتشارات دلیل ما

    [[5]] سیر أعلام النبلاء، ج 10 ص 400-401 المدئنی العلامة الحافظ الصادق أبو الحسن علی بن محمد بن عبد الله بن أبی سیف المدائنی الأخباری نزل بغداد وصنف التصانیف وکان عجبا فی معرفة السیر والمغازی والأنساب وأیام العرب مصدقا فیما ینقله عالی الإسناد ولد سنة اثنتین وثلاثین ومئة ... ومات فی سنة أربع وعشرین ومئتین وکان عالما بالفتوح والمغازی والشعر صدوقا فی ذلک

    [[6]] شرح نهج البلاغة، ج 11 ص 25-26 این مطلب را ابن ابی الحدید معتزلی شافعی از کتاب الاحداث مدائنی نقل میکند: وروى أبو الحسن علی بن محمد بن أبی سیف المداینی فی کتاب ' الأحداث ' قال : کتب معاویة نسخة واحدة إلى عماله بعد عام الجماعة : أن برئت الذمة ممن روى شیئا من فضل أبی تراب وأهل بیته ، فقامت الخطباء فی کل کورة ، وعلى کل منبر ، یلعنون علیا ویبراون منه ویقعون فیه وفی أهل بیته ؛ وکان أشد الناس بلاء حینئذ أهل الکوفة ؛ لکثرة من بها من شیعة علی رضی الله عنه، فاستعمل علیهم زیاد بن سمیة ، وضم إلیه البصرة ، فکان یتتبع الشیعة وهو بهم عارف ؛ لأنه کان منهم أیام علی رضی الله عنه ؛ فقتلهم تحت کل حجر ومدر ، وأخافهم ، وقطع الأیدی والأرجل ، وسمل العیون ، وصلبهم على جذوع النخل ، وطردهم وشردهم عن العراق ؛ فلم یبق بها معروف منهم . وکتب معاویة إلى عماله فی جمیع الآفاق : ألا یجیزوا لأحد من شیعة علی وأهل بیته شهادة، وکتب إلیهم : أن انظروا من قبلکم من شیعة عثمان ومحبیه وأهل ولایته ؛ والذین یروون فضائله ومناقبه ؛ فأدنوا مجالسهم وقربوهم وأکرموهم ، واکتبوا لی بکل ما یروی کل رجل منهم ، واسمه واسم أبیه وعشیرته . ففعلوا ذلک ، حتى أکثروا فی فضائل عثمان ومناقبه ، لما کان یبعثه إلیهم معاویة من الصلات والکساء والحباء والقطائع ، ویفیضه فی العرب منهم والموالی ، فکثر ذلک فی کل مصر ، وتنافسوا فی المنازل والدنیا ، فلیس یجیء أحد مردود من الناس عاملا من عمال معاویة ، فیروی فی عثمان فضیلة أو منقبة إلا کتب اسمه وقربه وشفعه . فلبثوا بذلک حینا . ثم کتب إلى عماله أن الحدیث فی عثمان قد کثر وفشا فی کل مصر وفی کل وجه وناحیة ؛ فإذا جاءکم کتابی هذا فادعوا الناس إلى الروایة فی فضائل الصحابة والخلفاء الأولین ، ولا تترکوا خبرا یرویه أحد من المسلمین فی أبی تراب إلا وتأتونی بمناقض له فی الصحابة ؛ فإن هذا أحب إلی وأقر لعینی ، وأدحض لحجة أبی تراب وشیعته، وأشد إلیهم من مناقب عثمان وفضله . فقرئت کتبه على الناس ، فرویت أخبار کثیرة فی مناقب الصحابة مفتعلة لا حقیقة لها ، وجد الناس فی روایة ما یجری هذا المجرى حتى أشادوا بذکر ذلک على المنابر ، والقی إلى معلمی الکتاتیب ؛ فعلموا صبیانهم وغلمانهم من ذلک الکثیر الواسع حتى رووه وتعلموه کما یتعلمون القرآن ، وحتى علموه بناتهم ونساءهم وخدمهم وحشمهم ، فلبثوا بذلک ما شاء الله .ثم کتب إلى عماله نسخة واحدة إلى جمیع البلدان : انظروا من قامت علیه البینة أنه یحب علیا وأهل بیته ، فامحوه من الدیوان ، وأسقطوا عطاءه ورزقه ، وشفع ذلک بنسخة أخرى : من اتهمتموه بموالاة هؤلاء القوم ، فنکلوا به ، واهدفوا داره . فلم یکن البلاء أشد ولا أکثر منه بالعراق ؛ ولا سیما بالکوفة ، حتى إن الرجل من شیعة علی رضی الله عنه لیأتیه من یثق به ، فیدخل بیته ، فیلقی إلیه سره ، ویخاف من خادمه ومملوکه ، ولا یحدثه حتى یأخذ علیه الأیمان الغلیظة ، لیکتمن علیه ، فظهر حدیث کثیر موضوع، وبهتان منتشر، ومضى على ذلک الفقهاء والقضاة والولاة ؛ وکان أعظم الناس فی ذلک بلیة القراء المراؤون، والمستضعفون، الذین یظهرون الخشوع والنسک فیفتعلون الأحادیث لیحظوا بذلک عند ولاتهم ، ویقربوا مجالسهم ، ویصیبوا به الأموال والضیاع والمنازل ؛ حتى انتقلت تلک الأخبار والأحادیث إلى أیدی الدیانین الذین لا یستحلون الکذب والبهتان ؛ فقبلوها ورووها ، وهم یظنون أنها حق ، ولو علموا أنها باطلة لما رووها ، ولا تدینوا بها . فلم یزل الأمر کذلک حتى مات الحسن بن علی رضی الله عنهما ، فازداد البلاء والفتنة ، فلم یبق أحد من هذا القبیل إلا وهو خائف على دمه ؛ أو طرید فی الأرض.

    [[7]] شرح نهج البلاغة، ج 13 ص 131 و جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، ج 5 قال شیخنا أبو جعفر الإسکافی : ... فقد علم الناس کافة ، أن الدولة والسلطان لأرباب مقالتهم ، وعرف کل أحد علو أقدار شیوخهم وعلمائهم وأمرائهم ، وظهور کلمتهم ، وقهر سلطانهم وارتفاع التقیة عنهم والکرامة ، والجائزة لمن روى الأخبار والأحادیث فی فضل أبی بکر ، وما کان من تأکید بنی أمیة لذلک، وما ولده المحدثون من الأحادیث طلبا لما فی أیدیهم ، فکانوا لا یألون جهدا فی طول ما ملکوا أن یخملوا ذکر علی علیه السلام وولده ، ویطفئوا نورهم ، ویکتموا فضائلهم ومناقبهم وسوابقهم

    [[8]] الاختلاف فی اللفظ والرد على الجهمیة والمشبهة، ص 42 حتى تحامى کثیر من المحدثین أن یتحدثوا بها وعنوا بجمع فضائل عمرو بن العاص ومعاویة کأنهم لا یریدونهما بذلک وإنما یریدونه

    [[9]] الاختلاف فی اللفظ والرد على الجهمیة والمشبهة، ص 41 وانحراف المتوکل عن علی کرّم الله وجهه وتقریبه للمنحرفین عنه بعد رفع المحنة مما جعل للنواصب سوقاً تروج فیها أهواؤهم ومرویاتهم عند کثیر من أهل الحدیث ، حتى أخذ یتقمص النواصب فی أزیاء أهل الحدیث ، وأصبح رجال الخوارج فی موضع التجلّة والتعویل فی کتبهم مدى القرون بعد أن کانوا مهجورین لبغضهم علیًاً کرّم الله وجهه

    [[10]] تهذیب التهذیب، ج 8 ص 410 فأکثر من یوصف بالنصب یکون مشهورا بصدق اللهجة والتمسک بأمور الدیانة بخلاف من یوصف بالرفض فإن غالبهم کاذب ولا یتورع فی الإخبار

    [[11]] تحریر تقریب التهذیب، ج 1 ص 38 وکان حریزُ بن عثمان الرحبی ناصبیًا محترقًا، وقال عمرو بن علی: کان ینتقص علیًّا وینالُ منه، وکان حافظًا لحدیثه، وقال فی موضع آخر: ثبتٌ شدید التحامل على علی، ووثقه جمهور الأئمة، وأخرج له الشیخان فی "صحیحیهما"، وقال الذهبی فی "المیزان": "کان متقنًا ثبتًا، لکنه مبتدع"، وقال فی "الکاشف": "ثقة وهو ناصبی"، وقال فی "الدیوان": "ثقة لکنه ناصبی مبغض"

    [[12]] تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج 5 ص 574 رقم 1175 قال العبد المسکین أبو محمد بشار عواد: والله لا أدری کیف یکون ثبتا من کان شدید التحامل على أمیر المؤمنین علی بْن أَبی طالب، نعوذ بک اللهم من المجازفة.

    [[13]] معرفة الثقات، ج 2 ص 166 رقم 1343 عمر بن سعد بن أبی وقاص مدنی ثقة کان یروی عن أبیه أحادیث وروى الناس عنه وهو الذی قتل الحسین قلت کان أمیر الجیش ولم یباشر قتله

    [[14]] «قسم به کسی که جانم در دست اوست ، هیچ کس ما اهل بیت را دشمن نمی دارد جز اینکه خدا داخلش می کند در جهنم.» سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج 5 ص 643 ح 2488 «والذی نفسی بیده ، لا یبغضنا أهل البیت أحد إلا أدخله الله النار»

    [[15]]  «از علی g نقل شده است که فرمود: قسم به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، از پیامبر خدا n شنیدم که فرمود: ای علی ! تو را دوست نمی دارد مگر مؤمن و دشمن نمی‌دارد تو را مگر منافق.»

    صحیح مسلم، ج 1 ص 86 ح 78 «قال علی والذی فلق الحبة وبرأ النسمة إنه لعهد النبی الأمی إلی أن لا یحبنی إلا مؤمن ولا یبغضنی إلا منافق »

    «ابو سعید خدری از رسول خداn نقل کرده است که فرمود: هرکس ما اهل بیت را دشمن بدارد، منافق است.» 

    فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2 ص 661 ح 1126«عن أبی سعید الخدری قال قال رسول اللهn من أبغضنا أهل البیت فهو منافق»

    همچنین از ابو سعید خدری با سند صحیح (طبق نظر وصی الله بن محمد عباس) نقل شده است که گفت:

    « ما اهل مدینه، منافقان انصار را با بغضشان به علی g می شناختیم.»

    فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2 ص 579 ح 979 حدثنا عبد الله قال حدثنی أبی قثنا اسود بن عامر قثنا إسرائیل عن الأعمش عن أبی صالح عن أبی سعید الخدری قال إنما کنا نعرف منافقی الأنصار ببغضهم علیا

    [[16]] «رسول خدا n فرمود: نشانه ی منافق سه چیز است: هنگامی که سخن بگوید دروغ می گوید، هنگامی که وعده بدهد خلف وعده میکند و خیانت در امانت می کند.»

    صحیح البخاری، ج 1 ص 21 ح 33 و صحیح مسلم، ج 1 ص 78 ح 59 «عن النبی قال آیة المنافق ثلاث إذا حدث کذب وإذا وعد أخلف وإذا أؤتمن خان »

    [[17]] مجمع الزوائد ت حسین سلیم أسد، ج 18 ص 548 وهذا کله یدل علی أن جل اعتمادهم فی التوثیق والجرح إنما هو علی سبر حدیث الراوی.

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی