جهل عمر به احکام غیر مبتلا به
دارمی با سند صحیح[[1]] از طاوس روایت کرده است که گفت:
«عمر بالای منبر گفت: سخت میگیرم بر مردی که از آنچه نشده سؤال کند؛ زیرا که خدا آنچه واقع شده را بیان نموده است.»[[2]]
همچنین ابن عبد البر با سند حسن[[3]] از عبد الله بن عمر روایت کرده است که گفت:
«ای مردم، از آنچه واقع نشده سؤال نکنید؛ چرا که عمر بن خطاب کسی را که سؤال کند از آنچه واقع نشده است، لعن میکرد.»[[4]]
منظور عمر از چیزهایی که واقع نشده، اتفاقات آینده نیست؛ بلکه فرضیاتی است که معمولا فقها مطرح می کنند؛ مانند اینکه اگر فلان حالت پیش بیاد، حکمش اینطور می شود و ... ؛ مثلا اگر کسی در بیابان باشد و آب برای وضو نداشته باشد و جهت قبله را نیز نداند، آیا باید در جستجوی آب بر بیاید و ... ! از آنجایی که مردم در اینگونه مسائل به نظر و نتیجه ی واحدی نمی رسیدند، فصل الخطاب را ارجاع می دادند به خلیفه و چون عمر بن خطاب علم به این مسائل نداشت، اساسا با طرح اینگونه مسائل برخورد می کرد!
[[1]] بررسی سند روایت طبق برنامه جوامع الکلم:
محمد بن أبی خلف السلمی: ثقة / سفیان بن عیینة الهلالی: ثقة / عمرو بن دینار الجمحی: ثقة / طاوس بن کیسان الیمانی: ثقة
[[2]] سنن الدارمی ج 1 ص 63 ح 124 أخبرنا محمد بن أحمد ثنا سفیان عن عمرو عن طاوس قال قال عمر على المنبر أحرج بالله على رجل سأل عما لم یکن فإن الله قد بین ما هو کائن
[[3]] بررسی سند روایت طبق برنامه جوامع الکلم:
عبد الوارث بن سفیان: صدوق حسن الحدیث / القاسم بن أصبغ البیانی: ثقة / أحمد بن أبی خیثمة النسائی: ثقة / زهیر بن حرب الحرشی: ثقة / جریر بن عبد الحمید الضبی: ثقة / اللیث بن سعد الفهمی: ثقة / مجاهد بن جبر القرشی: ثقة / عبد الله بن عمر العدوی: صحابی
[[4]] جامع بیان العلم وفضله ج 2 ص 143 حدثنا عبدالوارث ابن سفیان قال حدثنا قاسم بن أصبغ قال حدثنا أحمد بن زهیر قال حدثنی أبی قال حدثنا جریر عن لیث عن مجاهد عن ابن عمر قال یا أیها الناس لا تسألوا عما لم یکن فإن عمر کان یلعن من سأل عما لم یکن
- ۹۹/۰۶/۱۶