پایگاه تحقیقاتی وصایت

وبلاگ رسمی حسین قربانی دامنابی
پایگاه تحقیقاتی وصایت

جهت دانلود کتب، روی تصاویر کلیک راست کنید و سپس گزینه ی open link را بزنید.

  • ((مجموعه آثار حسین قربانی دامنابی))
  • طبقه بندی موضوعی

    احادیث خلافت امام علی (ع) در کتب اهل سنت

    حسین قربانی | چهارشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۵:۲۰ ب.ظ

    در روایات متعددی صریحا به خلافت امیر المومنین علیه السلام با لفظ خلیفه اشاره شده است که تعدادی از آن ها را ذکر می کنیم.

    روایت یکم:

    «رسول خدا صلی الله علیه وآله به علی علیه السلام فرمودند: تو به من به منزله ی هارون برای موسی علیهما السلام هستی، بجز اینکه پیامبر نیستی و سزاوار نیست که من بروم بجز اینکه تو خلیفه ی من در میان تمام مؤمنین بعد از من باشی.»[1]

    {تصویر1} {تصویر2} {تصویر3}

    این روایت را ابن ابی عاصم نقل کرده و برنامه ی جوامع الکلم[2]، ألبانی[3] و باسم بن فیصل الجوابره[4] سندش را حسن دانسته اند.

    تصویر 1 - تصویر 2 - تصویر 3 - تصویر 4

    «بعدی» در این حدیث، یعنی بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله؛ زیرا آن حضرت صحابه را با خود به جنگ بردند و در واقع امام علی علیه السلام خلیفه بر آنها نبود، در حالی که حدیث، خلافت بر همه ی مومنان را مطرح می کند؛ یعنی یا هیچکدام از صحابه مومن نبوده اند و فقط زن و بچه ها مومن بودند و یا اینکه صحابه مومن بوده اند، ولی از رفتن به جنگ تخلف کردند !

    در ضمن، معنی ندارد که پیامبر صلی الله علیه وآله بفرمایند تا وقتی من سفر هستم، هیچ پیامبری نیست!! و چون رسول خدا صلی الله علیه وآله اشاره به بعد از رحلت خویش داشته اند، پس تمامی خصوصیات حضرت هارون علیه السلام جز نبوت برای حضرت امیرالمومنین علیه السلام ، ثابت می گردد.

    روایت دوم:

    «زید بن ثابت از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمودند: من در میان شما دو خلیفه وجانشین می گذارم، کتاب خدا ؛ که همچون ریسمانی از آسمان تا زمین امتداد یافته است، وعترتم، اهل بیتم. این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا کنار حوض کوثر، به من ملحق شوند.»[5]

    این روایت را احمد بن حنبل نقل کرده و هیثمی سندش را نیکو[6] و وصی الله بن محمد عباس حسن لغیره دانسته است.[7]

    طبرانی نیز همین روایت را نقل کرده و هیثمی همه ی رجال سندش را ثقه دانسته است.[8]

    حافظ بوصیری نیز همه ی رجال سند این روایت را ثقه دانسته[9]

    و البانی حکم به صحت حدیث کرده است.[10]

    {تصویر1} {تصویر2}

    روایت سوم:

    آن گاه که آیه ی ((وَأَنْذِرْ عَشیرَتَک اْلأَقْرَبینَ[11] : و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن .)) نازل شد و پیامبر صلی الله علیه وآله مأمور به اعلان رسمى دعوت شدند، خویشاوندان خود را در خانه حضرت ابوطالب علیه السلام جمع نموده، آنان را به اسلام دعوت کرده و فرمودند: «کدام یک از شما با من بیعت مى کند تا برادر، وزیر و جانشین من بشود؟» هیچ کس بجز امیرالمؤمنین علیه السلام پاسخ نداد تا این که پیامبر صلی الله علیه وآله بعد از دو بار تکرار این سخن، فرمودند: علی (علیه السلام) برادر، وزیر، وصى و جانشین من است.

     این واقعه که اسناد معتبری دارد، با عبارات مختلفی روایت شده است:

    یکم: خلیفتی فی اهلی

    سند اول:

    «علی علیه السلام فرمود: هنگامی که آیه ی ((و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن)) نازل شد ، پیامبر صلی الله علیه وآله از خویشاوندانش سی نفر را جمع کرد ، پس خوردند و نوشیدند ، سپس به آن ها فرمود: چه کسی قرض و وعده های من را ادا می کند تا همراه من در بهشت باشد و جانشین من در میان اهل من باشد ؟ مردی که شریک (راوی) اسمش را نبرد ، گفت: ای رسول خدا ، بخشندگی و کرم شما وسیع است، چه کسی این را انجام می دهد ؟ او گفت من و دیگری گفت من. راوی می گوید و آن را به اهل بیتش عرضه کرد و علی علیه السلام فرمود : من.»[12]

    این روایت را احمد بن حنبل نقل کرده و احمد شاکر سندش را حسن[13] و هیثمی[14] و شوکانی[15] نیکو دانسته اند..

    {تصویر1} {تصویر2}

    طبری نیز این روایت را نقل کرده و محمود محمد شاکر (یا خود طبری) سندش را صحیح دانسته است.[16]

    سند دوم:

    «عبد الله بن حارث می گوید : علی علیه السلام فرمود: هنگامی که این آیه ((و انذر عشیرتک الأقرین ؛ خویشاوندان نزدیکت را هشدار بده)) نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه وآله به من فرمود: پای گوسفند همراه با یک پیمانه گندم را غذا درست کن . و نزد ما دو ظرف بود که دوغ در آن بود و به من فرمود : این دو را پر از دوغ کن . گوید : انجام دادم . سپس به من فرمود : بنی هاشم را دعوت کن . گوید : آن ها را که در آن زمان 40 یا 41 نفر بودند دعوت کردم . گوید : در بین آن ها ده نفر بودند که هر یک به تنهایی یک گوسفند با خورشتش را می خورد . و فرمود : وقتی ظرف را آوردند رسول خدا صلی الله علیه وآله از بالای ظرف برداشت ، سپس به آنها فرمود: بخورید و خوردند تا این که سیر شدند و آن ظرف همانطور بود و جز مقدار کمی از آن کم نشده بود . سپس ظرف های دوغ را آوردم و نوشیدند تا اینکه سیراب شدند و بسیاری از آن زیاد آمد و هنگامی که فارغ شدند ، رسول خدا صلی الله علیه وآله خواست سخن بگوید که آن ها در سخن پیش دستی کردند و گفتند مثل امروز سحر ندیده بودیم و رسول خدا صلی الله علیه وآله ساکت شد.

     سپس به من فرمود: پای گوسفندی همراه با یک پیمانه گندم را غذا درست کن و آن ها را دعوت کرد و خوردند و نوشیدند و در سخن پیش دستی کردند و مانند سخن اولشان گفتند و رسول خدا صلی الله علیه وآله ساکت شد.

    فرمود: پای گوسفند همراه با یک پیمانه گندم را غذا درست کن و درست کردم و آن را جمع کرد و هنگامی که خوردند و نوشیدند ، رسول خدا صلی الله علیه وآله در سخن پیش دستی کرد و فرمود: کدام یک از شما از جانب من قرضم را پرداخت می کند و جانشین من در خانواده ام می باشد ؟ گوید: ساکت شدند و عباس از ترس این که به مالش دسترسی پیدا کند ، ساکت شد. گوید: و من به خاطر سن عباس ساکت شدم. سپس بار دیگر فرمود و عباس ساکت شد و هنگامی که آن را دیدم ، گفتم: من ای رسول خدا صلی الله علیه وآله ! فرمود : تو .»[17]

    این روایت را ابن ابی حاتم در تفسیرش[18] با سند معتبر[19] نقل کرده است.

    {تصویر1} {تصویر2} {تصویر3}

    ضمن اینکه خود ابن ابی حاتم در مقدمه ی تفسیرش التزام داده است که تنها روایات معتبر را نقل کند.[20]

    اگر چه در ظاهر به نظر می رسد که این عبارت دال بر خلافت در میان اهل است، ولی به قرینه ی صدر و ذیل حدیث که درباره ی امر رسالت است، فهمیده می شود که خلافت آن حضرت نیز در شأن رسالت و در مورد همه ی مسلمین است.

    دوم: أخی و وصیی وخلیفتی فیکم فاسمعوا له وأطیعوا 

    سند یکم:

    «از علی بن ابیطالب علیهما السلام روایت شده است که فرمود: چون آیه ((و انذر عشیرتک الاقربین ؛ و خویشاوندان نزدیکت را هشدار بده)) بر رسول خدا صلی الله علیه وآله نازل گردید ، آن حضرت مرا طلبید و فرمود: ای علی، خدای بزرگ به من دستور داده که خویشاوندان نزدیکت را بیم ده ... سپس رسول خدا صلی الله علیه وآله آغاز سخن کرده و فرمود: ای فرزندان عبد المطلب! به خدا سوگند من در میان عرب جوانی را سراغ ندارم که برای قوم خود چیزی بهتر از آنچه من برای شما آورده ام آورده باشد، من برای شما خوبی دنیا و آخرت آورده ام و خدا به من دستور داده تا شما را بدان دعوت کنم. اینک کدامیک از شما است که مرا در این ماموریت کمک کند تا به پاداش آن، برادر من و وصی و جانشین من در میان شما باشد؟ در اینجا بود که آنها سرباز زده و من که از همه آنها کم سن و سال تر و کم دیدتر و شکم بزرگتر، و ساق پایم نازکتر از همه بود ، گفتم: ای پیامبر خدا! من کمک کار شما در این ماموریت خواهم بود. رسول خدا صلی الله علیه وآله (که چنان دید) گردنم را گرفت و فرمود: براستی که این است برادر و وصی و جانشین من در میان شما و شما از او شنوائی داشته باشید و پیروی اش کنید. و آن گروه برخاسته در حالی که می خندیدند ، به ابو طالب علیه السلام گفتند: تو را مامور کرد تا از پسرت شنوائی داشته باشی و از او اطاعت کنی.»

    این روایت را طبری در تاریخش نقل کرده است.[21]

    {تصویر1} {تصویر2} {تصویر3} {تصویر4}

    طبری همچنین در مسند علی علیه السلام نیز همین روایت را مختصرا چنین نقل کرده است:

    «ابن عباس از علی (علیه السلام) نقل می کند : پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند : ای فرزندان عبدالمطلب ! من برای شما خیر دنیا و آخرت را آورده ام و خداوند به من دستور داده است تا شما را به سوی او دعوت کنم ، پس کدامیک از شما مرا در این امر یاری می کند تا برادر ، وصی و خلیفه من در میان شما گردد؟

    (علی علیه السلام می فرماید:) آنها از قبول این سخن سر باز زدند و من گفتم : ای پیامبر خدا ! من شما را در این امر یاری خواهم نمود . پس پیامبر صلی الله علیه وآله دست بر گردن من نهاد و فرمود: این ، برادر، وصی و خلیفه من در میان شما می باشد ، پس حرف او را بشنوید و از او اطاعت نمایید.»[22]

    جالب است که همین محمد بن جریر طبری همین روایت را با همین سند در تفسیرش آورده، ولی در آن دست برده شده است و قسمت های مهمش (وصیی وخلیفتی)  را سانسور کرده اند، ولی شاهد بر مدعا ( فاسمعوا له وأطیعوا ) را باقی گذاشته اند ؛

    «حدثنا بن حمید قال ثنا جریر عن عمرو أنه کان یقرأ وأنذر عشیرتک الأقربین ورهطک المخلصین قال ثنا سلمة قال ثنی محمد بن إسحاق عن عبد الغفار بن القاسم عن المنهال بن عمرو عن عبد الله بن الحارث بن نوفل بن الحارث بن عبد المطلب عن عبد الله بن عباس عن علی بن أبی طالب لما نزلت هذه الآیة على رسول الله وأنذر عشیرتک الأقربین دعانی رسول الله ... فأیکم یؤازرنی على هذا الأمر على أن یکون أخی وکذ وکذا قال فأحجم القوم عنها جمیعا وقلت وإنی لأحدثهم سنا وأرمصهم عینا وأعظمهم بطنا وأخمشهم ساقا أنا یا نبی الله أکون وزیرک فأخذ برقبتی ثم قال إن هذا أخی وکذا وکذا فاسمعوا له وأطیعوا قال فقام القوم یضحکون ویقولون لأبی طالب قد أمرک أن تسمع لابنک وتطیع»[23]

    سند این روایت نیز معتبر است[24] و صراحتا خلافت منصوص امیرالمومنین علیه السلام را بیان می کند.

    سند دوم:

    «عباد بن عبد الله از علی بن ابی طالب علیه السلام نقل می کند که فرمود : هنگامی که ((و أنذر عشیرتک الأقربین)). شعراء: 214 نازل شد رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود : ای علی با پای گوسفند همراه با یک پیمانه گندم غذایی درست کن و پیاله ای دوغ آماده کن و پیاله به اندازه سیراب شدن یک نفر بود و انجام دادم پس رسول خدا ص به من فرمود: ای علی، بن هاشم را جمع کن و آن ها در آن زمان 40 یا 41 نفر بودند و رسول خدا صلی الله علیه وآله غذا را فراخواند و بین آن ها قرار داد و خوردند تا سیر شدند و بعضی از آن ها بودند که گوسفندی را با خورشتش می خوردند؛ سپس پیاله را گرفتند و خوردند تا سیراب شدند و اکثر آن ماند و یکی از آنان گفت: مثل امروز سحر ندیده بودیم.

    سپس پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: ای علی، با پای گوسفند همراه با یک پیمانه گندم غذایی درست کن و پیاله ای دوغ آماده کن و انجام دادم و آن ها را جمع کرد و مانند دفعه اول خوردند و نوشیدند و از آن زیاد ماند و یکی از آنان گفت: مانند امروز سحر ندیده بودیم. 

    حضرت برای بار سوم فرمود: ای علی، با پای گوسفند همراه با یک پیمانه گندم غذایی درست کن و پیاله ای دوغ آماده کن و انجام دادم. پس رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: ای علی، بنی هاشم را جمع کن و جمع کردم وخوردند و نوشیدند. رسول خدا صلی الله علیه وآله در سخن پیش دستی کرد و فرمود: کدام یک از شما از جانب من قرضم را پرداخت می کند و جانشین و وصی من می باشد؟ گوید: ساکت شدند و عباس از ترس این که به مالش دسترسی پیدا کند ساکت شد و  بار دیگر سخنش را تکرار کرد و عباس از ترس این که به مالش دسترسی پیدا کند ساکت شد و برای بار سوم تکرار کرد و من ...گفتم: من ای رسول خدا. فرمود: ای علی، تو هستی ای علی؛ تو هستی.»[25]

    این روایت را ابن عساکر[26] با سند حسن[27] نقل کرده است.

    {تصویر1} {تصویر2} {تصویر3}

    سند سوم:

    «براء بن عازب گفت: وقتى آیه: ((وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ)) نازل شد، پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرزندان عبد المطلب را جمع کرد و آنان در آن روز چهل مرد بودند ... آنگاه آنان را بیم داد و فرمود: اى فرزندان عبد المطلب ! همانا من از سوى خداوند، بیم دهنده و مژده دهنده‏ به شما هستم با چیزى که هیچ کس آن را نیاورده است و من دنیا و آخرت را براى شما آورده‏ام، پس تسلیم شوید و از من پیروى کنید تا هدایت شوید.

     کیست از شما که با من برادرى کند و وزیر من شود و ولىّ و وصىّ من پس از من و جانشین من در خاندانم باشد و قرض مرا ادا کند؟

    همه آنان ساکت شدند و پیامبر صلی الله علیه وآله این سخن را سه بار تکرار کرد و هر بار آنان ساکت بودند و على (علیه السلام) می فرمود: من .

    پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: تو. پس خویشاوندان بلند شدند و [در حالی که می خندیدند] به ابو طالب علیه السلام گفتند: از پسرت اطاعت کن که او را امیر تو کرد.»[28]

    {تصویر1} {تصویر2}

    سوم: أخی وصاحبی ووارثی ووزیری

    نسائی روایت می کند که مردی به امیرالمومنین علیه السلام عرض کرد:

    چگونه تو از پسر عمویتان (پیامبر صلی الله علیه وآله) ارث بردی، ولی از عمویتان نه ؟

    حضرت فرمود: زیرا در ماجرای یوم الدار، پیامبر صلی الله علیه وآله به میهمانان فرمود: چه کسی با من بیعت می کند تا برادر، همراه، وارث و وزیر من باشد؟ و فقط من جواب دادم؛ لذا پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: تو برادر ، همراه ، وارث و وزیر من هستی. اینطور شد که من از ایشان ارث بردم ولی عمویم نه.

    «ربیعۀ بن ناجد می گوید که مردی به علی علیه السلام گفت: ای امیرمؤمنان! چطور شد که از پسر عمویت ارث بردی، اما از از عمویت نه ؟ فرمود: رسول خدا صلی الله علیه وآله بنی عبدالمطلب را جمع کرد یا دعوت کرد و مقداری غذا برای آنان درست کرد و خوردند تا سیر شدند و غذا همانطور ماند ، گویا که دست نخورده بود. پس نوشیدنی درخواست کرد و نوشیدند تا سیراب شدند و نوشیدنی باقی ماند، گویا که دست نخورده یا نوشیده نشده بود.

    و فرمود: ای بنی عبد المطلب من برای شما بالخصوص و برای مردم بالعموم مبعوث شده ام ؛ از این نشانه دیدید آن چه دیدید، پس کدام یک از شما با من بیعت می کند به این عنوان که برادرم و همراهم و وارثم باشد؟ پس من ایستادم و من کوچکترین قوم بودم، پس فرمود: بنشین. سپس سه مرتبه فرمود و در هر سه مرتبه بلند می شدم و می فرمود: بنشین. تا این که در مرتبه سوم دستش را به دستم زد و گفت: تو برادر ، همراه ، وارث و وزیر من هستی و بدین ترتیب از پسر عمویم ارث بردم نه از عمویم.»[29]

    این روایت را نسائی نقل کرده و برنامه جوامع الکلم حکم به صحت سندش داده است.[30]

    {تصویر1} {تصویر2} {تصویر3}

    همین روایت را احمد بن حنبل و ضیاء مقدسی بدون الفاظ «ووارثی ووزیری» نقل کرده اند و محققین کتاب هایشان؛ یعنی وصی الله بن محمد عباس[31] و عبدالملک بن دهیش[32] حکم به صحت سندشان کرده اند.

    عبارت «وارثی و وزیری» در بعضی چاپ های کتاب خصائص امیرالمومنین علیه السلام تألیف نسائی نیز آمده است.[33]

    جمله ی «ثم قال أنت أخی وصاحبی ووارثی ووزیری» در چاپ های جدید و نیز برنامه ی جوامع الکلم حذف شده است و حتی در کتاب خصائص نسائی با تحقیق حوینی که در سال 1405 هـ چاپ شده است نیز این جمله وجود ندارد !!

    اما تعدادی از علمای اهل سنت به وجود آن در سنن نسایی تصریح کرده اند:

    1. بنیل بن منصور بن یعقوب البصاره:

    «زاد النسائی: ووزیری . وزاد فی آخر الحدیث: ثم قال أنت أخی وصاحبی ووارثی ووزیری.»[34]

    2. بشیر علی عمر:

    «ثم قال: "أنت أخی وصاحبی ووارثی ووزیری"، فبذلک ورثت ابنَ عمی دون عمی وهذا لفظ النسائی وابن جریر»[35]

    3. مرکز فتوای اسلام وب:

    در استفتائی که از سایت اسلام وب (سازنده ی برنامه جوامع الکلم) شده است نیز تصریح شده که این لفظ در حدیث نسائی آمده است.[36]

     

    [[1]] ثنا محمد بن المثنى حدثنا یحیى بن حماد عن أبی عوانة عن یحیى ابن سلیم أبی بلج عن عمرو بن میمون عن ابن عباس قال قال رسول الله nلعلی أنت منی بمنزلة هارون من موسى إلا أنک لست نبیا إنه لا ینبغی أن أذهب إلا وأنت خلیفتی فی کل مؤمن من بعدی

    [[2]] السنة لابن أبی عاصم  ج 2   ص 565 ح 1188 حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده حسن رجاله ثقات عدا یحیى بن سلیم الفزاری وهو صدوق حسن الحدیث

    [[3]] السنة لابن أبی عاصم ومعها ظلال الجنة للألبانی ، ج 2 ص 565 ح 1188 سایت شامله ؛ قال الألبانی : إسناده حسن

    [[4]] السنة لابن ابی عاصم با تحقیق باسم بن فیصل الجوابره - ج 1 ص 799-800 ح 1222 (پی دی اف) قال المحقق: إسناده حسن

    [[5]] حدثنا عبد الله قال حدثنی أبی حدثنا اسود بن عامر نا شریک عن الرکین عن القاسم بن حسان عن زید بن ثابت قال قال رسول الله nإنی تارک فیکم خلیفتین کتاب الله حبل ممدود ما بین السماء والأرض أو ما بین السماء والأرض وعترتی أهل بیتی وانهما لن یتفرقا حتى یردا علی الحوض

    [[6]] مجمع الزوائد  ج 9   ص 163 قال الهیثمی: رواه أحمد وإسناده جید

    [[7]] فضائل الصحابة لابن حنبل  ص 747 ح 1032 مجموع دو جلد ، قال وصی الله بن محمد عباس : إسناده حسن لغیره

    [[8]] مجمع الزوائد  ج 1   ص 170 قال الهیثمی: رواه الطبرانی فی الکبیر ورجاله ثقات

    [[9]] اتحاف الخیرة ، ج 6 ص 329 ح 5950 سایت شامله قال الحافظ البوصیری : هذا إسناد رواته ثقات / بر مبنای

    [[10]] صحیح الجامع الصغیر وزیادته ، ج 1 ص 482 ح 2457 قال الألبانی: صحیح

    [[11]] شعراء: 214

    [[12]] حدثنا عبد الله حدثنی أبی ثنا أسود بن عامر ثنا شریک عن الأعمش عن المنهال عن عباد بن عبد الله الأسدی عن على رضی الله عنه قال لما نزلت هذه الآیة ( وأنذر عشیرتک الأقربین ) قال جمع النبی nمن أهل بیته فاجتمع ثلاثون فأکلوا وشربوا قال فقال لهم من یضمن عنی دینی ومواعیدی ویکون معی فی الجنة ویکون خلیفتی من أهلی فقال رجل لم یسمه شریک یا رسول الله أنت کنت بحرا من یقوم بهذا قال ثم قال الآخر قال فعرض ذلک على أهل بیته فقال علی رضی الله عنه انا

    [[13]] مسند احمد بن حنبل ، ج 1 ص 545 ح 883 پی دی اف؛ قال احمد محمد شاکر: إسناده حسن

    [[14]] مجمع الزوائد  ج 9   ص 113 قال الهیثمی: رواه أحمد وإسناده جید

    [[15]] در السحابة ، ص 213 ح 72 قال الشوکانی : وأخرج احمد بإسناد جید

    [[16]] تهذیب الآثار مسند علی   ج 3 ص 60-61 قال محمود محمد شاکر : وهذا خبر عندنا صحیح سنده

    [[17]] حدثنا أبی ، ثنا الحسین بن عیسى بن میسرة الحارثی ، ثنا عبد الله بن عبد القدوس ، ثنا الاعمش بن عمرو ، عن عبد الله بن الحارث قال : قال علی : لما نزلت هذه الایة وانذر عشیرتک الاقربین قال لی رسول الله - n- اصنع لی رجل شاة بصاع من طعام وعندنا اناءا یکون فیه لبنا فقال لی : املاه لبنا ، قال : ففعلت ثم قال لی ، ادع بنی هاشم قال : فدعوتهم وانهم یومئذ لاربعین رجل أو اربعین ورجل ، قال : وفیهم عشرة کلهم یاکل الجذعة بادامها قال : فلما اتوا بالقصعة قال : اخذ رسول الله - n- من ذروتها ثم قال لهم : کلوا فاکلوا حتى شبعوا وهی کهیئتها لم یرزئوا منها الا یسیرا قال : ثم اتیتهم بالاناء فشربوا حتى رووا قال : وفضل فضل ، فلما فراغوا اراد رسول الله - n- ان یتکلم فبدروه بالکلام ، فقالوا : ما راینا کالیوم فی السحر قال : فسکت رسول الله - n- ثم قال لی : اصنع لی رجل شاة بصاع من طعام قال : فدعاهم فلما اکلوا وشربوا قال : فبدروه ثم قالوا : مثل مقالتهم الاولى قال : فسکت رسول الله nقال : اصنع لی رجل شاة بصاع من طعام فصنعت ، قال : فجمعهم فلما اکلوا وشربوا بدرهم رسول الله - n- الکلام ، فقال : ایکم یقضی ، عنی دینی ، ویکون خلیفتی فی اهلی ؟ قال : فسکتوا وسکت العباس خشیة ان یحیط ذلک بماله قال : وسکت انا لسن العباس ثم قالها مرة اخرى فسکت العباس فلما رایت ذلک ، قلت : انا یا رسول الله فقال : انت.

    [[18]] تفسیر ابن أبی حاتم  ج 9   ص 2826 ح 16015

    [[19]] طبق برنامه ی جوامع الکلم ، تمام رجال سند این روایت ، ثقه یا صدوق حسن الحدیث هستند بجز عبد الله بن عبد القدوس  که علمایی مثل ابن حبان ، ترمذی و بخاری توثیقش کرده اند. تهذیب التهذیب  ج 5   ص 265

     لذا ابن حجر عسقلانی در جمع بندی احوال این راوی ، او را صدوق دانسته است .

     تقریب التهذیب  ج 1   ص 312 رقم  3446«عبد الله بن عبد القدوس التمیمی السعدی الکوفی صدوق رمی بالرفض وکان أیضا یخطىء من التاسعة خت ت»

    [[20]] تفسیر ابن أبی حاتم  ج 1   ص 1 «سالنی جماعة من اخوانی اخراج تفسیر القران مختصرا باصح الاسانید ... فتحریت اخراج ذلک باصح الاخبار اسنادا ، واشبهها متنا ، فاذا وجدت التفسیر عن رسول الله n- لم اذکر معه احدا من الصحابة ممن اتى بمثل ذلک ، واذا وجدته عن الصحابة فان کانوا متفقین ذکرته عن اعلاهم درجة باصح الاسانید ، وسمیت موافقیهم بحذف الاسناد.» ترجمه: «گروهی از برادرانم از من تألیف تفسیر قرآن به صورت مختصر با صحیح ترین اسناد را خواستند ... پس من ، صحیح ترین اخبار را از جهت سند و متن انتخاب کردم. پس اگر از رسول خدا صلی الله علیه و آله سخنی در تفسیر دیدم و صحابه نیز سخنی داشته‌اند، سخن پیامبر (ص) را ترجیح دادم و اگر از صحابه سخنی در تفسیر نقل کردم، صحیح‌ترین آن را از جهت رتبه و درجه نقل کردم و نام موافقان آن را با حذف سند آورده‌ام.»

    [[21]] تاریخ الطبری  ج 1   ص 542-543  حدثنا ابن حمید قال حدثنا سلمة قال حدثنی محمد بن إسحاق عن عبد الغفار بن القاسم عن المنهال بن عمرو عن عبدالله بن الحارث بن نوفل بن الحارث بن عبدالمطلب عن عبدالله بن عباس عن علی بن أبی طالب قال لما نزلت هذه الآیة على رسول الله وأنذر عشیرتک الأقربین دعانی رسول الله فقال لی یا علی إن الله أمرنی أن أنذر عشیرتی الأقربین ... ثم تکلم رسول الله فقال یا بنی عبد المطلب إنی والله ما أعلم شابا فی العرب جاء قومه بأفضل مما قد جئتکم به إنی قد جئتکم بخیر الدنیا والاخرة وقد أمرنی الله تعالى أدعوکم إلیه فأیکم یؤازرنی على هذا الأمر على أن یکون أخی ووصیی وخلیفتی فیکم قال فأحجم القوم عنها جمیعا وقلت وإنی لأحدثهم سنا وأرمصهم عینا وأعظمهم بطنا وأحمشهم ساقا أنا یا نبی الله أکون وزیرک علیه فأخذ برقبتی ثم قال إن هذا أخی ووصی وخلیفتی فیکم فاسمعو له وأطیعوا قال فقام القوم یضحکون ویقولون لأبی طالب قد أمرک أن تسمع لابنک وتطیع

    [[22]] تهذیب الاثار مسند علی للطبری ج 3   ص 62 حدثنا ابن حمید قال حدثنا سلمة بن الفضل قال حدثنی محمد بن إسحاق عن عبد الغفار بن القاسم عن المنهال بن عمرو عن عبد الله ابن الحارث ابن نوفل بن الحارث بن عبد المطلب عن عبد الله بن عباس عن علی ابن أبی طالب قال قال رسول الله nیا بنی عبد المطلب إنی قد جئتکم بخیر الدنیا والآخرة وقد أمرنی الله أن أدعوکم إلیه فأیکم یؤازرنی على هذا الأمر على أن یکون أخی ووصیی وخلیفتی فیکم قال فأحجم القوم عنها جمیعا وقلت أنا یا نبی الله أکون وزیرک علیه فأخذ برقبتی وقال هذا أخی ووصیی وخلیفتی فیکم فاسمعوا له وأطیعوا

    [[23]] تفسیر الطبری  ج 19   ص 121-122

    [[24]] بررسی سند روایت:

    محمد بن حمید التمیمی: وثاقتش را در ادامه ذکر می کنیم

    سلمة بن الفضل الأنصاری: صدوق / ابن إسحاق القرشی: صدوق

    عبد الغفار بن القاسم النجاری: در مورد وثاقتش در ادامه صحبت خواهیم کرد

    المنهال بن عمرو الأسدی: ثقة / عبد الله بن الحارث الهاشمی: ثقة

    عبد الله بن العباس القرشی: صحابی / علی بن أبی طالب الهاشمی: صحابی

    طبق برنامه ی جوامع الکلم، اشکال سند این روایت متوجه ابن حمید و عبد الغفار بن القاسم است و به هر دو درجه ی متروک الحدیث داده شده است، ولی هر دو توثیق دارند ؛

    توثیق محمد بن حمید الرازی

    جمال الدین مِزّی در شرح حال او می نویسد:

     «روى عنه : أبو داود ، والترمذی ، وابن ماجة ... وقال عبد الله بن أحمد بن حنبل : سمعت أبی یقول : لا یزال بالری علم مادام محمد بن حمید حیا. قال عبد الله : حیث قدم علینا محمد بن حمید کان أبی بالعکسر . فلما خرج قدم أبی وجعل أصحابه یسألونه عن ابن حمید ، فقال لی : ما لهؤلاء یسألونی عن ابن حمید . قلت : قدم هاهنا فحدثهم بأحادیث لا یعرفونها . قال لی : کتبت عنه ؟ قلت : نعم کتبت عنه جزءا . قال : اعرض علی ، فعرضتها علیه ، فقال : أما حدیثه عن ابن المبارک وجریر فهو صحیح ، وأما حدیثه عن أهل الری فهو أعلم. وقال أبو قریش محمد بن جمعة بن خلف الحافظ : قلت لمحمد بن یحیى الذهلی : ما تقول فی محمد بن حمید ؟ قال : ألا ترانی هو ذا أحدث عنه. قال : وکنت فی مجلس أبی بکر الصاغانی محمد بن إسحاق ، فقال : حدثنا محمد بن حمید. فقلت : تحدث عن ابن حمید ؟ فقال : ومالی لا أحدث عنه وقد حدث عنه أحمد بن حنبل ویحیى بن معین . وقال أبو بکر بن أبی خیثمة : سئل یحیى بن معین عن محمد بن حمید الرازی فقال : ثقة لیس به بأس ، رازی کیس. وقال علی بن الحسین بن الجنید الرازی : سمعت یحیى ابن معین یقول : ابن حمید ثقة ، وهذه الاحادیث التی یحدث بها لیس هو من قبله ، إنما هو من قبل الشیوخ الذین یحدث عنهم. وقال أبو العباس بن سعید : سمعت جعفر بن أبی عثمان الطیالسی یقول : ابن حمید ثقة ، کتب عنه یحیى وروى عنه من یقول فیه هو أکبر منهم. وقال یحیى بن أحمد بن زیاد : ذکر محمد بن حمید عند یحیى بن معین فقال : لیس به بأس.»

     ترجمه: «ابو داود ، ترمذی ، ابن ماجه و... از او روایت نقل کرده اند . عبد الله بن احمد بن حنبل گفت: از پدرم شنیدم که می گفت: مادامی که محمد بن حمید زنده بود ، علم نیز در ری زنده بود . عبد الله می گوید: هنگامی که محمد بن حمید به نزد ما آمد ، پدرم در لشکر بود و هنگامی آمد که او رفته بود و دید که اصحابش درباره ی ابن حمید از او سؤال می کنند ، پس به من گفت: این ها چرا درباره ی ابن حمید سؤال می کنند؟ گفتم: او اینجا آمد و برای آنها احادیثی را نقل کرد که نمی شناختند . پدرم به من گفت: آیا از او حدیث نوشتی؟ گفتم: آری ، یک جلد از او حدیث نوشتم. گفت: بر من عرضه کن و من چنین کردم. پس گفت: حدیثش از ابن مبارک و جریر صحیح است ، اما حدیثش از اهل ری را خودش داناتر است.

    و حافظ ابوقریش گفت: به محمد بن یحیی الذهلی گفتم: در مورد محمد بن حمید چه می گویی؟ گفت: آیا مرا نمی بینی که دارم از او حدیث نقل می کنم؟! گفت: در مجلس ابوبکر صاغانی محمد بن اسحاق بودم که گفت: حدیث کرد ما را محمد بن حمید . پس من گفتم: آیا از ابن حمید حدیث نقل می کنی؟ وی گفت: چرا از او حدیث نقل نکنم در حالی که احمد بن حنبل و یحیی بن معین از او حدیث نقل کرده اند .

    و ابوبکر بن ابی خیثمه گفته است: از یحیی بن معین درباره ی محمد بن حمید رازی سؤال شد ، پس گفت: ثقه است و اشکالی بر وی نیست ، رازی و دانا است. و علی بن حسین بن جنید رازی گفته است: از یحیی بن معین شنیدم که می گفت: ابن حمید ثقه است ، و این احادیث جعلی که نقل کرده است ، از جانب خودش نیست بلکه از جانب شیوخش است که او از آنها نقل کرده است.

    و ابو العباس بن سعید گفت: از جعفر بن ابی عثمان طیالسی شنیدم که می گفت: ابن حمید ثقه است و یحیی از او نوشته و از او روایت کرده که می گوید : او از آن ها بزرگ تر بوده است . و یحیی بن احمد بن زیاد گفته است: در نزد یحیی بن معین از محمد بن حمید یاد شد ؛ پس گفت: اشکالی به او نیست.»

     تهذیب الکمال  ج 25   ص 99-102 رقم 5167

    طبق نقل ابن حجر ، یحیی بن معین ، ابن حمید را در حد و اندازه های ابن ابی شیبه می دانسته است؛

    «وقال فضلک الرازی سألت بن معین عن محمد بن حمید الرازی فقال ثقة وسألته عن عثمان بن أبی شیبة فقال ثقة فقلت من أحب إلیک بن حمید أو عثمان فقال ثقتین امینین مأمونین.»  ترجمه: «فضلک رازی گفت: از یحیی بن معین درباره ی محمد بن حمید رازی پرسیدم ، گفت: ثقه است. و از او درباره ی عثمان بن ابی شیبه نیز پرسیدم ، گفت: ثقه است . گفتم: چه کسی در نزد تو دوست داشتنی تر است ؟ ابن حمید یا عثمان ؟ گفت: هر دو ثقه ، امین و مأمون هستند.» تهذیب التهذیب  ج 7   ص 136

    ابو عیسی ترمذی چندین حدیث از او نقل کرده و آن را معتبر دانسته است ؛

    «حدثنا محمد بن حمید الرازی حدثنا ... عن أم سلمة قالت کان أحب الثیاب إلى النبی nالقمیص قال أبو عیسى هذا حدیث حسن غریب.» سنن الترمذی  ج 4   ص 237 ح 1762

    هیثمی نیز به وثاقت ابن حمید تصریح کرده است ؛

    «وفی إسناد البزار محمد بن حمید الرازی وهو ثقة وفیه خلاف وبقیة رجاله وثقوا.» ترجمه: «و در إسناد بزار ، محمد بن حمید رازی وجود دارد که ثقه است و در موردش اختلاف شده است و بقیه ی رجالش توثیق شده اند.» مجمع الزوائد  ج 9   ص 290

    احمد محمد شاکر در تحقیق تفسیر طبری ، او را در چند جا توثیق کرده است :

    «فإن ابن حمید - شیخ الطبری - هو: محمد بن حمید الرازی، سبق توثیقه: 2028، 2253 .» تفسیر الطبری جامع البیان ت شاکر ، ج 3 ص 485 ح 2918

    توثیق عبد الغفار بن القاسم

    شعبه که شاگردش بود ، ستایشش کرده و گفته است: حافظ تر از او کسی را ندیدم و به علم و رجال عنایت داشت؛ ابن عدی گفته است: احادیث صالحی دارد و ابن عقده نیز ستایشش کرده، به طوری که از حدش گذرانده بود.

    اما چون احادیثی مانند بلایای عثمان نقل می کرد که به مذاق علمای اهل سنت خوش نمی آمد، حدیث او را ترک و تضعیفش کردند، به طوری که احمد بن حنبل نیز تصریح کرده است که تضعیف او از جهت اعتقاد او بود نه به جهت حدیثش .

    «عبد الغفار بن القاسم أبو مریم الأنصاری کوفی ... حدثنا عبد الله بن أحمد ... قال وسمعت أبی یقول کان أبو عبیدة إذا حدثنا عن أبى مریم یصیح الناس یقولون لا نریده. قال أبو عبد الله ذکر أبو عبیدة فی تصنیفه عن أبی مریم فکانوا یضجون إذا قال أبو مریم وتبسم أبو عبد الله قلت لأبی عبد الله أبو مریم من أین جاء ضعفه من قبل رأیه أو من قبل حدیثه قال من قبل رأیه ثم قال وقد حدث ببلایا فی عثمان أحادیث سوء . وبلغنی عن أبى داود السجستانی أنه قال قلت لأحمد بن حنبل عمیر بن سعید قال لا أعلم به بأسا فقلت له فإن أبا مریم قال یسلنى عن عمیر الکذاب قال وکان أبو مریم عالما بالمشایخ فقال أحمد حتى یکون أبو مریم ثقة کان یحدث بلایا فی عثمان وکان یشرب حتى یبول فی ثیابه.» ترجمه: «ابو عبد الله گفت: ابو عبیده در تصنیفش از ابو مریم یاد کرد ؛ پس مردم ضجه می زدند هنگامی که گفت: ابو مریم و ابو عبد الله تبسم کرد. به ابو عبد الله گفتم: ضعف او از کجا آمده است؟ از جانب اعتقادش یا از جهت حدیثش ؟ گفت: از جهت اعتقادش ؛ سپس گفت: او احادیث بدی در مورد بلایای عثمان نقل کرده است. و از ابو داود سجستانی به من خبر رسید که او گفت: به احمد بن حنبل گفتم: عمیر بن سعید؟ گفت: اشکالی در او نمی دانم . پس به او گفتم: ابو مریم گفت: در رابطه با عمیر دروغگو از من سوال می کرد. گفت: ابو مریم عالم به مشایخ است. پس احمد گفت: حتی ابو مریم ثقه می شود؛ در مورد بلایای عثمان حدیث می کرد و آنقدر می نوشید تا اینکه در لباسش بول می کرد.»  ضعفاء العقیلی  ج 3   ص 100 رقم 1075

    «وأما أبو مریم فاسمه عبد الغفار وکان لشعبة فیه رأی وتعلم منه زعموا توقیف الرجال ثم ظهر منه رأی ردیء فی الرفض فترک حدیثه وسمعت أحمد بن محمد بن سعید [ابن عقده] یثنی على أبی مریم ویطریه وتجاوز الحد فی مدحه حتى قال لو انتشر علم أبی مریم وخرج حدیثه لم یحتج الناس إلى شعبة وابن سعید حیث مال هذا المیل الشدید إنما کان لإفراطه فی التشیع ولعبد الغفار بن القاسم أحادیث صالحة وفی حدیثه ما لا یتابع علیه وکان غالیا فی التشیع وقد روى عنه شعبة حدیثین ویکتب حدیثه مع ضعفه.»  ترجمه: «و اما ابو مریم اسمش عبد الغفار بود و شعبه در مورد او اعتقادی داشت و از او حدیث یاد گرفت ؛ گمان کردند که رجال را توقیف کرده است ؛ سپس از او اعتقاد ردی در رفض ظاهر گشت ؛ پس حدیثش را ترک کرد و از ابن عقده شنیدم که ابو مریم را ستایش می کرد و در مدحش از حد تجاوز کرد تا اینکه گفت: اگر علم ابو مریم منتشر شود و حدیثش نقل شود ، مردم به شعبه احتجاج نمی کنند و این میل شدید ابن سعید (ابن عقده) به ابو مریم تنها به خاطر افراطش در تشیع است. و برای عبد الغفار بن قاسم احادیث صالحی است و در حدیثش چیزهایی است که تبعیت نمی شود و او غالی در تشیع بود و شعبه دو حدیث از او روایت کرده است و حدیثش با وجود ضعفش نوشته می شود.» الکامل فی ضعفاء الرجال  ج 5   ص 327 رقم 1479

    «وقال شعبة لم ار احفظ منه قال أبو داود وغلط فی امره شعبة وقال الدارقطنی متروک وهو شیخ شعبة اثنى علیه شعبة.»  ترجمه: «شعبه گفت: باحافظه تر از او کسی را ندیدم و شعبه در مورد او دچار اشتباه شد و دارقطنی گفته : او متروک است و او شیخ شعبه است و شعبه او را ستوده است.» لسان المیزان  ج 4   ص 42

     

    [[25]] أخبرنا أبو البرکات عمر بن إبراهیم الزیدی العلوی بالکوفة ، أنا أبو الفرج محمد بن أحمد بن علان الشاهد ، أنا محمد بن جعفر بن محمد بن الحسین ، أنا أبو عبد الله محمد بن القاسم بن زکریا المحاربی ، نا عباد بن یعقوب ، نا عبد الله بن عبد القدوس ، عن الأعمش ، عن المنهال بن عمرو ، عن عباد بن عبد الله ، عن علی بن أبی طالب ، قال : لما نزلت : وأنذر عشیرتک الأقربین سورة الشعراء آیة 214 قال رسول الله n: " یا علی اصنع لی رجل شاة بصاع من طعام ، وأعد قعبا من لبن " ، وکان القعب قدر ری رجل ، قال : ففعلت ، فقال لی رسول الله n: " یا علی اجمع بنی هاشم " وهم یومئذ أربعون رجلا ـ أو أربعون غیر رجل ـ فدعا رسول الله nبالطعام فوضعه بینهم فأکلوا حتى شبعوا ، وإن منهم لمن یأکل الجذعة بإدامها ، ثم تناولوا القدح فشربوا حتى رووا وبقی فیه عامته ، فقال بعضهم : ما رأینا کالیوم فی السحر ـ یرون أنه أبو لهب ـ . ثم قال : " یا علی اصنع رجل شاة بصاع من طعام ، وأعد بقعب من لبن " ، قال : ففعلت ، فجمعهم فأکلوا مثل ما أکلوا بالمرة الأولى ، وشربوا مثل المرة الأولى ، وفضل منه ما فضل المرة الأولى ، فقال بعضهم : ما رأینا کالیوم فی السحر ، فقال الثالثة : " اصنع رجل شاة بصاع من طعام ، وأعد بقعب من لبن " ، ففعلت ، فقال : " اجمع بنی هاشم " فجمعتهم فأکلوا وشربوا فنذرهم رسول الله nبالکلام ، فقال : " أیکم یقضی دینی ویکون خلیفتی ، ووصیی من بعدی ؟ " ، قال : فسکت العباس مخافة أن یحیط ذلک بماله ، فأعاد رسول الله nالکلام ، فسکت القوم ، وسکت العباس مخافة إن یحیط ذلک بماله ، فأعاد رسول الله nالکلام الثالثة ، قال : وإنی یومئذ لأسوؤهم هیئة إنی یومئذ لأحمش الساقین ، أعمش العینین ، ضخم البطن ، فقلت : أنا یا رسول الله ، قال :  أنت یا علی أنت یا علی

    [[26]] تاریخ مدینة دمشق  ج 42   ص 47 ( ح 43750 )

    [[27]] بررسی سند روایت:

    عمر بن إبراهیم العلوی: صدوق حسن الحدیث / محمد بن أحمد بن الخازن: صدوق حسن الحدیث / محمد بن جعفر التمیمی: ثقة

    محمد بن القاسم المحاربی ؛ عباد بن یعقوب الرواجنی و عبد الله بن عبد القدوس التمیمی: توثیقشان در ادامه می آید

    سلیمان بن مهران الأعمش: ثقة / المنهال بن عمرو الأسدی: ثقة / عباد بن عبد الله القرشی: ثقة

    طبق برنامه ی جوامع الکلم ، تمام رجال سند این روایت مورد اعتمادند بجز محمد بن القاسم بن زکریا المحاربی ، عباد بن یعقوب و عبد الله بن عبد القدوس .

    توثیق عبد الله بن عبد القدوس :

    او را علمایی مثل ابن حبان ، ترمذی و بخاری توثیق کرده اند. تهذیب التهذیب  ج 5   ص 265

     لذا ابن حجر عسقلانی در جمع بندی احوال این راوی ، او را صدوق دانسته است ؛

     «عبد الله بن عبد القدوس التمیمی السعدی الکوفی صدوق رمی بالرفض وکان أیضا یخطىء من التاسعة خت ت» تقریب التهذیب  ج 1   ص 312 رقم  3446

    توثیق عباد بن یعقوب:

    علمای اهل سنت به وثاقت ، راستگویی و قوی الحدیث بودن او شهادت داده اند ، اما احادیثش را به خاطر اختلاف عقیده ترک کرده اند که در اینجا به ذکر نظر دو تن از استوانه های علم رجال اهل سنت یعنی ذهبی و ابن حجر عسقلانی بسنده می کنیم ؛

    شمس الدین ذهبی نام او را در زمره ی اشخاص ثقه ای آورده که در موردشان سخن ها گفته شده است ؛

    «عباد بن یعقوب الرواجنی خ صدوق فی الحدیث رافضی جلد.» ذکر من تکلم فیه وهو موثق  ج 1   ص 106 رقم 176

    ابن حجر عسقلانی نیز او را راستگو دانسته و اضافه کرده است که ابن حبان زیاده روی کرده و او را مستحق ترک دانسته است ؛

    «عباد بن یعقوب الرواجنی بتخفیف الواو وبالجیم المکسورة والنون الخفیفة أبو سعید الکوفی صدوق رافضی حدیثه فی البخاری مقرون بالغ بن حبان فقال یستحق الترک من العاشرة مات سنة خمسین خ ت ق.» تقریب التهذیب  ج 1   ص 291 رقم 3153

    توثیق محمد بن القاسم بن زکریا المحاربی :

    ابو الحسن دارقطنی او را ثقه دانسته و از این رو ، سند روایتش را صحیح دانسته است:

    «ثنا محمد بن القاسم بن زکریا حدثنا أبو کریب ثنا بن إدریس عن عاصم بن کلیب بهذا وقال فکبر ورفع یدیه فلما رکع طبق یدیه بین رکبتیه فبلغ ذلک سعدا فقال صدق أخی کنا نفعل هذا ثم أمرنا بهذا ووضع الکفین على الرکبتین هذا إسناد ثابت صحیح.» سنن الدارقطنی  ج 1   ص 339

    شمس الدین ذهبی درباره ی او می گوید :

    «المحاربی الشیخ المحدث المعمر ... قال ابن حماد الحافظ توفی فی صفر سنة ست وعشرین وثلاث مئة قال ما رؤی له أصل قط.» ترجمه: «محاربی : شیخ و محدث سالخورده بود ... ابن حماد گفته است : آنچه او روایت کرده است، قطعا اصل و ریشه ای دارند.» سیر أعلام النبلاء  ج 15   ص 73

    [[28]] تفسیر الثعلبی  ج 7   ص 182 أخبرنی الحسین بن محمد بن الحسین قال : حدثنا موسى بن محمد بن علی بن عبد الله قال : حدثنا الحسن بن علی بن شبیب المعمر قال : حدثنی عباد بن یعقوب قال : حدثنا علی بن هاشم عن صباح بن یحیى المزنی عن زکریا بن میسرة عن أبی إسحاق عن البراء قال : لما نزلت ( وأنذر عشیرتک الأقربین ) جمع رسول الله nبنی عبد المطلب وهم یومئذ أربعون رجلا ... ثم أنذرهم رسول الله nفقال : ( یا بنی عبد المطلب إنی أنا النذیر إلیکم من الله سبحانه والبشیر لما یجیء به أحد منکم ، جئتکم بالدنیا والآخرة فأسلموا وأطیعونی تهتدوا ، ومن یواخینی ویؤازرنی ویکون ولیی ووصیی بعدی ، وخلیفتی فی أهلی ویقضی دینی ؟ فسکت القوم ، وأعاد ذلک ثلاثا کل ذلک یسکت القوم ، ویقول علی : أنا فقال : ( أنت ) فقام القوم وهم یقولون لأبی طالب : أطع ابنک فقد أمر علیک

    [[29]] أخبرنا الفضل بن سهل قال حدثنی عفان بن مسلم قال حدثنا أبو عوانة عن عثمان بن المغیرة عن أبی صادق عن ربیعة بن ناجد أن رجلا قال لعلی یا أمیر المؤمنین لم ورثت بن عمک دون عمک قال جمع رسول الله nأو قال دعا رسول الله nبنی عبد المطلب فصنع لهم مدا من طعام قال فأکلوا حتى شبعوا وبقی الطعام کما هو کأنه لم یمس ثم دعا بغمر فشربوا حتى رووا وبقی الشراب کأنه لم یمس أو لم یشرب فقال یا بنی عبد المطلب إنی بعثت إلیکم بخاصة وإلى الناس بعامة وقد رأیتم من هذه الآیة ما قد رأیتم فأیکم یبایعنی على أن یکون أخی وصاحبی ووارثی فلم یقم إلیه أحد فقمت إلیه وکنت أصغر القوم فقال اجلس ثم قال ثلاث مرات کل ذلک أقوم إلیه فیقول اجلس حتى کان فی الثالثة ضرب بیده على یدی ثم قال أنت أخی وصاحبی ووارثی ووزیری فبذلک ورثت بن عمی دون عمی

    [[30]] سنن النسائی الکبرى  ج 5   ص 125 دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 - 1991 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. عبد الغفار سلیمان البنداری , سید کسروی حسن / حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده متصل ، رجاله ثقات

    [[31]] فضائل الصحابة لابن حنبل  ج 2   ص 712 ح 1220 قال وصی الله بن محمد عباس: إسناده صحیح

    [[32]] الأحادیث المختارة  ج 2   ص 71-72 ح 448 قال عبد الملک بن دهیش: إسناده صحیح

    [[33]] خصائص علی للنسائی  ج 1   ص 83-84 ح 66 دار النشر : مکتبة المعلا - الکویت - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : أحمد میرین البلوشی؛ أخبرنا الفضل بن سهل قال حدثنا عفان بن مسلم قال حدثنا أبو عوانة عن عثمان بن المغیرة عن أبی صادق عن ربیعة بن ناجد أن رجلا قال لعلی یا أمیر المؤمنین لم ورثت ابن عمک دون عمک ... فأیکم یبایعنی على أن یکون أخی وصاحبی ووارثی ووزیری  ... ثم قال أنت أخی وصاحبی ووریثی ووزیری فبذلک ورثت ابن عمی دون عمی

    [[34]] انیس الساری فی تخریج احادیث فتح الباری ص 4587 سایت شامله ؛ مؤسسة الریان - بیروت ، الطبعة الأولی ، 1426 هـ - 2005 م

    [[35]] منهج الإمام أحمد فی إعلال الأحادیث ، ج 1 ص 565 سایت شامله

    [[36]] رقم الفتوى: 40089 ؛ الخمیس 19 رمضان 1424 - 13-11-2003 فالحدیث رواه النسائی فی السنن الکبرى عن علی بن أبی طالب، وفیه: فأیکم یبایعنی على أن یکون أخی وصاحبی ووارثی، فلم یقم إلیه أحد، فقمت إلیه وکنت أصغر القوم، فقال: اجلس، ثم قال ثلاث مرات، کل ذلک أقوم إلیه، فیقول: اجلس، حتى کان فی الثالثة، ضرب بیده على یدی، ثم قال: أنت أخی وصاحبی ووارثی ووزیری

    • حسین قربانی

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی