نگاهی به آیه ی مباهله
((فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّـهِ عَلَى الْکاذِبِینَ.))[1]
«پس هر کس با تو درباره عیسی در مقام مجادله برآید بعد از آنکه به احوال او آگاهی یافتی، بگو: بیایید ما و شما فرزندان و زنان و کسانی را که به منزله خودمان هستند بخوانیم، سپس به مباهله برخیزیم (در حق یکدیگر نفرین کنیم) تا دروغگویان (و کافران) را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم.»
طبق این آیه و روایاتی که درباره ی این ماجرا نقل شده، حضرت رسول صلی الله علیه وآله امیرالمومنین علیه السلام را به عنوان مصداق «انفسنا» با خود به مباهله بردند.
شارح سنن ترمذی، عبد الرحمن مبارکفوری (متوفای 1353 هـ)، داستان مباهله را چنین آورده است :
« ((فقل تعالوا)) یعنی بیایید ((ندع أبناءنا و أبناءکم)) یعنی هر یک از ما و از شما فرزندانش و زنانمان و زنانتان و جانهایمان و جانهایتان را فراخواند ، سپس در دعاء تضرّع کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم به این که بگویی خدایا دروغ گو در مورد عیسی علیه السلام را لعنت کن و رسول خدا صلی الله علیه وآله، علی علیه السلام را فراخواند و آن را در جایگاه خودش قرارداد به خاطر آن چه بین آن دو از خویشاوندی و برادری است و فاطمه علیها السلام را زیرا که ایشان خاص ترین زنان خویشان است و حسن و حسین علیهما السلام را در جایگاه فرزندانش قرار داد و فرمود : خدایا اینان خانواده من هستند.
مفسرین می گویند: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه وآله دلائلی بر مسیحیان نجران اقامه کرد و آن ها به نادانی خودشان اصرار می ورزیدند ، فرمود : خداوند به من دستور داده که اگر استدلال را نپذیرفتید با شما مباهله کنم؛ پس گفتند: ای ابوالقاسم ! بر می گردیم و مشورت می کنیم سپس نزد تو می آییم و هنگامی که برگشتند، به جانشین بزرگشان که صاحب نظرشان بود گفتند: ای بنده مسیح ! نظرت چیست ؟ گفت: به خدا قسم ای گروه مسیحیان ! دانستید که محمد صلی الله علیه وآله پیامبر و فرستاده است و از جانب خدایتان سخن قاطع را آورد و به خدا قسم هیچ قومی با پیامبری مباهله نکرده تا این که بزرگشان زندگی نکرده و کوچکشان هم رشد نکرده است و اگر مباهله کنید، ریشه کن می شوید و اگر اصرار نسبت به دینتان دارید و بر آنچه هستید ایستاده اید؛ پس با او خدا حافظی کنید و به شهرهایتان برگردید.
پس آن ها نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله آمدند و آن حضرت بیرون آمد در حالی که عبایی از موی سیاه به تن داشت و حسین علیه السلام را در بغل و دست حسن علیه السلام را گرفته بود و فاطمه علیها السلام پشتش راه می رفت و علی علیه السلام پشت فاطمه علیها السلام بود در حالی که می فرمود : اگر دعا کردم ، شما آمین بگویید.
پس اسقف نجران گفت : ای گروه مسیحیان ! من چهره هایی را می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از جایش بیرون آورد ، هر آینه خداوند آن کوه را بیرون می آورد. و مباهله نکردند ؛ چرا که اگر می کردند از بین می رفتند و در روی زمین مسیحی ای تا روز قیامت باقی نمی ماند.
سپس گفتند: ای ابوالقاسم ! تصمیم گرفتیم که با تو مباهله نکنیم و بر دینت اعتراف می کنیم. پس پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: اگر مباهله نمی کنید، پس مسلمان شوید و اگر شدید هر چه به نفع مسلمین است به نفع شما و هر چه به ضرر مسلمین است به ضرر شماست، ولی نپذیرفتند. پس فرمود: من با شما می جنگم. و آنها گفتند: ما طاقت جنگ با اعراب مسلمان را نداریم، ولی با تو مصالحه می کنیم که با تو نجنگیم و ما را از دین ما برنگردانی به این شرط که سالانه دو هزار طاقه پارچه نفیس _ هزار تا در ماه صفر و هزار تا در ماه رجب _ و 30 عدد زره آهنین به تو بدهیم و پیامبر صلی الله علیه وآله با این شرط با آنان مصالحه کرد. فرمود: قسم به آن که جانم در دست اوست، نابودی به اهالی نجران آویخته شده بود. و اگر لعن می کردند، هر آینه به صورت میمون و خوک مسخ می شدند و این دره بر آن ها آتش را شعله ور می کرد و خداوند ریشه نجران و اهالی اش حتی پرنده روی درختان را از بین می برد و یک سال تمام به مسیحیان نمی گذشت تا این که همگی از بین بروند.»[2]
این قضیه و به خصوص محل شاهد ما؛ یعنی بردن حضرت امیرالمومنین علیه السلام به مباهله به عنوان نفس حضرت رسول صلی الله علیه وآله، در روایات معتبر اهل سنت آمده است.
محمد بن علی شوکانی می نویسد:
«و حاکم با سند آورده و تصحیحش کرده و ابن مردویه و ابو نعیم از جابر نقل می کنند که می گوید: بزرگ و جانشین نزد پیامبر صلی الله علیه وآله آمدند و آن ها را به اسلام فرا خواند و گفتند : ای محمد صلی الله علیه وآله، اسلام آوردیم. پس پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود : دروغ می گویید. اگر بخواهید به شما خبر می دهم که چه چیزی مانع اسلام آوردن شما شده است. گفتند : بگو . فرمود : دوست داشتن صلیب ، شراب خواری و خوردن گوشت خوک .
جابر گوید: آن دو را به ملاعنه فراخواند و با او در روز بعد قرار گذاشتند و رسول خدا صلی الله علیه وآله صبح کرد در حالی که دست علی ، فاطمه ، حسن و حسین علیهم السلام را گرفته بود و نزد آن دو فرستاد ولی اجابت نکردند و به او اقرار کردند. پس فرمود: قسم به کسی که مرا به حق برانگیخت، اگر این کار را می کردند این دره بر آن ها آتش می بارید.
جابر گوید: و در این قضیه نازل شده است ((تعالوا ندع أبناءنا)) تا آخر آیه.
جابر می گوید: ((و انفسنا و انفسکم)) رسول خدا صلی الله علیه وآله و علی علیه السلام است. ((أبنائنا)): حسن و حسین علیهما السلام است و ((نساءنا)) فاطمه علیها السلام است.
حاکم همچنین با سند دیگری از جابر این قضیه را روایت کرده و در آن این گونه است که آن ها به پیامبر صلی الله علیه وآله گفتند: آیا همدیگر را لعن کنیم؟ و مسلم ، ترمذی ، ابن منذر ، حاکم و بیهقی از سعد بن ابی وقاص با سند روایت کره اند که گفت: هنگامی که این آیه ((قل تعالوا ....)) نازل شد ، رسول خدا صلی الله علیه وآله، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را فراخواند و فرمود : خدایا این ها اهل من هستند.»[3]
همانطور که اشاره شد، این قضیه را مسلم در صحیحش و ترمذی در سننش آورده و تصحیح کرده است.
مسلم چنین نقل می کند:
«هنگامی که این آیه نازل شد ، رسول خدا صلی الل علیه وآله، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را دعوت کرد و فرمود: خداوندا اینها اهل من هستند.»[4]
و حاکم نیشابوری نیز تصریح دارد که اخبار این واقعه ، متواتر است:
«حاکم گفته است: اخبار در تفاسیر از عبد الله بن عباس و غیر او متواتر است که رسول خدا صلی الله علیه وآله در روز مباهله دست علی، حسن و حسین علیهم السلام را گرفتند و فاطمه علیها السلام را در پشت سرشان قرار دادند ، سپس فرمودند: این ها فرزندان ما ، جان های ما و زنان ما هستند. پس شما نیز جان هایتان ، فرزندانتان و زنانتان را بیاورید ، سپس به مباهله برخیزیم (در حق یکدیگر نفرین کنیم) تا دروغگویان را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم.»[5]
[[1]] آل عمران: 61
[[2]] تحفة الأحوذی للمبارکفوری ج 8 ص 278-279 ( فقل تعالوا ) أی هلموا ( ندع أبناءنا وأبناءکم ) أی یدع کل منا ومنکم أبناءه ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم ثم نبتهل أی نتضرع فی الدعاء فنجعل لعنة الله على الکاذبین بأن تقول اللهم العن الکاذب فی شأن عیسى دعا رسول الله علیا فنزله منزلة نفسه لما بینهما من القرابة والأخوة وفاطمة أی لأنها أخص النساء من أقاربه وحسنا وحسینا فنزلهما بمنزلة ابنیه فقال اللهم هؤلاء أهلی قال المفسرون لما أورد رسول الله الدلائل على نصارى نجران ثم أنهم أصروا على جهلهم قال إن الله أمرنی إن لم تقبلوا الحجة أن أباهلکم فقالوا یا أبا القاسم بل نرجع فننظر فی أمرنا ثم نأتیک فلما رجعوا قالوا للعاقب وکان ذا رأیهم یا عبد المسیح ما ترى قال والله لقد عرفتم یا معشر النصارى أن محمدا نبی مرسل ولقد جاءکم بالکلام الفصل من أمر صاحبکم والله ما باهل قوم نبیا قط فعاش کبیرهم ولا نبت صغیرهم ولئن فعلتم لکان الاستئصال فإن أبیتم إلا الاصرار على دینکم والإقامة على ما أنتم علیه فوادعوا الرجل وانصرفوا إلى بلادکم فأتوا رسول الله وقد خرج وعلیه مرط من شعر أسود وکان قد احتضن الحسین وأخذ بید الحسن وفاطمة تمشی خلفه وعلی رضی الله عنه خلفها وهو یقول إذا دعوت فأمنوا فقال أسقف نجران یا معشر النصارى إنی لأرى وجوها لو دعت الله أن یزیل جبلا من مکانه لأزاله بها فلا تباهلوا فتهلکوا ولا تبقى على وجه الأرض نصرانی إلى یوم القیامة ثم قالوا یا أبا القاسم رأینا أن لا نباهلک وأن نقرک على دینک فقال فإذا أبیتم المباهلة فأسلموا یکن لکم ما للمسلمین وعلیکم ما على المسلمین فأبوا فقال فإنی أناجزکم فقالوا ما لنا بحرب العرب المسلمین طاقة ولکن نصالحک أن لا تغزونا ولا تردنا عن دیننا على أن نؤدی إلیک کل عام ألفی حلة ألفا فی صفر وألفا فی رجب وثلاثین درعا عادیة من حدید فصالحهم على ذلک قال والذی نفسی بیده إن الهلاک قد تدلى على أهل نجران ولو لاعنوا لمسخوا قردة وخنازیر ولأضطرم علیهم الوادی نارا ولاستأصل الله نجران وأهله حتى الطیر على رؤوس الشجر ولما حال الحول على النصارى کلهم حتى یهلکوا
[[3]] فتح القدیر للشوکانی ج 1 ص 347-348 وأخرج الحاکم وصححه وابن مردویه وأبو نعیم فی الدلائل عن جابر قال قدم على النبی nالعاقب والسید فدعاهما إلى الإسلام فقالا أسلمنا یا محمد فقال کذبتما إن شئتما أخبرتکما ما یمنعکما من الإسلام قالا فهات قال حب الصلیب وشرب الخمر وأکل لحم الخنزیر قال جابر فدعاهما إلى الملاعنة فواعداه على الغد فغدا رسول الله nوأخذ بید علی وفاطمة والحسن والحسین ثم أرسل إلیهما فأبیا أن یجیباه وأقرا له فقال والذی بعثنی بالحق لو فعلا لأمطر الوادی علیهما نارا قال جابر فیهم نزلت ( تعالوا ندع أبناءنا ) الآیة قال جابر ( وأنفسنا وأنفسکم ) رسول الله nوعلی وأبناءنا الحسن والحسین ونساءنا فاطمة ورواه أیضا الحاکم من وجه آخر عن جابر وصححه وفیه أنهم قالوا للنبی nهل لک أن نلاعنک وأخرج مسلم والترمذی وابن المنذر والحاکم والبیهقی عن سعد بن أبی وقاص قال لما نزلت هذه الآیة ( قل تعالوا ) دعا رسول الله nعلیا وفاطمة وحسنا وحسینا فقال اللهم هؤلاء أهلی
[[4]] صحیح مسلم ج 4 ص 1871 ح 2404 ولما نزلت هذه الآیة ( فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ) دعا رسول الله nعلیا وفاطمة وحسنا وحسینا فقال اللهم هؤلاء أهلی
[[5]] معرفة علوم الحدیث ج 1 ص 50 قال الحاکم وقد تواترت الأخبار فی التفاسیر عن عبد الله بن عباس وغیره أن رسول الله (ص) أخذ یوم المباهلة بید علی وحسن وحسین وجعلوا فاطمة وراءهم ثم قال هؤلاء أبناءنا وأنفسنا ونساؤنا فهلموا أنفسکم وأبناءکم ونساءکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبین
- ۹۹/۰۱/۲۲
https://98share.com/