پایگاه تحقیقاتی وصایت

وبلاگ رسمی حسین قربانی دامنابی
پایگاه تحقیقاتی وصایت

جهت دانلود کتب، روی تصاویر کلیک راست کنید و سپس گزینه ی open link را بزنید.

  • ((مجموعه آثار حسین قربانی دامنابی))
  • طبقه بندی موضوعی

    افضلیت امیرالمومنین (ع) در احادیث معتبر نبوی

    حسین قربانی | شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۱:۱۶ ب.ظ

    رسول خدا n

    در احادیث بسیاری مفهوم برتری امیرمومنان g نسبت به دیگر صحابه، از رسول خدا n نقل شده است؛ احادیثی مانند:

    حدیث «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی= تو به من به منزله ی هارون برای موسی c هستی، بجز اینکه بعد از من پیامبری نیست» که در صحیح بخاری و مسلم آمده[1]و طبق روایت معتبر اهل سنت، امام زین العابدین g به آن برای اثبات افضلیت حضرت امیرالمؤمنین g بر ابی بکر و عمر استدلال کرده اند.»[2]   

    حدیث «إِنَّ عَلِیًّا مِنِّی وَأَنَا مِنْهُ، وَهُوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی= علی g از من است و من از اویم و او بعد از من ولی همه ی مومنان است» که چندین سند معتبر دارد و بسیاری از علمای اهل سنت نیز حکم به صحتش داده اند؛ از جمله محمد ناصرالدین ألبانی که آن را در کتاب سلسلة الاحادیث الصحیحه آورده و طرقش را تخریج کرده است.[3]

    حدیث «علی أَوْلَى النَّاسِ بِکُمْ بَعْدِی= علی g  بعد از من سزاوارترین مردم به شماست» که آن را طبرانی نقل کرده و برنامه ی جوامع الکلم حکم به صحت سندش داده است.[4]

    و همچنین آیاتی مانند: «آیه ی تطهیر» که نزولش در حق آل عبا D در صحیح مسلم نیز آمده  است.[5]

    «آیه ی مباهله» که آن هم در صحیح مسلم روایتش نقل شده است که پیامبر n ، حضرت علی g را [به عنوان نفس خودشان] به مباهله بردند[6] و... که در کتاب «امتداد رسالت» از نظر سندی و دلالی به بررسی آن ها پرداخته ایم.

    و نیز روایاتی در خصوص وقوع معجزاتی در حق حضرت علی g؛ مانند:

    «حدیث رد الشمس»: حدیثی که بیان می کند روزی رسول خدا n حضرت علی g را به دنبال کاری فرستادند و چون بازگشت، سرشان را روی دامان آن حضرت گذاشتند تا وحی را دریافت کنند و لذا خورشید غروب کرد و حضرت علی g نتوانستند نماز عصرشان را ایستاده بجا آورند؛ از این رو حضرت رسول n دعا کردند تا خورشید بازگردد و حضرت علی g بتواند نمازش را بجا آورد و چنین شد.

    این حدیث را طحاوی، احمد بن صالح، سیوطی، قاضی عیاض، طبرانی، ابو الحسن الفضلی، ابن الفتح الأزدی، ابو زرعه ابن العراقی، ابن حجر عسقلانی و هیثمی معتبر دانسته اند.[7]

    «حدیث عافیت»: این حدیث که در حقیقت چندین روایت مختلف است، به ماجرای بیماری چشم حضرت علی g در غزوه ی خیبر اشاره دارد که با دعای رسول خدا n شفا یافت و دیگر به آن بیماری مبتلا نشد[8] و در ضمن آن، پیامبر n به دفع گرمی و سردی از بدن امیرالمومنین g دعا کردند که آن هم مستجاب شد و از این رو آن حضرت گاهی در تابستان، لباس زمستانی و در زمستان، لباس تابستانی می پوشید که تعجب همگان را بر می انگیخت.[9]

    این روایت را نسائی در سننش نقل کرده و برنامه جوامع الکلم حکم به حسن بودن سندش داده[10] و ابن ماجه نیز در سننش نقل کرده و ألبانی آن را حسن دانسته[11] و نیز احمد در مسندش نقل کرده و شاکر سندش را حسن دانسته[12] و همچنین طبرانی در معجم اوسطش آورده و هیثمی سندش را تحسین کرده[13] و نیز حاکم در مستدرکش آورده و بر شرط شیخین تصحیح کرده و ذهبی نیز با نظر او موافقت نموده است.[14]

    «حدیث معصومیت در قضاوت»: حدیثی که بیان می کند هنگامی که رسول خدا n حضرت علی g را برای انجام قضاوت به یمن فرستادند، برای آن حضرت دعا کردند تا در قضاوت اشتباه نکند و اینچنین شد.[15]

    «حدیث اشقی الناس بودن قاتل امیرالمومنین g» که ألبانی در کتاب "سلسلة الاحادیث الصحیحه" آورده است.[16]

    و نیز احادیثی مانند: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى کِنَانَةَ مِنْ وَلَدِ إِسْمَاعِیلَ، وَاصْطَفَى قُرَیْشًا مِنْ کِنَانَةَ، وَاصْطَفَى مِنْ قُرَیْشٍ بَنِی هَاشِمٍ، وَاصْطَفَانِی مِنْ بَنِی هَاشِمٍ = خداوند از میان فرزندان اسماعیل g، کِنانه را برگزید و از نسل کنانه، قریش را و از میان قریش، بنی هاشم را برگزید و از میان بنی هاشم، مرا.» که مسلم در صحیحش آورده[17] و شارح آن، یحیی بن شرف نووی (ت 676 هـ)، در شرح این حدیث می نویسد: «یاران ما به این حدیث استدلال کرده اند بر این که غیر قریش از عرب، همتای قریش نیستند، همچنان که غیر بنی هاشم از قریش، همتای بنی هاشم نیستند.»[18]

    ابن تیمیه نیز با اشاره به این حدیث، اعتقاد جمهور اهل سنت را بر افضلیت بنی هاشم نسبت به سایر قریش دانسته[19] و خودش نیز به صحت آن تأکید کرده است.[20]

    احادیث دیگری نیز وجود دارد که با صراحت بیشتری افضلیت امیرالمومنین g را بیان کرده است که در ادامه می آوریم.

    1. حدیث برگزیده شدن امام علی g توسط خداوند

    برگزیده شدن امام علی g از طرف خداوند در دو حدیث معتبر اهل سنت آمده که در یکی از آن ها این گزینش را در ردیف حضرت رسول n قرار داده است.

    حدیث یکم: " فَاخْتَارَ اللَّهُ لِی عَلِیًّا "

    حاکم در مستدرکش از طریق امام سجاد g از امام حسین g روایت کرده است که فرمودند:

    «روزی رسول خدا n به همراه دو عمویشان عباس و حمزه در خانه ای بودند و علی g، جعفر g و عقیل –که کودک بودند- در آنجا بازی می کردند؛ پس رسول خدا n به عموهایشان فرمودند: از این ها یکی را برگزینید. یکی از آنها گفت: جعفر g را برگزیدم و دیگری گفت: علی g را برگزیدم. پس حضرت فرمود: شما را مختار کردم و انتخابتان را کردید و خداوند برای من علی g را برگزید.»[21]

    این روایت را حاکم در مستدرکش نقل کرده و برنامه جوامع الکلم، به خاطر مقبول بودن یونس بن ارقم، حکم به حسن بودن سندش در متابعات داده؛[22] اما او نیز ثقه است[23] و لذا سند این روایت، حسن است.

    حدیث دوم:

    «هنگامی که حضرت فاطمه B با حضرت علیg ازدواج کردند و نیز در هنگام بیماری رسول خدا n آن حضرت به ایشان فرمودند: آیا راضی نمی شوی که خداوند از اهل زمین دو مرد را برگزید؛ یکی از آن دو، پدرت است و دیگری همسرت.»[24]

    این روایت در کتب اهل سنت از 5 نفر از صحابه و در مجموع با 9 سند نقل شده است.

    اول: ابن عباس با چهار طریق

    این روایت با 4 طریق از عبدالرزاق از معمر از ابن ابی نجیح از مجاهد از ابن عباس نقل شده است.

    سند اول: خطیب بغدادی[25] به واسطه ی دو نفر از شیوخش با سند صحیح از طریق إبراهیم بن الحجاج السامی.[26]

    این دو شیخ خطیب، یکی «محمد بن أحمد المؤدب» است که مجهول الحال است و دیگری خواهر او، «أسماء بنت أحمد الأصبهانیة» که مستور است؛ زیرا دو نفر ثقه و بلکه دو عالم بزرگ اهل سنت؛ یعنی خطیب بغدادی و ابو علی اصفهانی (متوفای 515 هـ) از وی روایت نقل کرده اند و لذا این سند معتبر است و از این رو سیوطی آن را حسن دانسته است.[27]

    ألبانی سند روایت را تا ابراهیم بن الحجاج مسلّم دانسته و از این رو نوشته است:

    «وأما حدیث ابن عباس ؛ فیرویه إبراهیم بن الحجاج قال : أخبرنا عبد الرزاق عن معمر عن ابن أبی نجیح عن مجاهد عنه به .... .»[28]

    سند دوم: طبرانی[29] از طریق الحسن بن علی المعمری (صدوق حسن الحدیث) از عبد السلام بن صالح الهروی[30] با تصحیح سند توسط حاکم.[31]

    سند سوم: خطیب بغدادی[32] با سند معتبر از طریق أحمد بن عبد الله الهشیمی.[33]

    سند چهارم: ابن عدی از طریق محمد بن سهل البخاری[34]

    دوم: ابو هریره

    حاکم در المستدرک با سندی دیگر از ابوهریره همین حدیث را نقل کرده و در ذیل حدیث بعدش، سندش را تصحیح کرده است.[35]

    سوم: ابو ایوب انصاری با دو سند

    سند اول و دوم: طبرانی در کتاب المعجم الکبیر این روایت را با دو سند که در ادامه به یک سند مشترک می رسند نقل کرده[36] که سندش را مولوی حسن الزمان حیدر آبادی جیّد (نیکو) دانسته و رجال مورد اشکالش را توثیق نموده است.[37] با این حال ما نیز به بررسی سند این روایت می پردازیم.[38] 

    چهارم: علی الهلالی

    طبرانی این حدیث را در کتاب المعجم الأوسط از این صحابی نقل کرده است.[39]

    پنجم: ابو سعید خدری

    مولوی امر تسری حنفی روایت ابوسعید خدری را از دارقطنی از طریق ابو هارون عبدی نقل کرده است.[40]

    بنابراین، این روایت با مجموع اسانیدش صحیح بوده و دلالت آن هم واضح است: خداوند دو نفر را از اهل زمین برگزیده که اولی پیامبر است و دیگری هم باید وصی و جانشین او باشد.

    و حداقل چیزی که از این روایت مستفاد می شود، افضلیت امیرالمومنینg بر تمام امت است.

    2. حدیث «الحسن والحسین سیدا شباب اهل الجنة و ابوهما خیر منهما»

    رسول خدا n ضمن اینکه فرموده اند امام حسن و امام حسین c سرور جوانان اهل بهشت هستند، تصریح کرده اند که پدرشان حضرت علی g از آن دو حضرت برترند.

    این مطلب در کتب اهل سنت از 8 نفر از صحابه نقل شده است:

    1. عبدالله بن عمر: ابن ماجه در سننش با تصحیح ألبانی.[41]

    2. عبدالله بن مسعود: حاکم در مستدرکش با تصحیح حدیث و موافقت ذهبی[42] و تحسین ألبانی.[43]

    3. حذیفه بن یمان: با دو سند.

    سند اول: طبرانی در معجم کبیرش[44] با سند حسن طبق حکم برنامه جوامع الکلم.[45]

    سند دوم: ابن عساکر در تاریخش[46] با سند معتبر در شواهد طبق نظر ألبانی.[47]

     

    4. قرة بن إیاس المزنی: طبرانی در معجم کبیر[48] با مختلف فیه دانستن یکی از راویانش از جانب هیثمی.[49]

    5. مالک بن الحویرث اللیثی: طبرانی در معجم کبیرش[50] با ضعیف دانستن و توثیق داشتن دو نفر از راویانش از جانب هیثمی.[51]

    6. انس بن مالک: ابن عساکر در تاریخش.[52]

    7. حضرت علی g: ابن عساکر در تاریخش.[53]

    8. علی الهلالی: طبرانی در معجم کبیرش.[54]

    3. حدیث ذوالقرنین بهشت بودن حضرت علی   g

    از حضرت علی g روایت شده است که رسول خدا n به ایشان فرمودند:

    «یا علی، همانا برای تو در بهشت گنجینه ای است و تو ذو القرنین آن هستی؛ پس در پی نگاه، نگاهی دیگر نکن؛ چرا که اولی برای تو است و دیگری بر ضد تو.»[55]

    این حدیث را احمد در مسندش نقل کرده و برنامه جوامع الکلم حکم به حسن بودن سندش داده است و محققش احمد شاکر سندش را صحیح[56] و شعیب الارنؤوط حسن لغیره دانسته اند.[57] ابن حبان در صحیحش آورده[58] و عبدالله الدارمی در سننش این روایت را به صورت ناقص با همین سند نقل کرده و محققش حسین سلیم اسد، سندش را جیّد دانسته است.[59] حاکم در مستدرکش نقل و سندش را تصحیح کرده و ذهبی نیز با نظر او موافقت نموده است.[60] ضیاء مقدسی در صحیحش آورده و محققش دکتر عبدالملک بن عبدالله بن دهیش سندش را حسن دانسته است.[61] محمد ناصرالدین ألبانی نیز در کتاب صحیح الترغیب والترهیب آورده و آن را حسن لغیره دانسته است.[62]

    اما در مورد اینکه مراد از «إِنَّ لَکَ کَنْزًا مِنَ الْجَنَّةِ، وَإِنَّکَ ذُو قَرْنَیْهَا» چیست، علمای اهل سنت نظرات مختلفی داده اند که منشأ آن به این بر می گردد که عده ای از آن ها ضمیر «ها» در «ذُو قَرْنَیْهَا» را مشیر به امت اسلامی دانسته اند !! در حالی که پر واضح است که این ضمیر به «الْجَنَّةِ» که چند کلمه قبلش آمده برمیگردد و لذا منظورش ذو القرنین بهشت بودن حضرت علی g است.

    اما مراد از "ذو القرنین بهشت" چیست؟

    ابو السعادات ابن الجزری متوفای 606 هـ می نویسد:

    «ذو قرنیها؛ یعنی  صاحب دو طرف و دو کناری بهشت.»[63]

    می گویم: بر اساس این سخن، حضرت علی g ذو القرنین این طرف بهشت تا آن طرف بهشت است.

    ابن جوزی حنبلی (متوفای 597 هـ) نیز به نقل از ابن الانباری (لغت شناس متوفای 328 هـ) دو وجه برای معنای «ذُو قَرْنَیْهَا» ذکر کرده -که گفتیم یکی از آنها اشتباه است – و در وجه دوم می نویسد:

    «اگر آن را کنایه از بهشت بدانیم، معنای دو قرن، دو طرف آن (بهشت) می شود.»[64]

    قاضی عیاض مالکی متوفای 544 هـ می نویسد:

    «در معنای این سخن گفته شده است: یعنی «مالک و صاحب دو طرف بهشت» و ضمیر «ها» (در قرنیها) به آن باز می گردد و گفته شده است: «پادشاهی بزرگ آن»؛ یعنی پادشاهی تمام بهشت برای تو می باشد، همانطور که ذوالقرنین پادشاه تمام زمین بود.»[65]

    ابن حجر هیتمی مکی می نویسد:

    « "یا علی إن لک کنزا فی الجنة وإنک ذو قرنیها" یعنی مالک دو طرف آن هستی و تمام مناطقش در تصرف تو است با تشبیه به اینکه گفته شده است: ذو القرنین فقط به این خاطر به این اسم نامگذاری شد که او به دو مکان طلوع و غروب خورشید در مشرق و مغرب زمین گذر کرد.»[66]

    عبدالعظیم المنذری (متوفای 656 هـ) نیز می نویسد:

    «این سخن پیامبر n به علی g که تو ذو القرنین آن هستی؛ یعنی صاحب دو قرن این امتی و دلیلش این است که در دو طرف سر حضرت، زخم بود؛ یکی از آن دو از سوی ابن ملجم لعنه الله بود و دیگری از جانب عمرو بن عبدود. و گفته شده است که معنایش این است که تو ذو القرنین بهشت هستی؛ یعنی صاحب دو طرف آن و پادشاهش هستی که تمام مناطق بهشت را در اختیار دارد، همانطور که اسکندر تمام مناطق زمین از شرق و غرب را در اختیار داشت. پس به خاطر یکی از این دو سخن به ذوالقرنین نامگذاری شد و این (سخن اخیر) نزدیک [به حقیقت] است و غیر آن نیز گفته شده و خدا داناتر است.»[67]

    و بالاخره ابوبکر کلاباذی بخاری (متوفای 384 هـ) می نویسد:

    (( جایز است که معنای این سخن پیامبر n: "تو ذو القرین آن هستی" این باشد که ای علی! تو تنها پادشاه بزرگ بهشت هستی و این که تو پادشاه تمام بهشت می باشی، همان‌طور که ذوالقرین پادشاه تمام زمین بود و شرق و غرب عالم را در اختیار داشت. خداوند بلند مرتبه فرموده: P تا به غروبگاه آفتاب رسید (در آن جا) احساس کرد (و در نظرش مجسّم شد) که خورشید در چشمه تیره و گل آلودى فرو مى رود.O (کهف: 86) و فرمود: Pتا به خاستگاه خورشید رسید (در آنجا) دید خورشید بر جمعیّتى طلوع مىکند... .O (کهف: 90) خداوند در این آیات خبر می‌دهد که ذوالقرنین به شرق و غرب عالم رسیده است و فرمود: P ما به او در روى زمین، قدرت و حکومت دادیم و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم.O (کهف: 84) پس خبر می‌دهد که ذو القرنین پادشاه تمام جهان از اول تا آخر آن بوده است؛ پس علی g  نیز اینچنین است و در بهشت پادشاهی ویژه ای در میان پادشاهان دارد.... آن حضرت خبر داده است که در بهشت پادشاهانی وجود دارد و علی g بزرگترین پادشاه بهشت است و او از کسانی است که پادشاه تمام بهشت است، همانطور که ذوالقرنین پادشاه تمام زمین بود.))[68]

     

    4. حدیث «علی خیر البشر»

    حدیثی که صراحتا برتری امیرالمومنین g بر تمام بشر (بجز حضرت رسول n) را بیان کرده، حدیث «عَلِی خَیرُ الْبَشَرِ فَمَنْ أبی فَقَدْ کفَرَ = علی g بهترین بشر است و هر کس نپذیرد، کافر شده» است که در کتب اهل سنت، هم به صورت مرفوع (از پیامبر n) و هم به صورت موقوف (از صحابه) از 5 نفر از صحابه با سندهای معتبر نقل شده است.

    عبدالله بن مسعود از حضرت علی g از پیامبر n: ابن عساکر در تاریخش[69] «با سند معتبر».[70]

    حذیفه بن یمان از پیامبر n: با دو سند.

    سند اول: ابن عساکر در تاریخش[71] و خیثمه بن سلیمان[72] «با یک راوی مجهول الحال».[73]

    سند دوم: ابن عساکر در تاریخش.[74]

    جابر بن عبدالله از پیامبر n: ابن عساکر در تاریخش.[75]

    از خود جابر بن عبدالله: با 6 سند.

    سند اول: ابن حبان در الثقات[76] «با سند معتبر».[77]

    سند دوم: ابن عساکر در تاریخش[78] با واسطه ی یک مجهول الحال و یک ضعیف الحدیث.[79]

    سند سوم: ابن عساکر در تاریخش[80] «با سند معتبر».[81]

    سند چهارم: ابن ابی شیبه در المصنف[82] و احمد در فضائل الصحابه[83] «با سند معتبر».[84]

    سند پنجم: ابن عساکر در تاریخش[85] «با سند معتبر».[86]

    سند ششم: ابو علی الصواف در فوائد[87] و ابن عساکر در تاریخش[88] «با سند معتبر».[89]

    از عبدالله بن مسعود: طبرانی[90] «با سند معتبر».[91]

    از عائشه: ابن عساکر در تاریخش[92] «با سند معتبر».[93]

     

     

     

    نتیجه گیری از طرق روایت علی خیر البشر

    نوع اول نتیجه گیری:

    1. طریق شریک بن عبدالله: هر دو سند روایات حذیفه بن یمان (سندهای ضعیف) و سندهای اول و سوم روایت موقوف جابر (هر دو معتبر) و روایت از عائشه ( با سند معتبر).
    2. طریق عطیه العوفی: سندهای دوم (ضعیف)، سوم، چهارم و پنجم روایات موقوف جابر (هر سه معتبر).
    3. طریق محمد بن کثیر الکوفی: با سند معتبر در متابعات از اعمش از طریق ابن مسعود از حضرت علی g از پیامبر n .
    4. طریق ابو محمد العلوی: با سند ضعیف از طریق عبدالرزاق از جابر از پیامبر n.
    5. طریق عبید بن کثیر التمار: با سند معتبر از طریق زاذان از ابن مسعود.
    6. طریق عبد الملک بن عبد ربه الطائی: با سند حسن از معاویه بن عمار از ابوالزبیر از جابر.

       نوع دوم نتیجه گیری:

    1. روایت موقوف جابر بن عبدالله: 1. با دو سند معتبر از طریق شریک 2. با سه سند معتبر (که یکی از آنها در شریک مشترک است) و یک سند ضعیف از طریق عطیه العوفی 3. با یک سند ضعیف از طریق علوی 4. با یک سند حسن از طریق عبدالملک بن عبد ربه الطائی.
    2. روایت موقوف عائشه: با سند معتبر از طریق شریک.
    3. روایت موقوف عبدالله بن مسعود: با سند معتبر از طریق عبید بن کثیر التمار.
    4. روایت مرفوع ابن مسعود از حضرت علی g: با سند معتبر در متابعات از طریق محمد بن کثیر الکوفی.
    5. روایت مرفوع حذیفه بن یمان: با دو سند ضعیف از طریق شریک بن عبدالله.

     

     

    [[1]] صحیح البخاری، ج 3 ص 1359 ح 3503 و صحیح مسلم  ج 4   ص 1870 ح 2404

    [[2]] این روایت در انتهای فصل پنجم کتاب، مطرح خواهد شد که سندش حسن است.

    [[3]] سلسلة الأحادیث الصحیحة للألبانی ، ج 5 ص 261-264 ح 2223 سایت شامله

    [[4]] المعجم الکبیر للطبرانی، ج 22 ص 135 حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده متصل ، رجاله ثقات

    [[5]] صحیح مسلم، ج 4 ص 1883 ح 2424  حدثنا أبو بکر بن أبی شیبة ومحمد بن عبد الله بن نمیر واللفظ لأبی بکر قالا حدثنا محمد بن بشر عن زکریا عن مصعب بن شیبة عن صفیة بنت شیبة قالت قالت عائشة خرج النبیصلی الله علیه وآلهغداة وعلیه مرط مرحل من شعر أسود فجاء الحسن بن علی فأدخله ثم جاء الحسین فدخل معه ثم جاءت فاطمة فأدخلها ثم جاء علی فأدخله ثم قال (إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا)

    [[6]] صحیح مسلم، ج 4 ص 1871 ح 2404 ولما نزلت هذه الآیة (فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ) دعا رسول الله علیا وفاطمة وحسنا وحسینا فقال اللهم هؤلاء أهلی

    [[7]] محمد السید جاد الحق که از علمای الازهر مصر است، در تحقیق کتاب شرح مشکل الآثار طحاوی، در مقدمه ی کتاب، به تصحیحات و تحسینات این افراد اشاره کرده است.

    شرح معانی الآثار، ج ١ ص 46-47 واما حدیث رد الشمس فأخرجه الطحاوی فی مشکل الآثار من حدیث أسماء بنت عمیس من طریقین ... إلى أن قال هذا منقطع وحدیث أسماء متصل وقال القاضی عیاض فی الشفا وخرج الطحاوی فی مشکل الحدیث ... قال وهذان الحدیثان ثابتان ورواتهما ثقات وحکى الطحاوی عن أحمد بن صالح کان یقول لا ینبغی لمن سبیله العلم التخلف عن حفظ حدیث أسماء لأنه من علامات النبوة انتهى کلام القاضی وقال الخفاجی المصری فی شرح الشفا ... وقد قال خاتمة الحفاظ السیوطی وکذا السخاوی ان ابن الجوزی فی موضوعاته تحامل تحاملا کثیرا حتى أدرج فیه کثیرا من الأحادیث الصحیحة کما أشار إلیه ابن الصلاح وهذا الحدیث صححه المصنف رحمه الله تعالى وأشار إلى أن تعدد طرقه شاهد صدق على صحته وقد صححه قبله کثیر من الأئمة کالطحاوی وأخرجه ابن شاهین وابن مندة وابن مردویه والطبرانی فی معجمه وقال إنه حسن وصنف السیوطی فی هذا الحدیث رسالة مستقلة سماها کشف اللبس عن حدیث رد الشمس وقال إنه سبق بمثله لأبی الحسن الفضلی أورد طرقه بأسانید کثیرة وصححه بما لا مزید علیه... والحدیث صرح جماعة بتصحیحه منهم القاضی عیاض ... ولکن صححه الطحاوی وصاحب الشفا انتهى وصححه الحافظ ابن الفتح الأزدی وحسنه الحافظ أبو زرعة ابن العراقی والحافظ السیوطی فی الدر المنتشرة فی الأحادیث المشتهرة وقد أنکر الحفاظ على ابن الجوزی ایراده الحدیث فی کتاب الموضوعات کذا فی الأمم لإیقاظ الهمم عن تلمیذ السیوطی أبی عبد الله الدمشق وقال الحافظ أبو الفضل ابن حجر بعد أن أورد الحدیث أخطأ ابن الجوزی بایراده له فی الموضوعات وکذا ابن تیمیة فی کتاب الرد على الروافض فی زعم وضعه وقد ذکر الهیثمی فی المجمع حدیث أسماء ثم قال رواه کله الطبرانی بأسانید ورجال أحدها رجال الصحیح عن إبراهیم بن حسن وهو ثقة وثقة ابن حبان وفاطمة بنت علی بن أبی طالب لم أعرفها انتهى

    [[8]] مسند أحمد بن حنبل، ج 2 ص 69 ح 638 قال شعیب الأرنؤوط : إسناده حسن / حَدَّثَنَا عَفَّانُ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ، قَالَ: سَمِعْتُ عَبْدَ اللهِ بْنَ سَلَمَةَ، عَنْ عَلِیٍّ، قَالَ: کُنْتُ شَاکِیًا، فَمَرَّ بِی رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَذَکَرَ مَعْنَاهُ، إِلا أَنَّهُ قَالَ: " اللهُمَّ عَافِهِ، اللهُمَّ اشْفِهِ " [قَالَ: فَمَا اشْتَکَیْتُ ذَلِکَ الْوَجَعَ بَعْدُ]. / مسند أبی یعلى، ج 1 ص 445 ح 593 حکم حسین سلیم أسد: إسناده حسن / حَدَّثَنَا زُهَیْرٌ، حَدَّثَنَا جَرِیرٌ، عَنْ مُغِیرَةَ، عَنْ أُمِّ مُوسَى، قَالَتْ: سَمِعْتُ عَلِیًّا، یَقُولُ: «مَا رَمِدْتُ وَلَا صُدِعْتُ مُنْذُ مَسَحَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَجْهِی، وَتَفَلَ فِی عَیْنَیَّ یَوْمَ خَیْبَرَ حِینَ أَعْطَانِی الرَّایَةَ»

    [[9]] أخبرنا محمد بن یحیى بن أیوب بن إبراهیم قال حدثنا هاشم بن مخلد الثقفی قال حدثنا عمی أیوب بن إبراهیم قال محمد بن یحیى وهو جدی عن إبراهیم الصائغ عن أبی إسحاق الهمدانی عن عبد الرحمن بن أبی لیلى أن علیا خرج علینا فی حر شدید وعلیه ثیاب الشتاء وخرج علینا فی الشتاء وعلیه ثیاب الصیف ثم دعا بماء فشرب ثم مسح العرق عن جبهته فلما رجع إلى أبیه قال یا أبة أرأیت ما صنع أمیر المؤمنین خرج إلینا فی الشتاء وعلیه ثیاب الصیف وخرج علینا فی الصیف وعلیه ثیاب الشتاء فقال أبو لیلى هل فطنت وأخذ بید ابنه عبد الرحمن فأتى علیا فقال له علی إن النبی صلى الله علیه وسلم کان بعث إلی وأنا أرمد شدید الرمد فبزق فی عینی ثم قال افتح عینیک ففتحتهما فما اشتکیتهما حتى الساعة ودعا لی فقال اللهم أذهب عنه الحر والبرد فما وجدت حرا ولا بردا حتى یومی هذا

    [[10]] سنن النسائی الکبرى، ج 5 ص 152 ح 8536 حکم برنامه جوامع الکلم: إسناد حسن

    [[11]] صحیح إبن ماجة، ج 1 ص 57 ح 95 قال الألبانی: حسن بطریقین آخرین فی أوسط الطبرانی

    [[12]] مسند أحمد بن حنبل، ج 1 ص 502-503 ح 778 قال الشاکر: إسناده حسن

    [[13]] مجمع الزوائد، ج 9 ص 122 قال الهیثمی: رواه الطبرانی فی الأوسط وإسناده حسن

    [[14]] المستدرک علی الصحیحین، ج 2 ص 677 ح 4239 قال الحاکم: هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین و لم یخرجاه . تعلیق الذهبی فی التلخیص: على شرط البخاری ومسلم.

    [[15]] این حدیث در قسمت عدالت امیرالمومنین g مطرح خواهد شد.

    [[16]] سلسلة الأحادیث الصحیحة للألبانی، ج 3 ص 78 ح 1088 " أشقى الأولین عاقر الناقة و أشقى الآخرین الذی یطعنک یا علی . و أشار إلى حیث یطعن"

    [[17]] صحیح مسلم، ج 4 ص 1782 ح 2276 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مِهْرَانَ الرَّازِیُّ، وَمُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَهْمٍ جَمِیعًا، عَنْ الْوَلِیدِ، قَالَ ابْنُ مِهْرَانَ: حَدَّثَنَا الْوَلِیدُ بْنُ مُسْلِمٍ، حَدَّثَنَا الْأَوْزَاعِیُّ، عَنْ أَبِی عَمَّارٍ شَدَّادٍ، أَنَّهُ سَمِعَ وَاثِلَةَ بْنَ الْأَسْقَعِ، یَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ n یَقُولُ: " إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى کِنَانَةَ مِنْ وَلَدِ إِسْمَاعِیلَ، وَاصْطَفَى قُرَیْشًا مِنْ کِنَانَةَ، وَاصْطَفَى مِنْ قُرَیْشٍ بَنِی هَاشِمٍ، وَاصْطَفَانِی مِنْ بَنِی هَاشِمٍ "

    [[18]] شرح النووی على صحیح مسلم، ج 15 ص 36 قوله صلى الله علیه وسلم ( إن الله اصطفى کنانة ) إلى آخره استدل به أصحابنا على أن غیر قریش من العرب لیس بکفء لهم ولا غیر بنی هاشم کفؤ لهم إلا بنی المطلب فانهم هم وبنو هاشم شیء واحد کما صرح به فی الحدیث الصحیح والله أعلم

    [[19]] منهاج السنة النبویة، ج 4 ص 599 وهذا على مذهب الجمهور الذین یرون فضل العرب على غیرهم وفضل قریش على سائر العرب وفضل بنی هاشم على سائر قریش وهذا هو المنصوص عن الأئمة کأحمد وغیره

    [[20]] منهاج السنة النبویة، ج 7 ص 244 وهذا مذهب أهل السنة والجماعة الذین یقولون بنو هاشم أفضل قریش وقریش أفضل العرب والعرب أفضل بنی آدم ... و الأول اصح

    [[21]] « حَدَّثَنَاهُ أَبُو عُمَرَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ الزَّاهِدُ، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ، ثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ، ثَنَا یُونُسُ بْنُ أَرْقَمَ، ثَنَا هَارُونُ بْنُ سَعْدٍ، عَنْ زَیْدِ بْنِ الْحُسَیْنِ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ، قَالَ: أَشْرَفَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ مِنْ بَیْتٍ وَمَعَهُ عَمَّاهُ الْعَبَّاسُ، وَحَمْزَةُ، وَعَلِیٌّ، وَجَعْفَرٌ، وَعُقَیْلٌ هُمْ فِی أَرْضٍ یَعْمَلُونَ فِیهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ لِعَمَّیْهِ: " اخْتَارَا مِنْ هَؤُلاءِ؟ "، فَقَالَ أَحَدُهُمَا: اخْتَرْتُ جَعْفَرًا، وَقَالَ الآخَرُ: اخْتَرْتُ عَلِیًّا، فَقَالَ: " خَیَّرْتُکُمَا فَاخْتَرْتُمَا، فَاخْتَارَ اللَّهُ لِی عَلِیًّا ".»

    [[22]] المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 667 ح 6466 حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده حسن فی المتابعات والشواهد رجاله ثقات وصدوقیین عدا یونس بن أرقم الکندی وهو مقبول.

    [[23]] ابن حبان توثیقش کرده، بزار صدوق دانسته و بخاری نیز او را معروف الحدیث دانسته است که احمد شاکر آن را توثیق دانسته و لذا وی را ثقه و سند روایتش را صحیح دانسته است. المسند للإمام احمد، ج 2 ص 22 ح 961 یونس بن أرقم الکندی البصری: قال البخاری ... معروف الحدیث» ، وهذا توثیق، وذکره ابن حبان فی الثقات. / البحر الزخار، ج 2 ص 145 رقم 507 / وَیُونُسُ بْنُ أَرْقَمَ کَانَ صَدُوقًا رَوَى عَنْهُ أَهْلُ الْعِلْمِ وَاحْتَمَلُوا حَدِیثَهُ عَلَى أَنَّ فِیهِ شِیعِیَّةً شَدِیدَةً

    دکتر وصی الله بن محمد عباس نیز یونس را ثقه دانسته است. فضائل الصحابه لاحمد، ج 1 ص 169 ح 112

    حسین سلیم اسد اما او را حسن الحدیث دانسته است. مجمع الزوائد ت اسد، ج 18 ص 449 ح 14957

    تنها ابن خراش بر این راوی جرح وارد کرده و او را «لیّن الحدیث» دانسته؛ اما وی از متشددین است و جرح او در مقابل تعدیل دیگران، وارد نیست. الموقظة فی علم مصطلح الحدیث للذهبی، ص 83 ومِن ثَمَّ، قیل تجبُ حکایة الجرح والتعدیل: "فَمِنهم مَن نَفَسُهُ حادٌّ فی الجَرْح، ومِنهم مَن هو معتدل، ومِنهم مَن هو متساهل". فالحادُّ فیهم: یحیى بن سعید، وابن معین، وأبو حاتم، وابن خِراش، وغیرُهم.

    [[24]]  «لَمَّا زَوَّجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه وسلم فَاطِمَةَ مِنْ عَلِیٍّ، قَالَتْ فَاطِمَةُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، زَوَّجْتَنِی مِنْ رَجُلٍ فَقِیرٍ لَیْسَ لَهُ شَیْءٌ ! فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه وسلم: " أَمَا تَرْضَیْنَ أَنَّ اللَّهَ اخْتَارَ مِنْ أَهْلِ الأَرْضِ رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَبُوکِ وَالآخَرُ زَوْجُکِ "»

    [[25]] تاریخ بغداد، ج 4 ص 195 رقم 1886 أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مشَاذةَ الْمُؤَدِّبُ، بِأَصْبَهَانَ، وَأُخْتُهُ أُمُّ سَلَمَةَ أَسْمَاءُ، قَالا: حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ حَیَّانَ إِمْلاءً، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو یَحْیَى عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَلْمٍ الرَّازِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَحْمُودُ بْنُ غَیْلانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ صَالِحٍ الْمِصْرِیُّ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْحَجَّاجِ، عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنِ ابْنِ أَبِی نَجِیحٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا زَوَّجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه وسلم فَاطِمَةَ مِنْ عَلِیٍّ، قَالَتْ فَاطِمَةُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، زَوَّجْتَنِی مِنْ رَجُلٍ فَقِیرٍ لَیْسَ لَهُ شَیْءٌ ! فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه وسلم: " أَمَا تَرْضَیْنَ أَنَّ اللَّهَ اخْتَارَ مِنْ أَهْلِ الأَرْضِ رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَبُوکِ وَالآخَرُ زَوْجُکِ "

    [[26]] بررسی سند روایت:

    عبد الله بن محمد الأصبهانی: ثقة حافظ / عبد الرحمن بن سلم الرازی: ثقة / محمود بن غیلان العدوی: ثقة / أحمد بن صالح المصری: ثقة ثبت / إبراهیم بن الحجاج السامی: ثقة

    [[27]] جامع الأحادیث، ج 16 ص 236 ح 7786 قال السیوطی: خط فیه وسنده حسن

    [[28]] سلسلة الأحادیث الضعیفة، ج 10 ص 531 ح 4898

    [[29]] المعجم الکبیر، ج 11 ص 94 ح 11154 حدثنا الْحَسَنُ بن عَلِیٍّ الْمَعْمَرِیُّ ثنا عبد السَّلامِ بن صَالِحٍ الْهَرَوِیُّ ثنا عبد الرَّزَّاقِ أنا مَعْمَرٌ عَنِ بن أبی نَجِیحٍ عن مُجَاهِدٍ عَنِ بن عَبَّاسٍ قال لَمَّا زَوَّجَ النبی صلى اللَّهُ علیه وسلم عَلِیًّا من فَاطِمَةَ قالت زَوَّجْتَنِی من عائلٍ لا مَالَ له فقال لها أَمَا تَرْضَیْنَ أَنْ یَکُونَ اللَّهُ أطلع إلى الأَرْضِ فَاخْتَارَ منها رَجُلَیْنِ جَعَلَ أَحَدَهُمَا أَبَاکِ وَالآخَرَ زَوْجَکِ

    [[30]] توثیق ابو الصلت الهروی:

    او را یحیی بن معین و حاکم  ثقه دانسته اند. (المستدرک، ج 3 ص 137 رقم 4637) ابو داود سجستانی او را ضابط دانسته (تهذیب التهذیب، ج 6 ص 286 رقم 619 وقال الآجری عن أبی داود کان ضابطا ورأیت بن معین عنده ) و ابو سعد احمد بن محمد المالینی (الإمام المحدث الصادق الزاهد. سیر أعلام النبلاء،ج 17ص 301) طبق نقل خطیب بغدادی از دعلج بن أحمد السجستانی (ثقة مأمون) او را تلویحاً توثیق نمود. (تاریخ بغداد، ج 11 ص 51 رقم 5728 قال لی دعلج انه سمع أبا سعد الزاهد الهروی وقیل له ما تقول فی عبد السلام بن صالح فقال نعیم بن الهیصم ثقة فقیل إنما سألناک عن عبد السلام فقال نعیم ثقة لم یزد على هذا.)؛ لذا ابن حجر عسقلانی در جمع بندی، وی را راستگو دانسته است. (تقریب التهذیب، ج 1 ص 355 رقم 4070 صدوق له مناکیر ، وکان یتشیع ، وأفرط العقیلی فقال : کذاب.)

    [[31]] المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 140 ح 4645 أبو الصلت عبد السلام بن صالح ثنا عبد الرزاق معمر عن أبی نجیح عن مجاهد عن بن عباس قالت فاطمة زوجتنی من عائل لا مال له فذکر نحوه على شرط الشیخین

    [[32]] تاریخ بغداد، ج 4 ص 196 رقم 1886 وَأَخْبَرَنِیهِ أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ عُمَرَ الْحَافِظُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْکَاتِبُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَزِیدَ الْهُشَیْمِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ ابْنِ أَبِی نَجِیحٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا زَوَّجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه وآله عَلِیًّا فَاطِمَةَ، قَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، زَوَّجْتَنِی مِنْ عَائِلٍ لا مَالَ لَهُ ! فَقَالَ لَهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه وآله: " أَوَ مَا تَرْضَیْنَ أَنْ یَکُونَ اللَّهُ اطَّلَعَ إِلَى أَهْلِ الأَرْضِ فَاخْتَارَ مِنْهُمْ رَجُلَیْنِ، فَجَعَلَ أَحَدَهُمَا أَبَاکِ وَالآخَرَ بَعْلَکِ "

    [[33]] بررسی سند روایت:

    محمد بن عبد الواحد القزوینی: ثقة / الدارقطنی: ثقة حافظ حجة / محمد بن قریش الکاتب: صدوق یخطیء / أحمد بن عبد الله الهشیمی: وی هیچ جرح حسی و مفسری ندارد و تنها به خاطر نقل روایات فضائل امیرالمومنین g متهم به جعل حدیث شده است. طبق آمار برنامه جوامع الکلم، 12 نفر از وی روایت نقل کرده اند. سند روایت او را حاکم صحیح دانسته و در حقیقت وی را ثقه می دانسته است. المستدرک علی الصحیحین، ج 3 ص 137-138 ذیل ح 4637./ عبد الرزاق بن همام: ثقة حافظ / معمر بن أبی عمرو الأزدی: ثقة ثبت فاضل / عبد الله بن أبی نجیح الثقفی: ثقة.

    [[34]] الکامل فی ضعفاء الرجال، ج 5 ص 313 حدثناه الحسن بن عثمان التستری ثنا محمد بن سهل البخاری ثنا عبد الرزاق بإسناده نحوه

    [[35]] المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 140 ح 4645 حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی دَارِمٍ الْحَافِظُ ثنا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ سُفْیَانَ التِّرْمِذِیُّ، ثنا سُرَیْجُ بْنُ یُونُسَ، ثنا أَبُو حَفْصٍ الأَبَّارُ، ثنا الأَعْمَشُ، عَنْ أَبِی صَالِحٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَتْ فَاطِمَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، زَوَّجْتَنِی مِنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَهُوَ فَقِیرٌ لا مَالَ لَهُ، فَقَالَ: " یَا فَاطِمَةُ، أَمَا تَرْضَیْنَ أَنَّ اللَّهَ عزوجل اطَّلَعَ إِلَى أَهْلِ الأَرْضِ، فَاخْتَارَ رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَبُوکِ، وَالآخَرُ بَعْلَکِ ". أَخْبَرَنَا أَبُو الصَّلْتِ عَبْدُ السَّلامِ بْنُ صَالِح، ثنا عَبْدُ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ، عَنْ أَبِی نَجِیحٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَتْ فَاطِمَةُ: زَوَّجْتَنِی مِنْ عَائِلٍ لا مَالَ لَهُ، فَذَکَرَ نَحْوَهُ عَلَى شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ

    [[36] ] المعجم الکبیر، ج 4 ص 171 ح 4046 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِیُّ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ مَرْزُوقٍ، ثنا حُسَیْنٌ الأَشْقَرُ، ثنا قَیْسٌ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ عَبَایَةَ بْنِ رِبْعِیٍّ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الأَنْصَارِیِّ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله قَالَ لِفَاطِمَةَ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهَا: " أَمَا عَلِمْتِ أَنَّ اللَّهَ عزوجل اطَّلَعَ إِلَى أَهْلِ الأَرْضِ فَاخْتَارَ مِنْهُمْ أَبَاکِ، فَبَعَثَهُ نَبِیًّا، ثُمَّ اطَّلَعَ الثَّانِیَةَ فَاخْتَارَ بَعْلَکِ فَأَوْحَى إِلَیَّ فَأَنْکَحْتُهُ وَاتَّخَذْتُهُ وَصِیًّا؟ "، / المعجم الکبیر  ج 4   ص 172 ح 4047  حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی شَیْبَةَ، ثنا یَحْیَى الْحِمَّانِیُّ، ثنا قَیْسُ بْنُ الرَّبِیعِ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ عَبَایَةَ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله مَرِضَ، فَأَتَتْهُ فَاطِمَةُ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهَا تَعُودُهُ وَهُوَ نَاقِهٌ مِنْ مَرَضِهِ، فَلَمَّا رَأَتْ مَا بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله مِنَ الْجَهْدِ، فَذَکَرَ الْحَدِیثَ بِطُولِهِ

    [[37]] القول المستحسن فی فخر الحسن، ص 351 فالطبرانی بسند جید فیه الاشقر وتصدیقه وتوثیقه قد تقرر وقیس بن الربیع الاسدی والحق ان محله الصدق وان تغیر لما کبر وعبایة بن ربعی الاسدی وهو وان طعن بالغلو فی التشیع فلم یتهم بالوضع

    [[38]] بررسی سند روایت:

    هر دو سند این روایت از قیس به بعد مشترک هستند؛ به این ترتیب:

    1. محمد بن عبدالله الحضرمی (ثقة حافظ) – محمد بن مرزوق (ثقة) – حسین الاشقر.

    2. محمد بن عثمان بن ابی شیبه (صدوق حسن الحدیث) – یحیی الحمانی

    سند مشترک: قیس بن الربیع – اعمش (ثقة حافظ) – عبایة بن ربعی – ابو ایوب انصاری (صحابی)

    در سند اول، حسین الاشقر مختلف فیه است و در سند دوم یحیی الحمانی؛ اما در مجموع یکدیگر را تقویت می کنند و محل اختلاف بودنشان رفع می شود؛ لذا آنچه می ماند بررسی ادامه ی سند است که وثاقت قیس بن الربیع و عبایة بن ربعی می باشد.

    بررسی وثاقت الحسین بن الحسن الأشقر:

    خطیب بغدادی با سند صحیح نقل کرده است که یحیی بن معین او را توثیق نمود.

     الکفایة فی علم الروایة، ج 1 ص 130 قَرَأْنَا عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْجَوْهَرِیِّ، عَنْ أَبِی عُمَرَ بْنِ حَیُّویَهْ، قَالَ: ثنا أَبُو الطَّیِّبِ مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْکَوْکَبِیُّ، قَالَ: ثنا إِبْرَاهِیمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْجُنَیْدِ الْخُتُلِّیُّ، قَالَ: سَمِعْتُ یَحْیَى بْنَ مَعِینٍ، ذَکَرَ حُسَیْنًا الأَشْقَرَ، فَقَالَ: " کَانَ مِنَ الشِّیعَةِ الْغَالِیَةِ الْکِبَارِ، قُلْتُ: وَکَیْفَ حَدِیثُهُ؟ قَالَ: لا بَأْسَ بِهِ، قُلْتُ: صَدُوقٌ؟ قَالَ: نَعَمْ، کَتَبْتُ عَنْهُ عَنْ أَبِی کُدَیْنَةَ وَیَعْقُوبَ الْقُمِّیِّ "

    بررسی سند روایت: الخطیب البغدادی: ثقة حجة / الحسن بن علی الجوهری: ثقة محدث / أبو عمر بن حیویه: ثقة مأمون / محمد بن القاسم الکوکبی: ثقة ثبت / إبراهیم بن عبد الله الختلی: ثقة.

    ابن حبان نام او را در کتاب «الثقات» خود آورده است.  الثقات، ج 8 ص 184 رقم 12887 حسین بن حسین الأشقر أبو عبد الله الفزاری

    حاکم نیشابوری نیز سند روایت او را تصحیح کرده است. المستدرک على الصحیحین، ج 3  ص 148 ح 4669

    ابن حجر عسقلانی اقوال مختلف علمای اهل سنت درباره ی أشقر را اینگونه جمع بندی می کند که او راستگو است.

    تقریب التهذیب، ج 1 ص 166 رقم 1318 «الحسین بن الحسن الأشقر الفزاری الکوفی صدوق یهم ویغلو فی التشیع من العاشرة مات سنة ثمان ومائتین س»

    ابن حجر هیتمی مکی نیز او را شیعی غالی راستگو دانسته است.

    الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 2 ص 487 أخرج أحمد والطبرانی وابن أبی حاتم والحاکم عن ابن عباس رضی الله عنهما أن هذه الآیة لما نزلت قالوا یا رسول الله من قرابتک هؤلاء الذین وجبت علینا مودتهم قال علی وفاطمة وابناهما. وفی سنده شیعی غال لکنه صدوق

    عبدالرئوف مناوی نیز سند روایت او را حسن یا صحیح دانسته است. التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج 2 ص 68

    توثیق یحیی بن عبدالحمید الحمانی:

    تعدادی از بزرگان علم رجال اهل سنت او را توثیق کرده اند و عده ای نیز تصریح کرده اند که تضعیف او تنها به خاطر حسادت نسبت به او بوده است؛

    «أبو أحمد بن عدی الجرجانی : أرجو أنه لا بأس به / أبو دواد السجستانی : کان حافظا / أحمد بن منصور الرمادی : عندى أوثق من أبی بکر بن أبی شیبة، وما یتکلمون فیه إلا من الحسد / محمد بن إبراهیم البوشنجی : ثقة / محمد بن عبد الله بن نمیر: ومرة: ثقة، ومرة: یحفظ حفظا جیدا، وما هو إلا صدوق / یحیى بن معین : صدوق مشهور، ما یقال: فیه إلا من حسد، ومرة: ثقة، ومرة: صدوق ثقة، وفی روایة ابن محرز عنه قال: کان ثقة، لا بأس به، رجل صدوق.»

    منبع: قسمت تراجم برنامه ی جوامع الکلم و سایت موسوعة الحدیث.

    جالب اینکه أحمد بن منصور الرمادی که ذهبی از او به عنوان «الإمام الحافظ الضابط» یاد کرده (سیر أعلام النبلاء، ج 12 ص 389 )، حمانی را ثقه تر از ابوبکر بن ابی شیبه (از محدثین بزرگ اهل سنت) دانسته است !

    «و اما رمادی گفته است: او در نزد من از ابوبکر بن ابی شیبه (استاد بخاری) مورد اعتماد تر است و در مورد او فقط به خاطر حسادت سخنانی گفته اند.»

    تاریخ الإسلام، ج 16 ص 455 «وأما الرمادی فقال:هو أوثق عندی من أبی بکر بن أبی شیبة، وما یتکلمون فیه إلا من الحسد»

    خود شمس الدین ذهبی از او به عنوان حافظ و امام یاد کرده است.

    سیر أعلام النبلاء، ج 10 ص 526 « یَحْیَى بنُ عَبْدِ الحَمِیْدِ بنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بنِ مَیْمُوْنِ بنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الحِمَّانِیُّ الحَافِظُ، الإِمَامُ، الکَبِیْرُ، أَبُو زَکَرِیَّا ابْنُ المُحَدِّثِ الثِّقَةِ؛ أَبِی یَحْیَى الحِمَّانِیِّ الکُوْفِیِّ صَاحِبِ (المُسْنَدِ) الکَبِیْرِ.»

    و در کتاب دیگرش ، حدیثش را حسن دانسته است.

    تاریخ الإسلام، ج 16 ص 455-456 قلت : وقع لنا حدیثه عالیا. أخبرنا أبو المعالی الهمدانی ... ثنا یحیى بن عبد الحمید ... ثنا علی بن أبی طالب رضی الله عنه قال : أما إنی سمعت النبی یقول : لا تکذبوا علی ، فمن کذب علی معتمدا فلیلج النار. هذا حدیث حسن عال متصل ، سالم من العنعنة المحتملة للتدلیس ، قل أن یضع مثله.»

    حافظ ابن حجر عسقلانی اولین حدیث کتاب المطالب العالیة را از یحیی الحمانی نقل کرده و سندش را حسن دانسته است.

    المطالب العالیة، ج 2 ص 63 ح 1 قال أبو یعلى حدثنا الحمانی ... عن عائشة ... « الماء لا ینجسه شیء » ... قلت : إسناده حسن فإن الحمانی وهو یحیى لم ینفرد

    نور الدین هیثمی اما او را ثقه دانسته است.

    مجمع الزوائد، ج 1 ص 214 وعن عائشة أن النبی صلى الله علیه وسلم قال الماء لا ینجسه شیء رواه البزار وأبو یعلى والطبرانی فی الأوسط ورجاله ثقات

    حافظ بوصیری نیز بعد از نقل روایتی از یحیی بن عبدالحمید الحمانی، می گوید: «هَذَا إِسْنَادٌ رُوَاتُهُ ثِقَاتٌ.»

    إتحاف الخیرة المهرة بزوائد المسانید العشرة، ج 6 ص 329 ح 5950 «رَوَاهُ عَبْدُ بْنُ حُمَیْدٍ: ثَنَا یَحْیَى بْنُ عَبْدِ الْحَمِیدِ، ثَنَا شَرِیکٌ...»

    حسین سلیم اسد الدارانی در تحقیق مسند ابی یعلی، به تفصیل جرح و تعدیل های او را آورده و در نهایت رای به حسن الحدیث بودن وی داده است.

    مسند أبی یعلى الموصلی (ط. المأمون)، ج 8 ص 203-205 ح 4765 فهو عندنا حسن الحدیث.

    وی در تحقیق سنن الدارمی نیز یحیی الحمانی را حسن الحدیث دانسته است.

    مسند الدارمی المعروف بسنن الدارمی، ج 4 ص 2113 ح 3399 وأن إسناد یحیی الحمانی حسن من أجل الحمانی نفسه، وقد فصلنا القول فیه عند الحدیث (4765) فی «مسند الموصلی».

    توثیق قیس بن الربیع الأسدی:

    عبدالله بن عدی جرجانی (متوفای 365 هـ) بعد از بحث مفصل درباره ی قیس بن الربیع و نقل روایات او، در نهایت چنین نتیجه گیری می کند:

    «عموم روایاتش مستقیم است و شعبه و دیگر بزرگان از او حدیث نقل کرده اند و او نیز از شعبه، ابن عیینه و دیگران حدیث نقل کرده است و آن دلالت می کند بر اینکه او صاحب حدیث است و سخن در مورد او همان است که شعبه گفته است (ثقه) و او بدون اشکال است.»

    الکامل فی ضعفاء الرجال، ج 6 ص 46 رقم 1586 ولقیس بن الربیع غیر ما ذکرت من الحدیث وعامة روایاته مستقیمة وقد حدث عنه شعبة وغیره من الکبار وهو قد حدث عن شعبة وعن بن عیینة وغیرهما ویدل ذلک على أنه صاحب حدیث والقول فیه ما قاله شعبة وإنه لا بأس به

    احمد شاکر در تحقیق مسند احمد بعد از جمع بندی نظرات عالمان رجال اهل سنت، رأی به وثاقت او داده است.

    المسند للإمام أحمد، ج 1 ص 456 ح 661 قیس: هو ابن الربیع الأسدی الکوفی، وهو ثقة، وثقه الثوری وشعبة وغیرهما.

    ضیاء مقدسی در صحیحش از قیس روایت نقل کرده و گفته است:

    «در مورد قیس بعضی ها سخنانی گفته اند و شعبه و شریک ستایشش نموده اند.»

    الأحادیث المختارة، ج 4 ص 141 ح 1355 وقیس قد تکلم فیه بعضهم وکان شعبة وشریک یثنیان علیه

    دکتر عبدالملک بن دهیش نیز در تحقیق کتاب فوق، سند روایت قیس را حسن دانسته است.

    ابو العباس بوصیری (متوفای 840 هـ) نیز وی را مختلف فیه و سند روایتش را حسن دانسته است.

    إتحاف الخیرة المهرة بزوائد المسانید العشرة، ج 2 ص 74 رقم 1062 وَقَالَ الْحَارِثُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی أُسَامَةَ: ثَنَا عَاصِمُ بْنُ عَلِیٍّ، ثَنَا قَیْسُ بْنُ الرَّبِیعِ ... هَذَا إِسْنَادٌ حَسَنٌ، قَیْسٌ مُخْتَلَفٌ فِیهِ، وَبَاقِی رِجَالِ الْإِسْنَادِ ثِقَاتٌ.

    ذهبی نیز در مورد او می گوید: قَیْسُ بنُ الرَّبِیْعِ أَبُو مُحَمَّدٍ الأَسَدِیُّ (د، ت، ق) الإِمَامُ، الحَافِظُ، المُکْثِرُ، أَبُو مُحَمَّدٍ الأَسَدِیُّ، الکُوْفِیُّ، الأَحْوَلُ، أَحَدُ أَوْعِیَةِ العِلْمِ عَلَى ضَعفٍ فِیْهِ مِنْ قِبَلِ حِفْظِه. سیر أعلام النبلاء، ج 8 ص 41

    ذهبی در کتاب دیگرش او را یکی از سرچشمه های علم و فی نفسه راستگو؛ اما بد حافظه معرفی کرده است.

    میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج 5 ص 477 رقم 6917 قیس بن الربیع د ت ق الأسدی الکوفی أحد أوعیة العلم صدوق فی نفسه سیىء الحفظ

    توثیق عبایة بن ربعی الأسدی:

    محمد بن سعد بصری (متوفای 230 هـ) بر او ترحم کرده است. الطبقات الکبرى، ج 6 ص 12 «عبایة بن ربعی الأسدی روى عن عمر وعلی بن أبی طالب وکان قلیل الحدیث رحمة الله علیه وبرکاته»

    ابو حاتم رازی در پاسخ به پرسش پسرش از احوال او، وی را شیخ ( از الفاظ توثیق) دانسته است. الجرح والتعدیل، ج 7 ص 29 «عبایة بن ربعى الأسدی کوفى ... نا عبد الرحمن قال سألت أبى عنه فقال کان من عتق الشیعة قلت ما حاله قال شیخ»

    ذهبی درباره ی توثیق بودن لفظ شیخ در کلام ابو حاتم، می نویسد: «این لفظ، تضعیف نیست؛ بلکه ابن ابی حاتم در مقدمه کتابش آن را از الفاظ توثیق به شمار آورده است و همچنین خطیب بغدادی در کتاب الکفایه.»

    میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج 8 ص 143 قول أبی حاتم شیخ قال ولیس هذا بتضعیف قلت بل عده ابن أبی حاتم فی مقدمة کتابه من ألفاظ التوثیق وکذا الخطیب البغدادی فی الکفایة

    ابن حبان نام او را در کتاب «الثقات» خود آورده و گفته است که وی از گروهی از صحابه روایت نقل کرده و اهل کوفه نیز از او نقل کرده اند. الثقات، ج 5 ص 281 رقم 4844 «عبایة بن ربعى الأسدی رأى جماعة من الصحابة روى عنه أهل الکوفة»

    حاکم نیشابوری و ذهبی حدیث عبایة بن ربعی را طبق شروط بخاری و مسلم، صحیح دانسته اند.

    المستدرک على الصحیحین، ج 2 ص 500 ح 3717 «أخبرنا علی بن محمد بن عقبة الشیبانی بالکوفة حدثنا إبراهیم بن إسحاق القاضی حدثنا یعلى بن عبید حدثنا سفیان الثوری عن سلمة بن کهیل عن عبایة بن ربعی عن علی رضی الله عنه فی قوله عز وجل ( وألزمهم کلمة التقوى ) قال لا إله إلا الله والله أکبر هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه» تعلیق الذهبی  على شرط البخاری ومسلم.

    دکتر سعد الشثری نیز در تحقیق کتاب مصنف ابن ابی شیبه، سند روایت عبایه بن ربعی را حسن و او را صدوق دانسته است.

    المصنف لابن أبی شیبة (ت: الشثری)، ج 3 ص 296 ح 3662 «حدثنا أبو معاویة عن الأعمش عن خیثمة عن عبایة بن ربعی قال قال عمر لا تجزیء صلاة لا یقرأ فیها بفاتحة الکتاب وآیتین فصاعدا.» قال الشثری فی التعلیق: «حسن ؛ عبایة صدوق.»

    [[39]] المعجم الأوسط، ج 6 ص 327-328 ح 6540 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ رُزَیْقِ بْنِ جَامِعٍ الْمِصْرِیُّ، ثنا الْهَیْثَمُ بْنُ حَبِیبٍ، ثنا سُفْیَانُ بْنُ عُیَیْنَةَ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَلِیٍّ الْمَکِّیِّ الْهِلالِیِّ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فِی شَکَاتِهِ الَّتِی قُبِضَ فِیهَا، فَإِذَا فَاطِمَةُ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهَا عِنْدَ رَأْسِهِ، قَالَ: فَبَکَتْ حَتَّى ارْتَفَعَ صَوْتُهَا، فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله طَرْفَهُ إِلَیْهَا، فَقَالَ: " حَبِیبَتِی فَاطِمَةُ مَا الَّذِی یُبْکِیکِ؟ " فَقَالَتْ: أَخْشَى الضَّیْعَةَ مِنْ بَعْدِکَ، فَقَالَ: " یَا حَبِیبَتِی، أَمَا عَلِمْتِ أَنَّ اللَّهَ عزوجل اطَّلَعَ إِلَى الأَرْضِ اطِّلاعَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا أَبَاکِ فَبُعِثَ بِرِسَالَتِهِ، ثُمَّ اطَّلَعَ اطِّلاعَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا بَعْلَکِ وَأَوْحَى إِلَیَّ أَنْ أُنْکِحَکِ إِیَّاهُ

    [[40]] ارجح المطالب فی عد مناقب اسد الله الغالب، ص 29  عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِی قَالَ‌ أَتَیتُ أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِی فَقُلْتُ لَهُ هَلْ‌ شَهِدْتَ‌ بَدْراً فَقَالَ نَعَمْ فَقُلْتُ أَ لَا تُحَدِّثُنِی بِشَی‌ءٍ مِمَّا سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ | فِی عَلِی وَ فَضْلِهِ فَقَالَ بَلَى أُخْبِرُک أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ | مَرِضَ مَرْضَةً نَقَهَ مِنْهَا فَدَخَلَتْ عَلَیهِ فَاطِمَةُ ÷ تَعُودُهُ وَ أَنَا جَالِسٌ عَنْ یمِینِ رَسُولِ اللَّهِ | فَلَمَّا رَأَتْ مَا بِرَسُولِ اللَّهِ مِنَ الضَّعْفِ خَنَقَتْهَا الْعَبْرَةُ حَتَّى بَدَتْ دُمُوعُهَا عَلَى خَدِّهَا فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ | مَا یبْکیک یا فَاطِمَةُ قَالَتْ أَخْشَى الضَّیعَةَ یا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ یا فَاطِمَةُ أَ مَا عَلِمْتِ أَنَّ اللَّه‌ اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا أَبَاک فَبَعَثَهُ نَبِیاً ثُمَّ اطَّلَعَ ثَانِیةً فَاخْتَارَ مِنْهُمْ بَعْلَک فَأَوْحَى إِلَی فَأَنْکحْتُهُ وَ اتَّخَذْتُهُ وَصِیاً ... (أخرجه الدارقطنی).

    [[41]] صحیح ابن ماجه، ج 1 ص 57 ح 96 حدثنا محمد بن موسى الواسطی ثنا المعلى بن عبد الرحمن ثنا بن أبی ذئب عن نافع عن بن عمر قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنة وأبوهما خیر منهما

    [[42]] المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 182 ح 4779 حدثنا أبو سعید عمرو بن محمد بن منصور العدل ثنا السری بن خزیمة ثنا عثمان بن سعید المری ثنا علی بن صالح عن عاصم عن زر عن عبد الله رضی الله عنه قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنة وأبوهما خیر منهما هذا حدیث صحیح بهذه الزیادة ولم یخرجا

    [[43]] سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج 2 ص 428 ح 796 قال الألبانی: أخرجه الحاکم (3 / 167) وقال: " صحیح بهذه الزیادة ". ووافقه الذهبی. وأقول: إنما هو حسن للخلاف المعروف فی عاصم وهو ابن بهدلة.

    [[44]] المعجم الکبیر، ج 3  ص 37 ح 2608 حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ، ثنا الْهَیْثَمُ بْنُ خَارِجَةَ، ثنا أَبُو الأَسْوَدِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَامِرٍ الْهَاشِمِیُّ، عَنْ عَاصِمٍ، عَنْ زِرٍّ، عَنْ حُذَیْفَةَ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ، قَالَ: رَأَیْنَا فِی وَجْهِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله السُّرُورَ یَوْمًا مِنَ الأَیَّامِ، فَقُلْنَا: یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیْنَا فِی وَجْهِکَ تَبَاشِیرَ السُّرُورِ، قَالَ: " وَکَیْفَ لا أُسَرُّ وَقَدْ أَتَانِی جِبْرِیلُ عَلَیْهِ السَّلامُ فَبَشَّرَنِی أَنَّ حَسَنًا وَحُسَیْنًا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَأَبُوهُمَا أَفْضَلُ مِنْهُمَا "

    [[45]] حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده حسن رجاله ثقات عدا عاصم بن أبی النجود الأسدی وهو صدوق حسن الحدیث

    [[46]] تاریخ مدینة دمشق، ج 13 ص 208 اخبرنا أبو القاسم الشحامی أنا أبو سعد الجنزرودی أنا الحاکم أبو أحمد أنا أبو علی الحسن بن أحمد السکونی بحمص نا مسیب یعنی ابن واضح نا عطاء بن مسلم الخفاف نا أبو عمر الاشجعی عن سالم بن أبی الجعد عن قیس بن أبی حازم عن حذیفة بن الیمان قال کنت عند رسول الله صلى الله علیه وسلم فرأیت عنده شخصا فقال لی یا حذیفة هل رأیت قلت نعم یا رسول الله قال هذا ملک لم یهبط منذ بعثت اتانی اللیلة فبشرنی أن الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنة قال عطاء وحدثونا انه صلى الله علیه وسلم قال وأبوهما خیر منهما

    [[47]] سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج 2 ص 426 ح 796 قال الألبانی: أخرجه الطبرانی و ابن عساکر . و هذا إسناد لا بأس به فی الشواهد و المتابعات

    [[48]] المعجم الکبیر، ج 3 ص 39 ح 2617 حدثنا محمد بن عثمان بن أبی شیبة ثنا منجاب بن الحارث ثنا علی بن مسهر عن عبد الرحمن بن زیاد بن أنعم عن معاویة بن قرة عن أبیه قال رسول الله صلى الله علیه وسلم الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنة وأبوهما خیر منهما

    [[49]] مجمع الزوائد، ج 9 ص 183 رواه الطبرانی وفیه عبدالرحمن بن زیاد بن أنعم وفیه خلاف وبقیة رجاله رجال الصحیح

    [[50]] المعجم الکبیر، ج 19 ص 292 ح 650 حدثنا أحمد بن عبد الله البزار التستری ثنا محمد بن السکن الأیلی ثنا عمران بن أبان ثنا مالک بن الحسن بن مالک بن الحویرث اللیثی عن أبیه عن جده قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنة وأبوهما خیر منهما

    [[51]] مجمع الزوائد، ج 9 ص 183 قال الهیثمی: رواه الطبرانی وفیه عمران بن أبان وملک بن الحسن وهما ضعیفان وقد وثقا

    [[52]] تاریخ مدینة دمشق، ج 13 ص 211 اخبرنا أبو القاسم بن أبی بکر أنا أبو القاسم بن أبی الفضل أنا أبو القاسم السهمی نا أبو أحمد بن عدى نا إسحاق بن حمدان البلخی نا حم بن نوح نا حبیب بن أبی حبیب نا الزبیر بن سعید نا حمید عن انس قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنة وأبوهما خیر منهما

    [[53]] تاریخ مدینة دمشق، ج 27 ص 399 أخبرنا أبو محمد بن الأکفانی نا عبد العزیز الکتانی أنا أبو محمد عبد الله بن الحسن بن فضیل البزاز قراءة علیه نا أبو عبد الله الحسین بن أحمد بن الحسن بن خالویه نا علی بن مهرویة القزوینی نا داود بن سلیمان الغازی نا علی بن موسى نا أبی موسى بن جعفر حدثنی أبی جعفر بن محمد حدثنی أبی محمد بن علی حدثنی أبی علی بن الحسین حدثنی أبی الحسین بن علی عن أبیه علی بن أبی طالب قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنة وأبوهما خیر منهما

    [[54]] المعجم الکبیر، ج 3 ص 57 ح 2675 «حدثنا محمد بن رزیق بن جامع المصری ثنا الهیثم بن حبیب ثنا سفیان بن عیینة عن علی بن علی المکی الهلالی عن أبیه قال دخلت على رسول الله صلى الله علیه وسلم فی شکاته التی قبض فیها فإذا فاطمة رضی الله عنها عند رأسه قال فبکت حتى ارتفع صوتها فرفع رسول الله صلى الله علیه وسلم طرفه إلیها فقال حبیبتی فاطمة ... ومنا سبطا هذه الأمة وهما ابناک الحسن والحسین وهما سیدا شباب أهل الجنة وأبوهما والذی بعثنی بالحق خیر منهما ... .»

    [[55]] حدثنا عبد الله حدثنی أبى ثنا عفان ثنا حماد بن سلمة ثنا محمد بن إسحاق عن محمد بن إبراهیم التیمی عن سلمة بن أبی الطفیل عن علی بن أبی طالب رضی الله عنه ان النبی صلى الله علیه وسلم قال له یا على ان لک کنزا من الجنة وانک ذو قرنیها فلا تتبع النظرة النظرة فإنما لک الأولى ولیست لک الآخرة

    [[56]] مسند أحمد بن حنبل، ج 2 ص 166 ح 1373 قال الشاکر: إسناده صحیح

    [[57]] مسند أحمد بن حنبل، ج 2 ص 466-467 ح 1373 قال الأرنؤوط: حسن لغیره

    [[58]] صحیح ابن حبان، ج 12 ص 381 ح 5570

    [[59]] سنن الدارمی، ج 3 ص 1779 ح 2751 قال حسین سلیم أسد: إسناده جید

    [[60]] المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 133 ح 4623 قال الحاکم: هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه / تعلیق الذهبی فی التلخیص : صحیح

    [[61]] الأحادیث المختارة، ج 2 ص 108 ح 482 قال عبدالملک بن دهیش: إسناده حسن

    [[62]] صحیح الترغیب والترهیب، ج 2 ص 397 ح 1902 قال الألبانی: حسن لغیره

    [[63]] النهایة فی غریب الأثر، ج 4 ص 51 وفیه أنه قال لعلی إن لک بیتا فی الجنة وإنک ذو قرنیها أی طرفی الجنة وجانبیها

    [[64]] التبصرة  ج 1   ص 157 الکنایة فی قوله : ' وإنک ذو قرنیها ' وفیه وجهان ... وإن قلنا : الکنایة عن الجنة فقرناها : جانباها. ذکره ابن الأنباری .

    [[65]] مشارق الأنوار، ج 2 ص 179 وقوله فی على أن لک کنزا فی الجنة وإنک ذو قرنیها قیل یعنی ذو طرفی الجنة والهاء عائدة علیها وقیل ملکها الأعظم أی لک ملک جمیع الجنة کما ملک ذو القرنین جمیع الأرض ... .

    [[66]] الزواجر، ج 2 ص 534 یا علی إن لک کنزا فی الجنة وإنک ذو قرنیها أی مالک طرفیها السالک فی جمیع نواحیها تشبیها بذی القرنین فإنه قیل إنما سمی بذلک لقطعه الأرض وبلوغه قرنی الشمس شرقا وغربا

    [[67]] الترغیب والترهیب، ج 3 ص 24 قول صلى الله علیه وسلم لعلی وإنک ذو قرنیها أی ذو قرنی هذه الأمة وذاک لأنه کان له شجتان فی قرنی رأسه إحداهما من ابن ملجم لعنه الله والأخرى من عمرو بن ود وقیل معناه إنک ذو قرنی الجنة أی ذو طرفیها وملیکها الممکن فیها الذی یسلک جمیع نواحیها کما سلک الإسکندر جمیع نواحی الأرض شرقا وغربا فسمی ذا القرنین على أحد الأقوال وهذا قریب وقیل غیر ذلک والله أعلم

    [[68]] بحر الفوائد المشهور بمعانی الأخبار ، ج 1 ص 285-286 قال الشیخ الإمام الزاهد - رحمه الله - یجوز أن یکون معنى قوله: ' إنک ذو قرنیها ' أی أنت ملکها المخصوص بالملک الأکبر وإن لک ملکا فی الجنة کلها کما کان ذو القرنین مخصوصا بملک الأرض کلها بضرب من مشرقها إلى مغربها ، قال الله تعالى : «حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فی عَیْنٍ حَمِئَ» الآیة (الکهف : 86 ) وقال : « حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْم» ( الکهف : 90 ) فأخبر الله تعالى انه بلغ مغربها ومطلعها، وقال : «إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً» ( الکهف : 84 ) فأخبر انه ملک الأرض کلها بضرب من اولها إلى آخرها، فکذلک علی - رضی الله عنه - له فی الجنة ملک هو مخصوص به من بین سائر الملوک ... أخبر إن فی الجنة ملوکا وعلی من اکبرهم ملوکا وإنه ممن له ملک فی الجنة کلها کما کان لذی القرنین ملک فی الأرض کلها .

    [[69]] تاریخ مدینة دمشق، ج 42 ص 371-372 (ح 44601) أخبرنا أبو القاسم علی بن إبراهیم وأبو الحسن بن سعید قالا نا وأبو منصور بن زریق أنا أبو بکر الخطیب أنا عبید الله بن أبی الفتح وعلی بن أبی على قالا نا محمد بن المظفر الحافظ نا عبد الله بن جعفر الثعلبی قال علی أبوالقاسم نا محمد بن منصور الطوسی نا محمد بن کثیر الکوفی نا الأعمش عن عدی بن ثابت عن زر عن عبد الله عن علی قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم من لم یقل علی خیر الناس فقد کفر

    [[70]] بررسی سند روایت:

    علی بن إبراهیم الحسینی: ثقة / عبد الرحمن بن محمد الشیبانی: صدوق حسن الحدیث / الخطیب البغدادی: ثقة حجة / ابن السوادى الأزهری: ثقة ثبت / محمد بن المظفر البزاز: ثقة مأمون / عبد الله بن جعفر التغلبی: ثقة / محمد بن منصور الطوسی: ثقة / محمد بن کثیر القرشی: او را که بیش از سی تلمیذ دارد، تعدادی از علمای اهل سنت به خاطر بعضی روایات ناخوشایندش منکر الحدیث دانسته اند؛ اما یحیی بن معین توثیقش کرده است: تاریخ ابن معین (روایة الدوری)، ج 3 ص 478 رقم 2332 «سمعت یحیى یقول محمد بن کثیر الکوفی یحدث عن لیث وهو شیعی ولم یکن به بأس.» ابن جوزی تنها به خاطر تشیع این راوی، او را به وضع حدیث متهم کرده است. الموضوعات، ج 1 ص 261 «أما حدیث علی ففیه محمد بن کثیر الکوفی وهو المتهم بوضعه ، فإنه کان شیعیا.» یعنی این راوی جرح حسی و مفسری ندارد. / سلیمان بن مهران الأعمش: ثقة حافظ / عدی بن ثابت الأنصاری: ثقة رمی بالتشیع/ زر بن حبیش الأسدی: ثقة / عبد الله بن مسعود: صحابی

    [[71]] تاریخ مدینة دمشق، ج 42 ص 372 (ح 44602) أخبرنا أبو محمد بن الأکفانی بقراءتی علیه أنا علی بن الحسین بن أحمد بن صصرى أناتمام بن محمد أنا خیثمة بن سلیمان نا أبو إسحاق إبراهیم بن سلیمان بن حرارة النهمی نا الحسن بن سعید النخعی ابن عم شریک نا شریک بن عبد الله عن أبی إسحاق عن أبی وائل شقیق بن سلمة عن حذیفة بن الیمان قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم علی خیر البشر من أبى فقد کفر

    [[72]] من حدیث خیثمة، ج 1 ص 200-201

    [[73]] بررسی سند روایت:

    هبة الله بن الأکفانی الأنصاری: ثقة حافظ / ابن صصری التغلبی: ثقة / تمام بن محمد البجلى: ثقة حافظ / خیثمة بن سلیمان القرشی: ثقة مآمون / إبراهیم بن سلیمان النهمی: ابن حبان توثیقش کرده است. إبراهیم بن سلیمان النهمى من أهل الکوفة . الثقات، ج 8 ص 86 رقم 12358 / الحر بن سعید النخعی (پسر عموی قاضی شریک بن عبدالله): مجهول الحال / شریک بن عبد الله القاضی: صدوق سیء الحفظ یخطی کثیرا / أبو إسحاق السبیعی: ثقة مکثر / شقیق بن سلمة الأسدی: مخضرم / حذیفة بن الیمان العبسی: صحابی

    [[74]] تاریخ مدینة دمشق، ج 42 ص 372 ( ح 44603) أخبرناه أبو القاسم الواسطی أنا أبو بکر الخطیب أنا الحسن بن محمد بن الحسن الخلال نا أحمد بن محمد بن عمران نا أبو الحسن علی بن الحسن بن شقیر الهمدانی بالکوفة نا أبو العباس أحمد بن العباس المقرىء مولى بنی هاشم قال قلت للحر بن سعید النخعی حدثکم شریک بن عبد الله عن أبی إسحاق السبیعی عن شقیق بن سلمة عن حذیفة بن الیمان قال سمعت النبی n یقول علی خیر البشر من أبى فقد کفر قال نعم حدثنا شریک بن عبد الله.

    [[75]] تاریخ مدینة دمشق، ج 42 ص 373 (ح 44605) أخبرنا أبو منصور بن خیرون أنا وأبو الحسن بن سعید نا أبو بکر أحمد بن علی الخطیب أنا الحسن بن أبی طالب نا محمد بن إسحاق بن محمد القطیعی حدثنی أبو محمد العلوی الحسن بن محمد بن یحیى صاحب کتاب النسب نا إسحاق بن إبراهیم الصنعانی نا عبد الرزاق بن همام أنا سفیان الثوری عن محمد بن المنکدر عن جابر قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم علی خیر البشر فمن امترى فقد کفر

    [[76]] الثقات، ج 9 ص 281 رقم 16440 حدثنا إبراهیم بن نصر العنبری ثنا یوسف بن عیسى ثنا الفضل بن موسى عن شریک عن عثمان بن أبى زرعة عن سالم بن أبى الجعد قال سئل جابر بن عبد الله عن على فقال ذاک خیر البشر من شک فیه فقد کفر

    [[77]] بررسی سند روایت: إبراهیم بن نصر الضبی: وی هیچ جرحی ندارد و چندین نفر از ثقات از او روایت نقل کرده اند و ابوسعید السمعانی (متوفای 562 هـ) او را سنی دانسته و توثیق کرده است: «وأبو إسحاق إبراهیم بن نصر بن عنبر بن جریر بن محمد بن شاهویه الضبی الکبوذنجکثی أصله من مرو کان کثیر الحدیث مستقیم الروایة ...روى عنه جماعة وکان سنیا فاضلا ثقة.»  الأنساب  ج 5  ص 28/ یوسف بن عیسى الزهری: ثقة / الفضل بن موسى السینانی: ثقة ثبت ربما أغرب / شریک بن عبد الله القاضی: صدوق سیء الحفظ یخطی کثیرا / عثمان بن المغیرة الثقفی: ثقة / سالم بن أبی الجعد الأشجعی: ثقة

    [[78]] تاریخ مدینة دمشق، ج 42 ص 373 (ح 44606) أخبرناه أبو القاسم بن السمرقندی أنا إسماعیل بن مسعدة أنا أبو عمرو عبد الرحمن بن محمد الفارسی أنا أبو أحمد بن عدی نا الحسین بن علی بن الحسن السلولی نا محمد بن الحسن السلولی نا صالح بن أبی الأسود عن الأعمش عن عطیة العوفی قال قلت لجابر کیف کان منزلة علی فیکم قال کان خیر البشر

    [[79]] بررسی سند روایت: إسماعیل بن أحمد السمرقندی: ثقة / إسماعیل بن مسعدة الجرجانی: ثقة / عبد الرحمن بن أحمد الفارسی: ثقة / عبد الله بن عدی الجرجانی: حافظ متقن / الحسین بن علی السلولی: مجهول الحال / محمد بن الحسن السلولی: انفرد بتوثیقه ابن حبان / صالح بن أبی الأسود اللیثی: ضعیف الحدیث / سلیمان بن مهران الأعمش: ثقة حافظ / عطیه العوفی: توثیقش را در کتاب مظلومیت حضرت زهرا B مفصل آورده ایم.

    [[80]] تاریخ مدینة دمشق، ج 42 ص 373 (ح 44607) فیما أخبرنا أبو غالب وأبو عبد الله ابنا البنا قالا أنا أبو الحسین بن الابنوسی أنا أحمد بن عبید بن بیری إجازة أنا محمد بن الحسین نا ابن أبی خیثمة نافضیل بن عبد الوهاب نا شریک عن الأعمش عن عطیة عن جابر قال علی خیر البشر لا یشک فیه إلا منافق

    [[81]] بررسی سند روایت: أحمد بن علی بن البناء: ثقة / محمد بن الأبنوسی التونی: ثقة / أحمد بن عبید الواسطی: ثقة / محمد بن الحسین الزعفرانی: ثقة / أحمد بن أبی خیثمة النسائی: ثقة حافظ / الفضیل بن عبد الوهاب الغطفانی: ثقة / شریک بن عبد الله القاضی: صدوق سیء الحفظ یخطی کثیرا / سلیمان بن مهران الأعمش: ثقة حافظ / عطیه العوفی: ابن حجر عسقلانی اقوال علمای جرح و تعدیل در مورد او را چنین جمع بندی می کند: «صدوق یخطىء کثیرا وکان شیعیا مدلسا من الثالثة مات سنة إحدى عشرة بخ د ت ق.» تقریب التهذیب  ج 1   ص 393 رقم 4616 ر.ک: مظلومیت حضرت زهرا B.

    [[82]] مصنف ابن أبی شیبة، ج 6 ص 372 ح 32120 حدثنا وکیع قال ثنا الأعمش عن عطیة بن سعد قال دخلنا على جابر بن عبد الله وهو شیخ کبیر وقد سقط حاجباه على عینیه قال فقلت أخبرنا عن هذا الرجل علی بن أبی طالب قال فرفع حاجبیه بیدیه ثم قال ذاک من خیر البشر

    [[83]] فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2 ص 564 ح 949

    [[84]] بررسی سند روایت: وکیع بن الجراح الرؤاسی: ثقة حافظ امام / الأعمش: ثقة حافظ / عطیه العوفی: توثیقش گذشت.

    [[85]] تاریخ ابن عساکر، ج 42 ص 374 ح 44610 أخبرنا أبو القاسم زاهر بن طاهر أنا عبد الرحمن بن علی أنا یحیى بن إسماعیل أناعبد الله بن محمد بن الحسن نا عبد الله بن هاشم ناوکیع نا الأعمش عن عطیة العوفی قال دخلنا على جابر بن عبد الله الأنصاری وقد سقط حاجباه على عینیه من الکبر قال فقلنا له أخبرنا عن علی قال فرفع حاجبیه بیدیه ثم قال ذاک من خیر البشر

    [[86]] بررسی سند روایت: زاهر بن طاهر الشحامی: صدوق حسن الحدیث / عبد الرحمن بن علی المزکی: ثقة / یحیى بن إسماعیل النیسابوری: صدوق حسن الحدیث / عبد الله بن محمد بن الشرقی: ثقة / عبد الله بن هاشم العبدی: ثقة / وکیع بن الجراح الرؤاسی: ثقة حافظ امام / سلیمان بن مهران الأعمش: ثقة حافظ / عطیه العوفی: توثیقش گذشت.

    [[87]] فوائد أبی علی الصواف، ج 1 ص 84 ح 33 ثنا أحمد بن محمد بن الجعد ثنا عبد الملک بن عبد ربه ثنا عمار بن معاویة الدهنی ثنی أبو الزبیر قال قلت لجابر کیف کان علی فیکم قال ذاک من خیر البشر ما کنا نعرف المنافقین إلا ببغضهم علیا

    [[88]] تاریخ مدینة دمشق  ج 42   ص 374 (ح 44611) أخبرنا أبو الحسن علی بن المسلم الفقیه أنا عبد العزیز الکتانی إجازة أنا أبو القاسم طلحة بن علی الصقر الکنانی نا محمد بن أحمد بن الحسن یعنی ابن الصواف نا أحمد بن محمد بن عبد العزیز الوشاء أنا أحمد بن عبد الملک بن عبد ربه نا معاویة بن عمار الدهنی حدثنی أبو الزبیر قال قلت لجابر کیف کان علی فیکم قال ذاک من خیر البشر ما کنا نعرف المنافقین إلا ببغضهم علیا

    [[89]] بررسی سند روایت: علی بن المسلم الدمشقی: ثقة ثبت/ عبد العزیز بن أحمد التمیمیی: ثقة مأمون / طلحة بن علی الکتانی: ثقة / محمد بن أحمد الصواف: ثقة مأمون / أحمد بن عبد العزیز الوشاء: ثقة / عبد الملک بن عبد ربه الطائی: ابن حبان وی را توثیق کرده و جرحی در متقدمین ندارد. «عبد الملک بن عبد ربه الطائی أبو إسحاق.» الثقات، ج 8 ص 390 رقم 14036 حاکم نیشابوری نیز او را توثیق کرده است: «... عبد الملک بن عبد ربه الطائی ثنا أبو علی عثمان بن جعفر ... رواة هذا الحدیث کلهم ثقات غیر عثمان بن جعفر هذا فإنی لا أعرفه بعدالة ولا جرح .» المستدرک على الصحیحین، ج 4 ص 454 ح 8255/ معاویة بن عمار الدهنی: صدوق حسن الحدیث / محمد بن مسلم القرشی: صدوق الا أنه یدلس . در این روایت به سماع تصریح کرده و لذا مدلس بودن راوی، در اینجا خدشه ای بر اعتبار سند وارد نمی کند.

    [[90]] المعجم الأوسط، ج 5 ص 101 ح 4792 و المعجم الکبیر، ج 9 ص 76 ح 8446 حدثنا عبید بن کثیر التمار قال حدثنا محمد بن الجنید قال حدثنا یحیى بن سالم بن أبی حفصة عن هاشم بن البرید عن بیان أبی بشر عن زاذان عن عبد الله قال قرأت على رسول الله سبعین سورة وختمت القرآن على خیر الناس علی بن أبی طالب

    [[91]] بررسی سند روایت: عبید بن کثیر التمار: وی هیچ جرح مفسری ندارد و تنها به خاطر بعضی روایات ناخوشایندش متروک شده است. حاکم در مستدرکش سند دو تا از روایاتش را تصحیح کرده است. المستدرک علی الصحیحین، ج 2 ص 486 ح 3676 و ج 2 ص 534 ح 3820 / محمد بن الجنید الإسفرائینی: چندین نفر از ثقات از وی روایت نقل کرده اند که عبارتند از: «أحمد بن إبراهیم الجرجانی، عبد الله بن محمد الإسفرایینى، محمد بن الحسین الکوفی، محمد بن إسحاق السراج، محمد بن عثمان بن أبی شیبة، محمد بن نصر المروزی و یعقوب بن إسحاق النیسابوری.» لذا  از جهالت در آمده و مستور می گردد./

    یحیى بن سالم الکوفی: صدوق حسن الحدیث / هاشم بن البرید الزبیدی: ثقة ، شیعی جلد / بیان بن بشر الأحمسی: ثقة ثبت / زاذان الکندی: ثقة

    [[92]] تاریخ مدینة دمشق، ج 42 ص 374 (ح 44612) أخبرنا أبو القاسم إسماعیل بن محمد وأبو بکر محمد بن شجاع قالا أنا أبو محمد التمیمی أنا أبو الحسین بن بشران أنا إسماعیل الصفار نامحمد بن عبید بن عتبة أنا عبد الرحمن بن شریک حدثنی أبی عن الأعمش عن عطاء قال سألت عائشة عن علی رضی الله عنهما فقالت ذاک خیر البشر لا یشک فیه إلا کافر

    [[93]] بررسی سند روایت:

    قوام السنة: ثقة إمام / رزق الله بن عبد الوهاب التمیمی: صدوق حسن الحدیث / علی بن محمد الأموی: ثقة ثبت / إسماعیل بن محمد الصفار: ثقة / محمد بن عبید الکندی: صدوق حسن الحدیث / عبد الرحمن بن شریک النخعی: صدوق یخطیء / شریک بن عبد الله القاضی: صدوق سیء الحفظ یخطی کثیرا / سلیمان بن مهران الأعمش: ثقة حافظ / عطاء بن أبی رباح القرشی: ثبت رضی إمام حجة کبیر الشأن / عائشة بنت أبی بکر الصدیق: صحابی

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی