پایگاه تحقیقاتی وصایت

وبلاگ رسمی حسین قربانی دامنابی
پایگاه تحقیقاتی وصایت

جهت دانلود کتب، روی تصاویر کلیک راست کنید و سپس گزینه ی open link را بزنید.

  • ((مجموعه آثار حسین قربانی دامنابی))
  • طبقه بندی موضوعی

    مهر بطلان قرآن بر افسانه عدالت صحابه

    حسین قربانی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۰، ۱۲:۲۰ ب.ظ

    بر خلاف تصور عامه، خداوند در بسیاری از آیات قرآن، صحابه را نکوهش کرده و مهر بطلان بر تئوری عدالت صحابه زده است که به چند مورد اشاره می کنیم.

    فهرست:

    1. صحابه ای که در قلبشان مرض بود
    2. صحابه ای که منافق بودند
    3. صحابه ای که فاسق بودند
    4. صحابه ای که ایمان واقعی نداشتند
    5. صحابه ای که پیامبر (ص) را اذیت کردند
    6. صحابه ای که با پیامبر (ص) جدال می کردند
    7. صحابه ای که به دنیا دل بسته بودند
    8. صحابه ای که اهل فحشا بودند
    9. صحابه ای که مرتد شدند
    10. صحابه ای که می خواستند پیامبر (ص) را ترور کنند

    1. صحابه ای که در قلبشان مرض بود

    قرآن در سوره ی مکی مدّثّر می فرماید:

    ((وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِکةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کفَرُوا لِیسْتَیقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ وَیزْدَادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیمَانًا وَلَا یرْتَابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِیقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْکافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا کذَلِک یضِلُّ اللَّهُ مَنْ یشَاءُ وَیهْدِی مَنْ یشَاءُ وَمَا یعْلَمُ جُنُودَ رَبِّک إِلَّا هُوَ وَمَا هِی إِلَّا ذِکرَى لِلْبَشَرِ.))

    «مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار دادیم، و تعداد آنها را جز برای آزمایش کافران معین نکردیم تا اهل کتاب [= یهود و نصاری] یقین پیدا کنند و بر ایمان مؤمنان بیفزاید، و اهل کتاب و مؤمنان (در حقّانیت این کتاب آسمانی) تردید به خود راه ندهند، و بیماردلان و کافران بگویند: «خدا از این توصیف چه منظوری دارد؟!» (آری) این گونه خداوند هر کس را بخواهد گمراه می‌سازد و هر کس را بخواهد هدایت می‌کند! و لشکریان پروردگارت را جز او کسی نمی‌داند، و این جز هشدار و تذکری برای انسانها نیست.»[1]

    سوره ی مدّثّر به اتفاق مفسرین، از نخستین سوره هایی است که در مکه نازل شده است و علمای اهل سنت تصریح کرده اند که مراد از ((فی قلوبهم مرض))، منافقان هستند؛ یعنی منافقینی که از نخستین اسلام آورندگان بودند !

    ابن تیمیه می نویسد:

    «و به همین دلیل علمایی مانند احمد بن حنبل گفته اند: ممکن نیست قبل از هجرت در مکه در میان مسلمانان، منافق وجود داشته باشد؛ اما در مکه کسانی بودند که در قلبشان مرض بود، همانطور که در سوره مکی (آیه ی 31 سوره ی مدثر) به آن اشاره شده است.»[2]  

    و بسیاری از مفسران اهل سنت، مرض در این آیه را نفاق دانسته اند:

    محمد بن جریر طبری بعد از اینکه تصریح می کند منظور از مرض در این آیه، نفاق است، همین تفسیر را از قتاده نقل می کند.[3]

    ابن کثیر دمشقی سلفی[4] و سیوطی[5] (از مفسران بزرگ اهل سنت) نیز صراحتا مرض در این آیه را به نفاق تفسیر کرده اند.

    ثعلبی[6] و ابو الفرج بن جوزی حنبلی[7] اما، تفسیر مرض به نفاق را به اکثر مفسرین نسبت داده اند.

    2. صحابه ای که منافق بودند

    در آیات متعدد قرآن به صراحت بیان شده است که تعدادی از کسانی که پیامبر صلی الله علیه وآله را می دیدند و از آن حضرت حدیث می شنیدند و به ظاهر مسلمان بودند (تعریف صحابی)، از منافقین هستند !

    آیه ی یکم:

    ((إِذَا جَاءک الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّک لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّک لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکاذِبُونَ * اتَّخَذُوا أَیمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ، إِنَّهُمْ سَاء مَا کانُوا یعْمَلُونَ * ذَلِک بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یفْقَهُونَ.))

    «هنگامی که منافقان نزد تو آیند می‌گویند: «ما شهادت می‌دهیم که یقیناً تو رسول خدایی!» خداوند می‌داند که تو رسول او هستی، ولی خداوند شهادت می‌دهد که منافقان دروغگو هستند (و به گفته خود ایمان ندارند) * آنها سوگندهایشان را سپر ساخته‌اند تا مردم را از راه خدا باز دارند، و کارهای بسیار بدی انجام می‌دهند * این بخاطر آن است که نخست ایمان آوردند سپس کافر شدند؛ از این رو بر دلهای آنان مهر نهاده شده، و حقیقت را درک نمی‌کنند.»[8]

    آیه ی دوم:

    ((وَ مِمَّنْ حَوْلَکمْ مِنَ اْلأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَینِ ثُمَّ یرَدُّونَ إِلی عَذاب عَظِیم .))

    «و از (میان) اعراب بادیه‌نشین که اطراف شما هستند، جمعی منافقند؛ و از اهل مدینه (نیز)، گروهی سخت به نفاق پای بندند. تو آنها را نمی‌شناسی، ولی ما آنها را می شناسیم. بزودی آنها را دو بار مجازات می‌کنیم ؛ سپس بسوی مجازات بزرگی (در قیامت) فرستاده می‌شوند.»[9]

    آیه ی سوم:

    (( أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مرَضٌ أَن لَّن یخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ * وَلَوْ نَشَاء لَأَرَینَاکهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِیمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ یعْلَمُ أَعْمَالَکمْ .))

    «آیا کسانی که در دلهایشان بیماری است گمان کردند خدا کینه‌هایشان را آشکار نمی‌کند؟! *و اگر ما بخواهیم آنها را به تو نشان می‌دهیم تا آنان را با قیافه‌هایشان بشناسی، هر چند می‌توانی آنها را از طرز سخنانشان بشناسی؛ و خداوند اعمال شما را می‌داند.»[10]

    3. صحابه ای که فاسق بودند

    در دو آیه ی قرآن به فاسق بودن ولید بن عقبه (برادر مادری عثمان) اشاره شده است، اما با این حال اهل سنت او را از صحابه دانسته اند و بر وی ترضی می کنند!

    آیه ی یکم:

    (( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ.))

    «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید!»[11]

    ابو عمر ابن عبدالبر می گوید :

    «در میان اهل علم به تاویل قرآن هیچ اختلافی نیست که آیه 6 سوره حجرات ((اگر فاسقی خبری برای شما آورد)) در شان ولید بن عُقبه نازل شده است؛ زمانی که رسول الله صلی الله علیه وآله او را به سوی بنی المصطلق روانه نمود تا از آنان زکات بگیرد؛ پس ولید بن عقبه به پیامبر صلی الله علیه وآله خبر داد که آنان از دادن صدقه ( زکات ) امتناع می ورزند و قصد جنگ با پیامبر صلی الله علیه وآله را دارند. پس رسول الله صلی الله علیه وآله خالد بن ولید را برای تحقیق به سوی آنان روانه نمود و خالد خبر داد که آنان مسلمان هستند و لذا آیه 6 حجرات ((یا أیها الذین آمنوا إن جاءکم فاسق بنبأ)) نازل شد.»[12]

    ابو البرکات نسفی نیز ادعای اجماع کرده است.[13]

    از جمله سندهای معتبر نزول این آیه در حق ولید بن عقبه، روایت احمد بن حنبل است که حمزه احمد الزین[14] ، نور الدین هیثمی[15] و آلوسی[16] سندش را معتبر دانسته اند.

    آیه ی دوم:

     ((أَفَمَن کانَ مُؤْمِنًا کمَن کانَ فَاسِقًا ۚ لَّا یسْتَوُونَ .))

    «آیا کسی که با ایمان باشد همچون کسی است که فاسق است؟! نه، هرگز این دو برابر نیستند.»[17]

    در سایت اسلام وب که از سایت های مرکزی فتوای وهابیون است، در پاسخ به استفتائی، به نزول این آیه در حق ولید بن عقبه تصریح شده است:

    «اما آیه ی ((آیا کسی که باایمان باشد همچون کسی است که فاسق است؟! نه، هرگز این دو برابر نیستند))، در مدینه و در حق علی بن ابی طالب علیه السلام و ولید بن عقبه نازل شد. این مطلب را قرطبی و بغوی (در تفسیرشان) و خطیب بغدادی در تایخ بغداد ذکر کرده اند و طبری با اسنادش از عطاء بن یسار روایت کرده است که گفت: این آیه در مدینه در حق علی بن ابی طالب علیه السلام و ولید بن عقبه نازل شد [وسبب آن این بود که] بین ولید و حضرت علی علیه السلام سخنی شد؛ پس ولید گفت: من از تو زبان آورتر، نیزه‌ ام تیزتر و در عقب نشاندن صف دشمن تواناترم. علی علیه السلام فرمود: ساکت شو که تو فاسقی بیش نیستی. پس خداوند این آیه را نازل فرمود.»[18]   

    شمس الدین ذهبی بعد از نقل روایتی با سندی دیگر در این باره، می گوید:

    «می گویم: سند روایت قوی است، ولی سیاق آیه دلالت می کند که ولید بن عقبه در میان اهل آتش است.»[19]

    اما با این حال، علمای اهل سنت نام او را در زمره ی صحابه آورده اند.

    ابن حجر عسقلانی در کتابش الإصابه که مختص معرفی صحابه است، از او نیز نام برده و در شرح حالش چنین نوشته است:

    «ولید بن عقبه ... اموی برادر مادری عثمان بن عفان بود ... پدرش بعد از تمام شدن جنگ بدر کشته شد؛ چرا که وی از دشمنان سر سخت مسلمین بود و رسول خدا صلی الله علیه وآله را بسیار اذیت می کرد و او از کسانی بود که در جنگ بدر به اسارت گرفته شد و پیامبر صلی الله علیه وآله دستور به قتلش داد. پس عقبه گفت: ای محمد صلی الله علیه وآله، تکلیف فرزندان چیست؟ حضرت فرمود: آتش. و ولید و برادرش عماره در روز فتح مکه اسلام آوردند.»[20]    

    لذا اهل سنت بر او ترضی کرده و از مقام وی تجلیل کرده اند (زیرا برادر مادری عثمان هم بوده است)!

    اما خداوند در شأن چنین صحابه ای که مورد ترضی اهل سنت است، می فرماید:

    (( فَإِن تَرْ‌ضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّـهَ لَا یرْ‌ضَىٰ عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ.))

    «پس اگر شما از آنها راضی شوید، قطعا خداوند از جمعیت فاسقان راضی نخواهد شد.»[21]

    4. صحابه ای که ایمان واقعی نداشتند

    یکی دیگر از موارد نقض کننده ی تئوری عدالت همه ی صحابه این است که در چندین آیه از قرآن، تعدادی از صحابه، فاقد ایمان واقعی دانسته شده اند:

    آیه ی یکم:

    (( قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا ۖ قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَٰکنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکمْ ۖ وَإِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یلِتْکمْ مِنْ أَعْمَالِکمْ شَیئًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ.))

    «عربهای بادیه‌نشین گفتند: «ایمان آورده‌ایم». بگو: «شما ایمان نیاورده‌اید ، ولی بگویید اسلام آورده‌ایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزی از پاداش کارهای شما را فروگذار نمی‌کند، خداوند، آمرزنده مهربان است».»[22]

    آیه ی دوم:

     (( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّـهِ وَرَ‌سُولِهِ وَالْکتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَىٰ رَ‌سُولِهِ وَالْکتَابِ الَّذِی أَنزَلَ مِن قَبْلُ ۚ وَمَن یکفُرْ‌ بِاللَّـهِ وَمَلَائِکتِهِ وَکتُبِهِ وَرُ‌سُلِهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ‌ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِیدًا .))

    «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به خدا و پیامبرش، و کتابی که بر او نازل کرده، و کتب (آسمانی) که پیش از این فرستاده است، ایمان (واقعی) بیاورید. کسی که خدا و فرشتگان او و کتابها و پیامبرانش و روز واپسین را انکار کند، در گمراهی دور و درازی افتاده است.»[23]

    آیه ی سوم:

     (( وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یقُولُ آمَنّا بِاللهِ وَ بِالْیوْمِ اْلآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ * یخادِعُونَ اللهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یخْدَعُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَمَا یشْعُرُ‌ونَ * فِی قُلُوبِهِم مَّرَ‌ضٌ فَزَادَهُمُ اللَّـهُ مَرَ‌ضًا ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کانُوا یکذِبُونَ .))

    «گروهی از مردم کسانی هستند که می‌گویند: «به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده‌ایم»؛ در حالی که ایمان ندارند * می‌خواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند؛ در حالی که جز خودشان را فریب نمی‌دهند؛ (اما) نمی‌فهمند * در دلهای آنان یک نوع بیماری است؛ خداوند بر بیماری آنان افزوده؛ و به خاطر دروغهایی که می گفتند، عذاب دردناکی در انتظار آنهاست.»[24]

    آیه ی چهارم:

    (( یمُنُّونَ عَلَیک أَنْ أَسْلَمُوا، قُل لا تَمُنُّوا عَلَی إِسْلَامَکم، بَلِ اللَّهُ یمُنُّ عَلَیکمْ أَنْ هَداکمْ لِلْإِیمَانِ إِن کنتُمْ صَادِقِینَ.))

    «آنها بر تو منّت می‌نهند که اسلام آورده‌اند ؟! بگو: «اسلام آوردن خود را بر من منّت نگذارید، بلکه خداوند بر شما منّت می‌نهد که شما را به سوی ایمان هدایت کرده است، اگر (در ادّعای ایمان) راستگو هستید.»[25]

    آیه ی پنجم:

    (( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیکمْ إِذْ جَاءتْکمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیهِمْ رِیحًا وَجُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَکانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرًا * إِذْ جَاءوکم مِّن فَوْقِکمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنکمْ وَإِذْ زَاغَت الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا * هُنَا لِک ابْتُلِی الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِیدًا * وَإِذْ یقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا * وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ یا أَهْلَ یثْرِ‌بَ لَا مُقَامَ لَکمْ فَارْ‌جِعُوا ۚ وَیسْتَأْذِنُ فَرِ‌یقٌ مِّنْهُمُ النَّبِی یقُولُونَ إِنَّ بُیوتَنَا عَوْرَ‌ةٌ وَمَا هِی بِعَوْرَ‌ةٍ ۖ إِن یرِ‌یدُونَ إِلَّا فِرَ‌ارً‌ا * وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَیهِم مِّنْ أَقْطَارِ‌هَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا یسِیرً‌ا * وَلَقَدْ کانُوا عَاهَدُوا اللَّـهَ مِن قَبْلُ لَا یوَلُّونَ الْأَدْبَارَ‌ ۚ وَکانَ عَهْدُ اللَّـهِ مَسْئُولًا .))

    «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! نعمت خدا را بر خود به یاد آورید در آن هنگام که لشکرهایی (عظیم) به سراغ شما آمدند؛ ولی ما باد و طوفان سختی بر آنان فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمی‌دیدید (و به این وسیله آنها را در هم شکستیم)؛ و خداوند همیشه به آنچه انجام می‌دهید بینا بوده است * (به خاطر بیاورید) زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشمها از شدّت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود، و گمانهای گوناگون بدی به خدا می‌بردید * در آنجا مؤمنان امتحان شدند و (ضعیفان در ایمان) سخت متزلزل گردیدند * و نیز در آن هنگام منافقان و آنان که در دلهاشان مرض (شک و ریب) بود (با یکدیگر) می‌گفتند: آن وعده (فتح و نصرتی) که خدا و رسول به ما دادند غرور و فریبی بیش نبود * و در آن وقت طایفه‌ای از آن کفار و منافقان دین گفتند: ای یثربیان، دیگر شما را (در اردوگاه) جای ماندن نیست (که همه کشته خواهید شد، از گرد پیغمبر متفرق شوید و به مدینه) باز گردید. و در آن حال گروهی از آنها (برای رفتن) از پیغمبر اجازه خواسته و می‌گفتند: خانه‌های ما دیوار و حفاظی ندارد، در صورتی که (دروغ می‌گفتند و) خانه‌هاشان بی‌حفاظ نبود، و مقصودشان جز فرار (از جبهه جنگ) نبود * آنها چنان بودند که اگر دشمنان از اطراف مدینه بر آنان وارد می‌شدند و پیشنهاد بازگشت به سوی شرک به آنان می‌کردند می‌پذیرفتند، و جز مدّت کمی (برای انتخاب این راه) درنگ نمی‌کردند * (در حالی که) آنان قبل از این با خدا عهد کرده بودند که پشت به دشمن نکنند؛ و عهد الهی مورد سؤال قرار خواهد گرفت (و در برابر آن مسؤولند)!»[26]  

    قرطبی در تفسیر خود درباره آیه فوق (آیه ی 12 احزاب) و شأن نزول آن گفته است:

    «علت نزول آیه فوق آن است که طعمه بن ابیرق و معتب بن قشیر و گروهی به تعداد هفتاد نفر در روز جنگ خندق گفتند: چگونه ما به گنج ‌های کسرى و قیصر دسترسی پیدا خواهیم کرد، در حالی که هیچ یک از ما جرأت رویارویی با دشمن (عمرو بن عبدود) را ندارد.»[27]

    و این در حالی است که ابن حجر عسقلانی این دو نفر را در زمره ی صحابه آورده و نوشته است:  

    «طعمة بن ابیرق بن عمرو انصاری: ابو اسحاق مستملی او را در زمره ی صحابه ذکر کرده و گفته است که بجز جنگ بدر، در تمام جنگهای پیامبر صلی الله علیه وآله حضور داشت.»[28]

    «معتب بن قشیر ... از کسانی که در عقبه بودند ذکر شده است و گفته شده که او منافق بود و همو بود که در روز احد گفت: (( اگر ما سهمی از پیروزی داشتیم، در این جا کشته نمی‌شدیم.)) (آل عمران: 154) و گفته شده که او توبه کرد و ابن اسحاق او را در زمره ی کسانی که در جنگ بدر بودند، ذکر کرده است.»[29]  

    آیه ی ششم:

    (( ثُمَّ أَنزَلَ عَلَیکم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاسًا یغْشَىٰ طَائِفَةً مِّنکمْ ۖ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ یظُنُّونَ بِاللَّـهِ غَیرَ‌ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیةِ ۖ یقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الْأَمْرِ‌ مِن شَیءٍ ۗ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ‌ کلَّهُ لِلَّـهِ ۗ یخْفُونَ فِی أَنفُسِهِم مَّا لَا یبْدُونَ لَک ۖ یقُولُونَ لَوْ کانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ‌ شَیءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا ۗ قُل لَّوْ کنتُمْ فِی بُیوتِکمْ لَبَرَ‌زَ الَّذِینَ کتِبَ عَلَیهِمُ الْقَتْلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمْ ۖ وَلِیبْتَلِی اللَّـهُ مَا فِی صُدُورِ‌کمْ وَلِیمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکمْ ۗ وَاللَّـهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ * إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنکمْ یوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیطَانُ بِبَعْضِ مَا کسَبُوا ۖ وَلَقَدْ عَفَا اللَّـهُ عَنْهُمْ ۗ إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ‌ حَلِیمٌ .))

    «سپس بدنبال این غم و اندوه، آرامشی بر شما فرستاد. این آرامش، بصورت خواب سبکی بود که (در شب بعد از حادثه احد،) گروهی از شما را فرا گرفت؛ اما گروه دیگری در فکر جان خویش بودند؛ (و خواب به چشمانشان نرفت.) آنها گمانهای نادرستی -همچون گمانهای دوران جاهلیت- درباره خدا داشتند؛ و می‌گفتند: «آیا چیزی از پیروزی نصیب ما می‌شود؟!» بگو: «همه کارها (و پیروزیها) به دست خداست!» آنها در دل خود، چیزی را پنهان می‌دارند که برای تو آشکار نمی‌سازند؛ می‌گویند: «اگر ما سهمی از پیروزی داشتیم، در این جا کشته نمی‌شدیم!» بگو: «اگر هم در خانه‌های خود بودید، آنهایی که کشته‌شدن بر آنها مقرر شده بود، قطعاً به سوی آرامگاه‌های خود، بیرون می‌آمدند (و آنها را به قتل می‌رساندند). و اینها برای این است که خداوند، آنچه در سینه‌هایتان پنهان دارید، بیازماید؛ و آنچه را در دلهای شما (از ایمان) است، خالص گرداند؛ و خداوند از آنچه در درون سینه‌هاست، با خبر است * کسانی که در روز روبرو شدن دو جمعیت با یکدیگر (در جنگ احد)، فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضی از گناهانی که مرتکب شده بودند، به لغزش انداخت؛ و خداوند از آنها درگذشت (و در دنیا عذابشان نکرد). خداوند، آمرزنده و بردبار است.»[30]

    آیه ی هفتم:

    (( وَمَا أَصَابَکمْ یوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللَّـهِ وَلِیعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ.))

    «و آنچه (در روز احد،) در روزی که دو دسته [= مؤمنان و کافران] با هم نبرد کردند به شما رسید، به فرمان خدا (و طبق سنت الهی) بود؛ و برای این بود که مؤمنان را مشخص کند.»[31]

    طبق آیه ی فوق، کسانی که در جنگ احد فرار کردند، مؤمن نبودند، و این در حالی است که بنابر روایت مسلم در صحیحش، تنها هفت نفر از انصار و دو نفر از قریش (مهاجرین)؛ یعنی در مجموع 9 نفر در نزد پیامبر صلی الله علیه وآله ماندند و ایستادگی کردند:

    «انس بن مالک می‌گوید: روز جنگ احد، رسول الله صلی الله علیه وآله با هفت نفر از انصار و دو نفر از قریش (مهاجران) تنها ماند؛ و هنگامی که مشرکین به او نزدیک شدند، فرمود: «چه کسی آنان را از ما دور می‌کند تا اینکه به بهشت برود یا رفیقم در بهشت باشد»؟ پس مردی از انصار جلو آمد و آنقدر جنگید تا اینکه کشته شد. دوباره مشرکین نزدیک شدند. رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «چه کسی آنان را از ما دور می‌کند تا به بهشت برود یا رفیقم در بهشت باشد»؟ این بار، مرد دیگری از انصار جلو آمد و آنقدر جنگید تا اینکه کشته شد. و این ماجرا همچنان ادامه پیدا نمود تا اینکه هر هفت انصاری کشته شدند. آنگاه رسول الله صلی الله علیه وآله فرمود: «ما با همراهانمان انصاف نکردیم» (هر هفت نفر آنان کشته شدند و دو نفر مهاجر همچنان باقی ماندند).»[32]

    یکی از آن دو نفر قریشی ثابت مانده در جنگ، امیرالمومنین علیه السلام و دیگری نیز به گمان عامه طلحه بوده است که چون محل بحث ما نیست، از ذکر مدارکش می گذریم.[33]

    5. صحابه ای که پیامبر (ص) را اذیت کردند 

    بر خلاف تصویر سازی های خوش خیالانه ی اهل سنت از روابط حسنه و صمیمانه ی صحابه با رسول خدا صلی الله علیه وآله و اطاعت بی چون و چرای آنان از فرامین آن حضرت، متاسفانه حقیقت اینگونه نبوده و به شهادت قرآن، تعدادی از صحابه ، پیامبر صلی الله علیه وآله را اذیت می کردند.

    آیه ی یکم:

    (( وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یؤْذُونَ النَّبِی وَیقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ ۚ قُلْ أُذُنُ خَیرٍ‌ لَّکمْ یؤْمِنُ بِاللَّـهِ وَیؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَ‌حْمَةٌ لِّلَّذِینَ آمَنُوا مِنکمْ ۚ وَالَّذِینَ یؤْذُونَ رَ‌سُولَ اللَّـهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ .))

    «از آنها کسانی هستند که پیامبر را آزار می‌دهند و می‌گویند: «او آدم خوش‌باوری است!» بگو: «خوش‌باور بودن او به نفع شماست! (ولی بدانید) او به خدا ایمان دارد؛ و (تنها) مؤمنان را تصدیق می‌کند؛ و رحمت است برای کسانی از شما که ایمان آورده‌اند!» و آنها که رسول خدا را آزار می‌دهند، عذاب دردناکی دارند.»[34]

    آیه ی دوم:

     (( وَإِذْ أَسَرَّ‌ النَّبِی إِلَىٰ بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَ‌هُ اللَّـهُ عَلَیهِ عَرَّ‌فَ بَعْضَهُ وَأَعْرَ‌ضَ عَن بَعْضٍ ۖ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَک هَـٰذَا ۖ قَالَ نَبَّأَنِی الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ‌ إِن تَتُوبَا إلى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکمَا وَإِن تَظَاهَرَا عَلَیهِ فإن اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلائِکةُ بَعْدَ ذَلِک ظَهِیرٌ * عَسَى رَبُّهُ إِن طَلَّقَکنَّ أَن یبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَیرًا مِّنکنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَیبَاتٍ وَأَبْکارً‌ا.))

    «(به خاطر بیاورید) هنگامی را که پیامبر یکی از رازهای خود را به بعضی از همسرانش گفت، ولی هنگامی که وی آن را افشا کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتی از آن را برای او بازگو کرد و از قسمت دیگر خودداری نمود؛ هنگامی که پیامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: «چه کسی تو را از این راز آگاه ساخت؟» فرمود: «خداوند عالم و آگاه مرا باخبر ساخت». اگر شما (همسران پیامبر) از کار خود توبه کنید (به نفع شماست، زیرا) دلهایتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهید، (کارى از پیش نخواهید برد) زیرا خداوند یاور اوست و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتیبان اویند. امید است که اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد، همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه کار، عابد، هجرت‏کننده، زنانى غیر باکره و باکره‏.»[35]

    مفسران اهل سنت تصریح کرده اند که منظور از ((وإن تظاهرا علیه)) همدستی آن دو زن برای اذیت کردن پیامبر صلی الله علیه وآله است.

    ابوالحسن واحدی نیشابوری می گوید:

    « ((وإن تظاهرا علیه)) یعنى اگر با کمک همدیگر رسول خدا صلی الله علیه وآله را اذیت کنید.»[36]

    فخر رازی می گوید:

    «((اگر به سوی خدا توبه کنید)) خطاب به عائشه و حفصه است از جهت التفات تا در عتابشان بلیغ تر باشد و توبه از همکاری بر اذیت رسول خدا صلی الله علیه وآله است ... ((وإن تظاهرا علیه)) یعنی و اگر بر اذیت کردن رسول خدا صلی الله علیه وآله با یکدیگر همکاری کنید.»[37]

    و قرطبی می گوید:

    «معنى این فرمایش خداوند: ((وإن تظاهرا علیه)) این است که اگر شما دو نفر به کمک یکدیگر پیامبر صلی الله علیه وآله را با نا فرمانى و اذیت و آزار مورد بى مهرى قرار دهید.»[38]

    شیعه و سنى اتفاق دارند که مقصود از آن دو زن، عائشه (دختر ابوبکر) و حفصه (دختر عمر) هستند، همانگونه که بخارى[39] و مسلم[40] روایت کرده اند:

    «ابن عباس مى‌گوید: یک سال منتظر ماندم تا شاید بتوانم از عمر در باره یک آیه قرآن چیزى بپرسم، ولى نتوانستم؛ چون ترس از عمر اجازه نمى‌داد، تا اینکه قصد سفر حج کرد، من نیز با او همراه شدم. هنگام بازگشت، در میان راه براى قضاى حاجت بطرف محل پر درختى رفت، من ایستادم تا او فارغ شد، به او ملحق شدم و گفتم:‌ اى امیر مؤمنان! آن دو زنى که از بین زنان رسول خدا براى مقابله با آن حضرت پشت به پشت هم دادند (هم پیمان شدند) چه کسانى بودند؟ عمر گفت:‌ آن دو حفصه و عائشه هستند. گفتم: قسم به خدا یک سال است که مى‌خواستم این سؤال را از تو بپرسم، اما ترس از تو اجازه نمى‌داد!»[41]

    دقت کنید که طبق این روایت بخاری و مسلم، عائشه و حفصه علیه رسول خدا صلی الله علیه وآله همدست شدند؛ یعنی توبه نکردند.

    6. صحابه ای که با پیامبر جدال می کردند

    همانطور که گفتیم، همه ی صحابه بله قربان گوی رسول خدا صلی الله علیه وآله نبودند و گاها با آن حضرت مخالفت و جدال نیز می کردند.

    آیه ی یکم:

    (( کمَا أَخْرَ‌جَک رَ‌بُّک مِن بَیتِک بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِ‌یقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکارِ‌هُونَ * یجَادِلُونَک فِی الْحَقِّ بَعْدَ مَا تَبَینَ کأَنَّمَا یسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ ینظُرُ‌ونَ .))

    «همان‌گونه که خدا تو را بحق از خانه (به سوی میدان بدر،) بیرون فرستاد، در حالی که گروهی از مؤمنان ناخشنود بودند * آنها پس از روشن شدن حق، باز با تو مجادله می‌کردند؛ (و چنان ترس و وحشت آنها را فراگرفته بود، که) گویی به سوی مرگ رانده می‌شوند، و آن را با چشم خود می‌نگرند.»[42]

    آیه ی دوم:

    (( وَمِنْهُم مَن یلْمِزُک فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُواْ مِنْها رَضُواْ وَإِن لَّمْ یعْطَوْاْ مِنهَا إِذا هُمْ یسْخَطُونَ.))

    «و در میان آنها کسانی هستند که در (تقسیم) غنایم به تو خرده میگیرند؛ اگر از آن (غنایم، سهمی) به آنها داده شود، راضی می‌شوند؛ و اگر داده نشود، خشم می‌گیرند !»[43]

    یکی از کسانی که به تقسیم رسول خدا صلی الله علیه وآله اعتراض می کرد، عمر بن خطاب بود.

    مسلم در صحیحش از او چنین روایت می کند:

    «عمر بن خطاب گوید: رسول خدا صلی الله علیه وآله مالى را تقسیم کرد. [عمر مى‏گوید:] من گفتم: یا رسول اللّه ! غیر اینان بر اینان سزاوارترند. فرمود: «این‌ها با اصرار و پافشاری خود در درخواست این مال، مرا مخیر کردند که به این‌ها بدهم یا مرا بخیل بخوانند، در حالی که من بخیل نیستم».»[44]

    و خداوند درباره ی چنین کسی قسم می خورد که ایمان نیاورده است:

    ((أَشِحَّةً عَلَیکمْ ۖ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَیتَهُمْ ینظُرُونَ إِلَیک تَدُورُ أَعْینُهُمْ کالَّذِی یغْشَىٰ عَلَیهِ مِنَ الْمَوْتِ ۖ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَیرِ ۚ أُولَـٰئِک لَمْ یؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّـهُ أَعْمَالَهُمْ ۚ وَکانَ ذَٰلِک عَلَى اللَّـهِ یسِیرًا .))

    «[‌آنها‌ ‌در‌ همه‌ چیز] ‌بر‌ ‌شما‌ بخیلند، و هنگامی‌ ‌که‌ بیم‌ [جنگ‌] پیش‌ آید، ‌آنها‌ ‌را‌ می‌بینی‌ ‌که‌ ‌به‌ تو می‌نگرند و چشمانشان‌ [‌از‌ ترس‌ ‌در‌ حدقه‌] می‌گردد، مثل‌ کسی‌ ‌که‌ ‌از‌ مرگ‌ بیهوش‌ ‌شده‌ ‌باشد‌، و چون‌ ترس‌ برطرف‌ شد، ‌شما‌ ‌را‌ ‌به‌ خاطر حرص‌ مال‌ ‌با‌ زبان‌های‌ تند [و نیش‌دار ‌در‌ باره‌ی‌ غنیمت‌] آزار می‌دهند ؛ ‌آنها‌ ایمان‌ نیاوردند، ‌پس‌ ‌خدا‌ اعمالشان‌ ‌را‌ تباه‌ ساخت‌ و ‌این‌ ‌بر‌ ‌خدا‌ آسان‌ ‌است.‌»[45]

    (( فَلَا وَرَبِّک لَا یؤْمِنُونَ حَتَّى یحَکمُوک فِیمَا شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لَا یجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیتَ وَیسَلِّمُوا تَسْلِیمًا.))

    «به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند؛ و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند؛ و کاملا تسلیم باشند.»[46]

    7. صحابه ای که به دنیا دل بسته بودند

    بر خلاف تصور عده ای که خیال می کنند صحابه تارک دنیا بودند و همّ و غمشان آخرت بود، قرآن تصریح دارد که عده ای از آنان دلبسته ی دنیا بودند.

    آیه ی یکم:

    (( إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ ۚ وَإِن تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا یؤْتِکمْ أُجُورَ‌کمْ وَلَا یسْأَلْکمْ أَمْوَالَکمْ * إِن یسْأَلْکمُوهَا فَیحْفِکمْ تَبْخَلُوا وَیخْرِ‌جْ أَضْغَانَکمْ * هَا أَنتُمْ هَـٰؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ فَمِنکم مَّن یبْخَلُ ۖ وَمَن یبْخَلْ فَإِنَّمَا یبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ ۚ وَاللَّـهُ الْغَنِی وَأَنتُمُ الْفُقَرَ‌اءُ ۚ وَإِن تَتَوَلَّوْا یسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیرَ‌کمْ ثُمَّ لَا یکونُوا أَمْثَالَکم .))

    «زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی است؛ و اگر ایمان آورید و تقوا پیشه کنید، پاداشهای شما را می‌دهد و اموال شما را نمی‌طلبد، * چرا که هر گاه اموال شما را مطالبه کند و حتّی اصرار نماید، بخل می‌ورزید؛ و کینه و خشم شما را آشکار می‌سازد! * آری، شما همان گروهی هستید که برای انفاق در راه خدا دعوت می‌شوید، بعضی از شما بخل می‌ورزند؛ و هر کس بخل ورزد، نسبت به خود بخل کرده است؛ و خداوند بی‌نیاز است و شما همه نیازمندید؛ و هرگاه سرپیچی کنید، خداوند گروه دیگری را جای شما می‌آورد؛ پس آنها مانند شما نخواهند بود (و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق می‌کنند).»[47]

    آیه ی دوم:

     (( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکمْ إِذَا قِیلَ لَکمُ انفِرُ‌وا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْ‌ضِ ۚ أَرَ‌ضِیتُم بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَ‌ةِ ۚ فَمَا مَتَاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَ‌ةِ إِلَّا قَلِیلٌ * إِلَّا تَنفِرُ‌وا یعَذِّبْکمْ عَذَابًا أَلِیمًا وَیسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیرَ‌کمْ وَلَا تَضُرُّ‌وهُ شَیئًا ۗ وَاللَّـهُ عَلَىٰ کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ .))

    «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! چرا هنگامی که به شما گفته می‌شود: «به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید!» بر زمین سنگینی می‌کنید (و سستی به خرج می‌دهید)؟! آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شده‌اید؟! با اینکه متاع زندگی دنیا، در برابر آخرت، جز اندکی نیست * اگر (به سوی میدان جهاد) حرکت نکنید، شما را مجازات دردناکی می‌کند، و گروه دیگری غیر از شما را به جای شما قرارمی‌دهد؛ و هیچ زیانی به او نمی‌رسانید؛ و خداوند بر هر چیزی تواناست.»[48]

    آیه ی سوم:

    (( وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللَّـهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ * فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوا وَّهُم مُّعْرِ‌ضُونَ * فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِی قُلُوبِهِمْ إِلَىٰ یوْمِ یلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللَّـهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا کانُوا یکذِبُونَ.))

    «و از آنان کسانى هستند که با خدا عهد کرده اند که اگر از کرم خویش به ما عطا کند، قطعا صدقه خواهیم داد و از شایستگان خواهیم شد * پس چون از فضل خویش به آنان بخشید بدان بخل ورزیدند و به حال اعراض رو برتافتند * در نتیجه به سزاى آنکه با خدا خلف وعده کردند و از آن روى که دروغ مى گفتند در دلهایشان تا روزى که او را دیدار مى کنند، پیامدهاى نفاق را باقى گذارد.»[49]

    این آیات اشاره به داستان ثعلبه دارد که از رسول خدا صلی الله علیه وآله خواست تا از خداوند متعال بخواهد به او مالى عطا کند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به او فرمود: واى بر تو اى ثعلبه، مال اندکى که شکرش را به جاى آورى، بهتر است از مال زیادى که طاقت شکرش را نداشته باشى.

    ثعلبه گفت: به خدایی که تو را مبعوث فرموده سوگند، اگر خدا به من مال و ثروتى عطا کند، حتما حق هر صاحب حقى را به او خواهم پرداخت.

    آنگاه پیامبر صلی الله علیه وآله دعا کرد و خداوند به وى ثروت زیادى روزى فرمود و رفته رفته ثروتش بسیار زیاد شد و چون رسول خدا صلی الله علیه وآله زکات اموالش را طلب کرد، ثعلبه بخل ورزید و گفت: زکات نوعى جزیه است و من مسلمانم و نباید جزیه بدهم و زکات مالش را نپرداخت.

    پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله ثعلبه زکات مالش را نزد ابوبکر فرستاد؛ ولی ابوبکر آن را نپذیرفت و در زمان عمر براى او فرستاد ؛ عمر نیز آن را نپذیرفت تا آن که ثعلبه در زمان عثمان به هلاکت رسید.

    ابن ابی حاتم که ملتزم شده است روایات معتبر را در تفسیرش بیاورد، روایتی درباره ی نزول این آیه در حق ثعلبة بن حاطب انصاری آورده است.[50]

    ابو الحسین عبد الباقی بن قانع حنفی که ذهبی از او به عنوان «الإمام الحافظ البارع الصدوق» تعبیر کرده است[51] ، نام ثعلبة بن حاطب را در کتابش معجم الصحابه آورده و روایتی را نیز درباره ی داستان او نقل کرده است.[52]

    ابو نعیم اصفهانی[53]، ابن عبد البر[54] و ابن اثیر جزری[55] نیز در کتاب هایی که در رابطه با صحابه نوشته اند، تصریح به صحابی و بدری بودن ثعلبه بن حاطب کرده و سپس داستان او را نقل کرده اند.

    محمد بن عبدالله بن العربی، سه شأن نزول برای آیات مذکور می آورد و در سومینش این شأن نزول را ذکر کرده و آن را صحیح تر می داند.[56]

    و فخر رازی نیز این شأن نزول را مشهور دانسته است.[57]

    آیه ی چهارم:

    (( وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَیهَا وَتَرَکوک قَائِمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیرُ الرَّازِقِینَ.))

    «هنگامی که تجارت یا سرگرمی و لهوی را ببینند، پراکنده می‏شوند و به سوی آن می‏روند، و تو را ایستاده به حال خود رها می‏کنند. بگو آنچه نزد خدا است بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترین روزی دهندگان است.»[58]

    بخاری در این باره چنین روایت کرده است:

    «جابر بن عبدالله گفت: ما با پیامبر صلی الله علیه وآله در حال نماز بودیم (و ایشان خطبه نماز جمعه می خواندند)، در این هنگام کاروانی از شام که غذا و خوراکی حمل می کرد، رسید. اصحاب نماز را رها کرده و به سمت آن شتافتند تا اینکه فقط 12 نفر با پیامبر صلی الله علیه وآله ماندند؛ سپس این آیه نازل شد.»[59]

    8. صحابه ای که اهل فحشا بودند

    یکی از مظاهر دنیا دوستی و دوری از آخرت اندیشی، پرداختن به مسائل جنسی نامشروع است که متاسفانه صحابه از آن هم ابایی نداشتند.

    آیه ی یکم:

    (( إِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالْإِفْک عُصْبَةٌ مِّنکمْ ۚ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّ‌ا لَّکم ۖ بَلْ هُوَ خَیرٌ‌ لَّکمْ ۚ لِکلِّ امْرِ‌ئٍ مِّنْهُم مَّا اکتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ ۚ وَالَّذِی تَوَلَّىٰ کبْرَ‌هُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ .))

    «مسلّماً کسانی که آن تهمت عظیم (نسبت زنا به همسر پیامبر) را عنوان کردند، گروهی از شما (صحابه) بودند؛ امّا گمان نکنید این ماجرا برای شما بد است، بلکه خیر شما در آن است؛ آنها هر کدام سهم خود را از این گناهی که مرتکب شدند دارند؛ و از آنان کسی که بخش مهمّ آن را بر عهده داشت عذاب عظیمی برای اوست.»[60]

    آری، عذاب عظیم برای یکی از صحابه !

    آیه ی دوم:

    (( إِنَّ الَّذِینَ یحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَ‌ةِ ۚ وَاللَّـهُ یعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ .))

     «کسانی که دوست دارند کارهای بسیار زشت [مانند آن تهمت بزرگ] در میان اهل ایمان شایع شود، در دنیا و آخرت عذابی دردناک خواهند داشت، و خدا می داند و شما نمی دانید.»[61]

    بخاری در تفسیر آیه ی فوق روایتی درباره ی قضیه ی افک می آورد و حسان بن ثابت، مسطح بن اثاثة، حمنة بنت جحش و عبدالله بن ابی سلول را به عنوان مصادیق آن مطرح می کند.[62]

    آیه ی سوم:

    (( وَاللَّاتِی یأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِّسَائِکمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیهِنَّ أَرْ‌بَعَةً مِّنکمْ ۖ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِکوهُنَّ فِی الْبُیوتِ حَتَّىٰ یتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یجْعَلَ اللَّـهُ لَهُنَّ سَبِیلًا * وَاللَّذَانِ یأْتِیانِهَا مِنکمْ فَآذُوهُمَا ۖ فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِ‌ضُوا عَنْهُمَا ۗ إِنَّ اللَّـهَ کانَ تَوَّابًا رَّ‌حِیمًا .))

    «و کسانی از زنان شما که مرتکب زنا شوند، چهار نفر از مسلمانان را بعنوان شاهد بر آنها بطلبید! اگر گواهی دادند، آنان [= زنان‌] را در خانه ها (ی خود) نگاه دارید تا مرگشان فرارسد؛ یا اینکه خداوند، راهی برای آنها قرار دهد * و از میان شما، آن مردان و زنانی که (همسر ندارند، و) مرتکب آن کار (زشت) می‌شوند، آنها را آزار دهید (و حد بر آنان جاری نمایید)! و اگر توبه کنند، و (خود را) اصلاح نمایند، (و به جبران گذشته بپردازند،) از آنها درگذرید! زیرا خداوند، توبه‌پذیر و مهربان است.»[63]

    محمد بن صالح العثیمین وهابی می گوید:

    «سپس خداوند عزوجلّ فرمود: (( کسانی که دوست دارند کارهای بسیار زشت [مانند آن تهمت بزرگ] در میان اهل ایمان شایع شود، در دنیا و آخرت عذابی دردناک خواهند داشت، و خدا می داند و شما نمی دانید)) و گذشت که اشاره کردیم سه نفر از صحابه خالص در این قضیه درگیر شدند و آن ها حسان بن ثابت ، مسطح بن أثاثه (پسر خاله ابوبکر) و حمنۀ دختر جحش خواهر زینب دختر جحش می باشند و زینب دختر جحش همسر رسول خدا صلی الله علیه وآله و هووی عایشه است و با این وجود خدا او را حفظ کرد، ولی خواهرش گرفتار شد و هنگامی که خداوند در بی گناهی اش آیه نازل کرد، پیغمبر صلی الله علیه وآله دستور داد که آن سه حد قذف زده شوند؛ پس هر یک 80 ضربه شلاق زده شد؛ اما در مورد منافقین، پیغمبر صلی الله علیه وآله بر آن ها حد را اجرا نکرد و علما در آن اختلاف نموده اند.»[64]

    آیه ی چهارم:

    (( الزَّانِیةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ ۖ وَلَا تَأْخُذْکم بِهِمَا رَ‌أْفَةٌ فِی دِینِ اللَّـهِ إِن کنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ‌ ۖ وَلْیشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ .))

    «هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید؛ و نباید رأفت (و محبّت کاذب) نسبت به آن دو شما را از اجرای حکم الهی مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید! و باید گروهی از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده کنند.»[65]

    بخاری در صحیحش از عمر بن خطاب نقل کرده است که:

    «خداوند، محمّد صلی الله علیه وآله را به حقّ مبعوث کرد و کتاب را بر او نازل نمود و از جمله آیاتى که بر او فرود آمد، آیه رجم است. پس ما آن را خواندیم و فهمیدیم و حفظ کردیم؛ از این رو رسول خدا صلی الله علیه وآله حکم رجم را اجرا کرد، ما نیز پس از او حکم رجم را اجرا کردیم؛ اما من نگران هستم که اگر مدت زمانى بگذرد، شخصى پیدا شود و بگوید: «به خدا سوگند! ما آیه رجم را در کتاب خدا نمى یابیم» و به سبب رها کردن حکمى که خدا نازل نموده گمراه شود، در حالى که حکم رجم در کتاب خدا ـ بر هر مرد و زنى که زناى محصنه انجام دهد و شاهدى بر این امر گواهى دهد، یا باردار باشد و یا خود اعتراف کند ـ حکم حقى است.»[66]

    روشن است که آن کسانی را که پیامبر صلی الله علیه وآله سنگسار کردند ، غیر از صحابه ی اهل سنت نیستند!

    9. صحابه ای که مرتد شدند

    اصل مرتد شدن مؤمن از دیدگاه قرآن، نه تنها ممکن است، بلکه به وقوع نیز پیوسته است و این شامل صحابه نیز می شود.

    آیه ی یکم:

     (( کیفَ یهْدِی اللَّـهُ قَوْمًا کفَرُ‌وا بَعْدَ إِیمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّ‌سُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَینَاتُ ۚ وَاللَّـهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ * إِنَّ الَّذِینَ کفَرُ‌وا بَعْدَ إِیمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا کفْرً‌ا لَّن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُولَـٰئِک هُمُ الضَّالُّونَ .))

    «چگونه خداوند جمعیتی را هدایت می‌کند که بعد از ایمان و گواهی به حقّانیت رسول و آمدن نشانه‌های روشن برای آنها، کافر شدند؟! و خدا، جمعیت ستمکاران را هدایت نخواهد کرد * کسانی که پس از ایمان کافر شدند و سپس بر کفر (خود) افزودند، (و در این راه اصرار ورزیدند،) هیچ‌گاه توبه آنان، (که از روی ناچاری یا در آستانه مرگ صورت می‌گیرد،) قبول نمی‌شود؛ و آنها گمراهان (واقعی) اند (چرا که هم راه خدا را گم کرده‌اند، و هم راه توبه را) !»[67]

    آیه ی دوم:

     (( إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کفَرُ‌وا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کفَرُ‌وا ثُمَّ ازْدَادُوا کفْرً‌ا لَّمْ یکنِ اللَّـهُ لِیغْفِرَ‌ لَهُمْ وَلَا لِیهْدِیهُمْ سَبِیلًا.))

    «کسانی که ایمان آوردند، سپس کافر شدند، باز هم ایمان آوردند، و دیگربار کافر شدند، سپس بر کفر خود افزودند، خدا هرگز آنها را نخواهد بخشید، و آنها را به راه (راست) هدایت نخواهد کرد.»[68]

    آیه ی سوم:

     ((ذَٰلِک بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کفَرُ‌وا فَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یفْقَهُونَ .))

    «این بخاطر آن است که نخست ایمان آوردند سپس کافر شدند؛ از این رو بر دلهای آنان مهر نهاده شده، و حقیقت را درک نمی‌کنند.»[69]

    آیه ی چهارم:

    ((لَا تَعْتَذِرُ‌وا قَدْ کفَرْ‌تُم بَعْدَ إِیمَانِکمْ ۚ إِن نَّعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِّنکمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ کانُوا مُجْرِ‌مِینَ .))

    «(بگو:) عذر خواهی نکنید (که بیهوده است؛ چرا که) شما پس از ایمان آوردن، کافر شدید! اگر گروهی از شما را (بخاطر توبه) مورد عفو قرار دهیم، گروه دیگری را عذاب خواهیم کرد؛ زیرا مجرم بودند.»[70]

    آیه ی پنجم:

    ((وَلَا تَکونُوا کالَّذِینَ تَفَرَّ‌قُوا وَاخْتَلَفُوا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَینَاتُ ۚ وَأُولَـٰئِک لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ * یوْمَ تَبْیضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ ۚ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَکفَرْ‌تُم بَعْدَ إِیمَانِکمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کنتُمْ تَکفُرُ‌ونَ .))

    «و مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند؛ (آن هم) پس از آنکه نشانه‌های روشن (پروردگار) به آنان رسید! و آنها عذاب عظیمی دارند * (آن عذاب عظیم) روزی خواهد بود که چهره‌هائی سفید، و چهره‌هائی سیاه می‌گردد، اما آنها که صورتهایشان سیاه شده، (به آنها گفته می‌شود:) آیا بعد از ایمان، کافر شدید؟! پس بچشید عذاب را، به سبب آنچه کفر می‌ورزیدید.»[71]

    آیه ی ششم:

    (( وَمَا محُمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِین مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلىَ أَعْقَابِکمْ وَمَن ینقَلِبْ عَلىَ‏ عَقِبَیهِ فَلَن یضرُّ اللَّهَ شَیا وَسَیجْزِى اللَّهُ الشَّاکرِین‏.))

    «محمد صلی الله علیه وآله فقط فرستاده خداست و پیش از او، فرستادگان دیگرى نیز بودند آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمى‏گردید؟ ( و مرتد میشوید؟ ) و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضررى نمى‏زند و خداوند به زودى شاکران را پاداش خواهد داد.»[72]

    آیه ی هفتم:

    (( یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یرْتَدَّ مِنْکمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَ یحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرین‏.))

    «اى افرادى که ایمان آورده‏اید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد، پس خداوند جمعیتى را مى‏آورد که آن‌ها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومند هستند.»[73]

    آیه ی هشتم:

     (( یحْلِفُونَ بِاللَّـهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا کلِمَةَ الْکفْرِ‌ وَکفَرُ‌وا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ ینَالُوا ۚ وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّـهُ وَرَ‌سُولُهُ مِن فَضْلِهِ ۚ فَإِن یتُوبُوا یک خَیرً‌ا لَّهُمْ ۖ وَإِن یتَوَلَّوْا یعَذِّبْهُمُ اللَّـهُ عَذَابًا أَلِیمًا فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَ‌ةِ ۚ وَمَا لَهُمْ فِی الْأَرْ‌ضِ مِن وَلِی وَلَا نَصِیرٍ .))

    «به خدا سوگند می‌خورند که (در غیاب پیامبر، سخنان نادرست) نگفته‌اند؛ در حالی که قطعاً سخنان کفرآمیز گفته‌اند؛ و پس از اسلام‌آوردنشان، کافر شده‌اند؛ و تصمیم (به ترور پیامبر ص) گرفتند، که به آن نرسیدند. آنها فقط از این انتقام می‌گیرند که خداوند و رسولش، آنان را به فضل (و کرم) خود، بی‌نیاز ساختند! (با این حال،) اگر توبه کنند، برای آنها بهتر است؛ و اگر روی گردانند، خداوند آنها را در دنیا و آخرت، به مجازات دردناکی کیفر خواهد داد؛ و در سراسر زمین، نه ولی و حامی دارند، و نه یاوری.»[74]

    جمله ی ((کفروا بعد اسلامهم)) در این آیه، صریحا ارتداد بعضی از صحابه را بیان می کند.

    آیه ی نهم:

    خداوند در اول سوره ی تحریم خبر از خیانت دو زن (حفصه و عائشه) به رسول خدا صلی الله علیه وآله می دهد؛ سپس از آنها می خواهد که توبه کنند و علیه رسول خدا صلی الله علیه وآله دست به دست هم ندهند و اگر توبه نکنند، خداوند با سپاه خود که متشکل از جبرئیل، صالح المومنین (امیرالمومنین علیه السلام) و ملائکه می باشد، آماده خاموش کردن فتنه آنان است.[75]

     و در آیه دهم، خداوند برای آن دو زن (عایشه و حفصه) ، همسران حضرت نوح و حضرت لوط علیهما السلام را مثال می زند؛ یعنی همانطور که آن دو زن، زنان پیامبران بودند و به سبب خیانتشان به همسرانشان کافر شدند و همسر پیامبر بودن سبب نجاتشان از آتش جهنم نشد، این دو زن نیز همسران پیامبرند که در صورت عدم توبه از کارشان، از جهنمیان خواهند بود و نسبت آنان با پیامبر صلی الله علیه وآله سبب نجاتشان از آتش جهنم نخواهد شد.

     (( ضَرَ‌بَ اللَّـهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ کفَرُ‌وا امْرَ‌أَتَ نُوحٍ وَامْرَ‌أَتَ لُوطٍ ۖ کانَتَا تَحْتَ عَبْدَینِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَینِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یغْنِیا عَنْهُمَا مِنَ اللَّـهِ شَیئًا وَقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ‌ مَعَ الدَّاخِلِینَ .))

     «خدا براى کسانى که کفر ورزیده‌اند، زن نوح و زن لوط را مَثَل آورده [که] هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت کردند، و کارى از دست [شوهران] آنها در برابر خدا ساخته نبود، و گفته شد: «با داخل شوندگان داخل آتش شوید».»[76]

    این آیه نیز به تصریح علمای اهل سنت، مثل آیات ابتدای سوره؛ یعنی آیات 1 تا 5 ، درباره ی عائشه و حفصه می باشد[77]، ولی در تفسیر آیه گفته اند که این مثل زدن خداوند به زنان کافر پیامبران به خاطر ترساندن عائشه و حفصه بوده است تا علیه رسول خدا صلی الله علیه وآله دست به دست هم ندهند و بعضی دیگر، این مطلب که عائشه و حفصه علیه پیامبر صلی الله علیه وآله دست به دست هم داده بودند را پذیرفته و گفته اند که خداوند با این مثل، آنها را بر حذر داشته است از اینکه نافرمانی خدا کنند و اگر از فرمان خدا سرپیچی کنند، زن پیامبر بودن نفعی به حال آنها نخواهد داشت و مثل زن نوح علیه السلام و زن لوط علیه السلام داخل جهنم خواهند شد !

    در ادامه سخن تعدادی از مفسران اهل سنت که این مطلب را آورده اند، ذکر می کنیم:

    1. ابو عبدالله ابن ابی زمنین (متوفای 329 هـ)

    «((خداوند مثلی زد برای کسانی که کافر شدند)) تا آنجای آیه که می فرماید: ((پس آن دو خیانت کردند))، آن دو به تفسیر ابن عباس، دو زن منافق بودند که تظاهر به ایمان کردند و شرکشان را مخفی کردند و عمل حضرت نوح و لوط علیهما السلام هیچ نفعی به حال همسران کافرشان ندارد؛ و این مَثَلی که خداوند زد، عایشه و حفصه را از آنچه در اول سوره آمده است بر حذر می دارد.»[78]

    2. ابو اسحاق ثعلبی (متوفای 427 هـ)

    «با وجود اینکه زن نوح و زن لوط علیهما السلام توبه کردند؛ اما سودی به حالشان نداشت و به آنها گفته شد: ((با داخل شوندگان در آتش، داخل شوید.)) و سبب نزول این آیه، ترساندن عایشه و حفصه است.»[79]

    3. ابو الحسن واحدی (متوفای 468 هـ)

    «((خدا براى کسانى که کفر ورزیده‌اند، زن نوح و زن لوط را مَثَل آورده [که] هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت کردند))؛ یعنی در دین خیانت کردند ؛ پس زن نوح علیه السلام به قومش خبر داد که آن حضرت دیوانه است و زن لوط علیه السلام به مردم از مهمانان لوط علیه السلام خبر داد و به سوی آن ها راهنمایی شان کرد.((کارى از دست آنها ساخته نبود))؛ یعنی نوح و لوط علیهما السلام در برابر عذاب خدا .

    و این برای ترساندن عایشه و حفصه است و خبر دادن از اینکه پیامبران در برابر اعمال گناه همسرانشان هیچ کاری از دستشان ساخته نیست و از مرتکب شدن گناهان قطع طمع به عمل بیاورد به امید اینکه صلاح دیگری سودش بخشد.»[80] 

    4. ابو الفرج بن جوزی حنبلی (متوفای 597 هـ)

    «این آیه ی قرآن که ((خدا براى کسانى که کفر ورزیده‌اند، زن نوح علیه السلام را مَثَل زده است)) ، مفسران -که از جمله ی آن ها مقاتل بن سلیمان است - گفته اند: این مَثَل متضمن ترساندن عایشه و حفصه است از اینکه اگر از پروردگارشان سرپیچی کنند، کاری از دست رسول خدا صلی الله علیه وآله در قبال اعمال آن ها ساخته نیست.»[81]

    5. فخر الدین رازی (متوفای 606 هـ)

    «و در ضمن این دو مثال اشاره است به دو ام المومنین که آن دو ، حفصه و عایشه هستند به خاطر آنچه که با همدستی هم علیه رسول خدا صلی الله علیه وآله آنچه را که ناخوش می داشت مرتکب شدند و بر حذر داشتن آن ها با تندترین و شدیدترین هشدار به خاطر مثال زدن به کفر.»[82]

    حتی فخر رازی صراحت دارد بر اینکه عثمان بن عفان به این آیه علیه عائشه استدلال کرده است:

    «عثمان گفت: ((خداوند برای کافران زن نوح و زن لوط را مثال زده است)) و عائشه تلاش و توانش را علیه عثمان به کار می برد و می گفت: ای مردم، این پیراهن رسول خدا nاست که پوسیده نشده، در حالی که سنتش پوسیده است. آن پیر احمق (عثمان) را بکشید. خدا پیر احمق را بکشد.»[83] 

    6، 7 و 8. ماوردی، قرطبی و ابن عادل دمشقی

    ابو الحسن ماوردی (متوفای 450 هـ)[84]، ابو عبدالله قرطبی (متوفای 671 هـ)[85] و ابن عادل دمشقی (متوفای 880 هـ)[86] از یحیی بن سلام نقل کرده اند که گفت:

    «و این مثلی که خدا زده ، برای بر حذر داشتن حفصه و عایشه است، هنگامی که علیه رسول خدا صلی الله علیه وآله پشت به پشت هم دادند، سپس خداوند برای آنها مثل همسر فرعون و حضرت مریم علیها السلام دختر عمران علیه السلام را زده است تا آن دو را به اطاعت کردن تشویق کند.»[87]

    9. عبد الرحمن بن ناصر السعدی (متوفای 1376 هـ)

    «این دو مَثَل را خداوند برای مومنین و کافرین آورده است تا برای آن ها بیان کند که اتصال و نسبت کافر با مومن و نزدیکی اش به او ، هیچ فایده ای برایش ندارد ، و اینکه نسبت مومن با کافر ، هیچ ضرری به وی نمی زند مادامی که واجباتش را برپا می دارد. و در آن مثال ها اشاره است به برحذر داشتن زنان پیامبر صلی الله علیه وآله از ارتکاب معصیت و اینکه نسبتشان با رسول خدا صلی الله علیه وآله در قبال اعمال بدشان هیچ سودی به حالشان ندارد.»[88]   

    وقتی همنشینی و خویشاوندی زنان پیامبر صلی الله علیه وآله با آن حضرت سبب تضمین عدالت و بهشتی بودنشان نباشد و این چنین از طرف خداوند متعال مورد تهدید قرار بگیرند، وضع دیگر صحابه چگونه خواهد بود؟!

    10. صحابه ای که می خواستند پیامبر (ص) را ترور کنند

    قرآن اشاره می کند که عده ای از صحابه تصمیم گرفتند رسول خدا صلی الله علیه وآله را ترور کنند، اما به هدفشان نرسیدند.

    (( یحْلِفُونَ بِاللَّـهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا کلِمَةَ الْکفْرِ‌ وَکفَرُ‌وا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ ینَالُوا ۚ وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّـهُ وَرَ‌سُولُهُ مِن فَضْلِهِ ۚ فَإِن یتُوبُوا یک خَیرً‌ا لَّهُمْ ۖ وَإِن یتَوَلَّوْا یعَذِّبْهُمُ اللَّـهُ عَذَابًا أَلِیمًا فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَ‌ةِ ۚ وَمَا لَهُمْ فِی الْأَرْ‌ضِ مِن وَلِی وَلَا نَصِیرٍ .))

    «به خدا سوگند می‌خورند که (در غیاب پیامبر، سخنان نادرست) نگفته‌اند؛ در حالی که قطعاً سخنان کفرآمیز گفته‌اند؛ و پس از اسلام آوردنشان، کافر شده‌اند؛ و تصمیم (به ترور پیامبر صلی الله علیه وآله) گرفتند، که به آن نرسیدند. آنها فقط از این انتقام می‌گیرند که خداوند و رسولش، آنان را به فضل (و کرم) خود، بی‌نیاز ساختند! (با این حال،) اگر توبه کنند، برای آنها بهتر است؛ و اگر روی گردانند، خداوند آنها را در دنیا و آخرت، به مجازات دردناکی کیفر خواهد داد؛ و در سراسر زمین، نه ولی و حامی دارند، و نه یاوری .»[89]

    بسیاری از علمای اهل سنت ؛ از جمله: ابن جوزی، قرطبی، ابن کثیر، سیوطی و آلوسی در تفسیر (( وَهَمُّوا بِما لَمْ ینالُوا))  گفته‌اند که مراد، کسانی هستند که قصد داشتند در بازگشت از جنگ تبوک، رسول خدا صلی الله علیه وآله را ترور نمایند.

    سخن عبد الرحمن بن جوزی:

    « ((تصمیم به چیزی گرفتند که به آن نرسیدند)) ؛ یعنی تصمیم گرفتند که پیامبر صلی الله علیه وآله را به قتل برسانند.»[90]

    سخن قرطبی:

    « ((و همّوا بما لم ینالوا : همت گماردند به آنچه نرسیدند))؛ یعنی منافقین که عبارت است از کشتن پیامبر صلی الله علیه وآله در لیلۀ العقبۀ در غزوه تبوک، در حالی که 12 نفر بودند.

    حذیفه می گوید: رسول خدا صلی الله علیه وآله نام آن ها را برد تا این که همه آن ها را شمرد. پس گفتم: آیا نمی فرستی تا آن ها را بکشی؟ فرمود: ابا دارم که عرب گوید: هنگامی که با کمک اصحابش پیروز شد، شروع به کشتن آن ها نمود؛ بلکه خدا با دبیله آن ها را کافی است. گفته شد: ای رسول خدا صلی الله علیه وآله، دبیله چیست ؟ فرمود: قطعه آتشی از جهنم است که خداوند بر رگ های قلبشان می اندازد تا بمیرند.»[91]

    سخن ابن کثیر:

    «امام احمد می گوید: یزید از ولید بن عبدالله بن جمیع از ابو الطفیل روایت کرده است که گوید: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه وآله از جنگ تبوک برمی گشت، به جارچی دستور داد و جارچی فریاد زد که رسول خدا صلی الله علیه وآله افراد عقبه را مؤاخده نمود؛ پس کسی آن ها را سرزنش نکند و آن در حالی بود که حذیفه در پیش و عمار در پی  رسول خدا صلی الله علیه وآله مرکبش را می راندند.»[92]

    سخن جلال الدین محلی و سیوطی:

    « ((و هموا بما لم ینالوا)) : که عبارت است از ترور پیامبر صلی الله علیه وآله در لیلۀ العقبۀ هنگام بازگشتش از تبوک، در حالی که آن ها بیش از 10 نفر بودند و عمار بن یاسر هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وآله را دوره کرده بودند، به صورت مرکب ها زد و به عقب رانده شدند.»[93]

    سخن آلوسی:

    «مراد از ((و تصمیم به چیزی گرفتند که به آن نرسیدند)) ترور پیامبر صلی الله علیه وآله هنگام بازگشت از جنگ تبوک است. بیهقی در دلائل النبوة از حذیفة بن یمان این مطلب را روایت کرده است.»[94]

    اما اینکه چه کسانی بودند که می خواستند پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را به قتل برسانند، ابن حزم آندلسی (از علمای بزرگ اهل سنت) می نویسد:

    «و اما حدیث حذیفه بن یمان از اعتبار ساقط است؛ زیرا از طریق ولید بن جمیع نقل شده است، در حالی که او شخصی هالک است؛ هر چند که نمی دانم حدیثی را به دروغ وضع نموده باشد؛ چرا که او اخباری را نقل نموده که در آن آمده: ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه و سعد بن أبی وقاص قصد کشتن پیامبر صلی الله علیه وآله را داشتند و می‌خواستند آن حضرت را از گردنه ‌ای در تبوک به پایین پرتاب کنند. که این، خبر دروغی است که ساخته شده است.»[95]

    در حالی که «ولید بن جمیع» از رجال صحیح مسلم است و مسلم نیشابوری در صحیحش دو بار از وی روایت نقل کرده که  اتفاقا یکی از آنها درباره ی همین منافقین اصحاب عقبه است:

    «زهیر بن حرب از ابو احمد کوفی از ولید بن جمیع و او از ابوطفیل برای ما روایت کرد که گفت: بین مردی از اهل عقبه و حذیفه بن یمان، بعضی از آنچه بین مردم اتفاق می افتد بود. پس حذیفه به آن مرد گفت: «شما را به خدا، اصحاب عقبه چند نفر بودند؟ پس مردم جواب حذیفه را دادند. حذیفه گفت: ما مطلع شده ایم که آنها چهارده نفر بودند که اگر تو با ایشان بودی پانزده نفر می‌شدند. و شهادت می دهم که دوازده نفر از ایشان با خدا و رسولش در این دنیا و آن دنیا جنگیدند و سه نفر دیگر هم عذر خواستند و گفتند که ما ندای منادی ایمان را نشنیدیم.»[96]

    توثیق ولید بن عبد الله بن جمیع

    او از رجال بخاری در کتاب ادب المفرد، صحیح مسلم، سنن ابوداود، ترمذی و نسائی است و علمای بزرگی چون احمد بن حنبل، ابو داود، یحیی بن معین، عجلی، ابو زرعه، ابو حاتم و ابن سعد توثیقش کرده اند.[97]

    ابن حجر عسقلانی نیز در جمع بندی اقوال علما در مورد او، در نهایت از ولید بن عبد الله به عنوان «صدوقٌ یَهِمُ» یاد میکند.[98]

    اما شعیب الارنؤوط و دکتر بشار عواد معروف بعد از نقل نظر ابن حجر، می نویسند:

    «بل: صدوقٌ حسن الحدیث، وقوله: "یهم" لا معنى لها... .»[99]

    در برنامه ی جوامع الکلم نیز بعد از جمع بندی اقوال علما، در نهایت به او رتبه ی «صدوق حسن الحدیث» داده شده است.

     

    مدارک در پست بعدی می آید.

    • حسین قربانی

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی