پایگاه تحقیقاتی وصایت

وبلاگ رسمی حسین قربانی دامنابی
پایگاه تحقیقاتی وصایت

جهت دانلود کتب، روی تصاویر کلیک راست کنید و سپس گزینه ی open link را بزنید.

  • ((مجموعه آثار حسین قربانی دامنابی))
  • طبقه بندی موضوعی

    نصب عمر به خلافت توسط ابوبکر

    حسین قربانی | جمعه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۹، ۰۹:۵۸ ب.ظ

    ابوبکر بعد از حدود دو سال خلافت، به وسیله ی سم مسموم شد و در ایام بیماری اش عمر بن خطاب را به عنوان جانشین خودش معین کرد که با اعتراض صحابه؛ از جمله حضرت علی علیه السلام و طلحه مواجه شد، اما ابوبکر به سخن هیچ کس توجه نکرد و یک شخص خشن و بی رحم را بر گردن مردم سوار کرد.

    این در حالی است که عامه معتقدند خلیفه بایستی از طریق شورا برگزیده شود و معتقدند که رسول خدا صلی الله علیه وآله جانشینی برای خودشان معین نکردند؛ چون می خواستند از طریق شورای مردمی انتخاب شود؛ بنابراین در این عملکرد، با سنت نبوی نیز مخالفت شد.

    روایت اول:

    بخاری در صحیحش روایت کرده است که:

    «به عمر گفته شد: آیا نمی‌خواهی خلیفه معین کنی؟ گفت:اگر خلیفه معین کنم، ابو بکر که بهتر از من بود نیز خلیفه معین کرد و اگر آن را ترک کنم (خلیفه معین نکنم)، رسول خدا صلی الله علیه وآله که بهتر از من بود نیز آن را ترک کرد (؟!).»[[1]]

    اما اینکه عمر ادعا کرده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله جانشینی معین نکردند، دلیلش این است که طبق روایات شیعه، ابوبکر بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وآله حدیثی جعل کرد با این مضمون که خلافت و نبوت در اهل بیت جمع نمی شود و گروهی از صحابه؛ یعنی همان همپیمانان صحیفه ی ملعونه، این حدیث را تأیید کردند و شهادت دادند که خودشان از رسول خدا صلی الله علیه وآله آن را شنیده اند و بدینوسیله بود که نصوص نصب امیرالمومنین علیه السلام منسوخ اعلام شد و به فراموشی سپرده شد.

    روایت دوم:

    ابو الولید ازرقی (متوفای 250 هـ) از اسماء بنت عمیس روایت کرده است که گفت:

    «مردی از مهاجرین بر ابوبکر وارد شد، در حالی که او بیمار بود؛ پس گفت: عمر را بر ما خلیفه کردی، در حالی که او الان که بر ما سلطنت ندارد بر ما ستم می کند؛ پس اگر پادشاه ما شود ستمگرتر خواهد بود؛ پس چه جوابی به خدا خواهی داد هنگامی که او را ملاقات کنی؟

    ابوبکر گفت: مرا بنشانید و چنین کردند؛ پس گفت: آیا من را از خدا می ترسانی ؟! پس من زمانی که او را ملاقات کنم، می گویم: بهترین اهلت را برای آن ها خلیفه کردم.»[[2]]

    این روایت را ابن حجر عسقلانی نقل کرده و همه ی رجالش را ثقه داسته است.[[3]]

    روایت سوم:

    «زبید بن حارث گوید: ابوبکر در آن هنگام که در آستانه ی مرگ بود، به سوی عمر فرستاد تا خلیفه اش کند. پس مردم گفتند: بر ما شخصی تند خو و غلیظ القلب را خلیفه می کنی؟ در حالی که اگر او را ولی خودمان قرار دهیم، تند خوتر و غلیظ القلب تر خواهد شد. پس به پروردگارت چه خواهی گفت هنگامی که او را ملاقات کنی، در حالی که عمر را بر ما خلیفه کرده ای؟ ابوبکر گفت: آیا مرا از پروردگارم می ترسانید؟ می گویم: خداوندا، بر آن ها بهترین خلقت را خلیفه کردم.»[[4]]

    این روایت را ابن ابی شیبه با سند صحیح مرسل نقل کرده است.[[5]]

    روایت چهارم:

    «عایشه گوید: هنگامی که ابوبکر در آستانه ی مرگ قرار گرفت، عمر را جانشین خودش قرار داد؛ پس علی علیه السلام و طلحه بر او وارد شدند و گفتند: چه کسی را خلیفه کردی؟ گفت: عمر را. گفتند: به پروردگارت چه خواهی گفت؟ گفت: آیا مرا از خدا می ترسانید ؟! من به خدا و عمر از شما داناتر هستم؛ می گویم: بر آن ها بهترین اهلت را خلیفه کردم.»[[6]]

    این روایت را ابن سعد با سند معتبر نقل کرده است.[[7]]

    روایت پنجم:

    «ابوبکر گفت: من می ترسیدم که [مرگ] خودم را جلو بیندازم قبل از این که خلافت را به شما واگذار کنم؛ بنابراین من عمر بن خطاب را بر شما امیر قرار می دهم؛ پس از او بشنوید و اطاعتش کنید. راوی گوید: شخصی از قوم مخالفت کرد و به ابوبکر گفت: به پروردگارت چه جوابی خواهی داد هنگامی که ملاقاتش کنی، در حالی که از تندخویی و شدت عمر به خوبی آگاهی. گفت: آیا مرا از پروردگارم می ترسانی؟ به ایشان می گویم: خداوندا، بر آنها بهترین اهلت را امیر کردم.»[[8]]  

    این روایت را حافظ ابو نعیم اصفهانی با سند حسن مرسل نقل کرده است.[[9]]

    روایت ششم:

    «از زید بن اسلم از پدرش روایت شده است که گفت: عثمان، پیمان نامه خلیفه بعد از ابو بکر را می نوشت؛ پس ابو بکر به او دستور داد که نام کسی را ننویسد و جای اسم را خالی بگذارد. سپس ابو بکر بیهوش شد و عثمان نامه را برداشت و در آن نام عمر را نوشت؛ پس وقتی که ابو بکر به هوش آمد، گفت: پیمان نامه را به من نشان بده. پس در آن نام عمر را دید !! گفت: چه کسی این را نوشته است؟ عثمان پاسخ داد: من. ابو بکر گفت: خدا تو را ببخشاید و جزای خیر دهد. قسم به خدا که اگر خودت را نیز می نوشتی سزاوار بودی.»[[10]]

    طبق نقل سیوطی و متقی هندی، ابن کثیر دمشقی سند این روایت را صحیح دانسته است. [[11]]

    روایت هفتم:

    «ابی السفر گوید: ابوبکر از جایگاهش خود را آشکار کرد، در حالیکه اسماء بنت عمیس با دستهای خود، که منقوش به حنا بود، او را  گرفته بود ( یعنی ابوبکر در حالت ضعف و مرض وفات بود و اسماء عصای او شد) و ابوبکر خطاب به حاضرین گفت: آیا راضی میشوید که برایتان خلیفه بعدی را انتخاب کنم؟ به خدا قسم که من از خواهش نفس چنین نکردم و نه از بستگان خود شخصی را انتخاب نمودم و من بدرستی که عمر را برای  خلافت بر شما انتخاب نمودم؛ پس، از او بشنوید و اطاعت امرش را کنید. حاضرین گفتند: می شنویم و اطاعت می کنیم.»[[12]]

    این روایت را ابوبکر خلال با سند حسن مرسل نقل کرده است.[[13]]

    روایت هشتم:

    ابو جعفر المصیصی معروف به لوین (متوفای 245 هـ) و ابن شبه النمیری (متوفای 262 هـ) با سند صحیح از قیس بن ابی حازم روایت کرده اند که گفت:

    «عمر [از نزد ابوبکر] خارج شد و به نزد ما آمد و همراهش شدید، غلام ابوبکر، بود که در دستش نوشته ای بود و مردم نشسته بودند، پس گفت: ای مردم، سخن خلیفه ی رسول خدا (ابوبکر) را بشنوید که گفت: من برای شما به جانشینی عمر راضی شدم؛ پس با او بیعت کنید.»[[14]]

    سند این روایت را مسعد بن عبد الحمید السعدنی[[15]] و عبدالله الدویش[[16]] تصحیح کرده اند.

    قریب به مضمون همین روایت را ابن ابی شیبه از قیس نقل کرده و محقق کتاب، دکتر الشثری سندش را تصحیح کرده است.[[17]]

    اعتراف ابن تیمیه

    ابن تیمیه می نویسد:

    «طلحه و غیر او در مورد ولایت عمر انتقاد کردند، آن هنگام که ابوبکر او را جانشینش کرد ... با ابوبکر در مورد ولایت عمر صحبت کردند و به او گفتند: به پروردگارت چه خواهی گفت، در حالی که بر ما فردی تند خو را ولی کردی؟ پس ابوبکر گفت: آیا مرا از خدا می ترسانید؟! می گویم: بر آن ها بهترین اهلت را ولی کردم.»[[18]]

    کثرت مخالفین خلافت عمر

    محمد بن مفلح مقدسی نقل می کند که تعداد مخالفین تعیین عمر به خلافت، بیش از موافقین بودند:

    «هنگامی که ابوبکر، عمر را به عنوان جانشین خود انتخاب کرد، از معیقیب دوسی سؤال کردند: مردم درباره انتخاب عمر چه نظری داشتند؟ گفت: گروهی راضی و گروهی ناراضی بودند. سؤال کردند: آن ها که ناراضی بودند بیشتر بودند، یا آن ها که راضی بودند؟ جواب داد: بلکه آن ها که ناراضی بودند.»[[19]]

     

    [[1]] صحیح البخاری  ج 6   ص 2638 ح 6792  حدثنا محمد بن یوسف أخبرنا سفیان عن هشام بن عروة عن أبیه عن عبد الله بن عمر رضی الله عنهما قال قیل لعمر ألا تستخلف قال إن أستخلف فقد استخلف من هو خیر منی أبو بکر وإن أترک فقد ترک من هو خیر منی رسول الله صلى الله علیه وسلم

    [[2]] أخبار مکة للأزرقی  ج 2   ص 152-153 حدثنا أبو الولید حدثنا ابن أبی عمر حدثنا عبد الرزاق أخبرنا معمر عن الزهری عن القاسم بن محمد عن أسماء ابنة عمیس قالت دخل رجل من المهاجرین على أبی بکر الصدیق رضی الله عنه وهو شاک فقال استخلفت علینا عمر وقد عتا علینا ولا سلطان له فلو قد ملکنا کان أعتى فکیف تقول لله سبحانه إذا لقیته فقال أبو بکر أجلسونی فأجلسوه فقال هل تفرقنی إلا بالله عز وجل فإنی أقول إذا لقیته استخلفت علیهم خیر أهلک

    [[3]] المطالب العالیة  ج 15   ص 757 ح 3889 قال ابن حجر العسقلانی : رجاله ثقات

    [[4]] مصنف ابن أبی شیبة  ج 7   ص 434 ح 37056  حدثنا وکیع وبن إدریس عن إسماعیل بن أبی خالد عن زبید بن الحارث أن أبا بکر حین حضره الموت أرسل إلى عمر یستخلفه فقال الناس تستخلف علینا فظا غلیظا ولو قد ولینا کان أفظ وأغلظ فما تقول لربک إذا لقیته وقد استخلفت علینا عمر قال أبو بکر أبربی تخوفوننی أقول اللهم استخلفت علیهم خیر خلقک

    [[5]] بررسی سند روایت طبق برنامه ی جوامع الکلم:

    وکیع بن الجراح : ثقة / إسماعیل بن أبی خالد البجلی : ثقة / زبید بن الحارث : ثقة

    [[6]] الطبقات الکبرى  ج 3   ص 274  أخبرنا الضحاک بن مخلد أبو عاصم النبیل قال أخبرنا عبید الله بن أبی زیاد عن یوسف بن ماهک عن عائشة قالت لما حضرت أبا بکر الوفاة استخلف عمر فدخل علیه علی وطلحة فقالا من استخلفت قال عمر قالا فماذا أنت قائل لربک قال أبالله تفرقانی لأنا أعلم بالله وبعمر منکما أقول استخلفت علیهم خیر أهلک

    [[7]] بررسی سند روایت طبق برنامه ی جوامع الکلم:

    الضحاک بن مخلد النبیل: ثقة / عبید الله بن أبی زیاد القداح : مقبول / یوسف بن ماهک الفارسی: ثقة / عایشه: صحابی

    [[8]] تثبیت الإمامة وترتیب الخلافة  ج 1   ص 64 حدثنا محمد بن أحمد بن الحسن ، ثنا بشر بن موسى ، ثنا خلاد بن یحیى ، ثنا هارون بن أبی إبراهیم ، عن عبد الله بن عبید یعنی ابن عمیر ، قال : قال أبو بکر رضی الله عنه : إنی کنت أخاف أن أفوتکم بنفسی قبل أن أعهد إلیکم ، وإنی أمرت علیکم عمر بن الخطاب رضی الله عنه فاسمعوا له وأطیعوا قال : فتخلف رجل من القوم قال : ما تقول لربک إذا لقیته وأنت تعلم من فظاظته وغلظته ما تعلم ؟ قال : بربی تخوفنی أقول له : اللهم أمرت علیهم خیر أهلک

    [[9]] بررسی سند روایت طبق برنامه ی جوامع الکلم:

    محمد بن أحمد الصواف: ثقة / بشر بن موسى الأسدی: ثقة / خلاد بن یحیى السلمی: صدوق حسن الحدیث / هارون بن إبراهیم البربری: ثقة / عبد الله بن عبید اللیثی: ثقة

    [[10]] جزء ابن عرفة ، ص 62 ح 37  سایت شامله و اعتقاد أهل السنة  (لالکائی) ج 7   ص 1324 ح 2521 حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَرَفَةَ حَدَّثَنَا شَبَابَةُ بْنُ سَوَّارٍ الْفَزَارِی، حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ أَبِی سَلَمَةَ الْمَاجُشُونُ، عَنْ زَیدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: کَتَبَ عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ عَهْدَ الْخَلِیفَةِ مِنْ بَعْدِ أَبِی بَکْرٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ، فَأَمَرَهُ أَنْ لَا یسَمِّی أَحَدًا، وَتَرَکَ اسْمَ الرَّجُلِ، قَالَ: فَأُغْمِی عَلَى أَبِی بَکْرٍ إِغْمَاءَةً، فَأَخَذَ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ الْعَهْدَ فَکَتَبَ فِیهِ اسْمَ عُمَرَ، قَالَ: فَأَفَاقَ أَبُو بَکْرٍ، قَالَ: فَقَالَ: «أَرِنَا الْعَهْدَ» قَالَ: فَإِذَا فِیهِ اسْمُ عُمَرَ، فَقَالَ: «مَنْ کَتَبَ هَذَا» فَقَالَ عُثْمَانُ: أَنَا، فَقَالَ: «رَحِمَکَ اللَّهُ، وَجَزَاکَ الْخَیرَ، فَوَاللَّهِ لَوْ کَتَبْتَ نَفْسَکَ لَکُنْتَ لِذَلِکَ أَهْلًا»

    [[11]] جامع الأحادیث  ج 13   ص 121 و کنز العمال  ج 5   ص 271 ح 14182 قال ابن کثیر إسناده صحیح

    [[12]] السنة للخلال  ج 1   ص 276  أخبرنا محمد قال ثنا وکیع عن یونس بن أبی إسحاق عن أبی السفر أن أبا بکر أشرف من کنیف أو رفیف وأسماء بنت عمیس هی ممسکته وهی موشومة الیدین أترضون بمن استخلف علیکم فوالله ما ألوت ولا تلوت ولا ألوت عن جهد رأی ولا ولیت ذا قرابه استخلفت علیکم عمر بن الخطاب فاسمعوا له وأطیعوا قالوا سمعنا وأطعنا

    [[13]] بررسی سند روایت طبق برنامه ی جوامع الکلم:

    أحمد بن محمد البغدادی: ثقة / محمد بن أبان البلخی : ثقة / وکیع بن الجراح الرؤاسی : ثقة / یونس بن أبی إسحاق السبیعی: صدوق حسن الحدیث / عبد الله بن أبی السفر الهمدانی: ثقة

    [[14]] عن قیس بن أبی حازم قال خرج علینا عمر رضی الله عنه ومعه شدید مولى أبی بکر رضی الله عنه ومعه جریدة یجلس بها الناس فقال یا أیها الناس اسمعوا قول خلیفة رسول الله صلى الله علیه وسلم قال إنی قد رضیت لکم عمر فبایعوه

    [[15]] حدیث المصیصی لوین  ج 1   ص 65-66 ح 50 قال مسعد بن عبد الحمید السعدنی: إسناده صحیح

    [[16]] أخبار المدینة، ج 2 ص 235  پی دی اف / قال عبد الله الدویش: رواه ابن جریر فی تاریخه وإسناده صحیح

    [[17]] المصنف ت الشثری، ج 21 ص 152 ح 39840 پی دی اف

    [[18]] منهاج السنة النبویة  ج 6   ص 155 وتکلم طلحة وغیره فی ولایة عمر لما استخلفه أبو بکر ... وقد تکلموا مع الصدیق فی ولایة عمر وقالوا ماذا تقول لربک وقد ولیت علینا فظا غلیظا فقال أبالله تخوفونی أقول ولیت علیهم خیر أهلک

    [[19]] الآداب الشرعیة  ج 1   ص 71  لما استخلف أبو بکر عمر رضی الله عنهما قال لمعیقیب الدوسی ما یقول الناس فی استخلاف عمر قال کرهه قوم ورضیه قوم آخرون قال فالذین کرهوه أکثر أم الذین رضوه قال بل الذین کرهوه

    • حسین قربانی

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی