پایگاه تحقیقاتی وصایت

وبلاگ رسمی حسین قربانی دامنابی
پایگاه تحقیقاتی وصایت

جهت دانلود کتب، روی تصاویر کلیک راست کنید و سپس گزینه ی open link را بزنید.

  • ((مجموعه آثار حسین قربانی دامنابی))
  • طبقه بندی موضوعی

    پاسخ به شبهات فاطمیه / دفاع نکردن شیر خدا

    حسین قربانی | پنجشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۲۰ ب.ظ

    شبهه چهارم: علی علیه السلام که شیر خدا و اسد الله الغالب بود و در قلعه خیبر را با یک دست بلند کرد، چگونه حاضر مى‌شود ببیند همسرش را در مقابل چشمانش کتک بزنند؛ اما هیچ واکنشى از خود نشان ندهد؟!

    پاسخ:

    اولا: مهاجمان ابتدا حضرت علی علیه السلام را دستگیر کردند و با ریسمان بستند و سپس وقتی که می خواستند آن حضرت را برای بیعت، کشان کشان ببرند، حضرت زهرا علیها السلام جلو آمد تا میان مهاجمان و حضرت علی علیه السلام حایل شود که قُنفُذ آن حضرت را زد و در اثر همان ضربه، مجروح شد و بعد از مدتی به شهادت رسید.

    سلیم بن قیس هلالی در کتابش دو روایت در این باره نقل کرده است: یکی از حضرت سلمان علیه السلام و دیگری، خودش از امیرالمومنین علیه السلام.

    1. روایت جناب سلمان علیه السلام:

    «قنفذ نزد ابو بکر برگشت، او مى ‌ترسید که على علیه السلام  با شمشیرش به سوى او رود؛ چرا که سفتى و سختى على علیه السلام را مى‌دانست.ابو بکر به قنفذ گفت: برگرد، اگر بیرون آمد که خوب و گر نه به خانه‌ اش یورش برید، اگر پایدارى کرد، خانه ‌شان را بر سرشان به آتش کشید. قنفذ رفت و با یارانش بدون اجازه به خانه یورش برد. على علیه السلام به سوى شمشیرش شتافت، مهاجمان که بسیار بودند بر او پیشى گرفتند و بر وى غالب آمدند. برخى‌شان شمشیر برگرفتند و بر او دست یافتند و او را در بر گرفتند و بر گردنش ریسمان انداختند. در کنار در خانه، فاطمه علیها السلام میان آنان و على علیه السلام حائل شد، قنفذ با تازیانه بر او نواخت که بر اثر همان ضربه درگذشت و بر بازوى آن حضرت کبودى تازیانه قنفذ مشهود بود ... سپس على علیه السلام را به زشتى و سختى کشان کشان نزد ابو بکر بردند.»[1]

    لازم به ذکر است که در همین روایت، درگیری حضرت علی علیه السلام با عمر بن خطاب نیز گزارش شده است.

    2. روایت حضرت علی علیه السلام:

    «سلیم گفت: در آن سال عمر بن خطاب به خاطر شعر ابو مختار همۀ کارگزارانش را به نصف اموالشان جریمه کرد، ولى قنفذ عدوى را چیزى جریمه نکرد.

    ابان گوید: سلیم گفت: على علیه السلام را ملاقات کردم و از آنچه عمر کرده بود، پرسیدم. فرمود: آیا مى ‌دانى چرا از قنفذ دست برداشت و او را چیزى جریمه نکرد؟ گفتم: نه. فرمود: زیرا او کسى است که فاطمه علیها السلام را هنگامى که میان من و مهاجمان حایل شد، با تازیانه زد که بر اثر آن درگذشت و کبودى تازیانه بر بازوى حضرتش همچنان باقى مانده بود.»[2]

    همچنین مرحوم عیاشی (متوفای 320 هـ) نیز این قضیه را از امام باقر یا امام صادق (علیهما السلام) نقل کرده است که فرمودند:

    «هنگامی‌ که رسول خدا صلی الله علیه وآله قبض روح شد و آن اختلافات درگرفت ... [حکومت وقت] در مرتبه سوم مردی را که نام او قنفذ بود، فرستاد، فاطمه علیها السلام میان او و علی علیه السلام ایستاد و حائل شد، در این هنگام قنفذ ضربتی بر فاطمه علیها السلام وارد آورد.»[3]

    این دیدگاه، مؤیدی نیز دارد که با سند معتبر از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند:

    «حضرت زهرا علیها السلام ...از دنیا رفت و سبب وفات آن حضرت نیز این بود که قنفذ غلام عمر به دستور او با غلاف شمشیر، ضربه‌ای به او زد که محسن علیه السلام را سقط کرد و به خاطر آن به شدت بیمار شد.»[4]

    ثانیا: برفرض این که واکنشی نشان نداده است، به همان دلیلی بوده که پیامبر صلی الله علیه وآله در مکه مکرمه با چشم خود می دیدند که جناب سمیه را با وضع بسیار بدی، شکنجه می دادند، اما کاری نداشتند و می فرمودند:

    «ای خاندان یاسر، بر شما باد صبر؛ چرا که موعد شما بهشت است.»[5]

    یا به همان دلیلی بود که حضرت ابراهیم علیه السلام، از همسرشان دفاع نکردند. بخاری چنین روایت می کند:

    «ابو هریره گوید: پیغمبر صلی الله علیه وآله فرمود: ابراهیم علیه السلام (حتّى بحسب ظاهر و براى مصلحت هم) خلاف نگفته است مگر سه بار ... (امّا سخن سومش که نفع خود و سلامت جانش در آن بود، هنگامى بود) که ابراهیم علیه السلام با همسرش (سارا) به شهرى رفتند که حاکم آن از ظالمان روزگار بود، به او خبر دادند که شخصى به شهر آمده است و زن زیبایى که از هر کسى زیباتر است همراه دارد، کسى را نزد ابراهیم علیه السلام فرستاد. او را به نزد خود احضار نمود، درباره سارا از او پرسید، گفت: این زن کیست؟ ابراهیم علیه السلام گفت: خواهر من است، سپس به نزد سارا برگشت و گفت: اى سارا! به جز من و شما بر روى زمین مسلمان و ایمان‌ دارى وجود ندارد، این ظالم در مورد شما از من پرسید، گفتم: خواهر من است، شما هم مرا تکذیب نکن (چون اگر این پادشاه مى‌فهمید سارا زن ابراهیم است به منظور گرفتن سارا قصد کشتن ابراهیم را مى‌کرد).

     آن ظالم کسى را به دنبال سارا فرستاد. وقتى که سارا پیش او رفت، آن ظالم خواست سارا را در برگیرد؛ ولى دست و پاهایش سست شد، و مثل انسان مبتلا به صرع به زمین افتاد، به سارا گفت: از خدا بخواه تا خوب شوم، دیگر ضررى را به شما نمى ‌رسانم. سارا برایش دعا کرد و خوب شد، امّا باز به سارا حمله ‌ور شد، این بار هم مانند بار اوّل یا شدیدتر به حالت صرع به زمین افتاد، گفت: از خدا بخواه خوب شوم، دیگر کارى به شما ندارم. سارا باز از خدا خواست خوب شود، فوراً خوب شد، آنگاه حاکم ظالم یکى از دربانان خود را خواست، گفت: این انسان نیست که شما براى من آورده‌اید، بلکه یک شیطان و جادوگر را آورده‌اید!

     آن ظالم، هاجر را به عنوان خادم به سارا بخشید، و به نزد ابراهیم علیه السلام برگشت. و ابراهیم علیه السلام در حال نماز خواندن بود، با دست به سارا اشاره کرد و گفت: چه شد؟ سارا گفت: خداوند حیله و شرّ آن کافر را رفع نمود، و هاجر را به عنوان خادم به ما داد.»[6]

    البته همین قضیه را شیعه به گونه ای متفاوت نقل کرده است که بر خلاف روایت اهل سنت، نشان از غیرت عالی حضرت ابراهیم علیه السلام دارد.[7]

    ثالثا: حضرت علی علیه السلام مأمور به صبر بودند، همانطور که احمد بن حنبل با سند صحیح روایت کرده است که حضرت علی بن ابیطالب علیهما السلام از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل کردند که آن حضرت فرمودند:

    «به زودی بعد از من اختلاف یا امری اتفاق خواهد افتاد؛ پس اگر توانستی که صلح کنی، همین کار را بکن.»[8]

    احمد شاکر سند این روایت را تصحیح کرده[9] و هیثمی نیز همه ی رجال سندش را ثقه دانسته[10] و برنامه ی جوامع الکلم سندش را در متابعات و شواهد حسن دانسته است.[11]

    در کتاب سُلیم بن قیس هلالی نیز آمده است که وقتی عمر بن خطاب وارد خانه شد، امیرالمومنین علیه السلام با او درگیر شد و سپس با یادآوری دستور صبر از جانب رسول خدا صلی الله علیه وآله، از کشتن او منصرف شد:

    «على  علیه السلام از جا پرید، یقۀ عمر را گرفت و او را از جا کند و بر زمین کوبید، گردنش را گرفت و با بینى بر زمین زد. مى ‌خواست او را بکشد که به یاد گفتۀ رسول خدا صلی الله علیه وآله و وصیت آن حضرت افتاد. پس گفت: به خدایى که محمد صلی الله علیه وآله را به نبوت گرامى داشت، اى پسر صهاک! اگر عهد و پیمان خدا و رسولش نبود، هر آینه مى ‌دانستى که نباید به خانه ‌ام وارد شوى.»[12]

    رابعا: مشابه همین قضیه را اهل سنت برای عثمان نقل کرده اند و اشکالی بر آن ندیده اند. آن ها روایت کرده اند که:

    «ابوسهله، غلام عثمان، از عثمان در یوم الدار (روزی که عثمان در خانه اش محاصره شده بود) نقل میکند که عثمان گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله به من وصیتی کرده و عهد و پیمانی بسته که من بر آن وصیت صبر میکنم.»[13]

    این روایت را ترمذی نقل و تصحیح کرده[14] و ألبانی نیز آن را در صحیح سنن ترمذی آورده است.[15]

    حاکم نیشابوری نیز همین روایت را با تفصیل بیشتر نقل و سندش را تصحیح کرده و ذهبی نیز نظر او را تأیید نموده است:

    «ابو سهلة، غلام عثمان، از عایشه نقل می کند که گفت :‌ رسول خدا صلی الله علیه وآله به من فرمود: یکی از اصحابم را بگویید نزد من بیاید (یا اینکه فرمود:) ای کاش یکی از اصحابم نزد من می بود. عایشه می گوید:گفتم: آیا منظور شما ابوبکر است؟‌ حضرت فرمود: خیر، گفتم: آیا منظور شما عمر است؟‌ حضرت فرمود:‌ خیر، گفتم: آیا منظور شما  پسر عمویت علی است؟ حضرت فرمود:‌ خیر، گفتم:‌ آیا فرد مورد نظر شما عثمان است؟‌ حضرت فرمود:‌ بله، عایشه می گوید: در این هنگام عثمان آمد، رسول خدا صلی الله علیه وآله به من گفتند: برخیز ( و از اینجا برو)، در این هنگام حضرت آهسته مطلبی را به عثمان گفتند (رازی  را به او فرمود) و رنگ عثمان تغییر کرد. روزی که عثمان را محاصره کرده بودند و می خواستند او را به قتل برسانند، به او گفتیم: آیا با آنها نمی جنگی ؟  عثمان گفت: نه ، با آنها نمی جنگم؛ همانا رسول خدا صلی الله علیه وآله مرا به امری وعده داده است و من نیز بر آن وعده صبر میکنم.»[16]

    حال ببینیم که عثمان بر چه وقایعی صبر نمود و واکنشی از خود نشان نداد:

    1. آتش زدن درب خانه

    ابن اثیر جزری می نویسد:

    «وقتی عثمان درب خانه را به روی مصری ها که برای قتلش آمده بودند بست، نیار بن عیاض که از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله بود، با صدای بلند خطاب به عثمان گفت: مردم را رها کن و از حکومت  کناره گیری کن، در این هنگام کثیر بن الصلت الکندی که از اطرافیان عثمان بود، نیار بن عیاض را هدف تیر قرار داد و او را به قتل رسانید. وقتی مصری ها این صحنه را مشاهده کردند، خطاب به عثمان گفتند: قاتل نیار بن عیاض را به ما تحویل بده تا او را در مقابل وی به قتل برسانیم. عثمان گفت: شما قصد کشتن مرا دارید و من مردی را که یاری ام نموده، به شما تحویل نمی دهم. وقتی مصری ها پافشاری عثمان را دیدند، به طرف درب خانه حمله کردند و هیچ یک از افرادی که جلوی در بودند مانع حمله آنها نشدند، درب خانه قفل بود و آنها نتوانستند وارد شوند؛ لذا آتش آوردند و درب خانه و سایبان بالای آن را به آتش کشیدند ... .»[17]

    2. جسارت به همسر عثمان

    مورخین؛ از جمله طبری[18] و ابن کثیر دمشقی[19] نوشته اند: سودان بن حمران آمد تا ضربه ای به عثمان بزند، در این هنگام نائله همسر عثمان خود را بر روی عثمان انداخت و ( تیغ ) شمشیر سودان را در دست گرفت و کشید؛ خون از انگشتانش بیرون زد و انگشتان دستش قطع شد. نائله [از شدت درد] روی برگرداند. سودان ران زن عثمان را نیشگون گرفته و گفت: عجب باسن بزرگی دارد و بعد ضربه ای به عثمان زد و او را به قتل رسانید.

    3. جسارت به أم حبیبة (همسر پیامبر صلی الله علیه وآله)

    ابن کثیر نقل می کند که در آن روز به أم المؤمنین أم حبیبه، همسر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، نیز جسارت کردند:

    «ام المؤمنین أم حبیبه، همسر رسول خدا صلی الله علیه وآله، سوار بر قاطری به همراه خادم هایش به قصد دیدار با عثمان آمد، مردمی که خانه عثمان را محاصره کرده بودند به او گفتند: چرا به اینجا آمده ای؟ او گفت: وصیتهایی نزد عثمان از بنی امیه در مورد  یتیمان و بیوه زنان وجود دارد که من میخواهم که این مطلب را به او گوشزد کنم، اما مردم او را دروغگو پنداشتند و به همین سبب بر او بسیار سخت گرفتند و افسار قاطر او را بریده و قاطرش را رم دادند. نزدیک بود ام حبیبه از بالای مرکب بیفتد یا اینکه از بالای مرکب به زمین افتاد (تردید از ابن کثیر است) و اگر مردم دور او را نمی گرفتند و قاطر او را مهار نمی کردند، نزدیک بود کشته شود و نزدیک بود حادثه بزرگی رخ دهد.»[20]

    حتی به نقل ابن کثیر، عایشه از ترس اینکه همان بلایی که بر سر ام حبیبه آمده، بر سرش نیاید، به حج رفت:

    «وقت حج رسید؛ پس عایشه در آن سال به حج رفت. به او گفته شد: ‌اگر بمانی و حج نروی بهتر است، چه بسا آن قوم تو را بترسانند ( و این سفر برای تو خطر آفرین شود ). عایشه در جواب گفت: من  می ترسم اگر علیه آنها  نظری دهم بر من سخت گیرند و مانند ام حبیبه مرا نیز مورد اذیت و آزار قرار دهند؛ بنابراین تصمیم بر خروج از مدینه و مسافرت  به حج گرفته ام.»[21]

     

    [[1]] کتاب سلیم بن قیس هلالی، حدیث 4 فَرَجَعَ قُنْفُذٌ إِلَى أَبِی بَکْرٍ وَ هُوَ یَتَخَوَّفُ أَنْ یَخْرُجَ عَلِیٌّ ع [إِلَیْهِ] بِسَیْفِهِ لِمَا قَدْ عَرَفَ مِنْ بَأْسِهِ وَ شِدَّتِهِ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ لِقُنْفُذٍ اِرْجِعْ فَإِنْ خَرَجَ وَ إِلاَّ فَاقْتَحِمْ عَلَیْهِ بَیْتَهُ فَإِنِ اِمْتَنَعَ فَأَضْرِمْ عَلَیْهِمْ بَیْتَهُمُ اَلنَّارَ فَانْطَلَقَ قُنْفُذٌ اَلْمَلْعُونُ فَاقْتَحَمَ هُوَ وَ أَصْحَابُهُ بِغَیْرِ إِذْنٍ وَ ثَارَ عَلِیٌّ ع إِلَى سَیْفِهِ فَسَبَقُوهُ إِلَیْهِ [وَ کَاثَرُوهُ] وَ هُمْ کَثِیرُونَ فَتَنَاوَلَ بَعْضُهُمْ سُیُوفَهُمْ فَکَاثَرُوهُ [وَ ضَبَطُوهُ] فَأَلْقَوْا فِی عُنُقِهِ حَبْلاً وَ حَالَتْ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَهُ فَاطِمَةُ ع عِنْدَ بَابِ اَلْبَیْتِ فَضَرَبَهَا قُنْفُذٌ اَلْمَلْعُونُ بِالسَّوْطِ‌ فَمَاتَتْ حِینَ مَاتَتْ وَ إِنَّ فِی عَضُدِهَا کَمِثْلِ اَلدُّمْلُجِ مِنْ ضَرْبَتِهِ لَعَنَهُ اَللَّهُ [وَ لَعَنَ مَنْ بَعَثَ بِهِ] ثُمَّ اُنْطُلِقَ بِعَلِیٍّ ع یُعْتَلُ عَتْلاً حَتَّى اُنْتُهِیَ بِهِ إِلَى أَبِی بَکْرٍ

    [[2]] کتاب سلیم بن قیس هلالی، حدیث 13 قال سلیم فأغرم عمر بن الخطّاب تلک السنة جمیع عماله أنصاف أموالهم لشعر أبی المختار و لم یغرم قنفذ العدوی شیئا ... قَالَ أَبَانٌ قَالَ سُلَیْمٌ فَلَقِیتُ عَلِیّاً ص فَسَأَلْتُهُ عَمَّا صَنَعَ [ عُمَرُ ] فَقَالَ هَلْ تَدْرِی لِمَ کَفَّ عَنْ قُنْفُذٍ وَ لَمْ یُغْرِمْهُ [شَیْئاً] قُلْتُ لاَ قَالَ لِأَنَّهُ هُوَ اَلَّذِی ضَرَبَ فَاطِمَةَ ع بِالسَّوْطِ حِینَ جَاءَتْ لِتَحُولَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ فَمَاتَتْ ص وَ إِنَّ أَثَرَ اَلسَّوْطِ لَفِی عَضُدِهَا مِثْلُ اَلدُّمْلُجِ .

    [[3]] تفسیر العیاشی، ج 2 ص 306-308 سایت کتابخانه مدرسه فقاهت / عن بعض اصحابنا عن احدهما قال... لَمَّا قُبِضَ نَبِیُّ اللَّهِ n کَانَ الَّذِی کَانَ... فَاَرْسَلَ اِلَیْهِ الثَّالِثَةَ رَجُلًا یُقَالُ لَهُ قُنْفُذٌ فَقَامَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا) تَحُولُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ عَلِیٍّ علیه السلام فَضَرَبَهَا.

    [[4]] دلائل الإمامة - ط مؤسسة البعثة، ص 134 سایت کتابخانه مدرسه فقاهت / عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قُبِضَتْ فَاطِمَهُ علیها السلام ... وکَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَى عُمَرَ لَکَزَهَا بِنَعْلِ السَّیْفِ بِأَمْرِهِ فَأَسْقَطَتْ مُحَسِّناً ومَرِضَتْ مِنْ ذَلِکَ مَرَضاً شَدِیداً

    [[5]] مختصر السیرة  ج 1   ص 80 تألیف محمد بن عبد الوهاب / صبراً یا آل یاسر ، فإن موعدکم الجنة 

    [[6]] صحیح البخاری  ج 3   ص 1225 ح 3179 با ترجمه ی ابوبکر حسن زاده در کتاب  ترجمه ی فارسی اللؤ لؤ والمرجان / عن أبی هریرة رضی الله عنه قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم لم یکذب إبراهیم إلا ثلاثا ... وقال بینا هو ذات یوم وسارة إذ أتى على جبار من الجبابرة فقیل له إن ها هنا رجلا معه امرأة من أحسن الناس فأرسل إلیه فسأله عنها فقال من هذه قال أختی فأتى سارة فقال یا سارة لیس على وجه الأرض مؤمن غیری وغیرک وإن هذا سألنی فأخبرته أنک أختی فلا تکذبینی فأرسل إلیها فلما دخلت علیه ذهب یتناولها بیده فأخذ فقال ادعی الله ولا أضرک فدعت الله فأطلق ثم تناولها الثانیة فأخذ مثلها أو أشد فقال ادعی الله لی ولا أضرک فدعت فأطلق فدعا بعض حجبته فقال إنکم لم تأتونی بإنسان إنما أتیتمونی بشیطان فأخدمها هاجر فأتته وهو یصلی فأومأ بیده مهیا قالت رد الله کید الکافر أو الفاجر فی نحره وأخدم هاجر

    [[7]] الکافی- ط الاسلامیة، ج 8 ص 370-373

    [[8]] حدثنا عبد الله حدثنی محمد بن أبی بکر المقدمی ثنا فضیل بن سلیمان یعنى النمیری ثنا محمد بن أبی یحیى عن إیاس بن عمرو الأسلمی عن علی بن أبی طالب رضی الله عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه وآله إنه سیکون بعدی اختلاف أو أمر فإن استطعت أن تکون السلم فافعل

    [[9]] مسند أحمد بن حنبل  ج 1   ص 469 ح 695 پی دی اف؛ قال الشاکر: إسناده صحیح

    [[10]] مجمع الزوائد  ج 7   ص 234  رواه عبدالله ورجاله ثقات

    [[11]] حکم برنامه ی جوامع الکلم: إسناده حسن فی المتابعات والشواهد رجاله ثقات وصدوقیین عدا إیاس بن عمرو الأسلمی وهو مقبول

    [[12]] کتاب سلیم بن قیس هلالی، حدیث 4 فَوَثَبَ عَلِیٌّ ع فَأَخَذَ بِتَلاَبِیبِهِ ثُمَّ نَتَرَهُ فَصَرَعَهُ وَ وَجَأَ أَنْفَهُ وَ رَقَبَتَهُ وَ هَمَّ بِقَتْلِهِ فَذَکَرَ قَوْلَ رَسُولِ اَللَّهِ ص وَ مَا أَوْصَاهُ بِهِ فَقَالَ وَ اَلَّذِی کَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ یَا اِبْنَ صُهَاکَ لَوْ لاٰ کِتٰابٌ مِنَ اَللّٰهِ سَبَقَ وَ عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ ص لَعَلِمْتَ أَنَّکَ لاَ تَدْخُلُ بَیْتِی

    [[13]] حدثنی أبو سهلة قال قال عثمان یوم الدار إن رسول الله صلى الله علیه وسلم قد عهد إلی عهدا فأنا صابر علیه

    [[14]] سنن الترمذی  ج 5   ص 631 ح 3711 قال أبو عیسى هذا حدیث حسن صحیح غریب

    [[15]] صحیح سنن ترمذی، ج 3 ص 520 ح 3711 پی دی اف

    [[16]] المستدرک على الصحیحین  ج 3   ص 106 ح 4543 عن أبی سهلة مولى عثمان عن عائشة رضی الله تعالى عنها أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال ادعو لی أو لیت عندی رجلا من أصحابی قالت قلت أبو بکر قال لا قلت عمر قال لا قلت بن عمک علی قال لا قلت فعثمان قال نعم قالت فجاء عثمان فقال قومی قال فجعل النبی صلى الله علیه وسلم یسر إلى عثمان ولون عثمان یتغیر قال فلما کان یوم الدار قلنا ألا تقاتل قال لا إن رسول الله صلى الله علیه وسلم عهد إلی أمرا فأنا صابر نفسی علیه هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه

    [[17]] الکامل فی التاریخ  ج 3   ص 65 فدخلوا فأغلق الباب دون المصریین فقام رجل من أسلم یقال له نیار بن عیاض وکان من الصحابة فنادی عثمان فبینا هو یناشده أن یعتزلهم إذ رماه کثیر بن الصلت الکندی بسهم فقتله فقالوا لعثمان عند ذلک ادفع إلینا قاتله لنقتله به قال لم أکن لأقتل رجلا نصرنی وأنتم تریدون قتلی فلما رأوا ذلک ثاروا إلی الباب فلم یمنعهم أحد منه والباب مغلق لا یقدرون علی الدخول منه فجاؤوا بنار فأحرقوه والسقیفة التی علی الباب

    [[18]] تاریخ الطبری  ج 2   ص 676 وجاء سودان بن حمران لیضربه فانکبت علیه نائلة ابنة الفرافصة واتقت السیف بیدها فتعمدها ونفح أصابعها فأطن أصابع یدها وولت فغمز أوراکها وقال إنها لکبیرة العجیزة وضرب عثمان فقتله

    [[19]] البدایة والنهایة  ج 7   ص 188 ثم تقدم سودان بن حمران بالسیف فما نعته نائلة فقطع أصابعها فولت فضرب عجیزتها بیده وقال إنها لکبیرة العجیزة وضرب عثمان فقتله

    [[20]] البدایة والنهایة  ج 7   ص 187 وجاءت أم حبیبة راکبة بغلة وحولها حشمها وخدمها فقالوا ما جاء بک فقالت إن عنده وصایا بنی أمیة لأیتام وأرامل فأحببت أن أذکره بها فکذبوها فی ذلک ونالها منهم شدة عظیمة وقطعوا حزام البغلة وندت بها وکادت أو سقطت عنها وکادت تقتل لولا تلاحق بها الناس فأمسکوا بدابتها ووقع أمر کبیر جدا

    [[21]] البدایة والنهایة  ج 7   ص 187 وجاء وقت الحج فخرجت أم المؤمنین عائشة فی هذه السنة إلى الحج فقیل لها إنک لو أقمت کان أصلح لعل هؤلاء القوم یهابونک فقالت إنی أخشى أن أشیر علیهم برأى فینالنی منهم من الأذیة ما نال أم حبیبة فعزمت على الخروج

    • حسین قربانی

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی