پایگاه تحقیقاتی وصایت

وبلاگ رسمی حسین قربانی دامنابی
پایگاه تحقیقاتی وصایت

جهت دانلود کتب، روی تصاویر کلیک راست کنید و سپس گزینه ی open link را بزنید.

  • ((مجموعه آثار حسین قربانی دامنابی))
  • طبقه بندی موضوعی

    صحابه ای که مرتد شدند

    حسین قربانی | پنجشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۲۱ ق.ظ

    از مهم ترین مطالب در رد عدالت صحابه ، ارتداد بسیاری از آن ها طبق مدارک اهل سنت است. و جالب اینکه علمای اهل سنت مرتدین آن ها را هم جزء صحابه به شمار آورده اند !!!

    ارتداد صحابه به اعتراف محمد بن عبد الوهاب

    محمد بن عبد الوهاب (مؤسس فرقه ی وهابیت) می گوید:

    «و همچنین گفته می شود: کسانی که خداوند درباره آن‌ها فرمود: ((به خدا سوگند مى‌خورند که چیزى نگفته ‌اند، ولى قطعا سخن کفرآمیز گفته‌اند و پس از اسلامشان کافر شدند.)) توبه: 74 آیا نشنیدی که خداوند این‌ها را تکفیر کرده است؟ با این‌که این‌ها در زمان پیغمبر صلی الله علیه وآله بودند؛ با ایشان جهاد کردند؛ نماز خواندند؛ تهجد و تزکیه داشتند؛ حج انجام می‌دادند و خدای واحد را می‌پرستیدند.

    همچنین کسانی که خداوند در حقشان فرموده است: ((و اگر از ایشان سؤال کنى [چرا استهزا مى‌کردید]، مسلما خواهند گفت: ما صرفا به شوخى حرف مى‌زدیم و تفریح مى‌کردیم. بگو: آیا خدا و آیات او و رسولش را مسخره مى‌کردید، عذر نیاورید، به راستى بعد از ایمانتان کافر شدید. اگر از تقصیر گروهى از شما بگذریم، گروهى دیگر را عذاب خواهیم کرد، چرا که آنان تبهکار بودند.)) توبه: 65 و 66 ، پس اینها کسانی هستند که خداوند در مورد آنها تصریح می کند که بعد از ایمان آوردنشان کافر شدند، در حالی که در جنگ تبوک همراه رسول خدا صلی الله علیه وآله بودند ؛ آنها به شوخی کلمه ای را گفتند.

    پس تأمل کن در این شبهه که می گویند: گروهی از مسلمانان را تکفیر می کنید، در حالی که آنها لا اله الا الله می گویند، نماز می خوانند و روزه می گیرند؛ سپس تأمل کن در جوابش که از سودمندترین مطالب این کتاب است.

     و دلیل دیگر بر جواز تکفیر گوینده ی لا اله الا الله آن چیزی است که خداوند از بنی اسرائیل حکایت میکند که آنها با وجود اسلام آوردنشان و علمشان و خوب بودنشان، به حضرت موسی علیه السلام گفتند: ((برای ما خدایی قرار بده همانطور که آنها خدایی دارند.)) و سخن گروهی از صحابه که به پیامبر صلی الله علیه وآله گفتند: برای ما ذات انواط (درخت مقدس مشرکین) قرار بده؛ پس رسول خدا صلی الله علیه وآله سوگند خوردند که این درخواست شما مانند سخن بنی اسرائیل است که گفتند: برای ما خدایی قرار بده.»[1]         

    منافق بودن 30 % صحابه ای که به سوی جنگ احد حرکت کردند

    ابن حجر عسقلانی تصریح دارد که 30 درصد صحابه ای که به سوی جنگ احد حرکت کردند، منافق بودند؛ زیرا به رهبری عبد الله بن ابی بن سلول (منافق مشهور) از جهاد سر باز زدند و در همان ابتدا بازگشتند:

    «پس رسول خدا صلی الله علیه وآله به همراه هزار نفر از صحابه برای جنگ خارج شدند، در حالی که مشرکین سه هزار نفر بودند تا اینکه به احد رسیدند و عبد الله بن ابی بن سلول به همراه سیصد نفر بازگشتند (از جهاد سرباز زدند) و رسول خدا صلی الله علیه وآله به همراه هفتصد نفر ماندند.»[2] 

    تصریح عایشه به ارتداد عرب

    احمد بن حنبل با سند صحیح (طبق گفته ی محقق کتابش، وصی الله بن محمد عباس) روایت کرده است که عایشه همواره می گفت:

    «وقتی رسول خدا صلی الله علیه وآله از دنیا رفت، تمام عرب مرتد شدند و پرچم نفاق در میان صحابه برافراشته شد.»[3]

    ارتداد عرب و جنگ ابوبکر با آنان

    بخاری[4] و مسلم[5] در صحیحشان از ابو هریره روایت کرده اند که گفت:

    «هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه وآله رحلت نمود و در زمان ابوبکر عده ای از عرب ها کافر شدند، عمر گفت: چگونه با مردم جنگ می کنی، در حالی که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود : مامور شده ام که با مردم بجنگم تا بگویند: لا اله الا الله ؛ پس هر کس آن را بگوید ، از جانب من مال و جانش در امان است و تنها حق و حسابش با خدا می ماند.

    پس ابوبکر گفت: به خدا قسم، هر کس که بین نماز و زکات جدایی اندازد، با او می جنگم؛ چرا که زکات، حق مالی است و به خدا قسم، اگر از من بزغاله ای را که به رسول خدا صلی الله علیه وآله می دادند ممانعت کنند، هر آینه به خاطر ممانعتشان با آن ها می جنگم.

    عمر می گوید: به خدا قسم، آن نبود جز این که خداوند سینه ی ابوبکر را گسترانید و دانست که آن کار حق است.»[6]

    ابن قتیبه دینوری می نویسد:

    «در آن روزی که رسول خدا صلی الله علیه وآله از دنیا رفتند، با ابوبکر در سقیفه بیعت شد و فردای آن روز که سه شنبه بود، بیعت عام شد و عرب به جز اندکی به خاطر نپرداختن زکات، مرتد شدند. پس ابوبکر با آن ها جهاد کرد تا اینکه مقاومت کردند.»[7]

    ابن کثیر دمشقی نیز می نویسد:

    « ((ای کسانی که ایمان آوردید، هرکس از شما از دینش برگردد، پس به زودی خداوند گروهی را می آورد که دوستشان دارد و آن ها نیز خدا را دوست می دارند.)) (سوره ی مائده: آیه ی 54) گویند: «مراد از آن، ابوبکر و یارانش هستند و در مورد جنگشان با مرتدین و کسانی که زکات نمی داند می باشد.»

     و محمد بن اسحاق می گوید: بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله بجز اهل مکه و مدینه ، همه عرب مرتد شد و اسد و غطفان که رئیسشان طلیحۀ بن خویلد اسدی کاهن بود، مرتد شد و کنده و اطرافش که رئیسشان اشعث بن قیس کندی بود، مرتد شد و مذحج و پیرامونش که رئیسشان اسود بن کعب عنسی کاهن بود، مرتد شد و ربیعه با معرور بن نعمان بن منذر که تحت امر حنیفۀ با مسیلمۀ بن حبیب کذاب بودند، مرتد شدند و سلیم با فجأه که اسمش انس بن عبد یالیل بود، مرتد شد و بنی تمیم با سجاح کاهنه مرتد شد.

     و قاسم بن محمد می گوید: اسد و غطفان و طیء دور طلیحه ی اسدی گرد آمدند و هیئت هایی را به مدینه فرستادند و آن ها نزد سرشناسان اقامت گزیدند و آن ها به آن هیئت ها سکنا دادند بجز عباس و آن ها را علیه ابوبکر تحریک کردند که اقامه ی نماز کنند؛ ولی زکات ندهند و خداوند ابوبکر را بر حق استوار کرد و گفت: اگر از بزغاله ای ممانعت کنند، هر آینه با آن ها می جنگم و هیئت ها را برگرداند و نزد قبیله های خود برگشتند و به آن ها خبر دادند که اهل مدینه اندک هستند و آن ها را نسبت به مدینه به طمع انداختند و ابوبکر محافظانی را بر راه های نفوذ مدینه گمارد و اهل مدینه را ملزم کرد که در مسجد حاضر شوند و گفت: زمین کافر شده است !»[8]

    با این مقدمه، در ادامه به اسامی تعدادی از مرتدین که در زمره ی صحابه به شمار آمده اند اشاره می کنیم:

    1. علقمة بن علاثة

    ابن حجر عسقلانی نام او را در کتاب معرفی صحابه آورده و در شرح حالش چنین نوشته است:

    «علقمة بن علاثة ... و ابن ابی شیبه در مصنفش از طریق اشعث از ابن سیرین روایت کرده است که گفت: علقمة بن علاثة مرتد شد؛ پس ابوبکر به دنبال زن و فرزندش فرستاد؛ پس زن گفت: اگر علقمه کافر شده است، من و فرزندم کافر نشده ایم. راوی می گوید: این قضیه را برای شعبی تعریف کردم ، پس گفت: چنین با آن ها رفتار کرد.

     و روایت دیگر از طریق عاصم بن ضمره است که گفت: علقمه مرتد شد ... و ابن قتیبه گفته است: علقمه بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله مرتد و به قیصر ملحق شد؛ سپس از او روی گرداند و به اسلام بازگشت و عمر او را بر حوران به کار گماشت.

    و ابو عبیده گفته است: علقمه شراب نوشید و عمر حدش زد؛ پس او مرتد شد و به روم ملحق شد؛ پس پادشاه روم او را تکریم کرد و گفت: تو پسر عموی عامر بن طفیل هستی؟ پس علقمه عصبانی شد و گفت: انگار من فقط به خاطر عامر شناخته می شوم؛ پس بازگشت و اسلام آورد.»[9]     

    2. ربیعة بن امیة

    ابن حجر عسقلانی می نویسد:

    «و در مسند احمد، حدیث ربیعة بن امیه آمده است و او از کسانی است که در روز فتح مکه اسلام آورد و همراه رسول خدا صلی الله علیه وآله در حجة الوداع حضور یافت و از آن حضرت بعد از وفاتشان حدیث نقل کرد؛ سپس دچار پستی شد و در زمان خلافت عمر به روم پیوست و به سبب چیزی که عصبانی اش کرد، نصرانی شد.»[10]

    3. زمان بن عمار الفزاری

    ابن حجر عسقلانی او را در زمره ی صحابه به شمار آورده و در شرح حالش نوشته است:

    «زمان بن عمار از کسانی بود که همراه طلیحه (مدعی نبوت) مرتد شد و با مسلمین جنگید و سپس توبه کرد.»[11]

    4. عمرو بن عبد العزی

    ابن حجر عسقلانی در معرفی او به عنوان یکی از صحابه، می نویسد:

    «عمرو بن عبد العزی (شاعر) ... واقدی از او در کتاب الردة یاد کرده است و او از کسانی است که مرتد شد و سپس بازگشت و بعد از عمر، مرد.»[12]

    5. عیینة بن حصن بن حذیفة

    ابن حجر عسقلانی او را در شمار صحابه به حساب آورده و می نویسد:

    «عیینة بن حصن ... ابن السکن گفته است: او از صحابه ی ((مؤلفة قلوبهم)) بود و روایت اسلام آوردن او قبل از فتح مکه درست نیست؛ او در جنگ های حنین و طائف حضور داشت ؛ پیامبر صلی الله علیه وآله او را به سوی بنی تمیم فرستاد؛ پس او بعضی از بنی عنبر را اسیر کرد؛ سپس از کسانی شد که در زمان ابوبکر مرتد شدند و به طرف طلحه (طلیحه ی اسدی) مایل شد و سپس به اسلام بازگشت.»[13] 

    6. قیس بن المکشوح المرادی

    ابن حجر عسقلانی از او نیز در کتابش الاصابه یاد کرده و می نویسد:

    «قیس بن المکشوح المرادی ... و او از کسانی است که در یمن مرتد شدند و داذویه فارسی را کشت همانطور که داستانش در ترجمه ی او قبلا بیان شد و فیروز خواست او را بکشد؛ ولی قیس از دست او به خولان فرار کرد و سپس به اسلام بازگشت.»[14] 

    7. اشعث بن قیس

    ابن حجر عسقلانی در معرفی او به عنوان یکی از صحابه، می نویسد:

    «اشعث بن قیس در میان کسانی که از کندی ها مرتد شدند، مرتد و اسیر شد؛ پس او را پیش ابوبکر حاضر کردند؛ پس او اسلام آورد و ابوبکر زنش را طلاق داد و خواهرش ام فروه را به ازدواج او در آورد که داستانش طولانی است.»[15]

    8. عبدالله بن ابی سرح

    ابن عبد البر می نویسد:

    «واقدی گفته است: اولین نفر از قریش که سواد نوشتن داشت و می نوشت، عبد الله بن سعد بن ابی سرح بود. سپس مرتد شد و به مکه بازگشت؛ پس در حقش این آیه نازل شد: ((و چه کسی ستمکار تر است از کسی که بر خدا به دروغ افترا می بندد یا می گوید که به من وحی شده است، در حالی که چیزی به او وحی نشده است)) (انعام: 93).»[16]

    ابن حجر عسقلانی درباره ی او می نویسد:

    «طبری در تفسیر آیه ی ((و چه کسی ستمکار تر است از کسی که بر خدا به دروغ افترا می بندد یا می گوید که به من وحی شده است، در حالی که چیزی به او وحی نشده است.)) (انعام: 93) از طریق سدی روایت کرده است که عبد الله بن سعد بن ابی سرح اسلام آورد و سپس مرتد شد و به مشرکین پیوست.»[17]

    ابن حجر عسقلانی در جای دیگر در شرح حال او می نویسد:

    «عبد الله بن سعد بن ابی سرح ... برادر رضاعی عثمان بود ... هنگامی که روز فتح مکه شد، پیامبر صلی الله علیه وآله به همه ی مردم امان دادند به غیر از چهار نفر و دو زن : عکرمه، ابن خطل، مقیس بن صبابه و  عبدالله بن سعد بن ابی سرح ... . از ابن عباس منقول است که گفت: عبد الله بن سعد بن ابی سرح کاتب پیامبر صلی الله علیه وآله بود، ولی شیطان او را لغزاند؛ پس به کفار پیوست. و رسول خدا صلی الله علیه وآله در روز فتح مکه دستور به قتلش داد، ولی عثمان برایش پناه خواست؛ پس پیامبر صلی الله علیه وآله پناهش داد.»[18]  

    9. عطارد بن حاجب

    ابن حجر عسقلانی می نویسد:

    «عطارد بن حاجب بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله به همراه کسانی که از بنی تمیم مرتد شدند، مرتد شد و از سجاح (مدعی نبوت) پیروی کرد و سپس به اسلام بازگشت.»[19] 

    10. عمرو بن معدیکرب

    ابن حجر عسقلانی می نویسد:

    «هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وآله از دنیا رفتند، عمرو مرتد شد که سیف در کتاب الردة این مطلب را آورده است و مهاجر بن ابی امیه عمرو را اسیر کرد و به سوی ابوبکر فرستاد؛ پس ابوبکر او را به اسلام بازگرداند.»[20]

    ابن اسحاق نیز گفته است:

    «هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه وآله وفات یافتند، عمرو بن معدیکرب مرتد شد.»[21]

    11. کعب بن عدی التنوخی

    ابن حجر عسقلانی می نویسد:

    «او بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وآله، نه مسلمان ماند و نه نصرانی. و در روایت سعید، به اسلام او در نزد پیامبر صلی الله علیه وآله تصریح شده و ذکر شده است که بعد از آن بر ایمانش افزوده شد. پس این سخن حمل می شود بر اینکه او بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله دچار تردید شد؛ پس در حکم کسی که از اسلام برگردد شد. پس زمانی که او چندین بار یاری و پیروزی های مسلمین را مشاهده کرد، اسلام در نزدش برتر شد و یقینش بازگشت. با این وجود از صحابه به شمار می آید؛ زیرا اگر صریحا مرتد شده باشد و سپس برگشته باشد، اسم صحابی بر وی ثابت می شود؛ مانند اشعث بن قیس و غیر او از کسانی که مرتد شدند.»[22]

    12. کثیر بن الصلت بن معدیکرب

    ابن حجر عسقلانی می نویسد:

    «کثیر بن صلت بن معدیکرب بن ولیعه که کنیه اش ابو عبدالله است، هم قسم قریش و در میان بنی جمح بود؛ سپس به سمت عباس تغییر یافتند و نسبش در برادرش زبید گذشت.

    ابن سعد می گوید: عمو هایش را نزد پیغمبر صلی الله علیه وآله فرستاد و مسلمان شدند، سپس به یمن بازگشتند و مرتد شدند و یوم النحر کشته شدند.»[23]

    13. النضر بن الحارث

    ابن حجر عسقلانی نام او را در کتاب معرفی صحابه آورده و می نویسد:

    «بلاذری از هیثم بن عدی نقل کرده است که گفت: نضیر بن حارث به حبشه هجرت کرد؛ سپس به مکه آمد و مرتد شد؛ سپس در روز فتح مکه یا بعد از آن اسلام آورد و در جنگ یرموک به شهادت رسید.»[24]

    14. مالک بن نویرة

    ابن حجر عسقلانی می نویسد:

    «مالک بن نویره بن جمره ... و پیامبر صلی الله علیه وآله او را مسئول جمع آوری زکات قومش کرد؛ پس هنگامی که خبر وفات پیامبر صلی الله علیه وآله به او رسید، از پرداخت صدقه (به ابوبکر) خود داری کرد و آن ها را در میان قومش توزیع کرد... پس ضرار بن أزور اسدی او را به دستور خالد بن ولید، کمی بعد از  تمام شدن جنگ با مرتدین، کشت.»[25] 

    15. أخنس بن شریق

    ابن حجر عسقلانی می نویسد:

    «اخنس بن شریق بن عمرو ... سپس اخنس اسلام آورد و از مؤلفة قلوبهم بود (چون ایمانش ضعیف بود ، مبلغی از بیت المال به او داده می شد تا به اسلام متمایل باشد) ، در جنگ حنین حضور داشت و در اوایل خلافت عمر، مُرد ... و ابن عطیه از سدی نقل کرده است که اخنس به نزد پیامبر صلی الله علیه وآله آمد و اظهار به اسلام کرد و گفت: خداوند می داند که من راست می گویم؛ سپس بعد از آن گریخت (و مرتد شد). پس، از میان گروهی از مسلمانان گذشت و مزرعه ای از مزارع آنان را آتش زد و حمرا را کشت. پس آیه نازل شد که: ((و از مردم کسی است که در زندگی (این) دنیا سخنش تو را به شگفتی می‌آورد و خدا را بر آنچه در دل دارد گواه می‌گیرد؛ و حال آنکه او سخت‌ترین دشمنان است ... آتش دوزخ برای آنان کافی است؛ و چه بد جایگاهی است.)) (بقره: 204-206) و ابن عطیه گفته است: به طور قطعی ثابت نشده است که اخنس اسلام آورد.

    (منِ ابن حجر) می گویم: نام او را در میان صحابه ثبت کردم و مانعی ندارد که اسلام بیاورد، سپس مرتد شود و سپس به اسلام برگردد. و خدا داناتر است.»[26]

    ابن حجر در جای دیگر می نویسد:

    «اخنس اسلام آورد که قبلا گفتیم و او بعد از اسلام آوردنش مرتد شد و در اینکه آیا مسلمان از دنیا رفت یا نه، اختلاف است.»[27]

    16. سوید بن مخشی

    ابن حجر عسقلانی می نویسد:

    «سوید بن مخشی الطائی: ابو عمر بن عبد البر گفته است: ابو معشر او را در میان کسانی ذکر کرده است که در جنگ بدر (در جبهه ی مسلمین) حضور داشتند و در مورد او گفته می شود که مرتد شد.»[28]  

    17. سلیم بن عبد العزیز

    ابن حجر عسقلانی می نویسد:

    «سلیم بن عبد العزیز که مادرش خنساء شاعر بود، همراه مادرش اسلام آورد و سپس در زمان ابوبکر مرتد شد و با مسلمانان جنگید ... سپس اسلام آورد و به نزد عمر رفت.»[29]

    18. سعید بن شراحیل

    ابن حجر عسقلانی می نویسد:

    «سعید بن شراحیل بن قیس ... کلبی ذکر کرده است که وی به نمایندگی از قومش به همراه برادر زاده اش معروف بن قیس بن شراحیل به نزد پیامبر صلی الله علیه وآله رفت و بیعت کرد؛ سپس در روز بجیر مرتد شد و به سبب مرتد شدنش کشته شد؛ یعنی معروف، ولی ابن سعد بر این عقیده بود که آن کسی که کشته شد، سعید بود نه معروف.»[30]

    19. خمیصة بن الحکم السلمی

    ابن حجر عسقلانی می نویسد:

    «خمیصه بن حکم سلمی یکی از برادرانی است که واقدی در کتاب الردة از او یاد کرده و او از کسانی است که بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه وآله مرتد شد و قبیصه سلمی را کشت.

    واقدی از سفیان بن ابی العوجاء نقل کرده است که گفت: معاویه بن حکم سلمی برادرش خمیصه را به نزد ابوبکر برد. پس ابوبکر گفت: تو را به قصاص قبیصه می کشم. پس معاویه به ابوبکر گفت: خمیصه هنگامی که مرتد بود قبیصه را کشته است، ولی الآن توبه کرده و به اسلام بازگشت است!»[31]

    20. جندب بن سلمی

    ابن حجر عسقلانی می نویسد:

    «جندب بن سلمی مدلجی یکی از بنی سوق است که در زمان ابوبکر جزء مرتدین بود و عتاب بن اسید، والی مکه، برادرش خالد بن اسید را به سمت او فرستاد و در ابارق به هم رسیدند و خالد او را شکست داد و جمعیتش را پراکنده کرد و بعد از آن پشیمان شد و مسلمان گردید و گفت:

    پشیمان شدم وصبحگاه یقین کردم که *** باقی مانده زمانه را باید با خواری، شب تا سحر کنم»[32]

    21. ابوبکر بن شعوب

    ابن حجر عسقلانی نام او را در شمار صحابه ذکر کرده و می نویسد:

    «ابن هشام در زیادات کتاب سیره اش ذکر کرده است که ابن شعوب مذکور، اسلام آورد و سپس مرتد شد..»[33]

    22. جمد الکندی

    ابن حجر عسقلانی در معرفی او به عنوان یکی از صحابه، می نویسد:

    «جمد کندی ... و او یکی از چهار پادشاهی است که مرتد و در زمان خلافت ابوبکر کشته شدند.»[34]

         23. ام المومنین قُتَیلة بنت قیس

    داستان ازدواج قتیله دختر قیس (خواهر اشعث بن قیس) با رسول خدا صلی الله علیه وآله و مرتد شدنش را ابن حجر عسقلانی اینگونه آورده است:

    «قیله (قُتَیلَةَ) دختر قیس بن معد یکرب الکندیة، خواهر اشعث بن قیس بود طبق گفته ی ابن عبد البر . به او قیله هم گفته می شود.

    رسول خدا صلی الله علیه وآله در سال دهم هجری او را به نکاح خود درآورد، و بعد از مدتی وفات نمودند؛ ولی [قتیله] نزد پیامبر صلی الله علیه وآله نرفت (چون فرصت نشد که قبل از وفات نبی از یمن به مدینه برسد) و پیامبر صلی الله علیه وآله هم وی را ندید و با او زفاف ننمود.

    و گفته شده است: نکاح قتیله دو ماه قبل از وفات پیامبر صلی الله علیه وآله بوده است. و نیز گفته شده است: پیامبر صلی الله علیه وآله قتیله را در هنگام بیماری اش نکاح نمود.

     و بعضی از همین ها هم گفتند: پیامبر صلی الله علیه وآله قتیله را وصیت نمود که مختار باشد؛ اگر خواست کسوت مادری مومنان بپوشد تا بر دیگر مردها حرام گردد، و اگر خواست با هر مردی که خواست ازدواج نماید، و قتیله ازدواج (با دیگران) را برگزید، و لذا [بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وآله] عکرمه بن ابو جهل در حضرموت (یمن) با او ازدواج نمود. خبر ازدواج به گوش ابوبکر رسید و (او خشمگین شد و) گفت: قصد دارم خانه آنها را برسرشان بسوزانم؛ ولی عمر به ابوبکر گفت: او (قتیله) از امهات المومنین نیست، و پیامبر صلی الله علیه وآله با او زفاف نکرد و کسوت مادری مومنان را بر وی نپوشاند.

    و بعضی دیگر گفته اند: پیامبر صلی الله علیه وآله قبل از خروج قتیله از یمن، از دنیا رفت. پس عکرمه با او ازدواج کرد و بعضی دیگر گفته اند: قتیله مرتد شد. پس عمر اینگونه نزد ابوبکر استدلال نمود که قتیله به سبب ارتدادش، از همسران پیامبر صلی الله علیه وآله نیست.

     و قتیله فرزندی برای عکرمه نیاورد، و درباره این موضوع اختلاف بسیار زیادی هست.» پایان سخن ابن عبدالبر.

    ابو نعیم اصفهانی با سندش از ابن عباس روایت کرده است که: پیامبر صلی الله علیه وآله قتیله دختر اشعث بن قیس را به نکاح خود درآورد؛ اما ایشان قبل از آنکه قتیله را مخیر گرداند وفات نمودند، و این روایت، موصول و سندش قوی است.»[35]

    ارتداد قتیله با اسناد صحیح در کتب اهل سنت روایت شده است:

    سند یکم:

    ابن سعد با سند صحیح مرسل[36] از داود بن ابی هند چنین روایت کرده است:

    «داود بن ابی هند گوید: پیامبر صلی الله علیه وآله وفات یافت، در حالی که مالک زنی از کنده شده بود که به او قتیله میگفتند؛ پس همراه قومش مرتد شد و بعد از آن با عکرمه پسر ابو جهل ازدواج کرد؛ پس ابوبکر به سبب آن شدیدا خشمگین شد. عمر به او گفت: ای خلیفه ی رسول خدا! به خدا قسم، او از زنان پیامبر صلی الله علیه وآله نیست؛ نه او را مخیر کرد و نه کسوت مادری مومنان را بر او پوشاند و خداوند به سبب ارتدادش همراه قومش، از او بیزار گشت.»[37]

    ابو زرعه دمشقی همین قضیه را به صورت مختصر، با سند صحیح (طبق حکم برنامه جوامع الکلم) از

     داود بن ابی هند از عکرمه از ابن عباس روایت کرده است.[38]

    سند دوم:

    ابو نعیم اصفهانی همین قضیه را با سند دیگر که آن هم صحیح است (طبق حکم برنامه جوامع الکلم) از عامر نقل کرده است.[39]

    سند سوم:

    ابو جعفر طحاوی از شعبی نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله با قتیله ازدواج کرد و بعد از اینکه حضرت از دنیا رفت، قتیله مرتد شد و با عکرمه ازدواج کرد. سپس طحاوی تصریح می کند که چون ابوبکر اعتقاد داشت که قتیله همسر رسول خدا صلی الله علیه وآله است، خواست گردنش را بزند، اما عمر مانع شد؛ زیرا اعتقاد داشت که با مرتد شدنش، خود به خود از ام المومنین بودن نیز خارج شده است و دیگر، همسر رسول خدا صلی الله علیه وآله محسوب نمیشود![40]

    طبق برنامه ی جوامع الکلم، تمام رجال سند این روایت ثقه هستند بجز اینکه از عامر شعبی که تابعی است نقل شده ؛ لذا مرسل است، اما باید دانست که شعبی از جمله کسانی است که اغلب علمای اهل سنت مراسیلش را قبول می کنند[41]؛ لذا این سند نیز معتبر است.

     

    [[1]] کشف الشبهات محمد بن عبد الوهاب ، ص 39-40  پی دی اف / ویقال أیضا : الذین قال الله فیهم { یحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا کلِمَةَ الْکفْرِ وَکفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ } [ التوبة: 74 ] ، أما سمعت الله کفرهم بکلمة مع کونهم فی زمن رسول الله - صلى الله علیه وسلم - ویجاهدون معه ویصلون ویزکون ویحجون ویوحدون وکذلک الذین قال الله فیهم : { قُلْ أَبِاللَّهِ وَآیاتِهِ وَرَسُولِهِ کنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ }{ لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ کفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمَانِکمْ } [ التوبة : 65 ، 66 ] ، فهؤلاء الذین صرح الله فیهم أنهم کفروا بعد إیمانهم وهم مع رسول الله - صلى الله علیه وسلم - فی غزوة تبوک قالوا کلمة ذکروا أنهم قالوها على وجه المزح ، فتأمل هذه الشبهة وهی قولهم تکفرون من المسلمین أناسا یشهدون أن ( لا إله إلا الله ) ویصلون ویصومون ، ثم تأمل جوابها ، فإنه من أنفع ما فی هذه الأوراق . ومن الدلیل على ذلک أیضا ما حکى الله عن بنی إسرائیل مع إسلامهم وعلمهم وصلاحهم ، أنهم قالوا لموسى : اجعل لنا إلها کما لهم آلهة . وقول أناس من الصحابة :  اجعل لنا ذات أنواط فحلف النبی - صلى الله علیه وسلم - أن هذا نظیر قول بنی إسرائیل ، اجعل لنا إلها 

    [[2]] فتح الباری  ج 7   ص 346 فخرج بهم وهم ألف رجل وکان المشرکون ثلاثة آلاف حتى نزل بأحد ورجع عنه عبد الله بن أبی بن سلول فی ثلاثمائة فبقی فی سبعمائة

    [[3]] فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 1   ص 245 ح 217  پی دی اف / قال وصی الله بن محمد عباس: إسناده صحیح / عن عائشة أنها کانت تقول قبض النبی صلى الله علیه وسلم فارتدت العرب واشرأب النفاق بالمدینة

    [[4]] صحیح البخاری،کتاب الزکاة ، باب وجوب الزکاة  ج 2   ص 507 ح 1335

    [[5]] صحیح مسلم،کتاب الایمان، باب باب الأمر بقتال الناس حتى یقولوا لا إله إلا الله محمد رسول الله  ج 1 ص 51 ح 20

    [[6]] أن أبا هریرة رضی الله عنه قال لما توفی رسول الله صلى الله علیه وسلم وکان أبو بکر رضی الله عنه وکفر من کفر من العرب فقال عمر رضی الله عنه کیف تقاتل الناس وقد قال رسول الله صلى الله علیه وسلم أمرت أن أقاتل الناس حتى یقولوا لا إله إلا الله فمن قالها فقد عصم منی ماله ونفسه إلا بحقه وحسابه على الله فقال والله لأقاتلن من فرق بین الصلاة والزکاة فإن الزکاة حق المال والله لو منعونی عناقا کانوا یؤدونها إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم لقاتلتهم على منعها قال عمر رضی الله عنه فوالله ما هو إلا أن قد شرح الله صدر أبی بکر رضی الله عنه فعرفت أنه الحق

    [[7]] المعارف لابن قتیبة  ج 1   ص 170  وبویع أبو بکر فی الیوم الذی قبض فیه رسول الله صلى الله علیه وسلم فی سقیفة بنی ساعدة بن کعب بن الخزرج ثم بویع بیعة العامة یوم الثلاثاء من غد ذلک الیوم وإرتدت العرب إلا القلیل منهم بمنع الزکاة فجاهدهم حتى إستقاموا

    [[8]] البدایة والنهایة  ج 6   ص 312 ((یا أیها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبهم ویحبونه)) الآیة قالوا المراد بذلک أبو بکر وأصحابه فی قتالهم المرتدین ومانعی الزکاة وقال محمد بن إسحاق ارتدت العرب عند وفاة رسول الله ما خلا أهل المسجدین مکة والمدینة وارتدت أسد وغطفان وعلیهم طلیحة بن خویلد الأسدی الکاهن وارتدت کندة ومن یلیها وعلیهم الأشعث بن قیس الکندی وارتدت مذحج ومن یلیها وعلیهم الأسود بن کعب العنسی الکاهن وارتدت ربیعة مع المعرور ابن النعمان بن المنذر وکانت حنیفة مقیمة على أمرها مع مسیلمة بن حبیب الکذاب وارتدت سلیم مع الفجأة واسمه أنس بن عبد یالیل وارتدت بنو تمیم مع سجاح الکاهنة وقال القاسم بن محمد اجتمعت أسد وغطفان وطیء على طلیحة الأسدی وبعثوا وفودا إلى المدینة فنزلوا على وجوه الناس فأنزلوهم إلا العباس فحملوا بهم إلى أبی بکر على أن یقیموا الصلاة ولا یؤتوا الزکاة فعزم الله لأبی بکر على الحق وقال لو منعونی عقالا لجاهدتهم فردهم فرجعوا إلى عشائرهم فأخبروهم بقلة أهل المدینة وطمعوهم فیها فجعل أبو بکر الحرس على أنقاب المدینة وألزم أهل المدینة بحضور المسجد وقال إن الأرض کافرة

    [[9]] الإصابة فی تمییز الصحابة ، ج 4 ص 553-557 رقم 5679 علقمة بن علاثة بن عوف بن الأحوص بن جعفر بن کلاب بن ربیعة بن عامر بن صعصعة العامری ... وروى بن أبی شیبة فی مصنفه من طریق أشعث عن بن سیرین قال ارتد علقمة بن علاثة فبعث أبو بکر إلى امرأته وولده فقالت المرأة إن کان علقمة کفر فإنی لم أکفر أنا ولا ولدی قال فذکرت ذلک للشعبی فقال هکذا فعل بهم ومن طریق عاصم بن ضمرة قال ارتد علقمة ... وقال بن قتیبة کان ارتد بعد رسول الله صلى الله علیه وسلم ولحق بقیصر ثم انصرف عنه وعاد إلى الإسلام واستعمله عمر على حوران وقال أبو عبیدة شرب علقمة الخمر فحده عمر فارتد ولحق بالروم فأکرمه ملک الروم وقال أنت بن عم عامر بن الطفیل فغضب وقال لا أرانی أعرف إلا بعامر فرجع وأسلم

    [[10]] فتح الباری  ج 7   ص 4 وقد وقع فی مسند أحمد حدیث ربیعة بن أمیة بن خلف الجمحی وهو ممن اسلم فی الفتح وشهد مع رسول الله صلى الله علیه وسلم حجة الوداع وحدث عنه بعد موته ثم لحقه الخذلان فلحق فی خلافة عمر بالروم وتنصر بسبب شیء اغضبه

    [[11]] الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 2   ص 637 رقم 2980 زمان بن عمار الفزاری کان ممن ارتد مع طلیحة بن خویلد وحارب المسلمین ثم تاب

    [[12]] الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 4   ص 657 رقم 5903 عمرو بن عبد العزی ... ذکره الواقدی فی کتاب الردة وأنه کان ممن ارتد ثم عاد ومات بعد عمر

    [[13]] الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 4   ص 767 رقم 6155 عیینة بن حصن بن حذیفة ... قال بن السکن له صحبة وکان من المؤلفة ولم یصح له روایة أسلم قبل الفتح وشهدها وشهد حنینا والطائف وبعثه النبی صلى الله علیه وسلم لبنی تمیم فسبی بعض بنی العنبر ثم کان ممن ارتد فی عهد أبی بکر ومال إلى طلحة فبایعه ثم عاد إلى الإسلام

    [[14]] الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 5   ص 538-540 رقم 7318 قیس بن المکشوح المرادی ... وکان ممن ارتد عن الإسلام بالیمن وقتل داذویه الفارسی کما تقدم ذلک فی ترجمته وطلب فیروز لیقتله ففر منه إلى خولان ثم راجع الإسلام

    [[15]] الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 1   ص 87-88 رقم 205  الأشعث بن قیس بن معدیکرب وکان الأشعث قد ارتد فیمن ارتد من الکندیین وأسر فأحضر إلى أبی بکر فأسلم فاطلقه وزوجه أخته أم فروة فی قصة طویلة

    [[16]] الاستیعاب  ج 1   ص 68  قال الواقدی: وأول من کتب من قریش عبد الله بن سعد بن أبی سرح، ثم ارتد ورجع إلى مکة، فنزل فیه: {وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کذِباً أَوْ قَالَ أُوْحِی إِلَی وَلَمْ یوحَ إِلَیهِ شَیءٌ

    [[17]] الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 1   ص 452 رقم 1070 وأخرج الطبری فی تفسیر قوله تعالى «ومن أظلم ممن افترى على الله کذبا أو قال أوحی إلی» من طریق السدی أن عبد الله بن سعد بن أبی سرح أسلم ثم ارتد فلحق بالمشرکین

    [[18]] الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 4   ص 109 رقم 4714  عبد الله بن سعد بن أبی سرح ... وکان أخا عثمان من الرضاعة ... لما کان یوم فتح مکة أمن النبی صلى الله علیه وسلم الناس کلهم إلا أربعة نفر وإمرأتین عکرمة وابن خطل ومقیس بن صبابة وابن أبی سرح ... عن بن عباس قال کان عبد الله بن سعد بن أبی سرح یکتب للنبی صلى الله علیه وسلم فأزله الشیطان فلحق بالکفار فأمر به رسول الله صلى الله علیه وسلم أن یقتل یعنی یوم الفتح فاستجار له عثمان فأجاره النبی صلى الله علیه وسلم

    [[19]] الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 4   ص 508 رقم 5570  وارتد عطارد بن حاجب بعد النبی صلى الله علیه وسلم مع من ارتد من بنی تمیم وتبع سجاح ثم عاد إلى الإسلام

    [[20]] الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 4   ص 687 رقم 5974 فلما مات النبی صلى الله علیه وسلم ارتد عمرو وذکر ذلک سیف فی کتاب الردة وأن المهاجر بن أبی أمیة أسر عمرو بن معد یکرب فأرسله إلى أبی بکر فعاود الإسلام

    [[21]] السیرة النبویة  ج 5   ص 282  قال ابن اسحاق ... فلما توفی رسول الله صلى الله علیه وسلم ارتد عمرو بن معدیکرب

    [[22]] الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 5   ص 604 رقم 7425  انه بعد موت النبی صلى الله علیه وسلم أقام لا مسلما ولا نصرانیا وفی روایة سعید التصریح بإسلامه عند النبی صلى الله علیه وسلم وذکر بعد ذلک انه ازداد یقینا فی ایمانه فیحمل على انه بعد النبی صلى الله علیه وسلم وقع له تردد فصار فی حکم من رجع عن الإسلام فلما شاهد نصرة المسلمین مرة بعد مرة رجح عنده الإسلام وعاوده الیقین فعلى هذا یعد فی الصحابة لأنه لو تخللت له ردة صریحة ثم عاد استمر له اسم الصحبة کالأشعث بن قیس وغیره ممن ارتد وعاد

    [[23]] الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 5   ص 632 رقم 7484 کثیر بن الصلت بن معد یکرب بن ولیعة الکندی یکنى أبا عبد الله حلیف قریش وعدادهم فی بنی جمح ثم تحولوا إلى العباس وقد تقدم نسبه فی أخیه زبید قال بن سعد وفد عمومته إلى النبی صلى الله علیه وسلم فأسلموا ثم رجعوا إلى الیمن فارتدوا فقتلوا یوم النحر

    [[24]] الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 6   ص 430 رقم 8717 وقد ذکره البلاذری عن الهیثم بن عدی قال هاجر النضیر بن الحارث إلى الحبشة ثم قدم مکة فارتد ثم أسلم یوم الفتح أو بعده واستشهد بالیرموک

    [[25]] الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 5 ص 754-755 رقم 7702 مالک بن نویرة بن جمرة ... وکان النبی صلى الله علیه و سلم استعمله على صدقات قومه فلما بلغته وفاة النبی صلى الله علیه و سلم امسک الصدقة وفرقها فی قومه ... فقتله ضرار بن الأزور الأسدی صبرا بأمر خالد بن الولید بعد فراغه من قتال الردة 

    [[26]] الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 1   ص 38 رقم 61 الأخنس بن شریق بن عمرو ... ثم أسلم الأخنس فکان من المؤلفة وشهد حنینا ومات فی أول خلافة عمر ... وذکر بن عطیة عن السدی أن الأخنس جاء إلى النبی صلى الله علیه وسلم فاظهر الإسلام وقال الله یعلم أنی صادق ثم هرب بعد ذلک فمر بقوم من المسلمین فحرق لهم زرعا وقتل حمرا فنزلت ( ومن الناس من یعجبک قوله فی الحیاة الدنیا ویشهد الله على ما فی قلبه وهو ألد الخصام ) إلى قوله ( ولبئس المهاد ) وقال بن عطیة ما ثبت قط أن الأخنس أسلم قلت قد أثبته فی الصحابة من تقدم ذکره ولا مانع أن یسلم ثم یرتد ثم یرجع إلى الإسلام والله أعلم

    [[27]] الإصابة فی تمییز الصحابة ج 3 ص 397 رقم 4015 وأسلم وقد تقدم فی حرف الألف فی الأول وأنه ارتد بعد إسلامه وأنه اختلف هل مات مسلما

    [[28]] الإصابة فی تمییز الصحابة ج 3 ص 229 رقم 3611 سوید بن مخشی الطائی قال أبو عمر ذکره أبو معشر فیمن شهد بدرا ویقال فیه ارتد

    [[29]] الإصابة فی تمییز الصحابة ج 3 ص 168 رقم 3443 سلیم بن عبد العزیز بن عبید السلمی أبو شجرة أمه الخنساء الشاعرة أسلم مع أمه ثم ارتد فی زمن أبی بکر وقاتل المسلمین ... ثم أسلم وقدم على عمر

    [[30]] الإصابة فی تمییز الصحابة ج 3 ص 106 رقم 3269 سعید بن شراحیل بن قیس بن الحارث بن سفیان بن فاتک بن معاویة الکندی ذکر بن الکلبی أنه وفد على النبی صلى الله علیه و سلم ومعه بن أخیه معروف بن قیس بن شراحیل فارتد یوم البجیر وقتل على ردته یعنی معروفا وجزم بن سعد بأن المقتول سعید المذکور

    [[31]] الإصابة فی تمییز الصحابة ج 2 ص 345 رقم 2295 خمیصة بن الحکم السلمی أحد الأخوة ذکره الواقدی فی الردة وأنه کان ممن ارتد بعد النبی صلى الله علیه و سلم وقتل قبیصة السلمی قال الواقدی فحدثنی عبد الله بن الحارث بن فضیل عن أبیه عن سفیان بن أبی العوجاء قال قدم معاویة بن الحکم السلمی بأخیه خمیصة على أبی بکر فقال له أبو بکر لأقتلنک بقبیصة فقال له معاویة إنه قتله وهو مرتد وقد تاب الآن وراجع الإسلام

    [[32]] الإصابة فی تمییز الصحابة ج 1 ص 540 رقم 1304 جندب بن سلمى المدلجی أحد بنی سوق کان ممن ارتد فی زمن أبی بکر فبعث إلیه عتاب بن أسید عامل مکة أخاه خالد بن أسید فالتقاه فی الأبارق فهزمه وفل جموعه فندم بعد ذلک وأسلم وقال ... ندمت وأیقنت الغداة بأننی ... أبیت التی یبقى مع الدهر عارها

    [[33]] الإصابة فی تمییز الصحابة ج 7 ص 45 رقم 9625   وقد ذکر بن هشام فی زیادات السیرة أن بن شعوب المذکور کان أسلم ثم ارتد

    [[34]] الإصابة فی تمییز الصحابة ج 1 ص 553 رقم 1345 جمد الکندی ... وجمد و هو احد الملوک الاربعة الذین ارتدو و قتلوا فی خلافة ابی بکر

    [[35]] الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 8   ص 88 رقم 11657 قیلة بنت قیس بن معد یکرب الکندیة أخت الأشعث بن قیس قاله أبو عمر ویقال قیلة تزوجها رسول الله صلى الله علیه وسلم سنة عشر ومات ولم تک قدمت علیه ولا رآها ولا دخل بها وقیل کان تزویجه إیاها قبل وفاته بشهرین وقیل تزوجها فی مرض موته وقیل أوصى أن تخبر فإن شاءت ضربه علیها الحجاب وتحرم على المؤمنین وإن شاءت فلتنکح من شاءت فاختارت النکاح فتزوجتها عکرمة بحضرموت فبلغ أبا بکر فقال لقد هممت أن أحرق علیهما بیتهما فقال له عمر ما هی من أمهات المؤمنین ولا دخل بها ولا ضرب علیها الحجاب وقال بعضهم مات قبل خروجها من الیمن فحلف علیها عکرمة وقیل أنها ارتدت فاحتج عمر على أبی بکر بأنها لیست من أزواج النبی صلى الله علیه وسلم بارتدادها فقال ولم تلد لعکرمة والاختلاف فیها کثیر جدا انتهى کلام بن عبد البر وأخرج أبو نعیم من طریق إسحاق بن حبیب الشهیدی عن عبد الأعلى عن داود بن أبی هند عن عکرمة عن بن عباس أن النبی صلى الله علیه وسلم تزوج قیلة أخت الأشعث ومات قبل أن یخبرها وهذا موصول قوی الإسناد أیضا

    [[36]] بررسی سند روایت طبق برنامه ی جوامع الکلم:

    المعلى بن أسد العمی : ثقة / وهیب بن خالد الباهلی : ثقة / داود بن أبی هند القشیری : ثقة

    [[37]] الطبقات الکبرى  ج 8   ص 147 أخبرنا المعلى بن أسد عن وهیب عن داود بن أبی هند أن النبی صلى الله علیه وسلم توفی وقد ملک امرأة من کندة یقال لها قتیلة فارتدت مع قومها فتزوجها بعد ذلک عکرمة بن أبی جهل فوجد أبو بکر من ذلک وجدا شدیدا فقال له عمر یا خلیفة رسول الله إنها والله ما هی من أزواجه ما خیرها ولا حجبها ولقد برأها الله منه بالارتداد الذی ارتدت مع قومها

    [[38]] تاریخ أبی زرعة الدمشقی  ج 1   ص 62 حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده متصل ، رجاله ثقات / حدثنا أبو زرعة قال: وحدثنا سعید بن سلیمان عن عباد بن العوام عن داود بن أبی هند عن عکرمة عن ابن عباس: أن رسول اله صلى الله علیه وسلم تزوج قتیلة، فارتدت مع قومها فلم یخیرها رسول الله صلى الله علیه وسلم، ولم یحجبها، فبرأه الله منها

    [[39]] معرفة الصحابة  ج 6   ص 3246 حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده متصل ، رجاله ثقات / حدثنا محمد بن علی ثنا الحسین بن أبی معشر ثنا محمد بن الولید البسری ثنا عبد الوهاب ثنا داود عن عامر أن النبی صلى الله علیه وسلم ملک بنت الأشعث قتیلة وتزوجها عکرمة بن أبی جهل بعد ذلک فشق ذلک على أبی بکر مشقة شدیدة فقال له عمر : یا خلیفة رسول الله إنها لیست من نسائه ولم یخیرها النبی صلى الله علیه وسلم [ ولم یحجبها ] وقد برأها [ الله ] منه بالردة التی ارتدت مع قومها فاطمأن أبو بکر وسکن

    [[40]] شرح مشکل الاثار  ج 2   ص 120-121  حدثنا ابن خزیمة حدثنا حجاج بن منهال حدثنا حماد بن سلمة عن داود عن الشعبی أن نبی الله صلى الله علیه وسلم تزوج قتیلة بنت قیس ومات عنها ثم تزوجها عکرمة بن أبی جهل فأراد أبو بکر أن یقتله فقال له عمر إن النبی صلى الله علیه وسلم لم یحجبها ولم یقسم لها ولم یدخل بها وارتدت مع أخیها عن الإسلام وبرئت من الله تعالى ومن رسوله فلم یزل به حتى ترکه. ففی هذا الحدیث أن أبا بکر أراد أن یقتل عکرمة لما تزوج هذه المرأة لأنها کانت عنده من أزواج النبی صلى الله علیه وسلم اللاتی کن حرمن على الناس بقول الله تعالى وما کان لکم أن تؤذوا رسول الله الآیة وأن عمر أخرجها من أزواج النبی صلى الله علیه وسلم بردتها التی کانت منها إذ کان لا یصلح لها معها أن تکون للمسلمین أما

    [[41]] شمس الدین ذهبی می گوید :

    «فَمِن صِحاح المراسیل : مُرسَل سعید بن المسیب. ومُرسَل مسروق. ومُرسَل الصُّنَابِحِی. ومُرسَل قیس بن أبی حازم. ونحوُ ذلک . فإنَّ المرسَل إذا صَحَّ إلى تابعی کبیر، فهو حُجَّة عند خلق من الفقهاء ... وإن صَحَّ الإسنادُ إلى تابعی متوسّط الطبقة، کمراسیل : مجاهد، وإبراهیم، والشعبی. فهو مُرسَل جید لا بأسَ به، یقَبلُه قومٌ ویرُدُّه آخَرون.» ترجمه: «از مرسل های صحیح: مرسل سعید بن مسیب ، مسروق ، صُنابِحی ، قیس بن ابی حازم و از این قبیل است. اگر سند حدیث مرسل تا تابعی بزرگی صحیح باشد، پس آن در نزد بسیاری از فقها حجت است ... و اگر سند روایت تا تابعی متوسط الطبقه صحیح باشد؛ مانند مرسل های مجاهد ، ابراهیم و شعبی، پس آن مرسل نیکویی است که اشکالی به آن نیست و گروهی قبولش میکنند و دیگران ردش می کنند.  الموقظة فی علم مصطلح الحدیث ، ص 38-40 سایت شامله

    عبد الله بن یوسف الجدیع در تقسیم بندی اعتبار روایات مرسل تابعین، می نویسد:

    « الطبقة الثانیة: أوساط التابعین، وهم الذین أدرکوا علی بن أبی طالب، ومن بقی حیا إلى عهده وبعیده من الصحابة، کحذیفة بن الیمان، وأبی موسى الأشعری، وأبی أیوب الأنصاری، وعمران بن حصین، وسعد بن أبی وقاص، وعائشة أم المؤمنین، وأبی هریرة، والبراء بن عازب، وعبد الله بن عمر، وعبد الله بن عباس، ووقع سماعهم من بعضهم. ومثال هؤلاء التابعین: الحسن البصری، ومحمد بن سیرین، وعطاء بن أبی رباح، وطاوس الیمانی، والقاسم بن محمد، وأبو سلمة بن عبد الرحمن، وعامر الشعبی، ومجاهد بن جبر فمراسیل هذه الطبقة صالحة تکتب ویعتبر بها.» ترجمه: طبقه دوم: تابعین طبقه متوسط و آن ها کسانی هستند که علی بن ابی طالب A... عائشه و .. را درک نموده اند و از بعضی از آنها حدیث شنیده اند. و مثال این تابعین: حسن بصری، .. عامر شعبی و مجاهد بن جبر است. پس مرسل های این طبقه صلاحیت دارند، نوشته می شوند و معتبر هستند.  تحریر علوم الحدیث، ج 2 ص 929-930 سایت شامله

    • حسین قربانی

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی