پایگاه تحقیقاتی وصایت

وبلاگ رسمی حسین قربانی دامنابی
پایگاه تحقیقاتی وصایت

جهت دانلود کتب، روی تصاویر کلیک راست کنید و سپس گزینه ی open link را بزنید.

  • ((مجموعه آثار حسین قربانی دامنابی))
  • طبقه بندی موضوعی

    قصاص نکردن پسر عمر توسط عثمان

    حسین قربانی | دوشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۰۷ ب.ظ

    ابن حجر عسقلانی می نویسد:

    «کرابیسـی در ادب القضاء با سند صحیح از سعید بن مسیب آورده است که عبد الرحمن بن ابی بکر گفت: من اندکی پیش از کشته شدن عمر، گذارم بر هرمزان افتاد که با جفینه و ابو لؤلؤ راز می گفت و می شنید؛ پس چون مرا دیدند، برخاستند و از میان ایشان خنجری دو سـر به زمین افتاد که دسته آن در میانش بود. پس از آن، در خنجری که عمر با آن کشـته شده بود نگریستند و دیدند همان است که او توصیف میکند؛ پس عبیدالله بن عمر رفت و شمشیرش را برگرفت و همین سخن را از عبد الرحمن شـنید؛ پس به نزد هرمزان شـد و او را کشت و جفینه را که دختر کوچک ابو لؤلؤ بود کشت و خواست همه برده های مدینه را بکشد که جلویش را گرفتند و چون عثمان بر سر کار آمد، عمرو بن عاص به وی گفت: این پیشامد در هنگامی روی داده که تو بر مردم فرمانروایی نداشته ای؛ پس خون هرمزان پایمال شد.»[[1]]

    محمد بن سعد زهری با سند صحیح[[2]] از سعید بن مسیب همان روایت کرابیسی را نقل کرده و اضافه کرده است که:

    «عبید اللّه رفت و دختر ابولؤلؤ را که خویش را مسلمان می خواند کشت و عبید اللّه آن روز چنان خواست که هیچ برده ای را در مدینه نگذارد و همه را بکشد؛ پس نخستین کسانی که با پیامبر صلی الله علیه وآله به مدینه کوچیده بودند گرد آمدند و از سوی اینان آنچه را عبیداللّه انجام داده بود، سهمناک شمرده، بر او سخت گرفتند و از سر بردگان به دورش داشتند. پس گفت: البته به خدا قسم، آنها و جز آنها (برخی از مهاجران) را خواهم کشت. پس عمرو بن عاص همچنان با وی نرمی نمود تا شمشیر را از چنگ وی به در آورد و سعد نیز به نزد وی شد و هر یک از آن دو، سر دیگری را گرفته و در این زد و خورد موی همدیگر را می کشیدند تا مردم در میان آن دو جدایی انداختند. پس عثمان روی به ایشان نهاد، و این در همان سه روزی بود که برای برگزیدن جانشین رای زنی میشد و پیش از آن که وی را فرمانروا بشناسند، پس وی سر عبید اللّه بن عمر را گرفت و عبید اللّه نیز سر او را، سپس آن دو را از هم جدا کردند و آن روز زمین بر مردم تاریک شد و این بر دل مردم گران آمد و ترسیدند که با کشته شدن هرمزان و جفینه دختر ابولؤلؤ به دست عبید اللّه، گرفتاری ای از آسمان پدید آید.

    پس چون عثمان به خلافت رسید، مهاجران و انصار را خواند و گفت: پیشنهادی به من دهید درباره کشتن این کسی که چنین رخنه ای در کیش ما پدید آورده است. پس همه مهاجران و انصار یک سخن و همداستان شده و عثمان را بر کشتن او دلیر می کردند و اندکی از مردم می گفتند:

    خدا هرمزان و جفینه را از آمرزش خود دور گرداند، می خواهند عبیداللّه را به دنبال پدرش بفرستند؛ پس سخن در این باره بسیار شد و عمرو بن عاص گفت:

    ای امیر مومنان! این پیشامد پیش از آن که تو به فرمانروایی بر مردم برسی، روی داده است؛ پس چشم از او بپوش. مردم با سخن عمرو بن عاص پراکنده شدند.»[[3]]

    ابو عمر بن عبدالبر نیز نقل کرده که ابن وهب با سند صحیح[[4]] از حسن بصری روایت کرده است که:

    «عبیدالله بن عمر هرمزان را بعد اینکه اسلام آورد کشت و عثمان از او درگذشت؛ پس هنگامی که علی علیه السلام به ولایت رسید، عبیدالله بر جانش ترسید و لذا به سوی معاویه گریخت و در صفین کشته شد.»[[5]]

    ابن اثیر جزری نیز می نویسد:

    «مورد اول فی الاطلاق صحیح است؛ زیرا علی علیه السلام هنگامی که به خلافت رسید، خواست که عبیدالله را بکشد؛ اما او به سوی معاویه در شام گریخت و اگر چنانچه اطلاقش به امر ولی دم بود، علی علیه السلام متعرض او نمی شد.»[[6]]

     

    [[1]] الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 6   ص 573 رقم 9052 وأخرج الکرابیسی فی أدب القضاء بسند صحیح إلى سعید بن المسیب أن عبد الرحمن بن أبی بکر قال لما قتل عمر انی مررت بالهرمزان وجفینة وأبی لؤلؤة وهم نجى فلما رأونی ثاروا فسقط من بینهم خنجر له رأسان نصابه فی وسطه فانظروا إلى الخنجر الذی قتل به عمر فإذا هو الذی وصفه فانطلق عبید الله بن عمر فأخذ سیفه حین سمع ذلک من عبد الرحمن فأتى الهرمزانی فقتله وقتل جفینة وقتل بنت أبی لؤلؤة صغیرة وأراد قتل کل سبی بالمدینة فمنعوه فلما استخلف عثمان قال له عمرو بن العاص ان هذا الأمر کان ولیس لک على الناس سلطان فذهب دم الهرمزان هدرا

    [[2]] بررسی سند روایت طبق برنامه جوامع الکلم:

    یعقوب بن إبراهیم القرشی: ثقة / إبراهیم بن سعد الزهری: ثقة / صالح بن کیسان الدوسی: ثقة / محمد بن شهاب الزهری: ثقة / سعید بن المسیب القرشی: ثقة

     

    [[3]] الطبقات الکبرى  ج 3   ص 355-356 أَخْبَرَنَا یَعْقُوبُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ سَعْدٍ الزُّهْرِیُّ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ کَیْسَانَ ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ قَالَ : أَخْبَرَنِی سَعِیدُ بْنُ الْمُسَیَّبِ ؛ أَنَّ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ قَالَ حِینَ قُتِلَ عُمَرُ : قَدْ مَرَرْتُ عَلَى أَبِی لُؤْلُؤَةَ قَاتَلِ عُمَرَ وَمَعَهُ جُفَیْنَةُ وَالْهُرْمُزَانُ وَهُمْ نَجِیٌّ ، فَلَمَّا بَغَتُّهُمْ ثَارُوا فَسَقَطَ مِنْ بَیْنِهِمْ خِنْجَرٌ لَهُ رَأْسَانِ وَنِصَابُهُ وَسَطُهُ ، فَانْظُرُوا مَا الْخِنْجَرُ الَّذِی قُتِلَ بِهِ عُمَرُ ، فَوَجَدُوهُ الْخِنْجَرَ الَّذِی نَعَتَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی بَکْرٍ فَانْطَلَقَ عُبَیْدُ اللهِ بْنُ عُمَرَ حِینَ سَمِعَ ذَلِکَ مِنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ وَمَعَهُ السَّیْفُ حَتَّى دَعَا الْهُرْمُزَانَ فَلَمَّا خَرَجَ إِلَیْهِ قَالَ : انْطَلِقْ مَعِیَ حَتَّى نَنْظُرَ إِلَى فَرَسٍ لِی وَتَأَخَّرَ عَنْهُ حَتَّى إِذَا مَضَى بَیْنَ یَدَیْهِ عَلاَهُ بِالسَّیْفِ . قَالَ عُبَیْدُ اللهِ : فَلَمَّا وَجَدَ حَرَّ السَّیْفِ قَالَ : لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ ، قَالَ عُبَیْدُ اللهِ : وَدَعَوْتُ جُفَیْنَةَ وَکَانَ نَصْرَانِیًّا مِنْ نَصَارَى الْحِیرَةِ وَکَانَ ظِئْرًا لِسَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ أَقْدَمَهُ الْمَدِینَةَ لِلْمِلْحِ الَّذِی کَانَ بَیْنَهُ وَبَیْنَهُ ، وَکَانَ یُعَلِّمُ الْکِتَابَ بِالْمَدِینَةِ , قَالَ عُبَیْدُ اللهِ : فَلَمَّا عَلَوْتُهُ بِالسَّیْفِ صَلَّبَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ ، ثُمَّ انْطَلَقَ عُبَیْدُ اللهِ فَقَتَلَ ابْنَةً لأَبِی لُؤْلُؤَةَ صَغِیرَةً تَدَّعِی الإِسْلاَمَ ، وَأَرَادَ عُبَیْدُ اللهِ أَنْ لاَ یَتْرُکَ سَبْیًا بِالْمَدِینَةِ إِلاَّ قَتَلَهُ ،فَاجْتَمَعَ الْمُهَاجِرُونَ الأَوَّلُونَ عَلَیْهِ فَنَهَوْهُ وَتَوَعَّدُوهُ فَقَالَ : وَاللَّهِ لأَقْتُلَنَّهُمْ وَغَیْرَهُمْ ، وَعَرَّضَ بِبَعْضِ الْمُهَاجِرِینَ ، فَلَمْ یَزَلْ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ بِهِ حَتَّى دَفَعَ إِلَیْهِ السَّیْفَ ، فَلَمَّا دَفَعَ إِلَیْهِ السَّیْفَ أَتَاهُ سَعْدُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ فَأَخَذَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا بِرَأْسِ صَاحِبِهِ یَتَنَاصَیَانِ حَتَّى حُجِزَ بَیْنَهُمَا ، ثُمَّ أَقْبَلَ عُثْمَانُ قَبْلَ أَنْ یُبَایَعَ لَهُ فِی تِلْکَ اللَّیَالِی حَتَّى وَاقَعَ عُبَیْدَ اللهِ فَتَنَاصَیَا ، وَأَظْلَمَتِ الأَرْضُ یَوْمَ قَتَلَ عُبَیْدُ اللهِ جُفَیْنَةَ وَالْهُرْمُزَانَ وَابْنَةَ أَبِی لُؤْلُؤَةَ عَلَى النَّاسِ ، ثُمَّ حُجِزَ بَیْنَهُ وَبَیْنَ عُثْمَانَ فَلَمَّا اسْتُخْلِفَ عُثْمَانُ دَعَا الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنْصَارَ فَقَالَ : أَشِیرُوا عَلَیَّ فِی قَتْلِ هَذَا الرَّجُلِ الَّذِی فَتَقَ فِی الدِّینِ مَا فَتَقَ ، فَاجْتَمَعَ الْمُهَاجِرُونَ عَلَى کَلِمَةٍ وَاحِدَةٍ یُشَایِعُونَ عُثْمَانَ عَلَى قَتْلِهِ ، وَجُلُّ النَّاسِ الأَعْظَمُ مَعَ عُبَیْدِ اللهِ یَقُولُونَ لَجُفَیْنَةُ وَالْهُرْمُزَانُ : أَبْعَدَهُمَا اللَّهُ ، لَعَلَّکُمْ تُرِیدُونَ أَنْ تُتْبِعُوا عُمَرَ ابْنَهُ ؟ فَکَثُرَ فِی ذَلِکَ اللَّغَطُ وَالاِخْتِلاَفُ ، ثُمَّ قَالَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ لِعُثْمَانَ : یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ، إِنَّ هَذَا الأَمْرَ قَدْ کَانَ قَبْلَ أَنْ یَکُونَ لَکَ عَلَى النَّاسِ سُلْطَانٌ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ ، وَتَفَرَّقَ النَّاسُ عَنْ خُطْبَةِ عَمْرٍو وَانْتَهَى إِلَیْهِ عُثْمَانُ وَوُدِیَ الرَّجُلاَنِ وَالْجَارِیَةُ. قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ شِهَابٍ : قَالَ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ اللهِ : قَالَ عَبْدُ اللهِ بْنُ عُمَرَ : یَرْحَمُ اللَّهُ حَفْصَةَ ، فَإِنَّهَا مِمَّنْ شَجَّعَ عُبَیْدَ اللهِ عَلَى قَتْلِهِمْ.

    [[4]] بررسی سند روایت طبق برنامه جوامع الکلم:

    عبد الله بن وهب القرشی: ثقة / السری بن یحیى الشیبانی: ثقة / الحسن البصری: ثقة

    [[5]] الاستیعاب  ج 3   ص 1012 وروى ابن وهب عن السرى بن یحیى عن الحسن أن عبید الله ابن عمر قتل الهرمزان بعد أن أسلم وعفا عنه عثمان فلما ولى على خشى على نفسه فهرب إلى معاویة فقتل بصفین

    [[6]] الکامل فی التاریخ  ج 2   ص 468 والأول أصح فی إطلاق عبید الله لأن علیا لما ولی الخلافة أراد قتله فهرب منه إلى معاویة بالشام ولو کان إطلاقه بأمر ولی الدم لم یتعرض له علی

    • حسین قربانی

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی