پایگاه تحقیقاتی وصایت

وبلاگ رسمی حسین قربانی دامنابی
پایگاه تحقیقاتی وصایت

جهت دانلود کتب، روی تصاویر کلیک راست کنید و سپس گزینه ی open link را بزنید.

  • ((مجموعه آثار حسین قربانی دامنابی))
  • طبقه بندی موضوعی

    ماجرای فدک از نگاهی دیگر

    حسین قربانی | سه شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۶:۳۷ ب.ظ

    در مباحث گذشته روشن شد که حضرت زهرا علیها السلام ابتدا به عنوان هدیه بودن فدک برای مطالبه ی آن اقدام کردند و چندین شاهد نیز آوردند، اما ابوبکر تعداد شاهدانش را کافی ندانست و قبول نکرد؛ لذا حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در دفعات بعدی به عنوان میراث برای گرفتن فدک اقدام کردند که با حدیث جعلی ابوبکر مواجه شدند و به همین دلیل از ابوبکر و عمر خشمگین شدند و با آن ها قهر کردند تا اینکه از دنیا رفتند.  

     اکنون در این مبحث با نگاهی به جوانب دیگر، قضیه روشن تر خواهد شد:

    اول: قبول ادعای جابر بن عبد الله توسط ابوبکر و عدم مطالبه ی شاهد از او

    بخاری در صحیحش روایت کرده است که:

    «جابر بن عبدالله گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله به من فرمود: اگر مال بحرین آمد، برای تو فلان مبلغ و فلان مبلغ را می بخشم؛ پس هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وآله از دنیا رفت و غنائم بحرین آمد، ابوبکر گفت: هر کس از پیامبر صلی الله علیه وآله طلبی دارد بیاید بگیرد. پس من [به ابوبکر] گفتم که پیامبر صلی الله علیه وآله به من فرمود: اگر مال بحرین را آوردند، من به تو از غنائم فلان مبلغ عطا خواهم کرد. جابر گفت: ابوبکر از غنائم به من داد و گفت: آنها را بشمار و شمردم پانصد درهم بود؛ پس ابوبکر به من هزار و پانصد درهم عطا کرد (هزار درهم نیز افزود).»[1]

    بدر الدین عینی در شرح این روایت می نویسد:

    «ابوبکر از جابر برای صحت ادعایش شاهدی درخواست نکرد؛ زیرا او به دلیل شهادت قرآن و سنت، عادل است.

    شهادت قرآن بر عدالت جابر: ((کنتم خیر أمة أخرجت للناس)) ( آل عمران 10 ) ((وکذلک جعلناکم أمة وسطا)) ( البقرة 143 ) پس اگر مانند جابر، بهترین امت نباشد، پس چه کسی بهترین امت است؟!

    شهادت سنت بر عدالت جابر: رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «هر کس به من دروغ بگوید، جایگاهش را در آتش جهنم فراهم می‌کند» و یک مسلمان نمی‌آید به پیغمبر صلی الله علیه وآله دروغ ببندد تا چه رسد به یک صحابی.»[2]

    دیگر شارحین صحیح بخاری نیز شبیه همین سخن را گفته اند؛ اما وقتی به شرح ماجرای فدک میرسند آسمان و ریسمان را به هم می بافند تا یک وقت گمان نشود که ابوبکر بر رسول خدا صلی الله علیه وآله دروغ بسته است و همگی حضرت زهرا علیها السلام را مقصر و خاطی می کنند.

    دوم: طبق حدیث صحیح نبوی، هرکس ادعای چیزی را کند که از آنِ او نیست، به جهنم می رود

    مسلم در صحیحش روایت می کند که:

    «از ابو ذر نقل شده است که از پیامبر صلی الله علیه وآله شنید که می فرمود: ... هرکس ادعای چیزی را بکند که از آنِ او نیست، از ما نیست و جایگاهش را برای آتش جهنم فراهم می کند.»[3]

    حال آنکه به اعتراف طرفداران ابوبکر، حضرت فاطمه علیها السلام طبق حدیث صحیح نبوی، سرور زنان اهل بهشت است.[4]

    سوم: طبق حدیث صحیح نبوی ، هرکس بیش از سه روز با مسلمانی قهر باشد ، مسلمان نیست

    بخاری و مسلم روایت کرده اند که:

    «پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: برای مسلمان حلال نیست که با برادرش بیش از سه روز قهر کند.»[5]

    حال آنکه حضرت فاطمه علیها السلام به اجماع، اهل بهشت است و بلکه سرور زنان اهل بهشت است و تا آخر عمرشان با ابوبکر و عمر قهر کردند و از آنها خشمگین بودند.

    چهارم: طبق حدیث صحیح نبوی، هرکس بمیرد و در گردنش بیعت نباشد، به مرگ جاهلیت مرده است

    این روایت را مسلم در صحیحش نقل کرده است.[6]

    در حالی که حضرت زهرا علیها السلام نه تنها با ابوبکر بیعت نکرد، بلکه از او خشمگین بود تا اینکه از دنیا رفت.

    اما آیا کسی که به مرگ جاهلیت بمیرد، به بهشت می رود؟! تا چه رسد به اینکه سرور بهشتیان باشد ؟!

    پنجم: غضب حضرت فاطمه علیها السلام بر شیخین

    گفتیم که طبق روایات معتبر اهل سنت، غضب حضرت زهرا علیها السلام مساوی غضب پیامبر صلی الله علیه وآله و خداست و قرآن کریم حکم کسانی که خدا و رسولش را بیازارند ، چنین بیان می کند:

    (( إِنَّ الَّذِینَ یؤْذُونَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّـهُ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا.))

     «بى‌گمان، کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مى‌دهند، خدا آنها را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى  خوار کننده آماده کرده است.»[7]

    از طرف دیگر، طبق روایات صحیح اهل سنت، حضرت زهرا علیها السلام تا لحظه ی آخر حیاتشان، از عمر و ابوبکر ناراضی و غضبناک بودند و با آن حال از دنیا رفتند.

    بخاری و مسلم از عایشه دختر ابوبکر چنین روایت کرده اند:

    «عروة بن زبیر از عایشة نقل کرد که گفت: فاطمه علیها السلام از ابوبکر میراثش از پیامبر صلی الله علیه وآله، از آنچه که خداوند در مدینه فی کرده بود، برای رسولش و آنچه که از خمس خیبر باقی مانده بود را طلب کرد. پس ابوبکر گفت: همانا رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: ما ارث به جا نمی گذاریم؛ پس آن صدقه ای است که آل محمد از آن می خورد.

    به خدا قسم، من تغییر نمی دهم چیزی از صدقاتی که از زمان پیامبر صلی الله علیه وآله باقی مانده و انجام می دهم در آنها، هر آنچه را رسول خدا صلی الله علیه وآله انجام داده است!

     سپس ابوبکر از اینکه چیزی از آن را به فاطمه علیها السلام برگرداند ابا کرد؛ وقتی فاطمه علیها السلام متوجه این امر شد، با ابوبکر قهر کرد و سخنی با او نگفت تا از دنیا رفت. فاطمه علیها السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله شش ماه زندگی کرد.

    هنگامی که فاطمه علیها السلام وفات کرد، همسرش علی (علیه السلام) او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را خبر نکرد و خودش نماز خواند بر او و ابوبکر بر او نماز نخواند... .»[8]

    ابو عیسی ترمذی نیز ناراحتی حضرت زهرا علیها السلام از ابوبکر و عمر و قهر کردنش با آن دو تا آخر عمرش را با سند معتبر از ابوهریره روایت کرده است که گفت:

    « فاطمه علیها السلام به نزد ابوبکر و عمر آمد و میراثش از رسول خدا صلی الله علیه وآله را طلب نمود. پس آن دو گفتند: از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدیم که می فرمودند: من ارث به جا نمی گذارم. حضرت فاطمه علیها السلام فرمود: به خدا قسم با شما دو نفر هرگز سخن نمی گویم؛ پس آن حضرت وفات نمود و با آن دو سخن نگفت.»[9]

    این روایت را ترمذی حسن دانسته[10] و برنامه ی جوامع الکلم نیز حکم به حسن بودن سندش داده است و ناصرالدین البانی نیز این روایت را در زمره ی احادیث صحیح سنن ترمذی آورده است.[11]

    ششم: وصیت ابوبکر و عمر به دفن شدن در حجره ی رسول خدا صلی الله علیه وآله

    ابوبکر و عمر طبق وصیت خودشان در حجره ی رسول خدا صلی الله علیه وآله در کنار آن حضرت دفن شدند.

    ابن سعد روایت کرده است که:

    «عروه بن زبیر و قاسم بن محمد (دو تن از نوادگان ابوبکر) گفتند: ابوبکر به عایشه وصیت کرد که در کنار رسول خدا صلی الله علیه وآله دفن شود؛ پس هنگامی که وفات یافت، قبری برایش کنده شد و سرش نزد شانه های رسول خدا صلی الله علیه وآله قرار داده شد و لحد او به لحد رسول خدا صلی الله علیه وآله متصل شد. پس قبر اینجاست.»[12]

    بخاری نیز در صحیحش چنین روایت کرده است:

    «[عمر بن خطّاب به فرزندش عبدالله گفت:] نزد عایشه برو و بگو: عمر سلام مى رساند ـ و نگو: امیرالمؤمنین; چرا که من امروز امیر مؤمنان نیستم ـ و از شما اجازه مى خواهد که در کنار پیامبر خدا و رفیقش ابوبکر به خاک سپرده شود. عبدالله نزد عایشه رفته سلام کرد و اجازه ورود خواست. وقتى که وارد شد دید عایشه نشسته و گریه مى کند. به او گفت: عمر خدمتتان سلام مى رساند و از شما مى خواهد که اجازه بدهید در نزد دو رفیقش دفن شود.

    عایشه گفت: آنجا را براى دفن خودم در نظر گرفته بودم، ولى اکنون او را بر خود ترجیح مى دهم. عبدالله برگشت. مردم وقتى او را دیدند، گفتند: عبدالله دارد مى آید. عمر گفت: مرا بلند کنید. مردى او را به خود تکیه داده و بلند کرد. عمر پرسید: چه خبر؟ عبدالله گفت: آنچه را که امیرالمؤمنین مى خواست اجازه داد. عمر گفت: الحمدلله، هیچ چیزى براى من مهم تر از این آرامگاه نبود.»[13]

    عامه معتقدند که:

    یا موضع قبر حضرت رسول صلی الله علیه وآله تا وقت وفات بر ملکیت آن حضرت باقی بود. 

    و یا اینکه می گویند: در زمان حیات از ملکیت حضرت رسول صلی الله علیه وآله خارج شد و به عایشه منتقل شد، که در این صورت از این دو حال خارج نیست:

     اول: یا به سبب میراث به دیگران (از جمله عایشه) رسید.

     دوم: یا اینکه صدقه بود (بر فرض اینکه پیغمبر صلی الله علیه وآله به قول ابوبکر ارث باقی نمی گذارد).

    سوم: یا اینکه از طرف رسول خدا صلی الله علیه وآله به عایشه هدیه داده شد.

    حالت اول: اگر میراث بود، پس جایز نبود ابوبکر و عمر دستور دهند که آنها را در حجره پیامبر صلی الله علیه وآله دفن کنند مگر بعد از اجازه ی ورثه. و در هیچ روایتی (از شیعه و سنی) نقل نشده است که ابوبکر و عمر از ورثه رخصت طلبیده باشند یا خریده باشند (غیر از عایشه).

    حالت دوم: اگر صدقه بود، باید که از مسلمانان خریده باشند یا رضایتی تحصیل کرده باشند که در این حالت هم خبری وجود ندارد.

    حالت سوم: بنابر این صورت، اگر گفته شود که در زمان حیات حضرت رسول صلی الله علیه وآله، ملک عایشه شده بود، بایستی در این باب، حجت و شاهدی از عایشه طلب کنند، چنانچه از حضرت فاطمه (علیها السلام) درباره ی فدک طلب کردند، ولی از عایشه حجت و شاهدی طلب نکردند.

    ممکن است عامه بگویند که ابوبکر و عمر به ازای مهر دخترانشان در آن خانه مدفونند. باید در جواب گفت که تا حضرت رسول صلی الله علیه وآله مهر زنان را نمی داد، آن زن ها بر آن حضرت حلال نمی شدند. خداوند در قرآن میفرماید:

    (( یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَحْلَلْنَا لَک أَزْوَاجَک اللَّاتِی آتَیتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَکتْ یمِینُک مِمَّا أَفَاءَ اللَّـهُ عَلَیک .))

    ای پیامبر! ما همسران تو را که مهرشان را پرداخته ‌ای برای تو حلال کردیم، و همچنین کنیزانی که از طریق غنایمی که خدا به تو بخشیده است مالک شده ‌ای.»[14]

    از مطالب فوق نتیجه می گیریم که:

    اولاً: ابو بکر و عمر در مکان غصبی دفن شده اند.

    ثانیاً: بدون اجازه داخل خانه شدند و خدا نهی کرده است از داخل شدن در خانه آن حضرت بدون اجازه.[15]

    ثالثاً: ابوبکر و عمر عملا با حدیثی که برای غصب فدک جعل کرده بودند، مخالفت نموده اند.

     

    [[1]] صحیح البخاری  ج 3   ص 1154 ح 2993 و  ج 2   ص 803 ح 2174 عن جابر بن عبد الله رضی الله عنهما قال کان رسول الله صلى الله علیه وسلم قال لی لو قد جاءنا مال البحرین قد أعطیتک هکذا وهکذا وهکذا فلما قبض رسول الله صلى الله علیه وسلم وجاء مال البحرین قال أبو بکر من کانت له عند رسول الله صلى الله علیه وسلم عدة فلیأتنی فأتیته فقلت إن رسول الله صلى الله علیه وسلم قد کان قال لی لو قد جاءنا مال البحرین لأعطیتک هکذا وهکذا وهکذا فقال لی احثه فحثوت حثیة فقال لی عدها فعددتها فإذا هی خمسمائة فأعطانی ألفا وخمسمائة

    [[2]] عمدة القاری  ج 12   ص 121  أبا بکر لم یلتمس من جابر شاهدا على صحة دعواه ...لأنه عدل بالکتاب والسنة . أما الکتاب فقوله تعالى : ( کنتم خیر أمة أخرجت للناس ) (آل عمران : 10 ) ( وکذلک جعلناکم أمة وسطا ) ( البقرة : 143 ) . فمثل جابر إن لم یکن من خیر أمة فمن یکون . وأما السنة : فقوله صلى الله علیه وسلم : ( من کذب علی متعمدا . . ) الحدیث ، ولا یظن ذلک لمسلم . فضلا عن صحابی

    [[3]] صحیح مسلم  ج 1   ص 79 ح 61  عن أبی ذر أنه سمع رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول ... ومن ادعى ما لیس له فلیس منا ولیتبوأ مقعده من النار

    [[4]] صحیح البخاری  ج 3   ص 1326 ح 3426  أما ترضین أن تکونی سیدة نساء أهل الجنة أو نساء المؤمنین

    [[5]] صحیح البخاری  ج 5   ص 2253 ح 5718 و صحیح مسلم  ج 4   ص 1984 ح 2560  أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال ... ولا یحل لمسلم أن یهجر أخاه فوق ثلاثة أیام

    [[6]] صحیح مسلم  ج 3   ص 1478 ح 1851 ومن مات ولیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة

    [[7]] احزاب: 56

    [[8]] صحیح البخاری  ج 4   ص 1549 ح 3998 و ج 3   ص 1126 ح 2926 و صحیح مسلم  ج 3   ص 1380 ح 1750 عن عروة عن عائشة أن فاطمة علیها السلام بنت النبی صلى الله علیه وسلم أرسلت إلى أبی بکر تسأله میراثها من رسول الله صلى الله علیه وسلم مما أفاء الله علیه بالمدینة وفدک وما بقی من خمس خیبر فقال أبو بکر إن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال لا نورث ما ترکنا صدقة إنما یأکل آل محمد صلى الله علیه وسلم فی هذا المال وإنی والله لا أغیر شیئا من صدقة رسول الله صلى الله علیه وسلم عن حالها التی کانت علیها فی عهد رسول الله صلى الله علیه وسلم ولأعملن فیها بما عمل به رسول الله صلى الله علیه وسلم فأبى أبو بکر أن یدفع إلى فاطمة منها شیئا فوجدت فاطمة على أبی بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتى توفیت وعاشت بعد النبی صلى الله علیه وسلم ستة أشهر فلما توفیت دفنها زوجها علی لیلا ولم یؤذن بها أبا بکر وصلى علیها

    [[9]] سنن الترمذی  ج 4   ص 157 ح 1609 حدثنا بذلک علی بن عیسى قال حدثنا عبد الوهاب بن عطاء حدثنا محمد بن عمرو عن أبی سلمة عن أبی هریرة أن فاطمة جاءت أبا بکر وعمر رضی الله عنهما تسأل میراثها من رسول الله صلى الله علیه وسلم فقالا سمعنا رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول إنی لا أورث قالت والله لا أکلمکما أبدا فماتت ولا تکلمهما

    [[10]] ترمذی در ذیل حدیث قبلش، به این روایت اشاره کرده و سندش را حسن دانسته است:

    «وحدیث أبی هریرة حدیث حسن غریب من هذا الوجه.» سنن الترمذی  ج 4   ص 157 ح 1608

    [[11]] صحیح الترمذی، ج 2 ص 214 ح 1609 پی دی اف

    [[12]] الطبقات الکبرى  ج 3   ص 209  أخبرنا محمد بن عمر قال أخبرنا أبو بکر بن عبد الله بن أبی سیرة عن عمر بن عبد الله بن عروة أنه سمع عروة والقاسم بن محمد یقولان أوصى أبو بکر عائشة أن یدفن إلى جانب رسول الله صلى الله علیه وسلم فلما توفی حفر له وجعل رأسه عند کتفی رسول الله صلى الله علیه وسلم وألصق اللحد بقبر رسول الله صلى الله علیه وسلم فقبر هناک

    [[13]] صحیح البخاری  ج 3   ص 1355 ح 3497 انطلق إلى عائشة أم المؤمنین فقل یقرأ علیک عمر السلام ولا تقل أمیر المؤمنین فإنی لست الیوم للمؤمنین أمیرا وقل یستأذن عمر بن الخطاب أن یدفن مع صاحبیه فسلم واستأذن ثم دخل علیها فوجدها قاعدة تبکی فقال یقرأ علیک عمر بن الخطاب السلام ویستأذن أن یدفن مع صاحبیه فقالت کنت أریده لنفسی ولأوثرن به الیوم على نفسی فلما أقبل قیل هذا عبد الله بن عمر قد جاء قال ارفعونی فأسنده رجل إلیه فقال ما لدیک قال الذی تحب یا أمیر المؤمنین أذنت قال الحمد لله ما کان من شیء أهم إلی من ذلک

    [[14]] احزاب: 50

    [[15]] نور: 27 و احزاب: 53

    • حسین قربانی

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی