یکی دیگر از جهالت های عمر بن خطاب، جهل او به آیات قرآن است که ما به ذکر دو روایت معتبر اکتفا می کنیم.

روایت یکم:

«عمر بن خطاب بر مردی گذشت که میخواند:((وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ)) پس عمر به او گفت: چه کسی تو را اینطور تعلیم کرد؟ گفت: ابی بن کعب. پس عمر دست او را گرفت و پیش او برد و گفت: ای ابو المنذر، این مرد مرا خبر داد که تو او را اینگونه آموختی. ابی گفت: راست گفت و من آن را از دهان رسول خدا _{^{صلی الله علیه وآله}} اینچنین فرا گرفتم. عمر گفت: تو اینچنین از رسول خدا _{^{صلی الله علیه وآله}} فرا گرفتی؟ گفت: آری. و دو مرتبه تکرار کرد و در حال خشم گفت: بلی به خدا قسم، خدا آن را بر جبرئیل _{^{علیه السلام}} (امین وحی) نازل فرمود و جبرئیل _{^{علیه السلام}} بر قلب پیامبر _{^{صلی الله علیه وآله}} نازل کرد و از خطاب و پسرش در آن اجازه ای نخواست! پس عمر بیرون رفت، در حالی که دستهایش را بلند کرده و میگفت: الله اکبر، الله اکبر.»

این روایت را حاکم نقل کرده و برنامه جوامع الکلم حکم به حسن بودن سندش داده است.^[[1]]

روایت دوم:

«از ابو مجلز نقل شده است  که گوید: به درستی که ابی بن کعب قرائت کرد ((مِنَ الَّذِینَ اسْتَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْأَوْلَیَانِ. مائده: 107 )) «=از آن دو نفری که مستحق مال ایشان شده اند.» پس عمر گفت: دروغ گفتی. ابی گفت: تو دروغگوتری. پس مردی گفت: امیر مومنان را تکذیب میکنی؟! گفت: من برای بزرگداشت مقام امیر مومنان از تو سخت ترم، و لیکن او را در تصدیق کتاب خدا تکذیب کردم و تصدیق نکردم رهبر مسلمین را در تکذیب کتاب خدا. پس عمر گفت: راست گفت.»^[[2]]

این روایت را ابن شبه نمیری نقل کرده و سندش طبق برنامه جوامع الکلم، صحیح است.^[[3]]