پایگاه تحقیقاتی وصایت

وبلاگ رسمی حسین قربانی دامنابی
پایگاه تحقیقاتی وصایت

جهت دانلود کتب، روی تصاویر کلیک راست کنید و سپس گزینه ی open link را بزنید.

  • ((مجموعه آثار حسین قربانی دامنابی))
  • طبقه بندی موضوعی

    پاسخ به شبهات فاطمیه / ازدواج ام کلثوم با عمر

    حسین قربانی | جمعه, ۶ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۴۰ ب.ظ

    شبهه ششم: چرا حضرت علی علیه السلام دخترشان ام کلثوم را به عمر دادند؟

    پاسخ:

    این شبهه از مهمترین و پر سر و صدا ترین شبهاتی است که مطرح شده و چندین کتاب نیز درباره ی آن نگاشته شده است که ما در اینجا به ذکر چند نکته بسنده می کنیم:

    نکته ی اول: صرف ازدواج بین دو نفر، نشان دهنده ی روابط حسنه بین خاندان دو طرف نیست. اگر اهل سنت می خواهند به این ازدواج برای اثبات روابط حسنه بین عمر و حضرت علی علیه السلام استدلال کنند، باید کیفیت ماجرا را نیز شرح دهند تا روشن شود که این ازدواج از سر دوستی و صمیمیت بوده و یا از سر اجبار و اکراه.

    در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز ازدواج هایی اتفاق افتاده است که هرگز «حسن رابطه» را ثابت نمی کند؛ مانند ازدواج رسول خدا صلی الله علیه وآله با «ام حبیبه» دختر ابوسفیان. تردیدی در این نیست که این ازدواج در زمانی به وقوع پیوست که ابوسفیان، کافر بود و از جمله ی سرسخت ترین دشمنان خدا و پیامبرش به شمار می رفت.

    بر اساس گزارش تاریخ، این ازدواج در سال ششم و یا هفتم، زمانی که «ام حبیبه» در حبشه بود، صورت پذیرفته است و ابوسفیان در سال هشتم، به ظاهر تسلیم شد.

    همچنین، هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه وآله با صفیه و جویریه ازدواج نمودند، پدران هر دوی آن ها یهودی بودند و از دشمنان اسلام به شمار می آمدند.

    آیا می توان ادعا کرد که: این ازدواج ها دلیل بر دوستی و محبت بین رسول خدا صلی الله علیه وآله و ابوسفیان و یهود بوده است؟

    البته در تاریخ نمونه ‌هایی وجود دارد که زورمداران و سردمداران با تأسى از عمر، هنگامى که مى‌خواستند خانواده و بستگان رسول خدا را آزار و اذیت کنند، پیشنهاد ازدواج با دختران و نواده ‌هاى پیامبر را مطرح مى‌کردند و اگر آن‌ ها موافق نبودند، با زور و تهدید این کار را عملى مى‌کردند.

    محمد بن سعد (متوفای 230 هـ) به نقل از محمد حنفیه، فرزند امیر مومنان علیه السلام این مسأله را چنین نقل کرده است:

    «منهال بن عمرو گوید: شخصی بر محمد بن حنفیه وارد شد و بر او سلام کرد. پس جواب سلامش را دارد. آن شخص حال او را پرسید. او دستش را تکان داد و گفت: شما چگونه هستید؟ الآن باید از حال ما با خبر شوید؟ وضعیت ما در میان این امت، همانند بنی اسرائیل در میان آل فرعون است. فرعون فرزندان آن ها را سر می برید و زنانشان را برای خود مباح می دانست (اشاره به آیه ی 4 سوره قصص). این امت نیز فرزندان ما را سر می برند و زنان ما را بدون اجازه ی ما به ازدواج خود در می آورند.»[1]

     نمونه بارز آن ازدواج زور مدارانه و غاصبانه، حجاج بن یوسف ثقفى با امّ‌کلثوم دختر حضرت زینب علیها السلام از عبدالله بن جعفر است که به منظور توهین به خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله مبادرت به غصب ناموس هاشمى کرد.

    ابن حزم آندلسی می نویسد:

    «زینب دختر علی از فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله با عبد الله بن جعفر بن ابى طالب ازدواج کرد؛ و از او صاحب دخترى شد که حجاج بن یوسف با آن دختر ازدواج کرد!»[2]

    ابن طیفور (متوفای 280 هـ)، الآبى (متوفای 421 هـ)، زمخشرى (متوفای 538 هـ)، و ابن حمدون (متوفای 608 هـ) نقل کرده‌اند[3]:

    «هنگامى که دختر عبد الله بن جعفر را براى زفاف نزد حجاج بردند، هنگامى که به او نگاه کرد، دید که اشک‌ هاى او بر گونه ‌هایش جارى است. گفت: پدر و مادرم فدایت، چرا گریانى؟ گفت: از شرافتى که خوار و حقیر شد و از پستى که بزرگى یافت.»[4]

    آیا پس از آن همه ستم و جنایتى که حجاج بن یوسف درباره خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله و بنى هاشم انجام داد، مى توان به استناد این ازدواج، تجاهل کرد که روابط حجاج بن یوسف با اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله دوستانه بوده و او مرتکب هیچ ستم و جنایتى نسبت به آن‌ها نشده است؟!

    نمونه ی دیگر، ازدواج اجباری دختر امام حسین علیه السلام با مصعب بن زبیر است که سبط بن جوزى در این باره می نویسد:

    «معصب بن زبیر با سکینه ازدواج کرد و در حالى که همسر او بود، از دنیا رفت. نخستین کسى که با سکینه ازدواج کرد، معصب بود و این ازدواج با اجبار صورت گرفت.»[5]

    نکته ی دوم: در شرایط اضطراری، ازدواج با کافر نیز جایز است؛ چنانچه حضرت لوط علیه السلام برای حفظ آبروی خود در پیش ملائکه ی خدا، در برابر درخواست مکرر قوم کافرش، دخترانش را به آن ها پیشنهاد کرد، با اینکه همگی بر کفر آنان اتفاق داریم و نزول عذاب بر آنان، این مطلب را تأیید می کند.

    (( وَجَاءَهُ قَوْمُهُ یهْرَعُونَ إِلَیهِ وَمِن قَبْلُ کانُوا یعْمَلُونَ السَّیئَاتِ ۚ قَالَ یا قَوْمِ هَـٰؤُلَاءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکمْ ۖ فَاتَّقُوا اللَّـهَ وَلَا تُخْزُونِ فِی ضَیفِی ۖ أَلَیسَ مِنکمْ رَجُلٌ رَّشِیدٌ.))

    «قوم او (بقصد مزاحمت میهمانان) بسرعت به سراغ او آمدند -و قبلاً کارهای بد انجام می‌دادند- گفت: «ای قوم من! اینها دختران منند؛ برای شما پاکیزه‌ترند! (با آنها ازدواج کنید؛ و از زشتکاری چشم بپوشید!) از خدا بترسید؛ و مرا در مورد میهمانانم رسوا نسازید! آیا در میان شما یک مرد فهمیده و آگاه وجود ندارد؟!»[6]

    (( قَالَ هَـٰؤُلَاءِ بَنَاتِی إِن کنتُمْ فَاعِلِینَ .))

    «گفت: دختران من حاضرند، اگر می‌خواهید کار صحیحی انجام دهید (با آنها ازدواج کنید، و از گناه و آلودگی بپرهیزید!)»[7]

    آیا می توان ادعا کرد که: حضرت لوط علیه السلام فرزندانش را، جگر گوشه هایش را، پیوند های قلبش را، دختران عزیزش را دوست نداشت؟ پس چگونه راضی شد که آنان را به مردانی فاسق، جنایت کار و لواط کار بدهد؟ آیا حضرت لوط علیه السلام معنای کلمه ی داماد را نمی دانست؟ پس چرا قصد داشت آنان را به دامادی خود قبول کند؟ آیا شایسته است که بگوییم: حضرت لوط علیه السلام به خاطر ترس از قومش این کار را کرد؟ پس شجاعتش کجا بود؟ دوستی و محبتش با دختران عزیزش چه شد؟ پس چرا و چگونه راضی شد، دخترانش را به دست مردان لواط کار و کافر بسپارد؟ غیرتش درباره ی دین خدا کجا رفته بود؟

    این ها دقیقا پرسش هایی بود که اهل سنت در قضیه ازدواج ام کلثوم با عمر، درباره ی حضرت علی علیه السلام می پرسند. ما هم، همان پرسش ها را درباره ی دختران حضرت لوط A از ایشان می پرسیم. هر پاسخی بدهند، ما هم، همان پاسخ را در جواب ازدواج ام کلثوم خواهیم داد.

    نکته ی سوم: طرفداران ازدواج ام کلثوم با عمر نوشته اند که وقتی ابوبکر و عمر از صدیقه شهیده علیها السلام خواستگاری کرد، رسول خدا صلی الله علیه وآله دست رد به سینه آنان زد و عدم تناسب سنی بین آن حضرت و شیخین را دلیل رد خواستگاری اعلام کرد.

    «از بریده اسلمی روایت شده است که گفت: ابوبکر و عمر، فاطمه علیها السلام را خواستگاری کردند؛ پس رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: او کوچک است؛ سپس علی علیه السلام خواستگاری کرد؛ پس به ازدواج او در آورد.»[8]

    این روایت را نسائی نقل کرده و ألبانی سندش را صحیح دانسته است[9] و نیز ابن حبان در صحیحش آورده و شعیب الأرنؤوط سندش را بر شرط مسلم تصحیح کرده[10] و همچنین حاکم نقل و تصحیح کرده و ذهبی نیز با نظر او موافقت کرده است.[11]

    در این روایت دو نکته ی اساسی وجود دارد:

    الف: مخالفت با خواستگاری ابوبکر و عمر، سنت قطعی رسول خدا صلی الله علیه وآله است؛ پس امیر مومنان علیه السلام هرگز نمی تواند بر خلاف این سنت پیامبر صلی الله علیه وآله رفتار کرده و به آنان دختر داده باشد.

    ب: وقتی آن دو به خواستگاری صدیقه طاهره علیها السلام آمدند، رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: «دخترم خردسال است»؛ یعنی بین شما و دخترم تناسب سنی وجود ندارد. حال چگونه می تواند پانزده سال پس از این ماجرا، بین عمر و ام کلثوم که ادعا میشود دختر حضرت زهرا علیها السلام است، تناسب سنی برقرار شده باشد؟!

    بر اساس تاریخ، بین عمر بن خطاب و ام کلثوم، پنجاه سال اختلاف سنی وجود داشت، و این در حالی است که خود عمر به مردم دستور می داد که هر مردی باید با همسن و سال خود ازدواج کند.

    شمس الدین سرخسی، از فقهای نامدار حنفی مذهب، می‌نویسد:

    «از عمر روایت شده که مى‌گفت: «من از ازدواج زنان جلوگیرى مى‌کنم، مگر این که با همتاى او ( هم کفو او) باشد» و این دلیل بر این است که در ازدواج، همتا بودن معتبر است.»[12]

    سعید بن منصور، محدث بلند آوازه اهل سنت، نیز روایت کرده است:

    «زن جوانى را که با پیرمردى ازدواج کرده بود و سپس شوهرش را کشته بود، نزد عمر آوردند. عمر گفت: اى مردم، از خدا بترسید. هر مردى باید با زنى همسان خودش (هم کفو خودش ) ازدواج کند و هر زنى نیز باید با مردى ازدواج کند که همسان او است»[13]

    اگر این ازدواج واقعیت دارد، چرا خلیفه دوم وجدان خود را خطاب قرار نداده و نگفته است که تقوا داشته باشد و با همسن و سال خود ازدواج کند؟

    آیا این ازدواج بر اساس تقوا و دیانت صورت گرفته است؟

    آیا برای دیگران رعایت تقوا لازم است و خود خلیفه نباید به تقوا و عدالت پایبند باشد؟

    آیا این عمل مصداق این آیه نمى‌شود؟:

    (( أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ‏.))

    «آیا مردم را به نیکى دعوت مى‏کنید؛ اما خودتان را فراموش مى‏نمایید؛ با این که شما کتاب (آسمانى) را مى‏خوانید! آیا نمى‏اندیشید؟!»[14]

    مگر خداوند در قرآن کریم نفرموده است؟:

    (( یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ . کبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُون.))

    «اى کسانى که ایمان آورده‌اید! چرا چیزى را مى‌گویید که عمل نمى‌کنید . نزد خدا سخت مبغوض است که چیزى را بگویید که عمل نمى‌کنید؟»[15]

    ام کلثوم چه گناهی کرده است که مجبور است با یک پیرمردی که همسن پدر بزرگ او است، ازدواج کند؟

    آیا اگر ام کلثوم حق انتخاب داشت، پیرمرد 57 ساله را برای ازدواج انتخاب می‌کرد؟

    نکته ی چهارم: اهل سنت اگر بخواهند برای اثبات حسن رابطه میان خلفا و اهل بیت علیهم السلام به این ازدواج استناد کنند، باید پیامدهای آن را نیز بپذیرند، که کمترین آن، اهانت و دست درازی به ناموس رسول خدا صلی الله علیه وآله است.

    خطیب بغدادى (متوفای463 هـ)، از دانشمندان پرآوازه اهل سنت، چنین روایت کرده است:

    «علی (علیه السلام) دخترش را آرایش کرد و نزد عمر فرستاد. عمر هنگامى که او را دید، به سوى او آمد و ساق پاى او را گرفت و به او گفت: به پدرت بگو، راضى شدم، راضى شدم، راضى شدم. و امّ‌کلثوم نزد پدرش آمد. امام از او پرسید: عمر به تو چه گفت؟ امّ‌کلثوم عرض کرد: مرا صدا زد، و بوسید! هنگامى که بلند شدم، ساق پایم را گرفت! گفت: از جانب من به پدرت بگو، راضى شدم.»[16]

    زشتى این عمل به حدى بوده که حتى صداى طرفداران را نیز درآورده و به قول معروف، آش آن قدر شور شده که صداى آشپز هم در آمده است.

    سبط ابن الجوزى در این باره مى‌گوید:

    «جدّ من در کتاب منتظم نقل کرده است که علی (علیه السلام) امّ‌کلثوم را نزد عمر فرستاد تا او را بنگرد؛ اما عمر ساق پایش را برهنه کرد و با دستش آن را لمس کرد. به خدا قسم، چنین چیزى قبیح است، حتى اگر او کنیز بود، عمر حق نداشت این کار را انجام دهد؛ چرا که به اجماع مسلمین، دست زدن به زن نامحرم جایز نیست.»[17]

    آیا سزاوار است که به امیرمؤمنان علیه السلام چنین نسبت ‌هاى ناروایى داده شود؟ آیا آن حضرت دخترش را پیش از ازدواج و محرمیت به چنین دیدار شرم آورى مى ‌فرستد؟

    ما نیز به جعلی بودن این روایات یقین داریم، اما از آن‌جایى که برترین دانشمندان سنى؛ از جمله شمس الدین ذهبى و ابن حجر عسقلانى با آب و تاب فراوان، این مطالب را مطرح کرده‌اند، از آن‌ها مى‌پرسیم:

    چگونه است که یک دختر خردسال زشتى چنین عملى را درک مى کند، اما خلیفه مسلمین آن را درک نمى‌کند؟

    آیا سزاوار است که جانشین رسول خدا صلی الله علیه وآله چنین عملى را انجام دهد؟

    اگر این عمل را نمى‌ پسندید، چرا آن را در حق ناموس رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل مى‌کنید؟

    نکته ی پنجم: کیفیت این ازدواج یا به گونه ای است که اهل سنت نقل کرده اند که در نکته ی چهارم بیان شد (دست درازی به ناموس رسول خدا صلی الله علیه وآله و ... که هیچ انسان با غیرتی قبول نمی کند) و یا به گونه ای است که شیعه با سند های معتبر نقل کرده است که این ازدواج با زور و تهدید بوده و حضرت علی (ع) به آن راضی نبوده و بعد از تهدید عمر، این ازدواج را به رضایت عمویش عباس موکول کرد و با رضایت او این ازدواج صورت پذیرفت.

    روایت اول: مرحوم کلینی از هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام روایت می کند که آن حضرت فرمود:

    «زمانى که عمر بن خطاب از امّ‌کلثوم خواستگارى کرد، امیرمؤمنان علیه السلام به او فرمود: امّ‌کلثوم خردسال است. امام صادق علیه السلام مى‌ فرماید: عمر با عباس ملاقات کرد و به او گفت: من چگونه ام، آیا مشکلى دارم؟ عباس گفت: تو را چه شده است؟ عمر گفت: از برادر زاده ‌ات دخترش را خواستگارى کردم، دست رد بر سینه ‌ام زد. قسم به خدا چشمه زمزم را پر خواهم کرد، هیچ کرامتى را براى شما نمى‌گذارم، مگر این که آن را از بین ببرم، دو شاهد بر مى‌انگیزم که او سرقت کرده و دستش را قطع خواهم کرد. عباس به نزد امیرمؤمنان علیه السلام آمد، او را از ماجرا با خبر ساخت و از او درخواست کرد که تصمیم در این باره را بر عهده او نهد. حضرت امیر نیز مسأله ازدواج را به عهده عباس گذاشت.»[18]

    روایت دوم: مرحوم کلینی از زراره روایت می کند که: «از امام صادق علیه السلام درباره ازدواج امّ‌کلثوم پرسیدند. حضرت فرمود: او ناموسى است که از ما غصب کرده‌اند.»[19]

    روشن است که اهل سنت هرگز به این روایات استناد نخواهند کرد؛ زیرا این روایات، نه تنها حسن رابطه را ثابت نمی کند، بلکه سوء رابطه را اثبات می نماید. ازدواج با زور و تهدید، آن هم با دختری هفت ساله [توسط پیرمرد پنجاه و هفت ساله] که نه خودش راضی است و نه پدرش، نمی تواند حُسن رابطه میان آن ها را ثابت کند.

    در مورد وکالت به عباس برای تزویج ام کلثوم، خود اهل سنت نیز توکیل ولی دختر به موکلش برای تزویج او را جایز دانسته اند؛ چنان که در مرکز فتوای اسلام وب آمده است.[20]

    نکته ی ششم: اسماء بنت عمیس همسر جناب جعفر بن ابی طالب علیه السلام بود و بعد از شهادت آن حضرت، با ابوبکر ازدواج کرد و بعد از مرگ ابوبکر نیز با برادر شوهر سابقش؛ یعنی حضرت علی علیه السلام ازدواج کرد و پسر خردسالش محمد که فرزند ابوبکر بود را نیز به خانه ی حضرت علی علیه السلام آورد. به نظر می رسد که ام کلثوم نیز دختر جناب اسماء بوده و او را نیز با خود به خانه ی امیرالمومنین علیه السلام آورده است.

      محىی الدین نووى، شارح معروف صحیح مسلم، تصریح می کند که ام کلثوم دختر ابوبکر بود که با عمر ازدواج کرده است. وی درباره ی دو خواهر عایشه می نویسد:

    «دو خواهر عایشه ... این دو خواهر، اسماء دختر ابوبکر و امّ‌کلثوم دختر ابوبکر هستند؛ و او است که در شکم مادرش بود؛ و در آنجا توضیح ماجرا گذشت؛ و همین امّ‌کلثوم است که عمر با او ازدواج کرده است.»[21]

    مؤید نظر نووی، این روایت است که از زید، پسر ام کلثوم نقل شده است که همواره می گفت: من پسر دو خلیفه هستم و به آن افتخار می کرد.[22]

    روشن است که اگر او فرزند حضرت زهرا علیها السلام و از نسل رسول خدا صلی الله علیه وآله بود، به انتساب خود به پیامبر صلی الله علیه وآله افتخار می کرد، اما یکبار هم نگفته است: «انا ابن رسول الله»، با این که ارزش انتساب به رسول خدا صلی الله علیه وآله از نظر نص، منطق و عقل، از انتساب به خلفا قطعا بالاتر است.

    بنابراین، از اینجا نیز روشن می شود که مادر او ام کلثوم، دختر ابوبکر و پدرش، عمر بن خطاب و مقصودش از «أنا إبن الخلیفتین»، این دو خلیفه بوده است.

    گفتنی است که مخالفین برای رد این مطلب، به آیه ی 5 سوره ی احزاب استدلال می کنند که می فرماید:

    «ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّـهِ ... = آنها را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خدا عادلانه‌تر است ...»

    در جواب به این استدلال، باید گفت که «ادعوهم» در این آیه، صرف خواندن یا نامیدن نیست؛ بلکه منظور آیه نفی پسر خواندگی مطابق احکام جاهلیت است که پسر خوانده را به خود منتسب می کردند و هیچ فرقی بین او و پسران خودشان قائل نمیشدند _ چنان که در آیه ی قبلش می فرماید: «وَمَا جَعَلَ أَدْعِیَاءَکُمْ أَبْنَاءَکُمْ = و فرزند خوانده ‌های شما را فرزند حقیقی شما قرار نداده است» _ و بدین سبب ازدواج با زن مطلقه ی پسر خوانده را زنا می دانستند، که رسول الله (ص) با زن مطلقه ی پسر خوانده اش زید ازدواج کرد و این سنت جاهلی را منسوخ نمود.

    در مورد جواز صرف تسمیه به غیر پدر؛ مانند تسمیه ی مقداد بن عمرو به مقداد بن الاسود مراجعه کنید به تفاسیر ابن کثیر، قرطبی، ابن عاشور و زحیلی در ذیل همین آیه.

     

    [[1]] الطبقات الکبرى  ج 5   ص 95 عن المنهال بن عمرو قال جاء رجل إلى بن الحنفیة فسلم علیه فرد علیه السلام فقال کیف أنت فحرک یده فقال کیف أنتم أما آن لکم أن تعرفوا کیف نحن إنما مثلنا فی هذه الأمة مثل بنی إسرائیل فی آل فرعون کان یذبح أبناءهم ویستحیی نساءهم وإن هؤلاء یذبحون أبناءنا وینکحون نساءنا بغیر أمرنا

    [[2]] جمهرة أنساب العرب  ج 1   ص 38 وتزوجت زینب بنت علی من فاطمة بنت رسول الله - صلى الله علیه وسلم - عبد الله بن جعفر بن أبی طالب ؛ فولدت له ابنة تزوجها الحجاج بن یوسف ، فولدت له ابنة

    [[3]] بلاغات النساء، ج 1، ص 51؛ نثر الدر فی المحاضرات، ج 4، ص 39 ؛ ربیع الأبرار، ج 1، ص 92؛ التذکرة الحمدونیة، ج 2، ص 48

    [[4]] لما زفت ابنة عبد الله بن جعفر " وکانت هاشمیة جلیلة " إلى الحجاج بن یوسف ونظر إلیها فی تلک اللیلة وعبرتها تجول فی خدیها فقال لها بأبی أنت وأمی مما تبکین قالت من شرف اتضع ومن ضعة شرفت.

    [[5]] تذکرة الخواص، ص 249 ـ 250 پی دی اف / وأما سکینة: فتزوجها مصعب بن الزبیر فهلک عنها... وأول من تزوجها مصعب بن الزبیر قهراً....

    [[6]] هود: 78

    [[7]] حجر: 71

    [[8]] عن عبد الله بن بریدة عن أبیه رضی الله عنه قال خطب أبو بکر وعمر فاطمة فقال رسول الله صلی الله علیه وآله أنها صغیرة فخطبها علی فزوجها

    [[9]] صحیح النسائی ، ج 2 ص 412 ح 3221 پی دی اف / قال الألبانی: صحیح الإسناد

    [[10]] صحیح ابن حبان  ج 15   ص 399 ح 6948 سایت شامله / قال شعیب الأرنؤوط : إسناده صحیح على شرط مسلم

    [[11]] المستدرک على الصحیحین  ج 2   ص 181 ح 2705 سایت شامله

    [[12]] المبسوط للسرخسی  ج 4   ص 196( وبلغنا عن عمر رضی الله عنه أنه قال لأمنعن النساء فروجهن إلا من الأکفاء ) ... وفیه دلیل أن الکفاءة فی النکاح معتبرة

    [[13]] سنن سعید بن منصور (1)  ج 1   ص 243 ح 810 اتى عمر بن الخطاب رضی الله عنه بامرأة شابة زوجوها شیخا کبیرا فقتلته فقال یا أیها الناس اتقوا الله ولینکح الرجل لمته من النساء ولتنکح المرأة لمتها من الرجال یعنی شبهها

    [[14]] بقرة : 44

    [[15]] صف: 2 و 3

    [[16]] تاریخ بغداد  ج 6   ص 182 رقم 3237 فقام على فأمر بابنته من فاطمة فزینت ثم بعث بها إلى أمیر المؤمنین عمر فلما رآها قام إلیها فأخذ بساقها وقال قولی لأبیک قد رضیت قد رضیت قد رضیت فلما جاءت الجاریة إلى أبیها قال لها ما قال لک أمیر المؤمنین قالت دعانی وقبلنی فلما قمت اخذ بساقی وقال قولی لأبیک قد رضیت

    [[17]] تذکرة الخواص، ص 288 ـ 289 پی دی اف / ذکر جدی فی کتاب منتظم ان علیاً بعثها لینظرها و ان عمر کشف ساقها و لمسها بیده، هذا قبیح والله. لو کانت امة لما فعل بها هذا. ثم باجماع المسلمین لایجوز لمس الاجنبیه.

     

    [[18]] الکافی- ط الاسلامیة، ج 5 ص 346 سایت کتابخانه  مدرسه فقاهت / مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ لَمَّا خَطَبَ إِلَیْهِ قَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ إنها صَبِیَّةٌ قَالَ فَلَقِیَ الْعَبَّاسَ فَقَالَ لَهُ مَا لِی أَ بِی بَأْسٌ قَالَ وَمَا ذَاکَ قَالَ خَطَبْتُ إِلَى ابْنِ أَخِیکَ فَرَدَّنِی أَمَا وَاللَّهِ لَأُعَوِّرَنَّ زَمْزَمَ وَلَا أَدَعُ لَکُمْ مَکْرُمَةً إِلَّا هَدَمْتُهَا وَلَأُقِیمَنَّ عَلَیْهِ شَاهِدَیْنِ بِأَنَّهُ سَرَقَ وَلَأَقْطَعَنَّ یَمِینَهُ فَأَتَاهُ الْعَبَّاسُ فَأَخْبَرَهُ وَسَأَلَهُ أَنْ یَجْعَلَ الْأَمْرَ إِلَیْهِ فَجَعَلَهُ إِلَیْهِ.

    [[19]] الکافی- ط الاسلامیة، ج 5 ص 346 سایت کتابخانه مدرسه فقاهت/ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ حَمَّادٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی تَزْوِیجِ أُمِّ کُلْثُومٍ فَقَالَ إِنَّ ذَلِکَ فَرْجٌ غُصِبْنَاه.

    [[20] ] رقم الفتوى: 285418   تاریخ النشر:الخمیس 23 ربیع الآخر 1436 هـ - 12-2-2015 م «ویجوز أنّ یوکل ولی المرأة غیره لیزوج مولیته، فیقول: وکلتک فی تزویج ابنتی فلانة.»

    [[21]] تهذیب الاسماء  ج 2   ص 630 رقم 1239 أختا عائشة ... وهاتان الأختان هما أسماء بنت أبی بکر وأم کلثوم وهی التی کانت حملا وقد تقدم هناک إیضاح القصة وأم کلثوم هذه تزوجها عمر بن الخطاب رضی الله عنه

    [[22]] الوافی بالوفیات  ج 15   ص 23 وکان زید یقول أنا ابن الخلیفتین

    • حسین قربانی

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی