پایگاه تحقیقاتی وصایت

وبلاگ رسمی حسین قربانی دامنابی
پایگاه تحقیقاتی وصایت

جهت دانلود کتب، روی تصاویر کلیک راست کنید و سپس گزینه ی open link را بزنید.

  • ((مجموعه آثار حسین قربانی دامنابی))
  • طبقه بندی موضوعی

    علم امیرالمومنین علیه السلام / سوم: آیه ی هدایت

    حسین قربانی | شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۲:۰۹ ب.ظ

    سوم: آیه ی هدایت

    Pإِنّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکلّ قَوْمٍ هادٍ.O رعد: 7

    «ای پیامبر ! تو فقط انذار دهنده هستی و برای هر قومی هدایت کننده ای است.»

    فخر رازى در تفسیر این آیه، سه قول نقل مى کند:

    ((نخست: اینکه منذر و هادى هر دو به یک معنى هستند؛ بنابراین مفهوم آیه چنین است: «تو فقط انذار دهنده و هدایت کننده ی هر قوم هستى.»

    دوم: اینکه پیامبرn انذار کند و خدا هدایت نماید.

    سوم: انذار کننده پیامبر اسلام n و هدایت کننده حضرت على A باشد؛ زیرا ابن عباس مى گوید: پیامبر n دست مبارکش را بر سینه خود گذارد و فرمود: «اَنَا الْمُنْذِرُ»، سپس اشاره به شانه على A کرد و فرمود: «اَنْتَ الْهادِىُ یا عَلى! بِکَ یَهْتَدى الْمُهتَدُونَ مِنْ بَعْدى»: «تو هدایت کننده اى یا على! و به وسیله تو بعد از من هدایت شوندگان هدایت مى شوند.»))[1]

    این تفسیرهاى سه گانه را بعضى دیگر از مفسران نیز نقل کرده اند و آنها اصرار دارند که تفسیر آیه، یکى از دو تفسیر اول است؛ زیرا تفسیر سوم مناسب با طرز فکر آمیخته با تعصب آنها نیست.

    این در حالى است که تفسیر اول به یقین با ظاهر آیه سازگار نیست؛ زیرا اگر بنا بود هر دو وصف براى پیامبر اسلام n باشد باید بفرماید:«اِنَما اَنْتَ مُنْذِرُ وَ هاد لِکُلِ قَوْم»، و به تعبیر دیگر نباید «لکلّ قوم» که جار و مجرور است مقدم بر «هاد» شود، و اگر مقدم شود، باید هر دو وصف مقدم گردد و گفته شود «اِنَما اَنْتَ لِکُلِّ قَوْم مُنْذِرٌ وَ هاد».

    کوتاه سخن اینکه هیچ وجهى براى مقدم شدن «لکل قوم» بر یکى از دو وصف و تأخیر از دیگرى به نظر نمى رسد ؛ یا باید بر هر دو مقدم شود و یا از هر دو به تأخیر بیفتد. (دقت کنید).

    ضمن اینکه وحدانیت رسول الله n با تعددی که از ظاهر «لکل قوم هاد» به ذهن متبادر می شود، ناسازگار است؛ از این رو ابن تیمیه گفته است: «اما تفسیر هادی در این آیه به علی g، پس آن باطل است؛ زیرا می فرماید: Pوَ لِکلّ قَوْمٍ هادٍO و این اقتضا می کند که هادی این ها غیر از هادی آن ها باشد؛ لذا هادیان متعدد می شود. پس چگونه علی g را برای همه ی اقوام، از اولین و آخرین، هادی قرار می دهد؟!»[2]

    مولوی حسن الزمان حیدر آبادی در رد نظر ابن تیمیه، می نویسد:

    «معنی آیه همانطور که آشکار است، این می باشد که برای هر قومی بعد از پیامبرشان، هدایتگری است و همانا علی مرتضی g همان هدایتگر بعد از عصر محمدی n می باشد.»[3]

    تفسیر دوم نیز بسیار نامأنوس و نامناسب است؛ زیرا ظاهر این جمله آن است که در هر عصر و زمانى هدایتگر خاصى است، در حالى که خداوند ، یگانه و یکتا است. بنابراین حقیقت یگانگى خدا با تعددى که از جمله  Pلِکُلِّ قَوْم هادO استفاده مى شود، سازگار نیست.

    بنابراین تنها تفسیرى که براى آیه صحیح به نظر مى رسد، این است که پیامبر n انذار کننده است و براى هر قوم، در هر عصر و زمانى هدایتگرى است.

    آیا این هدایتگر اشاره به علماء و دانشمندان هر قوم و هر زمانى است؟

    پاسخ این سؤال نیز منفى است؛ زیرا در هر عصر و زمان علماء و دانشمندان متعددى وجود دارند نه یک هدایتگر. همانگونه که پیامبر اسلام یک نفر بود، هدایتگر مسلمین نیز در هر عصر و زمان یکى است.

    به تعبیر دیگر، پیامبر n بنیان گذار دین است از طریق انذار، و امام ادامه دهنده راه او است از طریق هدایت.

    اینها نکاتى است که از خود آیه استفاده مى شود و اگر به سراغ روایاتى که در این زمینه نقل شده برویم، مسئله روشن تر  مى شود.[4]

    روایت اول:

    در مسند احمد، حدیثی با این سلسله سند و متن آمده است:

    «حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ، حَدَّثَنِی عُثْمَانُ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ، حَدَّثَنَا مُطَّلِبُ بْنُ زِیَادٍ، عَنِ السُّدِّیِّ، عَنْ عَبْدِ خَیْرٍ، عَنْ عَلِیٍّ، فِی قَوْلِهِ: Pإِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍO [الرعد: 7] ، قَالَ: " رَسُولُ اللهِ n الْمُنْذِرُ، وَالْهَادِ رَجُلٌ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ.»

    «عبدالله بن احمد بن حنبل از عثمان بن ابی شیبه و او از مطلب بن زیاد و او از السدی و او از عبد خیر و او از حضرت علی g روایت می کند که در تفسیر آیه ی Pای پیامبر تو تنها انذار دهنده هستی و برای هر قومی هدایتگری استO (رعد:7) فرمود: رسول الله n منذر، و هادی مردی از بنی هاشم است.»[5]

    احمد محمد شاکر، در تحقیق مسند احمد، سند این روایت را تصحیح کرده است.[6]

    محمد ناصرالدین ألبانی نیز سندش را صحیح دانسته است.[7]

    ضیاء مقدسی در صحیحش آورده و محققش دکتر عبد الملک بن دهیش سندش را حسن دانسته است.[8]

    سند این روایت را هر چند شعیب الارنؤوط در تحقیق مسند احمد تضعیف کرده؛ اما در کتاب تحریر تقریب التهذیب راویان مورد تضعیفش را صدوق حسن الحدیث دانسته و اشکال تشیع راوی را نیز دلیل غیر قادح دانسته است! بنابراین سند این روایت از نظر شعیب الارنؤوط، حسن است و وی تنها به خاطر دشمنی با شیعه، این روایت را تضعیف کرده است.[9]

    در شیوه ی نقطه گذاری این روایت اختلاف شده است، به طوری که در مسند احمد با چاپ های تحقیق شعیب الارنؤوط و همچنین احمد شاکر و نیز کتاب الاحادیث المختارة به صورت موقوف (یعنی به صورت نقل تفسیر از خود حضرت علی g) نقطه گذاری شده است و در بعضی دیگر از کتب نیز به صورت مرفوع (قال رسول اللهn :) نقطه گذاری شده، به طوری که معنای روایت به طور کل عوض می شود و هم منذر و هم هادی، رسول الله n می شود!

    اما این روایت قطعا به صورت موقوف است، به چند دلیل:

    دلیل اول: «قال» در سند این روایت، یکبار آمده و لذا به حضرت علی g برگشت پیدا می کند.

    اگر روایت مرفوع بود، باید می گفت: «عن علی g قال: قال رسول الله n فی قوله عزوجل ... !»

    یا می گفت: «عن علی g فی قوله عزوجل ... قال: قال رسول الله n... !»

    اگر عبارت «عن علی رضی الله عنه فی قوله» را در نرم افزارهای حدیث جستجو کنیم، ده ها مورد می آورد که امیرالمومنین g خودش آیه را تفسیر کرده است!

    لذا اصل بر این است که «قال» به حضرت علی g باز می گردد مگر اینکه خلافش ثابت شود.

    دلیل دوم: ابن ابی حاتم در تفسیرش همین حدیث را با همین سند از طریق استادش علی بن الحسین بن الجنید (متوفای 291 هـ) که خودش او را «صدوق ثقة» دانسته[10] و ذهبی از او به عنوان «الإِمَامُ، الحَافِظُ، الحُجَّةُ» یاد کرده[11]به این صورت نقل کرده است:

    «حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ، ثنا عُثْمَانُ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ، ثنا الْمُطَّلِبُ بْنُ زِیَادٍ، عَنِ السُّدِّیِّ، عَنْ عَبْدِ خَیْرٍ، عَنْ عَلِیٍّ، Pوَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍO، قَالَ: الْهَادِ رَجُلٌ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ ".» [12]

    ابن ابی حاتم در ادامه می نویسد: «ابن الجنید گفت: او (رجل من بنی هاشم) علی بن ابی طالب g است، و از ابن عباس در یکی از روایات و از ابو جعفر محمد بن علی g مانند آن روایت شده  است.»[13]

    ابن عساکر نیز این روایت را با سند حسن از همان طریق، به این صورت نقل کرده است:

    «أَخْبَرَنَا أَبُو الْعِزِّ بْنُ کَادِشٍ، أنا أَبُو الطَّیِّبِ طَاهِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، أنا عَلِیُّ بْنُ عُمَرَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَرْبِیُّ، نا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، نا عُثْمَانُ ابْنُ أَبِی شَیْبَةَ، نا الْمُطَّلِبُ بْنُ زِیَادٍ، عَنِ السُّدِّیِّ، عَنْ عَبْدِ خَیْرٍ، عَنْ عَلِیٍّ، فِی قَوْلِ اللَّهِ عزوجل: P إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍO، قَال: "رَسُولُ اللَّهِ n الْمُنْذِرُ وَالْهَادِی عَلِیٌّ ".»[14]

    دلیل سوم: به صراحت از امیرالمومنین g نقل شده که هادی منم و از پیامبر n هم نقل شده که هادی، امیرالمومنین g است. سند این روایات ولو ضعیف باشند، قرینه اند بر اینکه این روایت، موقوف است.

    عبدالرحمن سیوطی می نویسد: «عبد الله بن احمد بن حنبل در زوائد مسند احمد، ابن ابی حاتم در تفسیرش، طبرانی در المعجم الأوسط، حاکم در مستدرکش با تصحیح، ابن مردویه و ابن عساکر همگی از علی بن ابی طالب C در تفسیر آیه ی 7 سوره رعد نقل کرده اند که فرمود: رسول خدا n منذر و من هادی هستم. و در لفظ هادی، نقل شده است که مردی از بنی هاشم است؛ یعنی خودش.»[15]

    روایت دوم:

    «أَخْبَرَنَا أَبُو عَمْرِو عُثْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ السَّمَّاکِ، ثنا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ الْحَارِثِیُّ، ثنا حُسَیْنُ بْنُ حَسَنٍ الأَشْقَرُ، ثنا مَنْصُورُ بْنُ أَبِی الأَسْوَدِ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنِ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو، عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الأَسَدِیِّ، عَنْ عَلِیٍّ:Pإِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍO. قَالَ عَلِیٌّ: " رَسُولُ اللَّهِ n الْمُنْذِرُ، وَأَنَا الْهَادِی ".»

    این روایت را حاکم در کتاب المستدرک نقل و سندش را تصحیح کرده است.[16]

    البته بعضی رجال سندش مختلف فیه هستند؛ اما در متابعات، اشکالش برطرف می شود.[17]

    روایت سوم:

    طبری در تفسیرش چنین روایت کرده است:

    «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى الصُّوفِیُّ، قَالَ: ثنا الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَیْنِ الأَنْصَارِیُّ، قَالَ: ثنا مُعَاذُ بْنُ مُسْلِمٍ بَیَّاعُ الْهَرَوِیِّ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: " لَمَّا نَزَلَتْ P إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍO، وَضَعَ n یَدَهُ عَلَى صَدْرِهِ، فَقَالَ: " أَنَا الْمُنْذِرُ، وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ ". وَأَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى مَنْکِبِ عَلِیٍّ فَقَالَ: " أَنْتَ الْهَادِی یَا عَلِیُّ، بِکَ یَهْتَدِی الْمُهْتَدُونَ بَعْدِی ". وَقَالَ آخَرُونَ: مَعْنَاهُ: لِکُلِّ قَوْمٍ دَاعٍ.»[18]

    ابن حجر عسقلانی سند این روایت را حسن دانسته و گفته است:

    «مطلب عجیب آن چیزی است که طبری با سند حسن از طریق سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرده است که گفت: «هنگامی که این آیه نازل شد، رسول خدا n دستش را بر سینه اش گذاشت و فرمود: من منذر هستم و به سوی علی A اشاره کرد و فرمود: تو هادی هستی؛ به وسیله ی تو هدایت شدگان بعد از من هدایت می شوند.»

    پس اگر این مطلب ثابت شود، مراد از قوم در این آیه خاص تر از آن چیزی است که قبلا گفته شد؛ یعنی بنی هاشم مثلا. و ابن ابی حاتم، عبد الله بن احمد در زیادات مسند و ابن مردویه از طریق سدی از عبد خیر از علی A روایت کرده اند که فرمود: هادی مردی از بنی هاشم است. بعضی از راویان این روایت گفته اند: مراد از آن، خود علی g است.»[19]

    روایت چهارم:

    «أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ التَّمِیمِیُّ، أَنَّ أَبَا الْخَیْرِ مُحَمَّدَ بْنَ رَجَاءٍ أَخْبَرَهُمْ، أبنا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، أبنا أَحْمَدُ بْنُ مُوسَى، حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، ثنا الْحَسَنُ بْنُ عُتَیْبَةَ، ثَنا أَحْمَدُ بْنُ النَّضْرِ، ثنا أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ، عَنِ الْحَکَمِ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ:P إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍO، قَالَ: "رَسُولُ اللَّهِ n الْمُنْذِرُ، وَالْهَاد عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ".»

    این روایت را ضیاء مقدسی در صحیحش نقل کرده؛[20] اما چند نفر از رجال سندش مجهول الحال هستند. از آنجایی که مقدسی این روایت را در صحیحش نقل کرده و کتاب الاحادیث المختارة، معتبرتر از کتاب المستدرک علی الصحیحین است، بر اساس سخن ذهبی که راوی مجهول الحال را به صرف تصحیح روایتش توسط حاکم، حسن الحدیث می داند،[21] می توان به این راویان مجهول الحال که در نزد ضیاء مقدسی ثقه هستند[22] نیز حُسن ظن داشت و لااقل در متابعات، سندش را معتبر دانست.

    سیوطی این روایت را به صورت مرفوع از ابن عباس، اینگونه نقل کرده است:

    «وأخرج ابن مردویه والضیاء فی المختارة عن ابن عباس - رضی الله عنهما - فی الآیة  قال رسول الله n المنذر أنا والهادی علی بن أبی طالب 2[23]

    روایت پنجم:

    سیوطی این روایت را از ابن مردویه از طریق ابو برزه اسلمی اینگونه نقل می کند:

    «وأخرج ابن مردویه عن أبی برزة الأسلمی 2: سمعت رسول الله n یقول Pإنما أنت منذرO ووضع یده على صدر نفسه ثم وضعها على صدر علی ویقول : Pلکل قوم هادO [24]

    متاسفانه کتاب ابن مردویه اصفهانی به دست ما نرسیده و از سلسله سند روایت او اطلاعی نداریم؛ اما حاکم حسکانی که ذهبی از او با عناوینی چون: « الْإِمَامُ الْمُحَدِّثُ ، الْبَارِعُ ، الْقَاضِی، الْحَنَفِیُّ ، الْحَاکِمُ»[25] و «الحافظ شیخ متقن ذو عنایة تامة بعلم الحدیث، وکان معمرا عالی الإسناد و ...» یاد کرده،[26] در کتاب شواهد التنزیل، با دو سند از ابو برزه از رسول الله n روایت کرده است که منظور از هادی در این آیه، حضرت علی g است.

    سند اول:

    «حَدَّثَنَا اَلْحَاکِمُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَافِظُ إِمْلاَءً وَ قِرَاءَةً قَالَ: أَخْبَرَنِی أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی دَارِمٍ اَلْحَافِظُ بِالْکُوفَةِ قَالَ: أَخْبَرَنَا اَلْمُنْذِرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْمُنْذِرِ بْنِ سَعِیدٍ اَللَّخْمِیُّ مِنْ أَصْلِ کِتَابِهِ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی قَالَ: حَدَّثَنِی عَمِّی اَلْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی سَعِیدُ بْنُ أَبِی اَلْجَهْمِ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ نُفَیْعِ بْنِ اَلْحَارِثِ قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو بَرْزَةَ اَلْأَسْلَمِیُّ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَى صَدْرِ نَفْسِهِ ثُمَّ وَضَعَهَا عَلَى یَدِ عَلِیٍّ وَ قَالَ:P لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ O[27]

    سند دوم:

    « أَخْبَرَنَاهُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلشِّیرَازِیُّ [قَالَ] أَخْبَرَنَا أَبُو بَکْرٍ اَلْجَرْجَرَائِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو أَحْمَدَ اَلْبَصْرِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبَّادٍ قَالَ: حَدَّثَنَا زَکَرِیَّا بْنُ یَحْیَى قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ صَبِیحٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو اَلْجَارُودِ زِیَادُ بْنُ اَلْمُنْذِرِ، عَنْ أَبِی دَاوُدَ عَنْ أَبِی بَرْزَةَ اَلْأَسْلَمِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: Pإِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ O ثُمَّ ضَرَبَ یَدَهُ إِلَى صَدْرِهِ  Pوَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍO وَ یُشِیرُ إِلَى عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ .»[28]

    روایت ششم:

    ابو نعیم اصفهانی (متوفای 430 هـ) با سه سند چنین روایت می کند:

    حذیفة بن یمان گوید: گفتند: ای رسول خدا، آیا علی g را خلیفه نمی کنی؟ حضرت فرمودند:

    «اگر علی g را سرپرست و خلیفه کنید و به آن گردن نهید، او را هادی مهدی می یابید که شما را به راه راست هدایت می کند.»

    هر چند در این روایت به آیه ی هدایت اشاره ای نشده، اما مؤید مضمون روایات قبلی می باشد.

    سند اول:

    «حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ، حَدَّثَنَا أَبُو حُصَیْنٍ الْوَادِعِیُّ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ عَبْدِ الْحَمِیدِ، حَدَّثَنَا شَرِیکٌ، عَنْ أَبِی الْیَقْظَانِ، عَنْ أَبِی وَائِلٍ، عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ الْیَمَانِ، قَالَ: قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ n، أَلا تَسْتَخْلِفُ عَلِیًّا؟ قَالَ: " إِنْ تُوَلُّوا عَلِیًّا تَجِدُوهُ هَادِیًا مَهْدِیًّا، یَسْلُکُ بِکُمُ الطَّرِیقَ الْمُسْتَقِیمَ ".»

    سند دوم:

    «حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ وُهَیْبٍ الْغَزِّیُّ، حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِی السَّرِیِّ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، حَدَّثَنَا النُّعْمَانُ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ الْجَنَدِیُّ، عَنْ سُفْیَانَ الثَّوْرِیِّ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ یُثَیْعٍ، عَنْ حُذَیْفَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ n: " إِنْ تَسْتَخْلِفُوا عَلِیًّا، وَمَا أَرَاکُمْ فَاعِلِینَ، تَجِدُوهُ هَادِیًا مَهْدِیًّا، یَحْمِلُکُمْ عَلَى الْمَحَجَّةِ الْبَیْضَاءِ ".»

    سند سوم:

    «... حَدَّثَنَا نَذِیرُ بْنُ جُنَاحٍ الْقَاضِی، حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مِهْرَانَ، حَدَّثَنَا أَبِی، حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَرَاسَةَ، عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ یُثَیْعٍ، عَنْ عَلِیٍّ، عَن ِالنَّبِیِّ n مِثْلَهُ.»[29]

    سند دوم ابو نعیم حسن است[30] و ابن الجزری شافعی نیز آن را نقل کرده و درباره ی سندش گفته است: «حدیث حسن الإسناد، رجاله موثقون.»[31]

    البته این روایت با اضافاتی که مشتمل بر مدح ابوبکر و عمر می باشد نیز نقل شده و بزرگان اهل سنت آن را معتبر شمرده اند که به نظر می رسد بعضی از راویان، از روی تقیه، آن اضافات را به حدیث افزوده اند تا بتوانند روایت مدح امیرالمومنین g را در جامعه ی نواصب بگویند.

    مولوی حسن الزمان حیدر آبادی درباره ی این حدیث می نویسد:

    «این حدیث صحیح، مانند نص صریح است در تقدیم مولا علی g بر شیخین در هدایت به صراط مستقیم.»[32]

     

    [[1]] التفسیر الکبیر، ج 19 ص 12 واعلم أن أهل الظاهر من المفسرین ذکروا ههنا أقوالا : الأول : المنذر والهادی شیء واحد والتقدیر : إنما أنت منذر ولکل قوم منذر على حدة ومعجزة کل واحد منهم غیر معجزة الآخر . الثانی : المنذر محمد والهادی هو الله تعالى روی ذلک عن ابن عباس رضی الله عنهما وسعید بن جبیر ، ومجاهد ، والضحاک . والثالث : المنذر النبی . والهادی علی . قال ابن عباس رضی الله عنهما : وضع رسول الله یده على صدره فقال : ( أنا المنذر ) ثم أومأ إلى منکب علی رضی الله عنه وقال : ( أنت الهادی یا علی بک یهتدی المهتدون من بعدی) .

    [[2] ] منهاج السنة النبویة، ج 7 ص 142 و أما تفسیره بعلی فانه باطل لأنه قال ( ولکل قوم هاد ) و هذا یقتضی أن یکون هادی هؤلاء غیر هادی هؤلاء فیتعدد الهداة فکیف یجعل علی هادیا لکل قوم من الأولین و الآخرین

    [[3]] القول المستحسن فی فخر الحسن، ص 336 فان المعنی کما هو ظاهر ان لکل قوم بعد نبیهم هادیا وان علیا المرتضی هو الهادی بعد العهد المحمدی صلی الله علیه وآله وسلم

    [[4]] پیام قرآن، جلد 9 ، آیه انذار و هدایت ، آیت الله ناصر مکارم شیرازی

    [[5]] مسند احمد ط الرسالة، ج 2 ص 306 ح 1041

    [[6]] مسند احمد بتحقیق شاکر، ج 2 ص 48-49 ح 1041 قال احمد شاکر: إسناده صحیح

    [[7]] سلسلة الاحادیث الضعیفة، ج 10 ص 537 رقم 4899 قال الألبانی: وهذا إسناد صحیح، رجاله ثقات

    [[8]] الأحادیث المختارة، ج 2 ص 286 ح 668 قال عبد الملک دهیش: إسناده حسن

    [[9]] شعیب الارنؤوط دو ایراد به سند این روایت گرفته و سندش را تضعیف کرده است:

    «إسناده ضعیف، وفی متنه نکارة، مطلب بن زیاد وثقه أحمد، وابن معین، وعثمان بن أبی شیبة، وابن حبان، والعجلی، وقال أبو داود: هو عندی صالح، وقال ابنُ عدی: له أحادیث حسان وغرائب، ولم أر له منکرأ، وأرجو أنه لا بأسَ به، وقال أبو حاتِم: یُکتب حدیثه ولا یحتج به، وقال الآجری عن أبی داود: رأیت عیسى بنَ شاذان یضعفه، وقال: عنده مناکیر، وقال ابن سعد؟ کان ضعیفاً فی الحدیث جداً، والسدی- واسمه إسماعیل بن عبد الرحمن- وثقه جماعة، وضعفه آخرون وفیه تشیع، وروى له مسلم، ومثل هذین الاثنین لا یحتملان مثلَ هذا المتن.»

    همانطور که می بینید، شعیب الارنؤوط 3 ایراد به سند این روایت گرفته است:

    1.  وجود ضعف در مُطَّلِبُ بْنُ زِیَادٍ، 2. وجود ضعف در السُّدِّیِّ، 3. وجود تشیع در السُّدِّیِّ

    حال ببینیم شعیب الارنؤوط در کتاب «تحریر تقریب التهذبب» (تحقیق کتاب تقریب التهذیب حافظ ابن حجر عسقلانی) که سه سال بعد از اتمام مسند احمد، به اتمام رسانده، در مورد این دو راوی چه نظری دارد.

    «المُطلب بن زیاد بن أبی زُهَیْر الثَّقَفِی ... بخ س ق. بل: صدوقٌ حسن الحدیث، فقد وثقه أحمد بن حنبل، والعجلی، وابن معین فی روایة، وقال فی روایة: لیس به بأس، وفی أخرى: ضعیف. وقال أبو داود: صالح. وضعَّفه ابن سعد وعیسى بن شاذان، وقال أبو حاتم: یکتب حدیثه ولا یحتج به. وذکره ابن حبان فی "الثقات"، وقال ابن عدی: له أحادیث حسان وغرائب، ولم أر له حدیثًا منکرًا فأذکره، وأرجو أنه لا بأس به.»

    تحریر تقریب التهذیب، ج 3 ص 386 رقم 6709

    در مورد راوی دوم؛ یعنی السُّدِّیِّ نیز می نویسد:

    «إسماعیل بن عبد الرحمن بن أبی کَرِیمة السُّدِّیُّ ... م 4. بل: صدوق، حسن الحدیث، إمام فی التفسیر، ما نُقِمَ علیه سوى التشیُّع، ومفهوم التشیع فی زمانه غیر الذی عُرف فیما بعد، فهی علة غیرُ قادحة. وقد روى عنه أئمة الناس: سفیان الثَّوری، وشعبة، وسلیمان التیمی، وزائدة بن قدامة، وأبو عوانة الوَضَّاح بن عبد الله الیَشْکُری وغیرهم. ووثقه أحمد بن حَنْبل، والعجلی، وابن حبان. وارتضاه - یحیى بن سعید القطان - على تشدُّدِه، فقال: لا بأس به، ما سمعت أحدًا یذکره إلا بخیر، وما ترکه أحدٌ. وقال النسائی: لا بأسَ

    تحریر تقریب التهذیب، ج 1 ص 136 رقم 461

    همانطور که می بینید، شعیب ارنؤوط ضمن اینکه این راوی را صدوق حسن الحدیث و امام در تفسیر می داند، تصریح می کند که خدشه ای به او به خاطر تشیعش وارد نمی شود؛ چون مفهوم تشیع در آن زمان، غیر از آن چیزی است که بعد ها شناخته شد.

    [[10]] الجرح والتعدیل، ج 6 ص 179 رقم 981 على بن الحسین بن الجنید الرازی أبو الحسن روى عن النفیلی والمعافى بن سلیمان والأزرق بن على وأحمد بن صالح وأبى مصعب کتبنا عنه وهو صدوق ثقة

    [[11]] سیر أعلام النبلاء، ج 14 ص 16 علی بن الحسین بن الجنید الإمام الحافظ الحجة أبو الحسن النخعی الرازی المعروف فی بلده بالمالکی لکونه جمع حدیث مالک الإمام وکان من أئمة هذا الشأن

    [[12]] تفسیر ابن أبی حاتم، ج 7 ص 2225 ح 12152

    [[13]] قَالَ ابْنُ الْجُنَیْدِ: هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، وَرُوِیَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ فِی إِحْدَى الرِّوَایَاتِ، وَعَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، نَحْوَ ذَلِکَ.»

    [[14]] تاریخ مدینة دمشق، ج 42 ص 359 (ح 44562) حکم برنامه ی جوامع الکلم: إسناد حسن

    [[15]] الدر المنثور، ج 4 ص 608 وأخرج عبد الله بن أحمد فی زوائد المسند وابن أبی حاتم والطبرانی فی الأوسط والحاکم وصححه وابن مردویه وابن عساکر عن علی بن أبی طالب رضی الله عنه فی قوله ( إنما أنت منذر ولکل قوم هاد ) قال  رسول الله المنذر وأنا الهادی . وفی لفظ الهادی : رجل من بنی هاشم یعنی نفسه

    [[16]] المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 140 ح 4646 هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ

    [[17]] بررسی سند روایت طبق برنامه جوامع الکلم:

    عثمان بن أحمد الدقاق: ثقة ثبت / عبد الرحمن بن محمد الحارثی: مقبول. ابو حاتم الرازی: شیخ – ابو حاتم بن حبان البستی: ذکره فی الثقات – مسلمة بن القاسم الأندلسی: ثقة مشهور – موسی بن هارون الحمال: کان یرضاه وکان حسن الرأی فیه / الحسین بن الحسن الأشقر: ابو حاتم بن حبان البستی: ذکره فی الثقات - أحمد بن حنبل: لم یکن عندی ممن یکذب – یحیی بن معین: کان من الشیعة الغالیة ، وسئل عن حدیثه فقال : لا بأس به - ابن حجر العسقلانی: قال فی التقریب : صدوق یهم ، ویغلو فی التشیع/ منصور بن أبی الأسود اللیثی: صدوق رمی بالتشیع / سلیمان بن مهران الأعمش: ثقة حافظ / المنهال بن عمرو الأسدی: ثقة / عباد بن عبد الله الأسدی: عجلی (معرفة الثقات، ج 2 ص 17 رقم 840) و ابن حبان (الثقات، ج 5 ص 141 رقم 4268) او را توثیق کرده اند. حاکم، بوصیری و سندی نیز وی را ثقه دانسته اند. رجوع شود به مبحث اخوت امیرالمومنین g./

    [[18]] تفسیر الطبری، ج 13 ص 108

    [[19]] فتح الباری، ج 8 ص 376 والمستغرب ما أخرجه الطبری بإسناد حسن من طریق سعید بن جبیر عن بن عباس قال لما نزلت هذه الآیة وضع رسول اللهصلی الله علیه وسلم یده على صدره وقال أنا المنذر وأومأ إلى على وقال أنت الهادی بک یهتدی المهتدون بعدی فإن ثبت هذا فالمراد بالقوم أخص من الذی قبله أی بنی هاشم مثلا وأخرج بن أبی حاتم وعبد الله بن أحمد فی زیادات المسند وبن مردویه من طریق السدی عن عبد خیر عن علی قال الهادی رجل من بنی هاشم قال بعض رواته هو علی

    [[20]] الأحادیث المختارة، ج 10 ص 159

    [[21]] الموقظة فی علم مصطلح الحدیث للذهبی، ص 78 «وإن صَحَّحَ له کالدارقطنی والحاکم، فأقلُّ أحوالهِ: حُسْنُ حدیثه»

    [[22]] تهذیب التهذیب، ج 7 ص 45 أخرجه الضیاء فی المختارة ومقتضاه أن یکون عبید الله عنده ثقة

    [[23]] الدر المنثور، ج 4 ص 608

    [[24]] الدر المنثور، ج 4 ص 608

    [[25]] سیر أعلام النبلاء، ج 18 ص 268-269 الْحَسْکَانِیُّ الْإِمَامُ الْمُحَدِّثُ ، الْبَارِعُ ، الْقَاضِی أَبُو الْقَاسِمِ ، عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَسْکَانَ الْقُرَشِیُّ ، الْعَامِرِیُّ ، النَّیْسَابُورِیُّ ، الْحَنَفِیُّ ، الْحَاکِمُ

    [[26]] تذکرة الحفاظ، ج 3 ص 1200

    [[27]] شواهد التنزیل، ج 1 ص 298 ح 407

    [[28]] شواهد التنزیل، ج 1 ص 301-302 ح 414

    [[29]] حلیة الأولیاء، ج 1 ص 64

    [[30]] بررسی سند روایت طبق برنامه جوامع الکلم:

    سلیمان بن أحمد الطبرانی: حافظ ثبت / عبد الله بن وهیب الجذامی: صدوق حسن الحدیث / محمد بن المتوکل القرشی: صدوق حسن الحدیث / عبد الرزاق بن همام الحمیری: ثقة حافظ / النعمان بن أبی شیبة الصنعانی: ثقة / سفیان الثوری: ثقة حافظ / أبو إسحاق السبیعی: ثقة مکثر / یزید بن یثیع الهمدانی: مقبول. توثیقش می آید / / حذیفة بن الیمان العبسی: صحابی.

    توثیق زید بن یثیع الهمدانی:

    او را ابن حبان و عجلی توثیق کرده اند و لذا ابن حجر در نهایت رای به ثقه بودنش داده است؛ اما محققین کتاب تقریب التهذیب او را مقبول دانسته اند.

    تحریر تقریب التهذیب، ج 1 ص 437 رقم 2160 زیدُ بن یُثَیُع، ... الهَمْدانی الکُوفیُّ: ثقةٌ، مخضرمٌ، من الثانیة. ت س. • بل: مقبولٌ، تفرَّد بالروایة عنه أبو إسحاق السَّبیعی، ولم یوثِّقه سوى العجلی وابنُ حبان، ولذلک مال الذهبیُّ إلى تجهیله فی "المیزان".

    ألبانی و حافظ بوصیری نیز ابن یثیع را ثقه دانسته اند.

    سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج 2 ص 468 رقم 824 وجعل بعضهم مکانه زید بن یثیع وهو ثقة

    إتحاف الخیرة المهرة، ج 6 ص 71 رقم 5363 عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ یُثَیْعٍ... هَذَا إِسْنَادٌ رُوَاتُهُ ثِقَاتٌ.

    ضیاء مقدسی نیز در صحیحش از او روایاتی نقل کرده و محققش دکتر عبدالملک بن دهیش سندشان  را تصحیح نموده است.

    الأحادیث المختارة، ج 2 ص 84-86 ح 461-463

    حسین سلیم اسد الدارانی نیز سند روایت ابن یثیع را صحیح دانسته است. مسند الدارمی، ج 2 ص 1222 ح 1960

    [[31]] مناقب الأسد الغالب، ص 33 ح 34

    [[32]] القول المستحسن فی فخر الحسن، ص 336 وهذا الحدیث الصحیح کالنص الصریح فی تقدیم المولی علی علی الشیخین رضی الله عنهم فی هدایة الخلیقة الطریقة الحقة ومعرفة الحقیقة المعبر عنها بالصراط المستقیم

     

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی