پایگاه تحقیقاتی وصایت

وبلاگ رسمی حسین قربانی دامنابی
پایگاه تحقیقاتی وصایت

جهت دانلود کتب، روی تصاویر کلیک راست کنید و سپس گزینه ی open link را بزنید.

  • ((مجموعه آثار حسین قربانی دامنابی))
  • طبقه بندی موضوعی

    بلاهایی که بر سر راویان فضائل می آوردند

    حسین قربانی | شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۱:۰۸ ب.ظ

    بلاهایی که بر سر راویان فضائل می آوردند

    راویانی که احادیث فضائل علوی را نقل می کردند، به گونه های مختلف مورد جرح و ضرب عالمان و عوامان  اهل تسنن قرار می گرفتند: یکی تضعیف میشد، دیگری به بی دینی و کفر متهم میشد، یکی را نجس میدانستند، منبر دیگری را می شکستند، یکی را کتک میزدند و بعضی دیگر را نیز می کشتند.

    اول: تضعیف راویان فضائل

    شاید اولین بلایی که سر این دسته از راویان و روایاتشان می آمد، تضعیف و تشنیع آنها توسط علما، محدثین و رجالیون عامه بود.

    حافظ ابن عدی می نویسد:

    «یحیی بن معین در جرح زیاد بن منذر (ابو الجارود) سخن گفته و او را تضعیف کرد؛ زیرا او احادیث فضائل اهل بیت D را روایت می کرد.»[1]

    عبدالرحمن سیوطی می نویسد:

    «از قرائن [جعلی بودن یک حدیث] این است که راوی، رافضی باشد و  حدیث، در فضائل اهل بیت D باشد.»[2]

    عبارت دیگری که خیلی مهم است و نشان می دهد جرح و تعدیل راویان در نزد اهل سنت بر اساس روایات آن ها صورت می گرفته[3]، مطلبی است که ابو زرعه درباره ی حدیث «من شهر علمم و علی g دروازه آن است» گفته است.

    ملا علی قاری می نویسد:

    «سپس بدان که حدیث «من شهر علمم و علی g دروازه ی آن است» را حاکم در مناقب مستدرکش از ابن عباس روایت کرده و گفته: صحیح است و ذهبی در تعلیقش بر آن گفته: بلکه جعلی است. و ابو زرعه گفته است: چه تعداد کثیری از خلق (راویان فضائل) که با نقل این حدیث، مفتضح (تضعیف) شدند.»[4] 

    همچنین عبدالرحمن معلمی یمانی (از علمای سرشناس سلفی) در مقام استدلال برای تفکیک «هلال بن ایوب الصیرفی» از «هلال الوزّان الصیرفی» که هر دو از شیوخ «جعفر بن زیاد الأَحْمَر» هستند، می نویسد:

    «همانا گروهی توثیق جعفر الأحمر را از یحیی بن معین نقل کرده اند، و جعفر از رؤسای شیعه است و حدیثی که او از «هلال بن ایوب الصیرفی» نقل کرده (حدیث امام المتقین بودن حضرت علی g)، اهل سنت آن را انکار می کنند، چنان که خواهد آمد و این حدیث موافق اعتقاد جعفر است، بر خلاف «هلال الوزّان» که ثقه سنی است؛ پس اگر ابن معین معتقد می بود که جعفر این حدیث را از وزّان نقل کرده (نه ابن ایوب)، قطعا جعفر را جرح می کرد، به جای اینکه توثیقش کند (!). پس اگر گفته شود که شاید ابن معین متابعی برای جعفر شناخته (یعنی راویان دیگری که آن ها نیز همین حدیث را از هلال نقل کرده باشند) [وبه این دلیل او را جرح نکرده،] می گویم: این چیزی است که ثابت نمی شود و اگر اینچنین می بود، قطعا ابن معین هلال الوزّان را جرح می کرد (!) بر خلاف جعفر که او از راوی مجهول (هلال بن ایوب الصیرفی) نقل کرده و لذا اتهام جعل حدیث به سمت مجهول نشانه می رود و جهالت او کفایت می کند از پرداختن به جرح جعفر.»[5]

    این سخن معلمی یمانی به وضوح می رساند که ملاک در نزد اهل سنت، وثاقت نیست؛ بلکه حدیث است! یعنی اگر کسی روایتی در فضیلت اهل بیت D نقل کرد، تضعیف می شود؛ مانند «عبد النور بن عبد الله المسمعی» که ابن حبان او را توثیق کرده؛ اما عُقیلی، ذهبی و ابن حجر عسقلانی به خاطر نقل روایتی در فضیلت امیرالمومنین و حضرت زهرا c تضعیفش کرده اند و ابن حجر تصریح کرده که اگر چنانچه ابن حبان نیز از این حدیث او اطلاع می داشت، وی را توثیق نمی کرد!

    «عبد النور بن عبد الله المسمعی از شعبه روایت نقل کرده و کذاب است. عقیلی گفته: در رفض زیاده روی می کرد و این حدیث را از شعبه با سندش از رسول خدا n  جعل کرده است که در جنگ تبوک فرمود: خداوند مرا دستور فرمود تا فاطمه B را به ازدواج علی g در بیاورم؛ پس من نیز چنین کردم ... و حدیث، جعلی است و اصلی ندارد و ابن حبان نام او را در زمره ی ثقات ذکر کرده است ... و گویا ابن حبان از این حدیثش که از شعبه نقل کرده، بی اطلاع بوده است [و الّا توثیقش نمی کرد]؛ چرا که جعلی است و رجالش از شعبه و بعد از آن، رجال صحیح بخاری هستند به غیر از عبد النور. و ذهبی نیز به این یقین رسیده که این شخص این حدیث را جعل کرده است ... .»[6] 

    مدرک دیگری که خیلی مهم است، سخن عادل بن محمد (از محققین اهل سنت) است. وی می گوید:

    )( مسلم از ابن ابی غنیه از حکم روایت نقل نکرده و فقط بخاری نقل کرده است. اینکه بخاری و مسلم این روایت [که سندش هم صحیح است] را نقل نکرده اند و فضیلت آشکاری برای حضرت علی g است، موجب شک می‌شود ... ائمه ما اینطور بودند. وقتی حدیثی به نظرشان منکر می رسید، در سندش دنبال مشکل می‌گشتند. اگر اشکال پیدا نمی‌کردند، می گفتند: شاید اینجا مشکلی وجود داشته؛ شاید این راوی اش مدلّس است، حتی اگر آن راوی مشهور به تدلیس نبود.

    و در این مورد شیخ معلمی یمانی (در مقدمه الفوائد، ص 8) می‌گوید: «وقتی محققین ائمه ما یک متنی برایشان سنگین باشد، و ظاهر سند، صحیح باشد، برایش دنبال علت می گردند؛ وقتی که اشکالی پیدا نکردند، اشکال‌ تراشی می‌کنند؛ ولی آن ها برای اینکه این منکر را خرابش کنند، آن را کافی می دانند؛ مانند این اشکال تراشی که می گویند: راوی حدیث به شنیدن تصریح نکرده، با اینکه راوی مدلس نبوده است.» (([7]

    عبد الله بن مسلم بن قتیبه دینوری (متوفای 279 هـ )، از علمای بزرگ اهل سنت، نیز گفته است:

    «بسیاری از محدثین از نقل فضائل علی بن ابی طالب کرم الله وجهه و یا اظهار آنچه که در حق او واجب است خودداری کرده اند، در حالی که تمام این احادیث، مخارج و طرق صحیح دارند و فرزند علی بن ابی طالب، حسین بن علی Dرا به دلیل کلام پیامبر n  که فرموده اند: «هرکس بر امتم خروج کند، در حالی که امت متفق و یکپارچه و متحد است، هرکس که باشد او را بکشید» ، خارجی و از بین برنده ی وحدت و یکپارچگی مسلمانان و حلال الدم دانسته اند و علی بن ابی طالب g و اهل شورا را در فضیلت مساوی می دانند؛ به این دلیل که معتقدند اگر عمر قائل به افضلیت علی بن ابی طالب g می بود، وی را بر آنان در شورا مقدم میکرد و آن شورا را بین آن ها تشکیل نمی داد و این محدثین نسبت به کسانی که علی بن ابی طالب g و یا یکی از فضائل او را نقل کرده، بی اعتنایی کرده اند تا جایی که بسیاری از محدثین از این که فضائل علی g را نقل کنند خودداری کرده اند و به جمع فضائل عمرو بن عاص و معاویه پرداخته اند و گویی منظورشان (از نقل این احادیث) خود عمرو بن عاص و معاویه نبوده؛ بلکه منظورشان علی g بوده است (یعنی به منظور تضعیف جایگاه امیرالمؤمنین این کار را کرده اند)! بنابراین اگر کسی بگوید: برادر رسول خدا n ، علی g است و پدر دو نوه ی پیامبر n  _حسن و حسین c_ علی g می باشد و اصحاب کساء: علی، فاطمه، حسن و حسین b هستند، چهره شان درهم می شود و حالت چشمانشان [از شدت ناراحتی و عصبانیت] تغییر می کند و بغض و کینه ها در دلشان پدید می آید و اگر کسی این قول پیامبر n که فرمودند: «من کنت مولاه فعلی مولاه» و «أنت منی بمنزلة هارون من موسى» و مانند آن را نقل کند، برای این احادیث اشکالاتی می تراشند تا ارزش آن را به دلیل بغض و کینه شان نسبت به شیعیان و الزامی برای علی بن ابی طالب g به سبب شیعیان که در حقیقت موجب الزام او نیست، پایین بیاورند و این عین جهل است.»[8]

    مدرک دیگری که ثابت می کند احادیث فضائل دشمنان اهل بیت g جعلی هستند و از روی دشمنی، راویان احادیث فضائل اهل بیت D مورد جرح قرار می گرفتند، سخن علوی بن طاهر الحداد – عالم شافعی مذهب و اشعری العقیده – می باشد. وی می گوید:

    « احادیث صحیح دلالت بر این دارد که ناصبی منافق است و ایمان به قلبش وارد نمی گردد و بسیاری از علما در زمان پادشاهی آل مروان بر این مذهب خبیث، پلید و زشت بوده و تربیت شده ی آل مروان بودند و بدترین علما، علمای دربار هستند و آل مروان به آن دسته از علمایی که به بغض اهل بیت شناخته می شدند نزدیک می شدند و به آن ها زمین ها و اموالی را می بخشیدند و هدایا و جوایزی می دادند و عده ای پشت سر او راه می رفتند (حَشَم و خَدَم) و این نوع مسائل در آن زمان با توجه به سرچشمه و منبع قدرت و سلطه مشهورتر و رایج تر بود و پیروان این افراد، از دنیا طلبان و افرادی که در مسئولیت ها قرار داشتند زیاد شدند و اینان همانطور که در این زمان می بینی که کارمندان حکومت بر اساس آنچه که سیاست حکومت اقتضا می کند بر دین حُکامشان هستند، در آن زمان نیز چنین بودند و قبل از این که حکومت بنی مروان منقرض شود، این عقیده ریشه دواند و علمای ناصبی در دل های مردم جایگاه و ارزشی پیدا کردند و صاحب شهرت و پیروانی شدند که از آن ها [روایت و دین] نقل می کردند و عقیده ی آنان را مردم در بین خودشان بازگو می کردند، تا جایی که به خاطر آن، احادیث صحیح و صریح و متون عام و خاص رد می شد و به هرکسی که روایتی نقل میکرد که دلالت بر بطلان عقیده ی آنان داشت یا گرایش و محبتی نسبت به اهل بیت داشت، طعن وارد میکردند... .»[9]

    همچنین ابن ابی الحدید معتزلی از ابوجعفر اسکافی (متوفای 240 هـ) _که ذهبی از او به عنوان علامه[10] و خطیب بغدادی به عنوان یکی از متکلمین معتزله[11] یاد کرده اند_ چنین نقل می کند:

    «شیخ ما ابوجعفر اسکافی می گوید: اگر نه این است که جهل و نادانی بر مردم غلبه دارد و آنان تقلید از دیگران را دوست می دارند، نیازمند به آن نبودیم که دلایل و سخنان عثمانیه را نقض کنیم و خلاف آن را بیاوریم. همه مردم می دانند که دولت و زور و قدرت طرفدار سخنان ایشانند و همه کس می داند که شیوخ و علما و امیران چه قدرتی داشته اند و سخنان عثمانیان آشکار و قدرت ایشان پیروز بوده است. از کرامت حکومت برخوردار بوده اند و تقیه هم نداشته اند. وانگهی چه جوایزی تعیین می کردند که افراد اخبار و روایاتی در فضیلت ابوبکر نقل کنند و بنی امیه هم در این باره بسیار تأکید داشتند و محدثان هم برای رسیدن به آنچه در دست بنی امیه بود چه بسیار احادیث که ساختند و پرداختند. بنی امیه در تمام مدت حکومت خود برای به فراموشی سپردن نام علی g و فرزندانش و خاموش کردن پرتو ایشان از هیچ کوششی فروگذار نبودند و همواره فضائل و مناقب و سوابق ایشان را پوشیده می داشتند و مردم را بر دشنام و ناسزاگفتن و لعن کردن آنان بر منابر وامیداشتند و همواره از شمشیر، خونِ علویان فرو می چکید و شمارشان اندک و دشمنشان بسیار بود .

    در آن مدت، علویان یا کشته و اسیر بودند یا گریزان و سرگردان و خوار و زبون و بیمناک مواظب خویشتن. حتی کار به آنجا کشید که به فقیه و محدث و قاضی و متکلم تذکر داده می شد و آنان را به سختی بیم میدادند و تهدید می کردند که نباید چیزی از فضائل علویان بر زبان آورند، و به هیچکس اجازه نمی دادند گرد ایشان بگردد و چنان شد که محدثان در چنان تقیه ای قرار گرفتند که چون می خواستند از علی g حدیثی نقل کنند، با کنایه و بدون تصریح به نام او نقل می کردند و می گفتند: مردی از قریش چنین گفت و مردی از قریش چنین کرد، و نام او را بر زبان نمی آوردند .

    وانگهی به خوبی می بینیم که همه نقیض گویان در نقض فضائل شخص علی g کوشش کرده اند و هر گونه حیله سازی و تأویلات نادرست را موجه دانسته اند، اعم از خارجیان از دین بیرون شده و ناصبیان کینه توز و افراد به ظاهر پایدار، ولی گنگ و زبان بسته و ناشیان ستیزه گر و منافقان دروغگو و عثمانیان حسود در آن مورد اعتراض ها کرده و طعن ها زده اند، و چه بسیار معتزلیانی که با وجود دانستن مبانی و شناخت موارد شبهه و مواضع طعن و انواع تأویلات، در جستجوی چاره برای باطل کردن مناقب علی g و تأویل نادرست از فضائل مشهور او برآمده اند .

    گاه آنها را به چیزهایی که احتمال داده نمی شود تأویل کرده و گاه با مقایسه کردن با موارد دیگر خواسته اند از قدر و منزلت آن بکاهند، با وجود همه این کارها فضائل او همواره بر قوت و رفعت خود و وضوح و روشنی فزونی گرفته است.

    و می دانی که معاویه و یزید و مروانیانی که پس از آن دو بودند، در تمام مدت پادشاهی خودشان که بیش از هفتاد سال طول کشیده است، از هیچ کوششی در واداشتن مردم به دشنام دادن و لعن کردن و پوشیده نگهداشتن فضائل و مناقب و سوابق او خودداری نکردند.»[12]

    دوم: متهم نمودن راویان فضائل به بی دینی

    نقل روایات فضائل امام علی g به قدری ناپسند بود که علمای اهل سنت آن ها را به بی دینی متهم میکردند؛ زیرا که جرمشان این بود که اسرار را هویدا می کردند.

    «حاکم نیشابوری می گوید: ابن خزیمه می گفت: ثقه ای که در دینش مورد اتهام است -عباد بن یعقوب- برای ما روایت کرد .... ابن عدی گفت: احادیثی در فضائل اهل بیت D و مطاعن دیگران نقل کرد که به واسطه آنها بر او خرده گرفته شد...»[13]

    سوم: نجس دانستن راویان فضائل

    یکی از بلاهایی که بر سر راویان فضائل علوی می آمد، این بود که ایشان در نزد مخالفان به عنوان افرادی نجس العین (شاید کافر) قلمداد می شدند که باید هر چیزی که به آنها می خورد را تطهیر کرد!

    شمس الدین ذهبی می نویسد:

    «ابن سقاء حافظ، امام و محدث واسط بود... . سلفی گفته است: از حافظ خمیس حوزی در مورد ابن سقاء سوال کردم. پس گفت: او از مزینه از قبیله مضر است... از ابی خلیفه و ابی یعلی و ابن زیدان بجلی و مفضل بن جندی روایت شنید و خداوند نیز به او در علم و عمرش برکت داد و روزی از روزها داشت حدیث طیر (از فضائل امیر مومنان) را املاء می کرد؛ اما مردم نتوانستند که این روایت را تحمل کنند؛ پس به او هجوم آورده و از جایش بلند کردند و جای او را آب کشیدند. بعد از این قضیه، وی خانه نشین شد و برای هیچ فردی از اهالی واسط روایت نقل نکرد. به همین جهت، احادیث ابن سقا در میان واسطیین کم است.»[14]

    چهارم: تهدید، ارعاب و شکستن منابر راویان فضائل

    تفکّر ارهابی و ارعاب از همان ابتدا در سرهای مخالفان امیرالمومنین g وجود داشته تا جایی که حتی توانایی شنیدن فضائل آن حضرت را نداشتند.

    شمس الدین ذهبی می نویسد:

    « ابراهیم بن محمد ارموی -که فردی صالح و عالم بود- گفت: ابو عبدالله حاکم نیشابوری احادیثی را جمع کرد و فکر می کرد که آنها بر اساس شروط بخاری و مسلم، صحیح هستند؛ از جمله حدیث طائر (احب الخلق بودن امیرالمومنین g) و حدیث من کنت مولاه (حدیث غدیر). پس اصحاب حدیث این عمل وی را بر او خرده گرفته و به سخن او اعتنا نکردند.

    ابو عبدالرحمن سلمی گوید: به نزد ابو عبدالله حاکم نیشابوری رفتم، در حالی که وی در خانه اش عزلت نشین شده بود و به خاطر پیروان ابی عبدالله بن کرام نمی توانست به مسجد برود؛ زیرا آنها منبر حاکم را شکسته بودند و از خارج شدن او جلوگیری کرده بودند.

    به حاکم گفتم: اگر از خانه بیرون بیایی و فقط یک حدیث در فضائل این مرد ( معاویه ) بگویی، از این سختی و محنت راحت می شوی.

    حاکم گفت: از قلب من چنین چیزی بیرون نمی رود.»[15]

    پنجم:کتک خوردن راویان فضائل

    ذهبی در تاریخش می نویسد:

    « ابو سلیمان بن زبر گفت: من و ده نفر دیگر که ابوبکر طائی نیز جزء ایشان بود، در مسجد جامع دمشق نشسته بودیم و ابوبکر طائی روایات فضائل علی g را می خواند ...؛ پس حدود صد نفر از مردمی که در مسجد بودند، ما را گرفتند و خواستند که ما را بزنند. یک نفر ریش مرا گرفت؛ ولی یکی از ریش سفید ها که قاضی بود آمد و مرا نجات داد؛ ولی آنها ابوبکر طائی را گرفتند و شروع کردند به زدن وی و همچنان او را میزدند تا اینکه به والی تحویلش دادند.

    ابوبکر طائی به آنها گفت: ای بزرگان، همانا در کتاب من فضائل علی بن ابی طالب g است؛ ولی من فردا برای شما روایات فضائل امیرالمومنین معاویه را می آورم!»[16]

    یکی دیگر از راویانی که به جرم تشیع و سب نکردن حضرت علی g مورد تضعیف عالمان اهل تسنن واقع شد و به دستور حجاج، زرد پی پاشنه اش را بریدند، ابو یحیی اعرج است.

    ابن حجر عسقلانی می نویسد:

    « به ابو یحیی، معرقب می گویند؛ چرا که حجاج یا بشر بن مروان از او خواستند که علی g را سب کند، ولی ابو یحیی از این کار سر باز زد و لذا آنها نیز زرد پی پاشنه اش را بریدند.

    ابن المدینی گوید: به سفیان گفتم که به چه دلیل رگ او را زدند ؟ گفت: به دلیل تشیع.»[17]

    بعد جالب است که جوزجانی ناصبی (از علمای رجال اهل سنت) به این دلیل تضعیفش کرده است!

    ابن حجر عسقلانی می نویسد:

    «جوزجانی این راوی را جزء ضعفاء آورده و گفته است: این آدم، منحرف و جائر بوده و از راه راست به دور رفته است و منظورش از آن، نسبت دادنش به تشیع بود. و جوزجانی در ناصبی بودن و انحراف از اهل بیت، معروف است.»[18]

    ششم: شلاق خوردن راویان فضائل

    نقل فضائل امیرالمومنین g باعث شلاق خوردن افراد می شد، ولی وقتی می گفتند که او از اهل سنت است، رهایش می کردند!

    خطیب بغدادی به نقل از شیوخش با اسنادشان از رسول الله n  بیان می کند:

    «رسول خدا n  دست حسن و حسین c را گرفت و فرمود: هر کس مرا و این دو نفر و پدرشان و مادرشان را دوست بدارد، در قیامت با من در یک رتبه خواهد بود.[19] زمانی که نصر بن علی این حدیث را نقل کرد، متوکل عباسی دستور داد او را هزار ضربه شلاق بزنند.  جعفر بن عبد الواحد با متوکل صحبت کرد و به او گفت: این مرد - یعنی نصر بن علی- از اهل سنت است و آنقدر اصرار کرد تا متوکل دست برداشت.

    (خطیب بغدادی) می گویم: متوکل به این دلیل دستور داد نصر بن علی را بزنند که فکر می کرد او رافضی است؛ ولی وقتی فهمید که او از اهل سنت است، دست از سرش برداشت.»[20]

    راوی دیگری که گرفتار شلاق نواصب شد، عطیه بن سعد عوفی است. محمد بن سعد می نویسد:

    «حجاج بن یوسف برای محمد بن قاسم ثقفی نامه نوشت که از عطیه بخواه تا علی بن ابی طالب را لعن کند. اگر چنین نکرد، او را 400 ضربه شلاق بزن و موهای سر و ریشش را از ته بزن. پس محمد بن قاسم این امر را از عطیه خواست و او هم از انجام این دستور اجتناب کرد؛ پس عطیه را 400 ضربه شلاق زدند و موهای سر و ریشش را از ته زدند.»[21]

    ذهبی نیز در تاریخش می نویسد:

    «و در روایت است که حجاج 400 ضربه شلاق به عطیه زد تا علی g را لعن کند، اما او این کار را نکرد؛ چرا که شیعه بود. خدا رحمتش کند و رحمت خدا شامل حجاج نشود.»[22] 

    هفتم: کشته شدن راویان فضائل  

    وقتی دشمنان امیرالمومنین g می دیدند که راهی برای مخفی کردن خورشید فضائل علوی ندارند، لاجرم دست به اقدامات ارهابی زده و راویان و گویندگان فضائل را از بین می بردند! و در این میان نیز هیچ فرقی نداشت که این راوی از بزرگان و عالمان خودشان باشد یا از شیعیان و موالیان امیرالمومنین g !

    1. سخن عامر شعبی

     ابن قتیبه دینوری از شعبی نقل می کند که گفت:

    «در برخورد با آل ابی طالب چه کنیم؟ اگر آنها را دوست داشته باشیم، ما را می کشند و اگر با آنها دشمنی کنیم، ما را در آتش جهنم می اندازند.»[23]

    و همچنین نقل شده است که شعبی گفت:

    «می دانید چه [مصیبتها] به خاطر علی g کشیدیم؟ اگر او را دوست داشته باشیم، ما را می کشند و اگر با او دشمنی کنیم، کافر شده ایم.»[24]

    2. ترس ابن شهاب زهری

     ابن اثیر جزری می نویسد:

    «ابو احمد عسکری با سندش از زهری از أبی جنیدة جندع بن عمرو بن مازن نقل کرده است که می گوید: از پیامبر n شنیدم که فرمود: «هر کس بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش جهنم است.» من این را شنیدم و ترسیدم که خداوند هر دو گوشم را کر کند. در بازگشت از حجة الوداع، وقتی در غدیرخم منزل کردیم، برای ما خطبه ای خواند و دست علی g را گرفت و فرمود: هر کس را من ولی اویم، علی ولی اوست. خداوندا! دوستانش را دوست بدار و دشمنانش را دشمن بدار.

    عبدالله بن علاء می گوید: من به زهری گفتم: این روایت را در شام نقل نکنی! در حالی که گوش های تو پر است از سب و دشنام به علی (g).

    زهری گفت: به خدا قسم، روایاتی در فضائل علی (g) دارم که اگر نقل بکنم، کشته می شوم.»[25]

    وی همچنین می نویسد:

    «اوزاعی از شداد بن عبد الله نقل کرد که گفت: آنگاه که سر امام حسین g را آوردند، یکی از شامیان به امام حسین و حضرت علی c لعن فرستاد؛ پس واثله بن الأسقع را دیدم که بلند شد و گفت: قسم به خدا، محبت علی، حسن، حسین و فاطمه D از دلم بیرون نمی رود بعد از آنکه ماجرای حدیث کساء را دیدم.

    ابو احمد عسکری می‌گوید: گفته می شود که اوزاعی در فضائل [اهل بیت D] غیر از این، حدیثی نقل نکرده است و همچنین زهری که فقط یک حدیث درباره ی فضائل نقل کرد؛ چرا که این دو نفر، از بنی امیه می ترسیدند.»[26]

    ابن عساکر دمشقی نیز می نویسد:

    «جعفر بن ابراهیم جعفری می‌گوید: من پیش زُهری بودم تا از او روایت بشنوم. پیر زنی کنارش ایستاد و گفت: ای جعفری، از او روایت ننویس؛ چرا که او طرفدار بنی امیه شده و هدایای آن‌ها را گرفته است.

    گفتم: این زن کیست؟ زهری گفت: خواهرم رقیه است که دیوانه شده است.

    خواهرش رو به زهری کرد و گفت: تو دیوانه شدی که فضائل آل محمد D را کتمان کردی.»[27]

    3. سعید بن جبیر

    در کتاب الفضائل احمد بن حنبل با سند حسن (طبق نظر وصی الله بن محمد عباس)[28] از مالک بن دینار روایت شده است که گفت:

    «به سعید بن جُبِیر گفتم: پرچمدار پیامبر n  [در جنگها] چه کسی بود؟

    نگاهی به من کرد و گفت: گویا آسوده خاطر هستی؟!

    پس من غضبناک شدم و به برادران و دوستانی که از قاریان بودند شکایت کردم و گفتم: آیا از سعید تعجب نمی‌کنید که وقتی من می پرسم پرچمدار پیامبر n  در جنگ‌ها چه کسی بود، به من نگاه می‌کند و می‌گوید: آدم آسوده خاطری هستی؟!

    گفتند: آیا ندیدی هنگامی که از او سوال می کردی، از حجاج می ترسید و خانه نشین شده است؟ پرچمدارش علی g بود.»[29]

    این روایت را حاکم نیز نقل و سندش را تصحیح کرده است.[30]

    سرانجام ایشان توسط حجاج بن یوسف در سال 95 هـ به شهادت رسید.[31]

    4. عبد الله بن شدّاد

    ابن عساکر در تاریخش با سند حسن[32] روایت می کند که عطاء بن سائب گفت:

    «از عبد الله بن شداد (مقتول در سال 81 هـ) شنیدم که می گفت: من آرزو داشتم که یک روزی از صبح تا ظهر بتوانم بالای منبر بروم و فضائل حضرت علی g را بگویم؛ بعد من را پایین بیاورند و گردنم را بزنند.»[33]

    5. احمد بن شعیب نسائی

    این عالم برجسته اهل سنت که صاحب یکی از صحاح ششگانه است، صرفاً به دلیل بیان فضائل حضرت امیرالمومنین g و بیان نکردن فضیلت برای معاویه، مورد ضرب وشتم قرار گرفت و کشته شد!

    شمس الدین ذهبی می نویسد:

    «نسائی در آخر عمر خویش از مصر به دمشق رفت. پس در آنجا از او در مورد معاویه و فضیلت های او سوال کردند. پس گفت: آیا به این که او را هم شأن [حضرت] علی g  دانستید راضی نشدید، حال می خواهید او را از علی g برتر کنید؟ پس آنقدر به بیضه او زدند تا او را از مسجد بیرون کردند.

    او را به رمله یا مکه بردند و در آنجا از دنیا رفت. خدا رحمتش کند و از او راضی باشد.

    و دارقطنی گفته است: نسائی به قصد حج خارج شد؛ اما دست تقدیر او را مبتلا به شام کرد و توسط آنان به شهادت رسید. پس گفت: مرا به سوی مکه ببرید؛ بنابراین او را به مکه بردند و در آنجا وفات یافت. و بین صفا و مروه مدفون است.»[34]

    ابن کثیر دمشقی نیز می نویسد:

    «نسائی کتاب خصائص را در فضیلت علی g و اهل بیت نوشت؛ زیرا وقتی در سال 302 هـ وارد دمشق شد، دید که اهالی آنجا از علی g نفرت دارند و وقتی از او در مورد معاویه سوال کردند، وی نیز جواب داد! پس مردم آنقدر بر بیضه های او زدند تا درگذشت.»[35]

    تضعیف روایات معتبر السند فضائل!

    اگر هیچ یک از فیلترهای گفته شده (خودداری از عدم نقل روایات فضائل و ضرب و جرح راویان فضائل) جواب نداد، بازهم جای نگرانی نیست؛ چون ابو اسحاق جوزجانی (متوفای 259 هـ) ناصبی[36] روشی ابداع نموده[37] که در نتیجه ی آن، اگر روایتی در فضیلت اهل بیت b نقل شده بود و راویانش ثقه بودند _که طبعاً آن راویان به جرم نقل آن روایت، متشیع می شوند_ به بهانه ی اینکه روایت راوی ثقه ی متشیع، مؤید مذهبش است، آن را مردود اعلام می کنند!

    حافظ أحمد بن الصدیق الغماری شافعی (ت 1380 هـ)[38]، در این باره می نویسد:

    «و اما مشروط بودن قبول روایت مبتدع به اینکه روایت مؤید بدعتش را نقل نکند، پس آن از دسیسه های نواصب است. آن ها بین اهل حدیث این دسیسه را کردند تا به وسیله ی آن بتوانند هر روایتی را که در فضل علی g نقل شده، ابطال سازند. این در حالی است که آن ها نشانه ی تشیع راوی و بدعتش را روایت نمودن فضائل علی g قرار دادند، سپس مقرر کردند هر روایتی را که مبتدع در تایید بدعتش نقل کند مردود است، ولو از ثقات باشد. و چیزی که در نظرشان تایید تشیع به شمار می آمد، همان فضل علی g و تفضیل ایشان بود؛ پس در نتیجه این امر، هیچ حدیث صحیحی در فضل حضرت باقی نمی ماند ....

    و این دسیسه در میان اکثر ناقدین (علمای جرح و تعدیل) رواج پیدا کرد، به طوری که تشیع راوی را با روایت فضائل [اهل بیت b] ثابت می کردند و بدینوسیله او را به جرم فسق تشیع جرح می کردند؛ سپس احادیثش درباره ی فضائل را رد می کردند و غیر از آن را از او می پذیرفتند ... تا جایی که می دانم، اولین کسی که به این شرط تصریح کرد ابراهیم بن یعقوب جوزجانی، از غلات نواصب، بود.»[39]

    نمونه ی بارز این روش را شیخ ثامر جبار عباس القیسی در کتاب «ما إستدرکهُ الحاکم من فضائل علی و من فضائل السیدة فاطمة و الحسن و الحسین b فی مُستدرکه؛ دراسة أسانید و تحلیل» به کار گرفته و هر چه حدیث معتبر السند در فضائل اهل بیت b بوده، تضعیف کرده است![40]

    حسین سلیم اسد الدارانی نیز در تضعیف احادیث معتبر السند فضائل امیرالمومنین g از این روش بهره گرفته است.[41]

    البته بسیاری از علمای اهل سنت به این روش اعتنایی نکرده اند و بیشترشان این قاعده را مختص مبتدع داعی دانسته اند.[42]

    حتی بزرگان وهابیت؛ مانند عبدالرحمن معلمی یمانی[43] و محمد ناصرالدین ألبانی[44] در نقد این قاعده سخن گفته اند.

     

    [[1]] الکامل فی ضعفاء الرجال، ج 3  ص 190 ویحیى بن معین إنما تکلم فیه وضعفه لأنه یروی أحادیث فی فضائل أهل البیت

    [[2]] تدریب الراوی، ج 1 ص 276 قلت ومن القرائن کون الراوی رافضیا والحدیث فی فضائل أهل البیت

    [[3]] مجمع الزوائد ت حسین سلیم أسد، ج 18 ص 548 وهذا کله یدل علی أن جل اعتمادهم فی التوثیق والجرح إنما هو علی سبر حدیث الراوی.

    [[4]] مرقاة المفاتیح، ج 11 ص 253  ثم أعلم أن حدیث : أنا مدینة العلم وعلی بابها . رواه الحاکم فی المناقب من مستدرکه من حدیث ابن عباس وقال : صحیح . وتعقبه الذهبی فقال : بل هو موضوع . وقال أبو زرعة : کم خلق افتضحوا فیه

    [[5]] الموضح لأوهام الجمع والتفریق، ج 1 ص 193 انّ جماعة رووا عن یحیی بن معین توثیق جعفر الأحمر، وجعفر من رؤساء الشیعة والحدیث الذی رواه عن هلال بن أیوب الصیرفی یستنکره أهل السنة کما یأتی ویوافق هوی جعفر دون هلال الوزّان فإن هلالا الوزان ثقة سنی روی زائدة مع تشدده فلو اعتقد ابن معین ان جعفرا روی ذاک الحدیث عن الوزان لبالغ فی جرح جعفر بدل أن یوثقه، فإن قیل لعل ابن معین عرف متابعا لجعفر، قلت لا یثبت شیء من ذلک ولو کان ذلک لجرح ابن معین هلالا الوزان – وهذا بخلاف ما اذا کان جعفر انما رواه عن مجهول فان التهمة تنصب علی ذلک المجهول وتکفیه جهالته عن التشاغل بجرحه 

    [[6]] لسان المیزان، ج 4 ص 77 عبد النور بن عبد الله المسمعی عن شعبة کذاب وقال العقیلی کان یغلو فی الرفض ووضع هذا عن شعبة عن عمرو بن مرة عن أبیه عن إبراهیم عن مسروق عن عبد الله رضی الله عنه قال قال لنا رسول الله صلى الله علیه وسلم فی غزوة تبوک ان الله أمرنی ان ازوج فاطمة من علی ففعلت فقال لی جبرائیل ان الله قد بنى جنة من لؤلؤ وسرد حدیثا طویلا قلت رواه إسماعیل بن بنت السدی عن بشر بن الولید الهاشمی عنه انتهى ولفط العقیلی لا یقیم الحدیث ولیس من أهله والحدیث موضوع ولا أصل له وقد ذکره بن حبان فی الثقات ... وکان بن حبان ما اطلع على هذا الحدیث الذی له عن شعبة فإنه موضوع ورجاله من شعبة فصاعدا رجال الصحیح فینظر من دون عبد النور واما جزم الذهبی بأنه هو الذی وضع هذا موهما انه کلام العقیلی ففیه ما فیه

    [[7]] شرح مذاهب أهل السنة ومعرفة شرائع الدین والتمسک بالسنن، ص 108 قلت لم یخرج مسلم لأبن ابی غنیة عن الحکم، بل أخرج له البخاری فقط. وعدم تخریج البخاری ومسلم لهذا الحدیث رغم أن فیه فضیلة ظاهرة للإامام علی رضی الله عنه، یوجب ریبة...والأئمة اذا استنکروا الحدیث یبحثون عن علة فان لم یجدوا علقوا الأمر بعلة احتمالیة کأن یکون الراوی دلسه، وإن لم یشتهر و یعرف بالتدلیس وفی هذا یقول الشیخ المعلمی رحمه الله ( مقدمة الفوائد : ص 8 ) : اذ استنکر الأئمة المحققون المتن وکان ظاهرالسند الصحة فانهم یتطلبون له العلة فاذا لم یجدوا علة قادحة مطلقا، حیث وقعت ، اعلوه بعلة لیست بقادحة مطلقا ولکنهم یرونها کافیة للقدح فی ذلک المنکر ، فمن ذلک : إعلاله بأن راویه لم یصرح بالسماع ، هذا مع أن الراوی غیر مدلس

    [[8]] الاختلاف فی اللفظ والرد على الجهمیة والمشبهة، ص 41-42 وتحامى کثیر من المحدثین أن یحدثوا بفضائله کرم الله وجهه أو أن یظهروا ما یجب له، وکل تلک الأحادیث لها مخارج صحاح، وجعلوا ابنه الحسین علیه السلام خارجیاً شاقاً لعصا المسلمین حلال الدم لقول النبی صلى الله علیه وسلم: ((من خرج على أمتی وهم جمیع فاقتلوه کائناً من کان)) وسووا بینه فی الفضل وبین أهل الشورى لأن عمر لو تبین له فضله لقدمه علیهم ولم یجعل الأمر شورى بینهم وأهملوا من ذکره أو روى حدیثاً من فضائله، حتى تحامى کثیر من المحدثین أن یتحدثوا بها وعنوا بجمع فضائل عمرو بن العاص ومعاویة کأنهم لا یریدونهما بذلک وإنما یریدونه فإن قال قائل: أخو رسول الله صلى الله علیه وسلم علی وأبو سبطیه الحسن والحسین وأصحاب الکساء علی وفاطمة والحسن والحسین، تمعرت الوجوه وتنکرت العیون وطَرَّت حسائک الصدور، وإن ذکر ذاکر قول النبی صلى الله علیه وسلم: ((من کنت مولاه فعلی مولاه)) و (أنت منی بمنزلة هارون من موسى) وأشباه هذا التمسوا لتلک الأحادیث المخارج لینتقصوه ویبخسوه حقه بغضاً منهم للرافضة وإلزاماً لعلی علیه السلام بسببهم ما لا یلزمه وهذا هو الجهل بعینه.

    [[9]] القول الفصل فیما لبنی هاشم وقریش والعرب من الفضل، ص 69 وقد دلت الأحادیث الصحیحة على ان الناصبی منافق وانه لایدخل قلبه الأیمان وقد کان على هذا المذهب الخبیث المخبث کثیر من العلماء على عهد ملک آل مروان وکانوا صنائعهم وشر العلماء علماء الملوک وکان آل مروان یقربون من العلماء من عرف ببغض أهل البیت ویقطعونه الإقطاعات ویبذلون له الأموال ویجزلون له العطایا والجوائز ویوطئون الرجال عقبه ، فکان هذا النوع اکثر شهرة فی ذلک الزمان تبعا لمظهر القوة ، ومیل السطوة ، وقد کثر اتباعهم من طلاب الدنیا والمستشرفین إلى الوظائف وهم على دین ملوکهم کما ترى فی هذا العصر من اطباق الموظفین على ما تقتضیه سیاسة الحکومة فکذلک کانوا، ولم تدل دولة بنی مروان حتى تأصلت هذه العقیدة وصار لنواصب العلماء قدر فی قلوب العامة وتعظیم وشهرة واتباع یروون عنهم ، و بقیت عقیدتهم یتناقلها الناس بینهم ترد لاجلها الاحادیث الصحیحة الصریحة والنصوص العامة والخاصة، و یطعن فی کل من روى حدیثا یدل على بطلان ما هم فیه او عرف بمیل ومحبة لاهل البیت...

    [[10]] سیر أعلام النبلاء، ج 10 ص 550  الإسکافی وهو العلامة أبو جعفر محمد بن عبد الله السمرقندی ثم الإسکافی المتکلم وکان أعجوبة فی الذکاء وسعة المعرفة مع الدین والتصون والنزاهة

    [[11]] تاریخ بغداد، ج 5 ص 416 رقم 2929 محمد بن عبد الله أبو جعفر المعروف بالإسکافی أحد المتکلمین من معتزلة البغدادیین له تصانیف معروفة وکان الحسین بن علی الکرابیسی یتکلم معه ویناظره وبلغنی أنه مات فی سنة أربعین ومائتین

    [[12] ] شرح نهج البلاغة، ج 13 ص 131 و جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، ج 5 قال شیخنا أبو جعفر الإسکافی : لولا ما غلب على الناس من الجهل وحب التقلید ، لم نحتج إلى نقض ما احتجت به العثمانیة ، فقد علم الناس کافة ، أن الدولة والسلطان لأرباب مقالتهم ، وعرف کل أحد علو أقدار شیوخهم وعلمائهم وأمرائهم ، وظهور کلمتهم ، وقهر سلطانهم وارتفاع التقیة عنهم والکرامة ، والجائزة لمن روى الأخبار والأحادیث فی فضل أبی بکر ، وما کان من تأکید بنی أمیة لذلک ، وما ولده المحدثون من الأحادیث طلبا لما فی أیدیهم ، فکانوا لا یألون جهدا فی طول ما ملکوا أن یخملوا ذکر علی علیه السلام وولده ، ویطفئوا نورهم ، ویکتموا فضائلهم ومناقبهم وسوابقهم ، ویحملوا على شتمهم وسبهم ولعنهم على المنابر ، فلم یزل السیف یقطر من دمائهم ، مع قلة عددهم وکثرة عدوهم ، فکانوا بین قتیل وأسیر ، وشرید وهارب ، ومستخف ذلیل ، وخائف مترقب ، حتى إن الفقیه والمحدث والقاضی والمتکلم ، لیتقدم إلیه ویتوعد بغایة الإیعاد وأشد العقوبة ، ألا یذکروا شیئا من فضائلهم ، ولا یرخصوا لأحد أن یطیف بهم، وحتى بلغ من تقیة المحدث أنه إذا ذکر حدیثا عن علی علیه السلام کنى عن ذکره ، فقال : قال رجل من قریش ، وفعل رجل من قریش ، ولا یذکر علیا علیه السلام ، ولا یتفوه باسمه . ثم رأینا جمیع المختلفین قد حاولوا نقض فضائله ، ووجهوا الحیل والتأویلات نحوها، من خارجی مارق ، وناصب حنق ، وثابت مستبهم ، وناشىء معاند ، ومنافق مکذب ، وعثمانی حسود ، یعترض فیها ویطعن، ومعتزلی قد نقض فی الکلام ، وأبصر علم الاختلاف، وعرف الشبه ومواضع الطعن وضروب التأویل ، قد التمس الحیل فی إبطال مناقبه وتأول مشهور فضائله ، فمرة یتأولها بما لا یحتمل، ومرة یقصد أن یضع من قدرها بقیاس منتقض ، ولا یزداد مع ذلک إلا قوة ورفعة ، ووضوحا واستنارة ، وقد علمت أن معاویة ویزید ومن کان بعدهما من بنی مروان أیام ملکهم - وذلک نحو ثمانین سنة - لم یدعوا جهدا فی حمل الناس على شتمه ولعنه وإخفاء فضائله، وستر مناقبه وسوابقه.

    [[13]] تهذیب الکمال، ج 14 ص 177-178 وقال الحاکم کان ابن خزیمة یقول حدثنا الثقة فی روایته المتهم فی دینه عباد بن یعقوب ... قال ابن عدی : وروى أحادیث أنکرت علیه فی فضائل أهل البیت ، وفی مثالب غیرهم ...

    [[14]] تذکرة الحفاظ، ج 3 ص 965-966 بن السقاء الحافظ الامام محدث واسط ... قال السلفی سألت الحافظ خمیسا الحوزی عن بن السقاء فقال هو من مزینة مضر ولم یکن سقاء بل لقب له من وجوه الواسطیین وذوی الثروة والحفظ رحل به أبوه فأسمعه من أبی خلیفة وأبی یعلى وابن زیدان البجلی والمفضل بن الجندی وبارک الله فی سنه وعلمه واتفق انه أملى حدیث الطیر فلم تحتمله نفوسهم فوثبوا به واقاموه وغسلوا موضعه فمضى ولزم بیته فکان لا یحدث أحدا من الواسطیین فلهذا قل حدیثه عندهم

    [[15]] تاریخ الإسلام، ج 28 ص 127 و 132 فَحَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ محمد الأرموی بنیسابور - وکان صالحا عالما - قَالَ: جَمَعَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَاکِمُ أَحَادِیثَ، وزعم أنها صحاح على شرط البخاری ومسلم، منها: حدیث " الطائر "، و" من کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ ". فَأَنْکَرَ عَلَیهِ أَصْحَابُ الْحَدِیثِ ذَلِکَ، وَلَمْ یلْتَفِتُوا إِلَى قَوْلِهِ. .... فسمعت أبا الفتح سَمْکَوَیهِ بَهَراة یقُولُ: سَمِعْتُ عَبْد الواحد الملیحی یقُولُ: سمعتُ أبا عَبْد الرَّحْمَن السُلمی یقُولُ: دخلتُ علی أبی عَبْد اللَّه الحاکم وهو فِی داره لا یمکنه الخروج إِلَى المسجد من أصحاب أبی عَبْد الله بْن کّرام، وذلک أنّهم کسروا مِنبره ومنعوه مِن الخروج، فقلت لَهُ: لو خرجت وأملیتَ فی فضائل هذا الرجل حدیثا لاسترحتَ مِن هذه المحنة. فقال: لا یجیء من قلبی، لا یجیء من قلبی

    [[16]] تاریخ الإسلام، ج 23 ص 623 قال أبو سلیمان بن زبر : اجتمعت أنا وعشرة فیهم أبو بکر الطائی یقرأ فضائل علی رضی الله عنه فی الجامع بدمشق ..... فوثب إلینا نحو المائة من أهل الجامع یریدون ضربنا . وأخذ شخص بلحیتی ، فجاء بعض الشیوخ ، وکان قاضیاً ، فی الوقت فخلصنی وعلقوا أبا بکر فضربوه ، وعملوا على سوقه إلى الوالی فی الخضراء ، فقال لهم أبو بکر : یا سادة ، إنما فی کتابی فضائل علی ، وأنا أخرج لکم غداً فضائل معاویة أمیر المؤمنین

    [[17]] تهذیب التهذیب، ج 10 ص 143 إنما قیل له المعرقب لأن الحجاج أو بشر بن مروان عرض علیه سب علی فأبى فقطع عرقوبه قال بن المدینی قلت لسفیان فی أی شیء عرقب قال فی التشیع

    [[18]] تهذیب التهذیب، ج 10 ص 143 وقد ذکره الجوزجانی فی الضعفاء فقال زائغ جائر عن الطریق یرید بذلک ما نسب إلیه من التشیع والجوزجانی مشهور بالنصب والانحراف

    [[19]] مسند احمد، ج 1 ص 412-413 ح 576 قال الشاکر: إسناده حسن.

    قریب به مضمون این حدیث را البانی نیز تصحیح کرده است: سلسلة الأحادیث الصحیحة ، ج 7 ص 942 ح 3319 إنّی، وإیّاکِ، وهذین، وهذا الرّاقد- یعنی: علیّاً- یوم القیامة فی مکان واحد، یعنی: فاطمة وولدیْها: الحسن والحسین رضی الله عنهم

    [[20]] تاریخ بغداد، ج 13 ص 287 و تاریخ الإسلام، ج 18 ص 508 أخبرنا عبد الملک بن محمد بن عبد الله الواعظ حدثنا أبو علی محمد بن أحمد بن الحسن الصواف حدثنا عبد الله بن أحمد حدثنی نصر بن علی قال أخبرنی علی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی حدثنی أخی موسى بن جعفر عن أبیه جعفر بن محمد عن أبیه علی بن الحسین عن أبیه عن جده أن رسول الله صلی الله علیه وسلم أخذ بید حسن وحسین قال من أحبنی وأحب هذین وأباهما وأمهما کان معی فی درجتی یوم القیامة قال أبو عبد الرحمن عبد الله لما حدث بهذا الحدیث نصر بن علی أمر المتوکل بضربه ألف سوط وکلمه جعفر بن عبد الواحد وجعل یقول له هذا الرجل من أهل السنة ولم یزل به حتى ترکه .... قلت إنما أمر المتوکل بضربه لأنه ظنه رافضیا فلما علم أنه من أهل السنة ترکه

    [[21]] الطبقات الکبرى، ج 6 ص 304 فکتب الحجاج إلى محمد بن القاسم الثقفی أن ادع عطیة فإن لعن علی بن أبی طالب وإلا فاضربه أربعمائة سوط واحلق رأسه ولحیته فدعاه فأقرأه کتاب الحجاج فأبى عطیة أن یفعل فضربه أربعمائة وحلق رأسه ولحیته

    [[22]] تاریخ الإسلام، ج 7 ص 424 ویروى أن الحجاج ضربه أربعمائة سوط ، على أن یلعن علیا ، فلم یفعل ، وکان شیعیا رحمه الله ، ولا رحم الحجاج

    [[23]] عیون الأخبار، ج 1 ص 91 وقال الشعبی. ما لقینا من ال أبی طالط ؟ إن أحشاهم قتلونا، لان ألغضناهم أدخلونا النار

    [[24]] الأمالی فی لغة العرب، ج 3 ص 177 قال الشعبی ما لقینا من علی رضی الله عنه أن أحببناه قتلنا وإن أبغضناه کفرنا

    [[25]] اسد الغابة، ج 1 ص 449-450 وروى أبو أحمد العسکری بإسناده عن عمارة بن یزید ، عن عبد الله بن العلاء ، عن الزهری قال: سمعت سعید بن جناب یحدث عن أبی عنفوانة المازنی ، قال : سمعت أبا جنیدة جندع بن عمرو بن مازن ، قال : سمعت النبی یقول : ( من کذب علی متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار ) ، وسمعته وإلا صمتا یقول ، وقد انصرف من حجة الوداع ، فلما نزل غدیر خم قام فی الناس خطیبا وأخذ بید علی وقال : ( من کنت ولیه فهذا ولیه ، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه ). قال عبید الله : فقلت للزهری : لا تحدث بهذا الشام ، وأنت تسمع ملء أذنیک سب علی ، فقال : والله إن عندی من فضائل علی ما لو تحدثت بها لقتلت

    [[26]] اسد الغابة، ج 2 ص 28 وروى الأوزاعی ، عن شداد بن عبد الله قال : سمعت واثلة بن الأسقع ، وقد جیء برأس الحسین، فلعنه رجل من أهل الشام ولعن أباه ، فقام واثلة وقال : والله لا أزال أحب علیا والحسن والحسین وفاطمة بعد أن سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول فیهم ما قال ، لقد رأیتنی ذات یوم ، وقد جئت النبی فی بیت أم سلمة ، فجاء الحسن فأجلسه على فخذه الیمنى وقبله ، ثم جاء الحسین فأجلسه على فخذه الیسرى وقبله ، ثم جاءت فاطمة فأجلسها بین یدیه ، ثم دعا بعلی ثم قال: ( إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیرا ) . قلت لواثلة : ما الرجس ؟ قال : الشک فی الله عز وجل  قال أبو أحمد العسکری : یقال إن الأوزاعی لم یرو فی الفضائل حدیثا غیر هذا ، والله أعلم . قال : وکذلک الزهری لم یرو فیها إلا حدیثا واحدا ، کانا یخافان بنی أمیة

    [[27]] تاریخ مدینة دمشق، ج 42 ص 228 جعفر بن إبراهیم الجعفری قال کنت عند الزهری أسمع منه فإذا عجوز قد وقفت علیه فقالت یا جعفری لا تکتب عنه فإنه مال إلى بنی أمیة وأخذ جوائزهم فقلت من هذه قال أختی رقیة خرفت قالت خرفت أنت کتمت فضائل ال محمد

    [[28]] فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2 ص 680 ح 1163 قال وصی الله بن محمد عباس: إسناده حسن.

    [[29]] حدثنا عبد الله قال حدثنی أبی قثنا سیار یعنی بن حاتم قال نا جعفر یعنی بن سلیمان قال نا مالک یعنی بن دینار قال سألت سعید بن جبیر قلت یا أبا عبد الله من کان حامل رایة رسول الله صلى الله علیه وسلم قال فنظر الی وقال کأنک رخی البال فغضبت وشکوته إلى إخوانه من القراء قلت الا تعجبون من سعید انی سألته من کان حامل رایة رسول الله صلى الله علیه وسلم فنظر الی وقال انک لرخی البال قالوا أرأیت حین تسأله وهو خائف من الحجاج قد لاذ بالبیت کان حاملها علی

    [[30]] المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 147 ح 4665 قال الحاکم: هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه

    [[31]] تقریب التهذیب، ج 1 ص 234 رقم 2278 سعید بن جبیر الأسدی مولاهم الکوفی ثقة ثبت فقیه من الثالثة ... قتل بین یدی الحجاج سنة خمس وتسعین ولم یکمل الخمسین ع

    [[32]] بررسی سند روایت طبق برنامه جوامع الکلم:

    هبة الله بن الأکفانی الأنصاری: ثقة حافظ / رزق الله بن عبد الوهاب التمیمی: صدوق حسن الحدیث / علی بن الحسن الربعی: ثقة / رشاء بن نظیف الدمشقی: ثقة / محمد بن إبراهیم الطرسوسی (أبو الفتح): ثقة / محمد بن محمد العجلی: صدوق حسن الحدیث / ابن خراش المروزی: صدوق یتشیع / إسحاق بن شاهین الواسطی: ثقة / خالد بن عبد الله الطحان: ثقة ثبت / عطاء بن السائب الثقفی: صدوق حسن الحدیث / عبد الله بن شداد اللیثی: ثقة. تحریر تقریب التهذیب، ج 2 ص 220 رقم 3382

    [[33]] تاریخ مدینة دمشق، ج 29 ص 151 (ح 29053) أخبرنا أَبُو مُحَمَّد بْن الأکفانی، شفاها، نا أَبُو مُحَمَّد التمیمی، أنا أَبُو الْحَسَن الربعی، ورشأ، قالا: أنا مُحَمَّد بْن إِبْرَاهِیم، أنا مُحَمَّد بْن مُحَمَّد، نا عَبْد الرَّحْمَنِ بْن یوسف، نا إسحاق بْن شاهین، نا خالد الواسطی، أنا عطاء بْن السائب، قَالَ: سمعت عَبْد اللَّهِ بْن شداد بْن الهاد، یقول: لوددت أنی أقمت عَلَى المنبر من غدوة إِلَى الظهر، فأذکر فضائل عَلِیّ، ثم أقول فأنزل، فیضرب عنقی.

    [[34]] تاریخ الإسلام، ج 23 ص 109 وقال أبو عبد الرحمن بن مندة ، عن حمزة العقبی المصری وغیره أن النسائی خرج من مصر فی آخر عمره إلى دمشق ، فسئل بها عن معاویة وما روی فی فضائله فقال : لا یرضى رأسا برأس حتى یفضل قال : فما زالوا یدفعون فی حضنیه حتى أخرج من المسجد . ثم حمل إلى الرملة ، وتوفی بها ، رحمه الله ورضی عنه. وقال الدارقطنی : إنه خرج حاجا فامتحن بدمشق ، وأدرک الشهادة ، فقال : احملونی إلى مکة فحمل وتوفی بها . وهو مدفون بین الصفا والمروة

    [[35]] البدایة والنهایة ، ج 11 ص 124 وأنه إنما صنف الخصائص فی فضل علی وأهل البیت لأنه رأى أهل دمشق حین قدمها فی سنة ثنتین وثلاثمائة عندهم نفرة من على وسألوه عن معاویة فقال ما قال فدققوه فی خصیتیه فمات

    [[36]] تحریر تقریب التهذیب، ج 1 ص 103-104 رقم 273 إبراهیم بن یعقوب بن إسحاق الجُوْزجَانیُّ، بضم الجیم الأول وزای وجیم، نزیلُ دِمشق: ثقةٌ حافظٌ رُمِی بالنَّصْب، من الحادیة عشرة، مات سنة تسع وخمسین. د ت س.

    [[37]] أحوال الرجال، ج 1 ص 32 ومنهم زائِغٌ عن الحقّ، صدوق اللهجة، قد جرى فی الناس حدیثه: إذ کان مخذولاً فی بدعته، مأموناً فی روایته، فهؤلاء عندی لیس فیهم حیلة إلا أن یؤخذ من حدیثهم ما یُعرَف، إذا لم یُقَوِّ به بدعته، فیُـتَّهم عند ذلک.

    [[38]] الاعلام للزرکلی، ج 1 ص 252-253 أحمد بن محمد بن الصدیق بن أحمد، أبو الفیض الغماری الحسنی الأزهری: متفقه شافعی مغربی. من نزلاء طنجة. تعلم فی الأزهر، واستقر وتوفی بالقاهرة.

    [[39]] فتح الملک العلی بصحة حدیث باب مدینة العلم علی، ص 112  ( فصل ) : وأما اشتراط کونه روى ما لا یؤید بدعته فهو من دسائس النواصب التی دسوها بین اهل الحدیث لیتوصلوا بها إلى إبطال کل ما ورد فی فضل علی علیه السلام ، وذلک انهم جعلوا آیة تشیع الراوی وعلامة بدعته هو روایته فضائل على علیه السلام ، کما ستعرفه ، ثم قرروا ان کل ما یرویه المبتدع مما فیه تأیید لبدعته فهو مردود ولو کان من الثقات ، والذی فیه تأیید التشیع فی نظرهم هو فضل علی وتفضیله فینتج من هذا أن لا یصح فی فضله حدیث... وقد راجت هذه الدسیسة على اکثر النقاد فجعلوا یثبتون التشیع بروایة الفضائل ویجرحون راویها بفسق التشیع ثم یردون من حدیثه ما کان فی الفضائل ویقبلون منه ما سوى ذلک ... واول من علمته صرح بهذا الشرط وإن کان معمولا به فی عصره ابراهیم بن یعقوب الجوزجانی  المعروف بین اهل الجرح والتعدیل بالسعدی وهو أحد شیوخ الترمذی وابی داود والنسائی وکان من غلاة النواصب

    [[40]] برای نمونه، وی در بررسی سند حدیث سیزدهم این کتاب که حدیث قتال امیرالمومنین g  برای تأویل قرآن است، سند دوم آن را به این بهانه تضعیف کرده است:

    «و اما طریق دوم؛ پس در سند آن عبید الله بن موسی (ثقة کان یَتَشیَّعُ. تحریر تقریب التهذیب، رقم 4345) و فطر بن خلیفه (ثقة. همان، رقم 5441) قرار دارند که هر دو شیعی بوده و مؤید بدعتشان را روایت کرده اند؛ لذا این حدیث با این سند، ضعیف است!

    ما إستدرکهُ الحاکم من فضائل، ص 73 ح 13 وأما الطریق الثانی ففیه کل من عبید الله بن موسی وفطر بن خلیفة وکلاهما شیعی روی ما یؤید بدعته لذا فالحدیث بهذا الإسناد ضعیف ایضاً.

    [[41]] بنگرید به:

    مجمع الزوائد و منبع الفوائد ت أسد، ج 18 ص 268 رقم 14699 وحکیم بن جبیر یضعف هنا لتشیعه

    همان، ج 18 ص 288 رقم 14728 وهذا حدیث ضعیف لتشیع سلیمان بن قرم وفطر بن خلیفة

    همان، ج 18 ص 293 رقم 14733 وهذا إسناد فیه أجلح بن عبد الله الکندی ، وهو حسن الحدیث فیما لیس له صلة بتشیعه، وأما فیما یتعلق بتشیعه فهو ضعیف ، وهذا منها.

    همان، وهذا إسناد ضعیف ، سعاد بن سلیمان صدوق ، یخطیء ، ولکن فی غیر ما له صلة ببدعته ، وهذا الحدیث له صلة بتشیعه فهو ضعیف به.

    همان، ج 18 ص 314 رقم 14765 وهذا حدیث فیه نکارة، أسباط بن نصر کثیر الخطأ ، وعمرو بن حماد بن طلحة رمی بالرفض وهذا حدیث یؤید مذهبه ، وصاحب البدعة ضعیف إذا روی ما یؤید بدعته

    [[42]] تحریر تقریب التهذیب، ج 1 ص 35-36 فقد اختلف أهل السنة فی قبول حدیثِ مَنْ هذا سبیلُه إذا کان معروفًا بالتحرُّزِ من الکذب مشهورًا بالسلامة من خوارم المروءةِ، موصوفًا بالدیانةِ والعِبادة، فقیل: یُقبل مطلقًا، وقیلَ: یُرَدُّ مطلقًا، والثالث: التفصیلُ بین أن یکونَ داعیة أو غیر داعیة، فَیُقْبَلُ غیرُ الداعیة، ویردُّ حدیثُ الداعیة، وهذا المذهب هو الأعدلُ، وصارت إلیه طوائفٌ من الأئمة، وادَّعى ابنُ حبان إجماعَ أهل النقل علیه، لکن فی دعوى ذلک نظر.

    [[43]] التنکیل بما فی تأنیب الکوثری من الأباطیل، ج 1 ص 236-238 فهذه العلة إن وردت فی کل مبتدع روى ما یقوی بدعته ولو لم یکن داعیة وجب أن لا یحتج بشیء من مرویات من کان کذلک ولو فیما یوهن بدعته، وإلاّ - وهو الصواب - فلا یصح إطلاق الحکم بل یدور مع العلة، فذاک المروی المقوی لبدعة راویه إما غیر منکر فلا وجه لرده فضلاً عن رد راویه، وإما منکر، فحکم المنکر معروف، وهو أنه ضعیف، فأما راویه فإن اتجه الحمل علیه بما ینافی العدالة کرمیه بتعمد الکذب أو اتهامه به سقط البتة، وإن اتجه الحمل على غیر ذلک کالتدلیس المغتفر والوهم والخطأ لم یجرح بذلک، وإن تردد الناظر وقد ثبتت العدالة وجب القبول، وإلا أخذ بقول من هو أعرف منه أو وقف

    [[44]] سلسلة الأحادیث الصحیحة وشیء من فقهها وفوائدها، ج 5 ص 262-263 ح 2223 العبرة فی روایة الحدیث إنما هو الصدق والحفظ، وأما المذهب فهو بینه وبین ربه، فهو حسیبه، ولذلک نجد صاحبی " الصحیحین " وغیرهما قد أخرجوا لکثیر من الثقات المخالفین کالخوارج والشیعة وغیرهم

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی