پایگاه تحقیقاتی وصایت

وبلاگ رسمی حسین قربانی دامنابی
پایگاه تحقیقاتی وصایت

جهت دانلود کتب، روی تصاویر کلیک راست کنید و سپس گزینه ی open link را بزنید.

  • ((مجموعه آثار حسین قربانی دامنابی))
  • طبقه بندی موضوعی

    مقابله ی عالمان اهل سنت با روایات مطاعن صحابه و راویانش

    حسین قربانی | سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۹، ۰۵:۰۶ ب.ظ

    به راستى از کینه ها، جنایت ها و خیانت هاى رخ داده، در کتاب ها ـ جز اندکى ـ اثرى دیده نمى شود؛ علّت آن هم واضح است، چرا که خلفا، سالیان درازى تدوین حدیث را منع کردند و آنگاه که دوران تدوین آغاز شد، این عمل، به دست حاکمان و با نظارت و کنترل آن ها صورت پذیرفت.

    در چنین شرایطى، هر کسى در این زمینه، روایتى در اختیار داشت، آن را نقل نکرد و اگر هم کسى چیزى نقل کرد، نوشته نشد. همچنین از نشر آن و از این که به دیگران منتقل شود نیز جلوگیرى شد، تا جایى که اگر نزد کسى کتابى بود که در آن خبر و اثرى از این قبیل مسائل وجود داشت، آن کتاب را از او گرفتند و نابود ساختند، یا خودِ او، آن کتاب را مخفى کرد و براى احدى آشکار ننمود.[[1]]

    در ادامه به مواردی از سانسورها، پنهان کاری ها و وجوب چنین کارهایی در نزد اهل سنت اشاره می کنیم.

    علمای بزرگ اهل سنت: بدی های صحابه نباید نقل شود

    ابن تیمیه حرّانی، شیخ الاسلام وهابیان، می نویسد:

    «و به این خاطر، پرهیز از نقل درگیری های بین صحابه جزء مذهب اهل سنت بوده است.»[[2]]

    شمس الدین ذهبی که از سرشناس ترین عالمان حدیث اهل سنت است، می نویسد:

    «می گویم: کلام بزرگان هنگامی که برای ما معلوم شود که از روی هوا و عصبیت است، به آن التفاتی نمیشود، بلکه از آن دست کشیده شده و روایت نمی شود؛ همانطور که ثابت شده است صرف نظر کردن از بیشتر آنچه بین صحابه و جنگ میان آنان که خدا از همه ی آنان راضی باد (؟). و هنوز هم آن در دیوان ها و کتاب ها و جزء ها از کنار ما رد می شوند، ولی بیشتر آن منقطع و ضعیف است و بعضی از آن دروغ است، و این است آنچه در دست های ما و بین علمای ماست؛ پس شایسته است ترک و پنهان داشتن آن، بلکه از بین بردنش تا قلب ها نسبت به صحابه صاف شود و بر حبّ صحابه افزوده شود (!!). و کتمان این امر بر عامّه ی مردم و تک تک علما واجب است (!!).

    و به عالم منصف عاری از هوای نفس اجازه داده می شود که در خلوت آن مطالب را مطالعه کند، به شرطی که برای آن ها استغفار کند، همانگونه که خداوند متعال به ما آموخته است (؟).»[[3]]

    ابو الحسین ابن أبی یعلى متوفای 521 هـ به نقل از احمد بن حنبل آورده است :

    «نقل کردن خوبی های همه اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله و پرهیز از نقل بدی های آن ها و درگیری هایشان با دلیل واضح و آشکار ثابت شده است ...جایز نیست کسی چیزی از بدی های آن ها را نقل کرده و یا بر کسی از ایشان عیب و نقصی بگیرد؛ و اگر کسی چنین کرد، بر سلطان لازم است که او را تادیب و عقوبت کرده و حق بخشیدن وی را ندارد؛ بلکه باید او را شکنجه کرده و توبه دهند؛ که اگر توبه کرد، از وی پذیرفته می‌شود؛ اما اگر قبول نکرد دوباره باید او را شکنجه کرده و حبس ابد نمایند، تا اینکه بمیرد مگر آنکه از نظر خویش برگردد.»[[4]]

    محمد بن عبد الله ابوبکر بن العربی (متوفای 543 هـ) می گوید:

    «از جمله سخت ‌ترین و ناگوارترین امور در جامعه، یکی اندیشمند نا آگاه و دیگری بدعت گذار حیله گر است. امّا اندیشمند نا آگاه، همچون ابن قتیبه است که در کتاب الامامه و السیاسة رسم (پردهپوشی) را در مورد صحابه رعایت نکرده است _اگر همه ی مطالب کتاب، از او باشد_ و مانند مبرد در دو کتاب ادبش ... و اما بدعت گذار حیله گر، پس مسعودی است؛ چرا که خیلی از مطالبی که نقل کرده، نزدیک به الحاد است ... و چیزهایی را او ذکر کرده که ‌نقلش جایز نیست.»[[5]]

    ابن حجر هیثمی شافعی مکی می گوید:

    «و بر اساس آنچه بیان کردم، معنای امساک از بیان مشاجرات میان صحابه را فهمیدی. پرهیز از بیان این مشاجرات، علی الخصوص با وجود حرص و ولع عوام (برای شنیدن آنها )، واجب است.  با تالیف کتبی از برخی محدثین همانند ابن قتیبه [در کتاب الامامة والسیاسة]، با آن جلالتش و قاضی بودنش، سزاوار بود که برخی از ظواهر (مشاجره صحابه) را نقل نکند یا که باید بر اساس قواعد اهل سنت آنها را تبیین نماید تا مستمسک اهل بدعت یا جاهل نگردد.»[[6]]

    سایت اسلام وب که از سایت های مرجع و مرکزی وهابیت است، در فتوایی به این واقعیت تصریح کرده و کلام سایر علمای اهل سنت در این باب را آورده است:

    «آنچه که در زمان صحابه از جنگیدن آن ها با یکدیگر واقع شده، به اجتهادشان بوده است، و بر ما واجب است که از سخن گفتن در مورد اختلافات آنها دست بکشیم و قلب هایمان را بر محبت آن ها تحکیم کنیم، و در ستایش آنها صحبت کنیم و بر هیچ یک از آن ها ایراد نگیریم؛ چرا که فضیلت آن ها را می دانیم و یقین داریم که آن ها معصوم نبودند؛ لذا آنچه که از کارهای اشتباه انجام داده اند، به اجتهاد بوده و مورد بخشش است إن شاء الله ... .»[[7]]

    سپس پاسخگوی این استفتا، به سخنان ابن ابی زید قیروانی، نووی، ابن تیمیه و قرطبی به عنوان مؤید سخنش استناد می کند.

    ابن صلاح: بیان مشاجرات بین صحابه، از نقاط ضعف کتب شناخت صحابه است

    ابن صلاح در مورد یکی از علوم اهل‌ سنت می نویسد:

    «نوع 39 : شناخت صحابه که خدا از همه ی آن ها راضی باشد (؟): این‌‌که ما صحابه را بشناسیم، یک علم بزرگی است که مردم در مورد آن خیلی کتاب نوشتند. یکی از زیبا ترین و پر فایده ترینش کتاب استیعاب ابن عبد البر است، اگر نبود آن اشکالی که دارد از سخنان زیادش در مورد مشاجرات بین صحابه.»[[8]]

    معلمی یمانی: علمای اهل سنت روایات مخالف مذهبشان را تحریف می کنند

    معلمی یمانی که او را ذهبی دوران معاصر خوانده اند، می نویسد:

    «و هر کس در حال بسیاری از علمای مذاهب [علمای اهل سنت] تامل کند، در می یابد که بسیاری از آنان وضعشان پس از تحقیق، از وضع اصبغ (از علمای مطعون و مطرود مخالفین شیعه) بدتر است و این ها در ظاهر قائل به قبول حدیث و بزرگداشت صحیحین هستند و حتی در عصر ما بسیاری از آنان می گویند: اگر حدیث در صحیحین یا یکی از آن ها باشد صحتش قطعی است؛ اما هنگامی که یک حدیث که مخالف با مذهبشان باشد برای آنان آورده می شود، آن را به زشت ترین شکل ممکن تحریف می کنند.»[[9]]

    مازری: اگر روایات مطاعن صحابه قابل تأویل نبود، باید راویانش را تضعیف کنیم!

    محیی الدین نووی از ابو عبدالله المازری (متوفای 536 هـ) نقل می کند که گفت:

    «ما مأمور به حُسن ظن به صحابه و نفی همه ی رذیلت ها از آنها هستیم و زمانی که حدیثی پیدا کردیم [که موجب رذیلت برای صحابه باشد] اما راه تأویل برای آن روایت وجود نداشت، باید به راویان آن حدیث نسبت دروغگویی بدهیم!»[[10]]

    آتش زدن روایات مطاعن صحابه توسط سلام بن ابی مطیع

    عبارت دیگر که خیلی مهم است، ابوبکر خلال متوفای 311 هـ در کتاب السنة آورده و محقق کتابش، دکتر عطیه الزهرانی، سندش را تصحیح کرده است:

    «ابو عبد الله احمد بن حنبل می گفت: سلام بن ابی مطیع کتاب ابو عوانه را که در آن ذکر [مطاعن] صحابه بود، گرفت و احادیث اعمش که در آن آمده بود را آتش زد. إسناد این روایت صحیح است.»[[11]]

    دستور احمد بن حنبل به آتش زدن روایات مطاعن صحابه

    ابوبکر خلال چندین روایت در این باره نقل کرده و محقق کتابش، دکتر عطیه الزهرانی، اسنادشان را تصحیح کرده است:

    روایت یکم:

    «احمد بن حنبل گفت: سلام ابن ابی مطیع از جمله افراد مورد اعتماد از اصحاب ایوب و آدم صالحی بود. ابو عوانه کتابی در مورد عیب های اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله نوشت که در آن بلاها و مصیبت ها بود. پس سلام بن ابی مطیع آمد و گفت: ای ابا عوانه، آن کتاب را به من بده و او چنین کرد. پس سلام آن را گرفت و آتشش زد. إسناد این روایت صحیح است.»[[12]]

    روایت دوم:

    «ابوبکر مروذی می‌گوید که به ابو عبدالله احمد ابن حنبل گفتم: از یکی از صاحبان حدیث کتابی امانت گرفتم که احادیثی دارد که خوب نیست. به نظرت تحریف یا پاره‌اش بکنم ؟! (درستش أحرقه به معنای آتشش بزنم است) احمد گفت: آری. سلام ابن ابی مطیع از ابی عوانه کتابی گرفت که در آن این احادیث (بدی های صحابه) بود. پس سلام کتاب را آتش زد. [مروزی می گوید:] به احمد گفتم: آتشش بزنم؟! گفت: آری . إسنادش صحیح است.»[[13]]

    روایت سوم:

    «فضل بن زیاد گوید: از ابو عبدالله احمد بن حنبل شنیدم در حالی که مردی کتابی به او داد که هر چه در مورد بدی اصحاب بود جمع کرده بود. پس در آن نگاه کرد و گفت: هیچ کس این روایت های تاریخی را جمع نمی کند جز آدم بد.

    و نیز از ابو عبد الله احمد بن حنبل شنیدم که می گفت: به من خبر رسید از سلام بن ابی مطیع که او به نزد ابو عوانه آمد و از او کتابی را که در نزدش بود از آن بلایایی که اعمش روایت کرده و به ابو عوانه داده بود امانت گرفت. پس سلام آن را برد و آتشش زد. پس مردی به احمد گفت: امیدوارم که آن چیز ضرری به وی نزند و برایش گناهی نداشته باشد إن شاء الله. پس احمد بن حنبل گفت: به او ضرر بزند؟! بلکه برایش ثواب هم دارد إن شاء الله . إسنادش صحیح است.»[[14]]  

    منع احمد بن حنبل از نقل روایات مربوط به جنگهای جمل و صفین

    ابن عصام از حنبل (پسر عموی احمد بن حنبل) نقل میکند که گفت:

    «تصمیم گرفتم تا کتابی در مورد جنگ صفین و جمل با کمک و با استفاده از خلف بن سالم بنویسم. پس به نزد احمد بن حنبل آمدم تا از او در این مورد سوال کنم. ‌

    احمد بن حنبل گفت: چرا می خواهی چنین کاری بکنی، در حالی که در این امر نه حلالی است و نه حرامی؟  و من اسناد مربوط به جنگ جمل و صفین را جمع آوری کرده ام و سخن گفتن در مورد آن را ترک کرده ام و خلف بن سالم آن را نوشته است و من پیش غندر (محمد بن جعفر) حاضر شدم و در نزد او مطالب را جمع آوری کردیم و من سندهای حدیث شعبه در این مورد را نوشتم و خلف بن سالم آن ها را نوشت.

    حنبل گوید: به او گفتم: چرا سندها را نوشتی، ولی سخنان مربوط به آن را ترک کردی؟

    احمد بن حنبل در پاسخ گفت: خواستم تا ببینم شعبه در مورد جمل و صفین چه چیزی روایت کرده است.

    حنبل گوید: پس من به نزد خلف بن سالم رفتم و مطالب مربوط به جنگ جمل و صفین را نوشتم و خبر این کارم به احمد بن حنبل رسید و او به پدرم گفت: کتاب را از حنبل بگیر و پنهان کن و نگذار به آن نگاه کند.»[[15]]

    این روایت را نیز ابوبکر خلال نقل کرده و محقق کتابش، دکتر عطیه الزهرانی، سندش را تصحیح کرده است.

    به راستی، دلیل این پنهان کاری ها از طرف بزرگان اهل سنت چه بوده است؟ ‌

    تضعیف راوی مطاعن صحابه توسط احمد بن حنبل

    ابوبکر خلال با سند حسن (طبق نظر دکتر عطیه الزهرانی)[[16]] چنین روایت می کند:

    «مُهنّا گوید: از احمد درباره ی عبیدالله بن موسی العبسی پرسیدم. پس گفت: کوفی است. گفتم: چگونه شخصی است؟ گفت: آنطور که خدا بخواهد. گفتم: ای ابا عبدالله، چگونه است؟ گفت: من دوست ندارم که از او حدیث نقل کنم. گفتم: چرا؟ گفت: [به این دلیل که] احادیثی را نقل می کند که متضمن عیب و نقص برای اصحاب رسول خدا (ص) است. از محمد بن عبیدالله بن یزید المنادی شنیدم که می گفت: ما در سال نهم در مکه بودیم و همراه ما عبیدالله بن موسی بود، پس در راه حدیثی درباره ی معاویه خواند و معاویه و هر کس که او را لعن نکند را لعن کرد. ابن المنادی گوید: این جریان را به اطلاع احمد بن حنبل رساندم. پس گفت: ای ابا جعفر، تعدی کرده است.

    و همچنین محمد بن ابی هارون از حُبَیش بن سِندی برایم نقل کرد که ابو عبدالله (احمد) برایش حدیث عبیدالله بن موسی را نقل کرد و گفت: گمان نمیکنم که او اهلیت و شایستگی این را داشته باشد که از او حدیث نقل شود؛ چرا که طعن بر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله وارد کرد و به تحقیق که روزی مردی از اصحابمان که امیدوارم راستگو باشد، حدیث کرد مرا که او همراهش در راه مکه بود و حدیثی را نقل کرد که در آن لعن معاویه بود؛ پس گفت: بله، خدا او و هر کسی را که او را لعن نکند، لعنت کند. پس آیا چنین کسی اهلیت دارد که از او حدیث نقل شود؟ یعنی او اهلیت برای نقل حدیث ندارد.»[[17]]

    احمد بن حنبل: راوی مطاعن صحابه، مستحق سنگسار است!

    ابوبکر خلال با سند صحیح (طبق نظر دکتر عطیه الزهرانی)[[18]] از ابوبکر مروزی نقل می کند که گفت:

    «از ابو عبدالله (احمد بن حنبل) شنیدم که می گفت: گروهی این احادیث فاسد در مورد اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله را می نویسند و از تو حکایت می کنند که تو گفته ای: من ناپسند نمی شمارم که صاحب حدیثی این احادیث را به جهت شناختنشان بنویسد. پس خشمگین شد و شدیدا آن را انکار کرد و گفت: باطل است؛ پناه بر خدا، آیا من این را ناپسند نمی دانم؟! اگر این در مورد ناشناسترین مردم نیز بود من آن را ناپسند می دانستم؛ چگونه در مورد اصحاب محمد (ص) روا بدانم؟ و گفت: من این احادیث را نمی نویسم.

    به ابی عبدالله گفتم: پس آیا کسی را که می شناسی این احادیث فاسد را می نویسد و جمع آوری می کند، کار ناپسند و زشتی می کند؟ گفت: آری، صاحب این احادیث فاسد، شایسته ی سنگسار است!

    و همچنین گفت: عبدالرحمن بن صالح به نزد من آمد. به او گفتم: آیا این احادیث را نقل می کنی؟ گفت: «آنها را فلانی و فلانی حدیث کردند و من از آن استفاده کردم»، در حالی که به آن احتجاج می کرد؛ پس او را بعد از آن دیدم و از او روی برگرداندم و با او حرف نزدم.»[[19]]

    عبدالرحمن بن صالح الأزدی (متوفای 235 هـ) همان کسی است که ابن حجر عسقلانی در شرح حالش می نویسد:

    «یعقوب بن یوسف مطوعى گوید: عبدالرحمن بن صالح رافضى (شیعه) بود [با این حال] پیش احمد بن حنبل مى آمد و احمد او را به خود نزدیک مى ساخت. نزد احمد از او بدگویى کردند. احمد در پاسخ گفت: سبحان الله! او مردى است که گروهى از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله را بسیار دوست مى دارد [و این با وثاقت منافاتى ندارد، من معتقد هستم] او ثقه است.

    سهل بن على دورى گفت: از یحیى بن معین شنیدم که مى گفت: کسى به سوى شما مى آید که عبدالرحمن بن صالح نام دارد، او ثقه، بسیار راست گو و شیعه است [و در راست گویى چنان است که] اگر از آسمان بر زمین سقوط کند، نزد وى بهتر از آن است که حتى به مقدار نصف حرفى سخن دروغی بگوید.

    محمّد بن موسى بربرى گوید: بارها مشاهده کردم که یحیى بن معین در راهرو منزل عبدالرحمن بن صالح نشسته و احادیث وى را مى نویسد.

    حسین بن محمّد بن فهم گوید: خلف بن سالم به یحیى بن معین گفت: آیا به نزد عبدالرحمن بن صالح برویم؟ یحیى بن معین او را از این کار نهى کرد و گفت: نزد وى هفتاد حدیث هست که من به چیزى از آن ها گوش نداده ام.

    ابن محرز به نقل از یحیى بن معین گوید: اشکالى به عبدالرحمن بن صالح وارد نیست. ابوحاتم گوید: او راست گو است.

    موسى بن هارون گوید: او ثقه بود و معایب همسران پیامبر صلی الله علیه وآله و اصحاب ایشان را نقل مى کرد و در جای دیگر گفت: عموم روایاتی که از او شنیدم را پاره کردم!

    ابو القاسم بغوی گوید: از او (عبدالرحمن بن صالح) شنیدم که می گفت: افضل این امت بعد از پیامبرش، ابوبکر عمر هستند...

    و على بن محمّد بن حبیب به نقل از صالح گوید: وى بسیار راست گو است. و آجرى از ابوداوود نقل مى کند که نظر من بر آن نبود که احادیث عبدالرحمن بن صالح را بنویسم [زیرا وى] کتابى در معایب اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله گردآورده است. و بار دیگر از او یاد کرد و گفت: او مرد بدى بود.

    ابن حبّان وى را در شمار راویان ثقه در کتاب الثقات آورده است. ابن عدى مى گوید: عبدالرحمن بن صالح در میان کوفیان معروف و مشهور بود و کسى او را به ضعف در حدیث یاد نمى کرد و در این باره متهم نمىساخت، جز این که وى در آتش مذهب تشیع خود مى سوخت. حضرمى و دیگران گویند: عبدالرحمن بن صالح به سال دویست و سى و پنج هجرى درگذشت.»[[20]]

    احادیث عبد الرزاق در مطاعن صحابه که نوشته نشد

    ابن عَدى در بخش پایانى کتاب الکامل فى الضعفاء در شرح حال «عبدالرزاق بن هَمّام صَنعانى» ـ که استاد بُخارى بود ـ مى نویسد:

    «صَنعانى احادیث گوناگون بسیارى داشت و دانشمندان مورد اعتماد مسلمانان و پیشوایان آن ها، به نزد او رحل سفر بسته و احادیث او را تدوین کردند، ولى از ترس، حدیثى از او نقل نکردند. البتّه او را به تشیع نیز نسبت داده اند. او احادیثى را در فضایل نقل کرده است که هیچ یک از راویان ثقه، موافق نقل آن ها نبودند و همین امر، مهمترین دلیل بر کنار گذاشتن احادیث اوست.

    البتّه وى در مثالب و عیب هاى دیگران نیز احادیثى نقل کرده بود که من در اینجا آن ها را نمى آورم؛ ولى در مورد صدق او امیدوارم که مشکل نداشته باشد. تنها کارى که از او سر زده، این است که احادیثى در فضایل اهل بیت علیهم السلام و معایب دیگران نقل کرده است.»[[21]]

    روایاتی در مطاعن معاویه که توسط عالمان اهل سنت پاره شد

    نمونه ای از برخورد محدثان اهل سنت با روایات مطاعن صحابه، راوی ای به نام ابراهیم بن حکم بن ظهیر کوفی است که ابن حجر در شرح حال او می نویسد:

    «ابو حاتِم گوید: او دروغگو است؛ چرا که روایاتى در معایب معاویه نقل کرده است، و ما آنچه از او نوشته بودیم را پاره کردیم.»[[22]]

    این نحوه ی برخورد دانشمندان اهل حدیث اهل سنت با روایات مطاعن کسی مانند معاویه است؛ حال برخورد اینان با روایات مطاعن شیخین چگونه بوده، معلوم است.

    کتاب دو جلدی یکی از حافظان بزرگ اهل سنت در مطاعن ابوبکر و عمر

    ابن عَدى در شرح حال حافظ بزرگ، عبدالرحمان بن یوسف بن خَراش، مى نویسد:

    «از عبدان شنیدم که مى گفت: ابن خَراش دو جلد کتاب ـ که در معایب و مثالب شیخین نوشته بود ـ به بندار تحویل داد و با دو هزار درهم اجازه نقل آن ها را داد.»[[23]]

    ابن عَدى در ادامه گوید:

    «به نظر من ابن خراش از روى عمد دروغ نمى گوید.»[[24]]

    کسى نپندارد که ابن خراش شیعه بوده؛ چرا که او از بزرگان دانشمندان اهل سنت و از پیشوایان جرح و تعدیل است. آن ها در پذیرش و عدم پذیرش قول راوى، به رأى و نظر او اعتماد مى کنند.

    ابن خَراش در شرح حال عبداللّه بن شقیق ـ که جمال الدین مِزّی در تهذیب الکمال آورده است ـ مى گوید:

    «عبداللّه بن شقیق فرد مورد اعتمادى بود، او عثمانى بود و نسبت به على علیه السلام کینه مى ورزید.»[[25]]

    آرى او شیعه نبود؛ بلکه از بزرگان اهل سنت و از حافظان بزرگ بود، در عین حال، دو جلد کتاب نیز در مثالب ابوبکر و عمر نگاشته بود.

    راوی ثقه ای که به خاطر نقل روایات مطاعن شیخین، مطرود می شود

    نمونه ی از این دسته راویان، «حسین ین حسن اشقر» است که ابن حجر در شرح حال او می نویسد:

    «احمد بن حنبل از او حدیث نقل می کرد و می گفت: به نظر من او دروغگو نبود.

    به احمد گفتند: «اشقر» احادیثى علیه ابوبکر و عمر روایت مى کند و بابى در ذکر معایب آن ها نگاشته است.
    احمد بن حنبل چون چنین شنید، گفت: پس شایستگى آن را ندارد که از او حدیث نقل شود!»[[26]]

    چرا به محض این که احمد بن حنبل مى فهمد که «اشقر» درباره شیخین چنان احادیثى را روایت مى کند و آن ها را در کتاب خود مى آورَد، نظر خود را درباره او تغییر مى دهد و به ناگاه، در نگاه او «اشقر»، دروغگو و غیر قابل اعتماد مى شود و شایستگى نقل و روایت حدیث را از دست مى دهد؟

    راوی دیگری که صرفا به خاطر نقل روایات مطاعن صحابه و شیخین، مورد اعراض عالمان و محدثان اهل سنت واقع شد، حافظ ابن عقده زیدی مذهب است که ذهبی او را حافظ ترین و آگاه ترین شخص به احادیث تا قیامت می داند!

    «أبو العباس الکوفی الحافظ العلامة أحد أعلام الحدیث ونادرة الزمان وصاحب التصانیف است، با وجود ضعفی که در او وجود داشت و معروف به حافظ ابن عقده است ...

    می گویم: ابن عقده به تشیع متهم شد، ولی این روایاتش بر عدم غلو او در تشیعش دلالت می کند و کسی که در حفظ احادیث و آثار به درجه ی ابن عقده برسد و سپس در قلبش نسبت به سابقین اولین (صحابه) کینه ای باشد، پس او معاند یا زندیق است و خدا داناتر است ...

    می گویم: ممکن است که گفته شود: حافظ تر از او تا زمان ما و تا قیامت در کوفه پیدا نمی شود؛ اما اینکه کسی مانند او در حفظ پیدا شود، بله ... اما او وسعت آگاهی اش به احادیث، از آنها (ابراهیم نخعی، اعمش و ...) بیشتر است ...

    و ابو عمر بن حیویه (که ذهبی از او به عنوان الامام المحدث الثقة المسند یاد کرده است)[[27]] می گفت: ابن عقده در مسجد بُراثا (در بغداد) احادیث عیب ها و بدی های صحابه یا شیخین را املا می کرد؛ پس من چیزی از او نقل نکردم.»[[28]]

    دشنام دادن مردم به ابوبکر و عمر در قرن سوم

    خاطرنشان مى گردد که در نیمه دوم قرن سوم، لعن و طعن بر شیخین بسیار گزارش شده است، به طوری که زائدة بن قدامه ـ که در آن زمان می زیسته است ـ مى گوید:

    «چه زمانه اى شده است؟! مردم به ابوبکر و عمر دشنام مى دهند.»[[29]]

    به راستى چرا به شیخین دشنام مى دادند؟

    آیا روایتى ـ بلکه روایت هایى ـ به آن ها رسیده بود که آنان را وادار به دشنام گویى مى کرد و آن ها با دیدن آن روایات، به خود اجازه مى دادند که به ابوبکر و عمر لعن و فحش نثار کنند؟

    آن روایات اکنون کجاست؟

     

     

    [[1]] با استفاده از کتاب مظلومیت برترین بانو، اثر آیت الله سید علی حسینی میلانی. با اضافات

    [[2]] منهاج السنة النبویة  ج 4   ص 448 ولهذا کان من مذاهب أهل السنة الإمساک عما شجر بین الصحابة

    [[3]] سیر أعلام النبلاء  ج 10   ص 92 قلت کلام الأقران إذا تبرهن لنا أنه بهوى وعصبیة لا یلتفت إلیه بل یطوى ولا یروى کما تقرر عن الکف عن کثیر مما شجر بین الصحابة وقتالهم رضی الله عنهم أجمعین وما زال یمر بنا ذلک فی الدواوین والکتب والأجزاء ولکن أکثر ذلک منقطع وضعیف وبعضه کذب وهذا فیما بأیدینا وبین علمائنا فینبغی طیه وإخفاؤه بل إعدامه لتصفو القلوب وتتوفر على حب الصحابة والترضی عنهم وکتمان ذلک متعین عن العامة وآحاد العلماء وقد یرخص فی مطالعة ذلک خلوة للعالم المنصف العری من الهوى بشرط أن یستغفر لهم کما علمنا الله تعالى

    [[4]] طبقات الحنابلة ج 1 ، ص 30 و من الحجة الواضحة الثابتة البینة المعروفة ذکر محاسن أصحاب رسول الله کلهم أجمعین والکف عن ذکر مساویهم والخلاف الذی شجر بینهم ... .لا یجوز لأحد أن یذکر شیئا من مساویهم ولا یطعن على أحد منهم بعیب ولا بنقص فمن فعل ذلک فقد وجب على السلطان تأدیبه وعقوبته لیس له أن یعفو عنه بل یعاقبه ویستتیبه فإن تاب قبل منه وإن ثبت عاد علیه بالعقوبة وخلده الحبس حتى یموت أو یتراجع.

    [[5]] العواصم من القواصم  ج 1   ص 261-262 ومن اشد شیء على الناس جاهل عاقل أو مبتدع محتال فأما الجاهل فهو ابن قتیبة فلم یبق ولم یذر للصحابة رسما فی کتاب الامامة والسیاسة ان صح عنه جمیع ما فیه وکالمبرد فی کتابه الأدبی... واما المبتدع المحتال فالمسعودی فإنه بها یأتی منه متاخمة الالحاد فیما روى من ذلک ... ویذکر عنه مالا یجوز نقله

    [[6]] تطهیر الجنان و اللسان ، ص 151 پی دی اف  / وقد علمت مما قدّمته فی معنى الإمساک عن ذلک ، أنّ عدم الإمساک امّا أن یکون واجباً لا سیما مع ولوع العوام به ، ومع تآلیف صدرت من بعض المحدّثین کابن قتیبة مع جلالته القاضیة بانّه کان ینبغی له أن لا یذکر تلک الظواهر ، فإن أبى إلاّ ذکرها فلیبیّن جریانها على قواعد أهل السنّة ، حتى لا یتمسک مبتدع أو جاهل بها...

    [[7]] رقم الفتوى: 214609 الأربعاء 17 رمضان 1434 - 24-7-2013 فإن ما وقع فی عهد الصحابة من القتال کان باجتهاد منهم، والواجب علینا أن نکف عما شجر بینهم، وأن نعقد قلوبنا على محبتهم، ونطلق ألسنتنا بالثناء علیهم وعدم تنقص أحد منهم، مع معرفة الفضل للفاضل، مع القطع بأنهم کانوا غیر معصومین، ولکن ما یقع منهم من الخطأ هو باجتهاد مغفور ـ إن شاء الله ...

    [[8]] مقدمة ابن الصلاح  ج 1   ص 291 النوع التاسع والثلاثون: معرفة الصحابة رضی الله عنهم أجمعین : هذا علم کبیر قد الف الناس فیه کتبا کثیرة ومن احلاها وأکثرها فوائد کتاب الاستیعاب لابن عبد البر لولا ما شانه به من إیراده کثیرا مما شجر بین الصحابة

    [[9]] التنکیل بما فی تأنیب الکوثری من الأباطیل،ج1،ص 419 پی دی اف / ومن تأمل حال کثیر من علماء المذاهب رأى أن کثیراً منهم قد تکون حالهم عند التحقیق شراً من حال أصبغ وذلک أنهم یظهرون التدین بقبول الحدیث وتعظیم (الصحیحین) ویزید بعضهم حتى من أهل عصرنا هذا فیقول: إن الحدیث إذا کان فی (الصحیحین) أو أحدهما فهو مقطوع بصحته، فإذا جاءوا إلى حدیث مخالف لمذهبهم حرفوه أقبح تحریف

    [[10] ] شرح النووی على صحیح مسلم  ج 12   ص 72 وقال القاضی عیاض قال المازری هذا اللفظ الذی وقع لا یلیق ظاهره بالعباس وحاش لعلی أن یکون فیه بعض هذه الأوصاف فضلا عن کلها ولسنا نقطع بالعصمة إلا للنبی صلى الله علیه وسلم ولمن شهد له بها لکنا مأمورون بحسن الظن بالصحابة رضی الله عنهم أجمعین ونفى کل رذیلة عنهم وإذا انسدت طرق تأویلها نسبنا الکذب إلى رواتها

    [[11]] السنة للخلال  ج 3   ص 509 ح 818 أخبرنی موسى بن حمدون قال ثنا حنبل قال سمعت أبا عبدالله یقول کان سلام بن أبی مطیع أخذ کتاب أبی عوانة الذی فیه ذکر أصحاب النبی صلى الله علیه وسلم فأحرق أحادیث الأعمش تلک إسناده صحیح

    [[12]] السنة للخلال  ج 3   ص 510 ح 820 وأخبرنا عبدالله بن أحمد قال سمعت أبی یقول سلام بن أبی مطیع من الثقات من أصحاب أیوب وکان رجلا صالحا حدثنا عنه عبدالرحمن بن مهدی ثم قال أبی کان أبو عوانة وضع کتابا فیه معایب أصحاب النبی صلى الله علیه وسلم وفیه بلایا فجاء إلیه سلام بن أبی مطیع فقال یا أبا عوانة أعطنی ذلک الکتاب فأعطاه فأخذه سلام فأحرقه إسناده صحیح

    [[13]] السنة للخلال  ج 3   ص 510 ح 821 أخبرنا أبو بکر المروذی قال قلت لأبی عبدالله عبد الله استعرت من صاحب حدیث کتابا یعنی فیه الأحادیث الردیئة ترى أن أحرفه أو أخرقه قال نعم لقد استعار سلام بن أبی مطیع من أبی عوانة کتابا فیه هذه الأحادیث فأحرق سلام الکتاب قلت فأحرقه قال نعم إسناده صحیح

    [[14]] السنة للخلال  ج 3   ص 511 ح 822 أخبرنا الحسن بن عبدالوهاب قال ثنا الفضل بن زیاد قال سمعت أبا عبدالله ودفع إلیه رجل کتابا فیه أحادیث مجتمعة ما ینکر فی أصحاب رسول الله صلى الله علیه وسلم ونحوه فنظر فیه ثم قال ما یجمع هذه إلا رجل سوء وسمعت أبا عبدالله یقول بلغنی عن سلام بن أبی مطیع أنه جاء إلى أبی عوانة فاستعار منه کتابا کان عنده فیه بلایا مما رواه الأعمش فدفعه إلى أبی عوانة فذهب سلام به فأحرقه فقال رجل لأبی عبدالله أرجو أن لا یضره ذاک شیئا إن شاء الله فقال أبو عبدالله یضره بل یؤجر علیه إن شاء الله إسناده صحیح

    [[15] ] السنة للخلال  ج 2   ص 464 ح 723 أخبرنی عصمة بن عصام قال قال حنبل أردت أن أکتب کتاب صفین والجمل عن خلف بن سالم فأتیت أبا عبدالله أکلمه فی ذاک وأسأله فقال وما تصنع بذاک ولیس فیه حلال ولا حرام وقد کتبت مع خلف حیث کتبه فکتبت الأسانید وترکت الکلام وکتبها خلف وحضرت عند غندر واجتمعنا عنده فکتبت أسانید حدیث شعبة وکتبها خلف على وجهها قلت له ولم کتبت الأسانید وترکت الکلام قال أردت أن أعرف ما روى شعبة منها قال حنبل فأتیت خلف فکتبتها فبلغ أبا عبدالله فقال لأبی خذ الکتاب فاحبسه عنه ولا تدعه ینظر فیه إسناده صحیح

    [[16] ] السنة للخلال  ج 3   ص 505 ح 808 قال زهرانی: إسناده حسن

    [[17] ] أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ، قَالَ: ثَنَا مُهَنَّى، قَالَ: سَأَلْتُ أَحْمَدَ " عَنْ خَلَفِ بْنِ سَالِمٍ، فَلَمْ یَحْمَدْ، وَلَمْ یَرَ أَنْ یَکْتُبَ عَنْهُ. وَأَخْبَرَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ، قَالَ: ثَنَا مُهَنَّى، قَالَ: سَأَلْتُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى الْعَبْسِیِّ؟ فَقَالَ: " کُوفِیٌّ، فَقُلْتُ: فَکَیْفَ هُوَ؟ قَالَ: کَمَا شَاءَ اللَّهُ، قُلْتُ: کَیْفَ هُوَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ؟ قَالَ: لا یُعْجِبُنِی أَنْ أُحَدِّثَ عَنْهُ، قُلْتُ: لِمَ؟ قَالَ: یُحَدِّثُ بِأَحَادِیثَ فِیهَا تَنَقُصٌّ لأَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ یَزِیدَ الْمُنَادِیَ، یَقُولُ: کُنَّا بِمَکَّةَ فِی سَنَةِ تِسْعٍ، وَکَانَ مَعَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، فَحَدَّثَ فِی الطَّرِیقِ فَمَرَّ حَدِیثٌ لِمُعَاوِیَةَ، فَلَعَنَ مُعَاوِیَةَ، وَلَعَنَ مَنْ لا یَلْعَنُهُ، قَالَ ابْنُ الْمُنَادِی: فَأَخْبَرْتُ أَحْمَدَ بْنَ حَنْبَلٍ، فَقَالَ: مُتَعَدِّی یَا أَبَا جَعْفَرٍ، فَأَخْبَرَنِی مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی هَارُونَ أَنَّ حُبَیْشَ بْنَ سِنْدِیٍّ، حَدَّثَهُمْ، أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، ذَکَرَ لَهُ حَدِیثَ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى، فَقَالَ: مَا أَحْسَبُ هُوَ بِأَهْلٍ أَنْ یُحَدَّثَ عَنْهُ، وَضَعَ الطَّعْنَ عَلَى أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَلَقَدْ حَدَّثَنِی مُنْذُ أَیَّامٍ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا أَرْجُو أَنْ یَکُونَ صَدُوقًا، أَنَّهُ کَانَ مَعَهُ فِی طَرِیقِ مَکَّةَ، فَحَدَّثَ بِحَدِیثٍ لَعَنَ فِیهِ مُعَاوِیَةَ، فَقَالَ: نَعَمْ، لَعَنَهُ اللَّهُ، وَلَعَنَ مَنْ لا یَلْعَنُهُ، فَهَذَا أَهْلُ یُحَدَّثُ عَنْهُ؟ عَلَى الإِنْکَارِ مِنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ، أَیْ إِنَّهُ لَیْسَ بِأَهْلٍ یُحَدِّثُ عَنْهُ "

    [[18] ] السنة للخلال  ج 3   ص 501 ح 799 قال الزهرانی: إسناده صحیح

    [[19] ] أَخْبَرَنَا أَبُو بَکْرٍ الْمَرُّوذِیُّ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، یَقُولُ: " إِنَّ قَوْمًا یَکْتُبُونَ هَذِهِ الأَحَادِیثَ الرَّدِیئَةَ فِی أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَقَدْ حَکَوْا عَنْکَ أَنَّکَ قُلْتُ: أَنَا لا أُنْکِرُ أَنْ یَکُونَ صَاحِبُ حَدِیثٍ یَکْتُبُ هَذِهِ الأَحَادِیثَ یَعْرِفُهَا، فَغَضِبَ وَأَنْکَرَهُ إِنْکَارًا شَدِیدًا، وَقَالَ: " بَاطِلٌ، مَعَاذَ اللَّهِ، أَنَا لا أُنْکِرُ هَذَا، لَوْ کَانَ هَذَا فِی أَفْنَاءِ النَّاسِ لأَنْکَرْتُهُ، کَیْفَ فِی أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ (ص) وَقَالَ: أَنَا لَمُ أَکْتُبْ هَذِهِ الأَحَادِیثَ، قُلْتُ لأَبِی عَبْدِ اللَّهِ: فَمَنْ عَرَفْتَهُ یَکْتُبُ هَذِهِ الأَحَادِیثَ الرَّدِیئَةَ وَیَجْمَعُهَا أَیُهْجَرُ؟ قَالَ: نَعَمْ، یَسْتَأْهِلُ صَاحِبُ هَذِهِ الأَحَادِیثِ الرَّدِیئَةِ الرَّجْمَ، وَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: جَاءَنِی عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ صَالِحٍ، فَقُلْتُ لَهُ: تُحَدِّثُ بِهَذِهِ الأَحَادِیثِ؟ فَجَعَلَ یَقُولُ: قَدْ حَدَّثَ بِهَا فُلانٌ، وَحَدَّثَ بِهَا فُلانٌ، وَأَنَا أَرْفُقُ بِهِ، وَهُوَ یَحْتَجُّ، فَرَأَیْتُهُ بَعْدُ فَأَعْرَضْتُ عَنْهُ وَلَمْ أُکَلِّمْهُ "

    [[20]] تهذیب التهذیب  ج 6   ص 178 رقم 401 قال یعقوب بن یوسف المطوعی: عبد الرحمن بن صالح الأزدی العتکی أبو صالح ویقال أبو محمد الکوفی سکن بغداد ...کان عبد الرحمن بن صالح رافضیا وکان یغشى أحمد بن حنبل فیقربه ویدنیه فقیل له فیه فقال سبحان الله رجل أحب قوما من أهل بیت النبی صلى الله علیه وسلم وهو ثقة وقال سهل بن علی الدوری سمعت یحیى بن معین یقول علیکم رجل من أهل الکوفة یقال له عبد الرحمن بن صالح ثقة صدوق شیعی لأن یخر من السماء أحب إلیه من أن یکذب فی نصف حرف وقال محمد بن موسى البربری رأیت یحیى بن معین جالسا فی دهلیزه غیر مرة یکتب عنه وقال الحسین بن محمد بن الفهم قال خلف بن سالم لابن معین نمضى إلى عبد الرحمن بن صالح فزجره وقال عنده سبعون حدیثا ما سمعت منها شیئا وقال بن محرز عن بن معین لا بأس به وقال أبو حاتم صدوق وقال موسى بن هارون کان ثقة وکان یحدث بمثالب أزواج رسول الله صلى الله علیه وسلم وأصحابه وقال فی موضع آخر خرقت عامة ما سمعت منه وقال أبو القاسم البغوی سمعته یقول أفضل هذه الأمة بعد نبیها أبو بکر وعمر وقال عبد المؤمن بن خلف عن صالح بن محمد کوفی إلا أنه کان یقرض عثمان وقال علی بن محمد بن حبیب عن صالح بن محمد صدوق وقال الآجری عن أبی داود لم أر أن اکتب عنه وضع کتاب مثالب فی أصحاب رسول الله صلى الله علیه وسلم قال وذکره مرة أخرى فقال کان رجل سوء وذکره بن حبان فی الثقات وقال بن عدی معروف مشهور فی الکوفیین لم یذکر بالضعف فی الحدیث ولا اتهم فیه إلا أنه محترق فیما کان فیه من التشیع وقال الحضرمی وغیره مات سنة خمس وثلاثین ومائتین

    [[21]] الکامل فی ضعفاء الرجال  ج 5   ص 315 ولعبد الرزاق بن همام أصناف وحدیث کثیر وقد رحل الیه ثقات المسلمین وأئمتهم وکتبوا عنه ولم یروا بحدیثه بأسا إلا أنهم نسبوه إلى التشیع وقد روى أحادیث فی الفضائل مما لا یوافقه علیها أحد من الثقات فهذا أعظم ما رموه به من روایته لهذه الأحادیث ولما رواه فی مثالب غیرهم مما لم أذکره فی کتابی هذا وأما فی باب الصدق فأرجو أنه لا بأس به إلا أنه قد سبق منه أحادیث فی فضائل أهل البیت ومثالب آخرین مناکیر

    [[22]] لسان المیزان  ج 1   ص 49 رقم 113 وقال أبو حاتم کذاب روى فی مثالب معاویة فمزقنا ما کتبنا عنه

    [[23]] الکامل فی ضعفاء الرجال  ج 4   ص 321 سمعت عبدان یقول وحمل بن خراش إلى بندار عندنا جزأین صنفهما فی مثالب الشیخین فأجازه بألفی درهم

    [[24]] الکامل فی ضعفاء الرجال  ج 4   ص 321 فأما الحدیث فأرجو أنه لا یتعمد الکذب

    [[25]] تهذیب الکمال  ج 15   ص 91 رقم 3333 وقال ابن خراش : کان ثقة ، وکان عثمانیا ، یبغض علیا.

    [[26]] تهذیب التهذیب  ج 2   ص 291 رقم 596 وذکره العقیلی فی الضعفاء وأورد عن أحمد بن محمد بن هانئ قال قلت لأبی عبد الله یعنی بن حنبل تحدث عن حسین الأشقر قال لم یکن عندی ممن یکذب وذکر عنه التشیع فقال له العباس بن عبد العظیم أنه یحدث فی أبی بکر وعمر وقلت أنا یا أبا عبد الله أنه صنف بابا فی معائبهما فقال لیس هذا بأهل أن یحدث عنه

    [[27]] سیر أعلام النبلاء  ج 16   ص 409 ابن حیویه الامام المحدث الثقة المسند أبو عمر محمد بن العباس بن محمد بن زکریا بن یحیى البغدادی الخزاز ابن حیویه من علماء المحدثین

    [[28]] سیر أعلام النبلاء  ج 15   ص 341-354 أبو العباس الکوفی الحافظ العلامة أحد أعلام الحدیث ونادرة الزمان وصاحب التصانیف على ضعف فیه وهو المعروف بالحافظ ابن عقدة ... قلت قد رمی ابن عقدة بالتشیع ولکن روایته لهذا ونحوه یدل على عدم غلوه فی تشیعه ومن بلغ فی الحفظ والآثار مبلغ ابن عقدة ثم یکون فی قلبه غل للسابقین الأولین فهو معاند أو زندیق والله أعلم ... قلت یمکن أن یقال لم یوجد أحفظ منه وإلى یومنا وإلى قیام الساعة بالکوفة فأما أن یکون أحد نظیرا له فی الحفظ فنعم ... ولکنه أوسع دائرة فی الحدیث منهم ... وبه حدثنی علی بن محمد بن نصر سمعت حمزة بن یوسف سمعت أبا عمر بن حیویه یقول کان ابن عقدة فی جامع براثا یملی مثالب الصحابة أو قال الشیخین فلا أحدث عنه بشیء

    [[29]] تهذیب التهذیب  ج 3   ص 264 رقم 571 فقال زائدة متى کان الناس یشتمون أبا بکر وعمر

    • حسین قربانی

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی