پایگاه تحقیقاتی وصایت

وبلاگ رسمی حسین قربانی دامنابی
پایگاه تحقیقاتی وصایت

جهت دانلود کتب، روی تصاویر کلیک راست کنید و سپس گزینه ی open link را بزنید.

  • ((مجموعه آثار حسین قربانی دامنابی))
  • طبقه بندی موضوعی

    تشبیه امیرالمومنین به پیامبران علیهم السلام

    حسین قربانی | شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۲:۱۶ ب.ظ

    هشتم: تشبیه امیر المومنین g به انبیا b

    پیامبر اکرم n فرمودند:

    «هر کس بخواهد به آدم در علمش نظر کند و به نوح در طاعتش، و به ابراهیم در دوستی‏ اش با خداوند، و به موسی در هیبتش، و به عیسی در برگزیده شدنش، و به یحیی در زهدش، بنگرد به علی بن ابی‏طالب D

    این حدیث با مضامین مختلف و با اسانید متعدد در کتب اهل سنت وارد شده است.

    1. ابو هریره

    یاقوت الحَمَوی ناصبی[1] متوفای 626 هـ  و جمال الدین القفطی متوفای 646 هـ از کتاب عبد الرزاق صنعانی چنین نقل کرده اند:

    «رواه عبد الرزاق عن معمر عن الزهری عن سعید بن المسیب عن أبی هریرة قال: قال رسول الله n وهو فی محفل من أصحابه إن تنظروا إلى آدم فی علمه ونوح فی همه وإبراهیم فی خلقه وموسى فی مناجاته وعیسى فی سنه ومحمد فی هدیه وحلمه فانظروا إلى هذا المقبل فتطاول الناس فإذا هو علی بن أبی طالب g[2]

    اما ابن ابی الحدید متوفای 655 هـ این روایت را از مسند احمد و کتاب بیهقی نقل کرده است:

    «الخبر الرابع: من أراد أن ینظر إلى نوح فی عزمه ، وإلى آدم فی علمه ، وإلى إبراهیم فی حلمه ، وإلى موسى فی فطنته ، وإلى عیسى فی زهده ، فلینظر إلى علی بن أبی طالب. رواه أحمد بن حنبل فی المسند ، ورواه أحمد البیهقی فی صحیحه [3]

    و عالم شهیر شیعه، مرحوم علامه ابن شهر آشوب (متوفای 588 هـ) تصریح کرده که احمد بن حنبل این روایت را از عبد الرزاق، او از معمر، او از زهری، او از سعید بن مسیب و او از ابو هریره (همان سند عبدالرزاق طبق گفته ی حموی و قطفی) نقل کرده است:

    «أحمد بن حنبل، عن عبد الرزاق عن المعمر عن الزهری عن ابن المسیب عن أبی هریرة وابن بطة فی الابانة، عن ابن عباس کلاهما عن النبی n قال: من أراد أن ینظر إلى آدم فی حلمه [علمه]، وإلى نوح فی فهمه، وإلى موسى فی مناجاته، وإلى إدریس فی تمامه وکماله وجماله، فلینظر إلى هذا الرجل المقبل، قال: فتطاول الناس فإذا هم بعلی کأنما ینقلب فی صبب وینحط من جبل.»[4]

    سند روایت احمد بن حنبل و عبد الرزاق کاملا صحیح است؛ تنها می ماند توثیق ناقلان این روایت از کتاب عبد الرزاق و احمد بن حنبل، که همگی ثقه هستند[5] و لذا سند روایت کاملا صحیح است.

    2. ابو الحمراء (هلال بن الحارث)

    ابن جوزی حنبلی چنین روایت کرده است:

    «أَنْبَأَنَا زَاهِرُ بْنُ طَاهِرٍ، قَالَ: أَنْبَأَنَا أَبُو بَکْرٍ الْبَیْهَقِیُّ، قَالَ: أَنْبَأَنَا عَبْدُ اللَّهِ الْحَاکِمُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ سَعِیدٍ الرَّازِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَسْلَمَةَ بْنِ وَارَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عُمَرَ الأَزْدِیُّ، عَنْ أَبِی رَاشِدٍ الْحُبْرَانِیِّ، عَنْ أَبِی الْحَمْرَا، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ n یَقُولُ: " مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِی عِلْمِهِ، وَنُوحٍ فِی فَهْمِهِ، وَإِبْرَاهِیمَ فِی حِکَمِهِ، وَیَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا فِی زُهْدِهِ، وَمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ فِی بَطْشِهِ فَلْیَنْظُرْ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ "[6]

    هر چند ابن جوزی این روایت را نیز مانند بسیاری از روایات معتبر در فضیلت اهل بیت D در کتاب موضوعاتش آورده، اما سندش معتبر است.[7]

    این روایت، با سند دیگری نیز نقل شده که از عبید الله بن موسی به بعد، سندشان مشترک است:

    «الواسطی (ثقة) از ابن راهویه (صدوق حسن الحدیث) از محمد بن عبید النوا »

    «حَدَّثَنَا أَبُو غَانِمٍ سَهْلُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْوَاسِطِیُّ، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ رَاهَوَیْهِ، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَیْدٍ النَّوَا، ثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، عَنْ أَبِی عُمَرَ الأَزْدِیِّ، عَنْ أَبِی رَاشِدٍ، عَنْ أَبِی الْحَمْرَاء مَوْلَى رَسُولِ اللَّهِ n قَالَ: کُنَّا حَوْلَ النَّبِیِّ n فَطَلَعَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ 2، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ n: " مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِی عِلْمِهِ، وَإِلَى نُوحٍ فِی فَهْمِهِ، وَإِلَى إِبْرَاهِیمَ فِی خُلُقِهِ، فَلْیَنْظُرْ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ "[8]

    تنها اشکال سند این روایت نیز مجهول الحال بودن «محمد بن عبید النوا» است که اولا: به وسیله ی سندهای دیگر این حدیث، تقویت می شود. و ثانیا: از این راوی، دو نفر ثقه روایت کرده اند که باعث می شود از جهالت در بیاید و مستور شود که در متابعات سندش تقویت می شود.

    3. ابو سعید خدری

    «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ حُمَیْدِ بْنِ الرَّبِیعِ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عِمْرَانَ بْنِ حَجَّاجٍ، ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، عَنْ أَبِی رَاشِدٍ یَعْنِی الْحِمَّانِیَّ، عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ، قَالَ: کُنَّا حَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ n فَأَقْبَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ، فَأَدَامَ رَسُولُ اللَّهِ n النَّظَرَ إِلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: " مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِی عِلْمِهِ، وَإِلَى نُوحٍ فِی حُکْمِهِ، وَإِلَى إِبْرَاهِیمَ فِی حِلْمِهِ فَلْیَنْظُرْ إِلَى هَذَا "

    عمر بن احمد بن شاهین متوفای 385 هـ که گویا این حدیث را مسلّم انگاشته، بعد از نقل آن گفته است:

    « تَفَرَّدَ عَلِیٌّ بِهَذِهِ الْفَضِیلَةِ، لَمْ یَشْرَکْهُ فِیهَا أَحَدٌ = علی g در داشتن این فضیلت تنها است و کسی با او در آن شریک نیست.»[9]

    سند این روایت نیز معتبر است.[10]

    4. انس بن مالک

    سند اول:

    ابو القاسم حلبی (متوفای 370 هـ به بعد) چنین روایت میکند:

    «حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ , نا أَبُو أَحْمَدَ , نا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبَّادٍ الزَّیدِی، بِصَنْعَاءَ , سَنَةَ إِحْدَى وَسَبْعِینَ وَمِائَتَینِ, نا عَبْدُ الرَّزَّاقِ , عَنْ حَمَّادِ بْنِ سَلَمَةَ , عَنْ ثَابِتٍ , عَنْ أَنَسٍ , قَالَ: ... , وَأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ n... فَقَالَ: «یا أَیهَا النَّاسُ مَنْ أَحَبَّ أَنْ ینْظُرَ إِلَى آدَمَ فِی خَلْقِهِ، وَأَنَا فِی خَلْقِی، وَإِلَى إِبْرَاهِیمَ فِی خَلْقِهِ، وَإِلَى مُوسَى فِی مُنَاجَاتِهِ وَإِلَى یحْیى فِی زُهْدِهِ، وَإِلَى عِیسَى فِی سُنَنِهِ فَلْینْظُرْ إِلَى عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ...[11]

    طبق برنامه ی جوامع الکلم، تمام رجال سند این روایت، ثقه یا صدوق حسن الحدیث هستند بجز ابو احمد العباس بن الفضل بن جعفر که شیخِ اسماعیل بن القاسم الحلبی (مؤلف کتاب) بوده و مجهول الحال است، اما در مجموع، این روایت در کنار روایات دیگر، تقویت می شود.

    با توجه به اسانید دیگر این روایت که به علم حضرت آدم g اشاره کرده اند، روشن است که «خلقه» اشتباه بوده و احتمالا در اثر بد خوانی کلمه ی «علمه» از نسخه ی خطی این کتاب، حاصل شده است.

    سند دوم:

    ابن مغازلی مالکی چنین روایت می کند:

    ((أخبرنا أحمد بن محمد بن عبد الوهاب، حدثنا الحسین بن محمد بن الحسین العدل العلوی، حدثنا محمد بن محمود، حدثنا إبراهیم بن مهدی الأبلی، حدثنا إبراهیم بن سلیمان بن رشید، حدثنا زید بن عطیة، حدثنا أبان بن فیروز عن أنس بن مالک قال: قال رسول الله n: «من أراد أن ینظر إلى علم آدم، وفقه نوح فلینظر إلى علی بن أبی طالب.»))[12]

    تکه هایی از این روایت، از ابن عباس و حضرت علی g نیز نقل شده؛ اما چون قسمت مربوط به علم حضرت آدم g در آن ها نیامده است، لذا از ذکر آن ها خود داری کردیم.

     

    [[1]] تاریخ الإسلام، ج 45  ص 266 یاقوت بن عبد الله، شهاب الدّین، الرّومیّ. الحمویّ، البغدادیّ .... وکان منحرفا فإنه طالع کتب الخوارج، فوقر فی ذهنه شیء . ودخل دمشق سنة ثلاث عشرة ، فتناظر هو وإنسان ، فبدا منه تنقص لعلی رضی الله عنه ، فثار الناس علیه وکادوا یقتلونه ، فهرب إلى حلب ثمّ إلى الموصل وإربل ودخل خراسان، واستوطن مرو یتّجر، ثمّ دخل خوارزم ...

    [[2]] معجم الأدباء، ج 5  ص 137 و المحمدون من الشعراء، ج 1 ص 5

    [[3]] شرح نهج البلاغة، ج 9 ص 100

    [[4]] مناقب آل ابی طالب، ج 3 ص 57

    [[5]] بررسی سند روایت:

    یاقوت الحموی:

    خیر الدین زرکلی از او به عنوان مورخ ثقه یاد می کند:

    «یاقوت بن عبد الله الرومی الحموی، أبو عبد الله، شهاب الدین: مؤرخ ثقة، من أئمة الجغرافیین، ومن العلماء باللغة والأدب.» الأعلام للزرکلی، ج 8 ص 131

    جمال الدین القفطی:

    شمس الدین ذهبی از او به عنوان امام و مورخ یاد کرده است:

    تاریخ الإسلام، ج 47 ص 325 «الوزیر الأکرم جمال الدین أبو الحسین الشیبانی ، القفطی ، المعروف أیضا بالقاضی الأکرم ، وزیر حلب. کان إماما إخباریا مؤرخا ، جم الفضائل ، وافر الفوائد ، صدرا محتشما ، معظما ، کریما جوادا ، کامل السؤدد ، حلو الشمائل، له عدة تصانیف منها : کتاب أخبار النحاة

    و در کتاب دیگرش نیز او را ستایش کرده است. سیر أعلام النبلاء،ج 23 ص 227

    ابن ابی الحدید معتزلی:

    وی در اعتقاد معتزلی و در فقه شافعی بوده است و بعضی ها از سر نا آگاهی یا عصبیت او را به تشیع منتسب کرده اند؛ اما آنچه که مهم است، راستگویی و امانت داری اوست. از بزرگان اهل سنت نه تنها کسی او را دروغگو نشمرده است، بلکه از مقام وی تجلیل کرده اند:

    1. المبارک بن الشعار الموصلی متوفای 654 ( معاصر ابن ابی الحدید )

    «عبدالحمید بن هبة الله بن محمد بن محمد بن حسین بن ابی الحدید مدائنی از خانواده قضات شهر می باشد. نویسنده، فاضل، ادیب و دارای فضیلت بسیار و ادب فراوان و هوش شگفتی آور و گرانقدر و دارای فهم سریع و فکر نیکو می باشد و در بسیاری از کارها در دولت کار کرده است که آخرین آن، نوشتن در دیوان زمّام معمور است.

    به من خبر رسیده که در اول ماه ذی الحجه در مدائن در سال 586 هـ به دنیا آمد و از شیخ ابیس البقا عبدالله بن حسین نحوی عکبری و بعد از آن از ابو الخیر مصدق بن شبیب واسطی ادبیات را فرا گرفت و به فقه امام شافعی -رضی الله عنه- مشغول شد؛ علم اصول را در حالی که شاعر هم بود فرا گرفت و پدرش مسئول قضاوت مدائن بود. ابو محمد را چندین بار در مدینه دیدم، ولی نتوانستم مقداری از شعرش را فرا بگیرم.»  قلائد الجمان فی فرائد شعراء هذا الزمان، ج 3 ص 170 «عبد المجید بن هبة الله بن محمد بن محمد بن الحسین ابن أبی الحدید المدائنّی .من بیت القضاء ببلده، کاتب فاضل أدیب، ذو فضل غزیر، وأدب وافر، وذکاء باهر، شاعر مجید، سریع الإدراک، جید الفکرة، خدم فی عدّة أعمال آخرها کتابة دیوان الزّمام المعمور. أخبرنی أنه ولد غرّة ذی الحجة بالمدائن سنة ست وثمانین وخمسمائة، وتأدّب على الشیخ أبیس البقاء عبد الله بن الحسین النحوی العکبری، ثم على أبی الخیر مصدّق بن شبیب الواسطی. واشتغل بفقه الإمام الشافعی -رضی الله عنه- وقرأ علم الأصول، وهو شاعر، وکان أبوه یتقلّد قضاء المدائن، لقیت أبا محمد بمدینة السلام مراراً، ولم یقدر أن آخذ عنه شیئاً من شعره»

    در سنی بودن ابن الشعار همین بس که ابن خلکان متوفای 681 هـ از او به عنوان «صاحبنا» یاد کرده است:

    «وذکر صاحبنا الکمال ابن الشعار فی عقود الجمان ... .»  وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان، ج 6 ص 65

    2. شمس الدین ذهبی متوفای 748 هـ

    «موفق قاسم بن هبۀ الله بن محمد بن محمد بن ابی الحدید مدائنی بغدادی: اصولی، ادیب، صاحب تالیف و احمد خوانده می شد. عبدالله بن ابی المجد به او اجازه روایت داده و دمیاطی شعری را از او فرا گرفته است.

    او در سال 56 (یعنی سال 656 هـ) فوت کرد و برادرش عز الدین عبدالحمید برای او مرثیه ای سروده است. سپس او نیز در همان سال، اندکی بعد از برادرش فوت می کند و این دو، از بزرگان فضلا و صاحبان سخن، شعر، نثر و بلاغت می باشند و موفق از عز الدین از لحاظ عقیده بهتر بود؛ زیرا عز الدین معتزلی بود. خداوند ما را از آن دور کند.» 

    سیر أعلام النبلاء، ج 23 ص 274-275 « الموفق قاسم بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید المدائنی ثم البغدادی الأصولی الأدیب صاحب الإنشاء ویدعى أحمد . أجاز له عبد الله بن أبی المجد . أخذ عنه الدمیاطی شعرا . مات فی وسط سنة ست وخمسین فرثاه أخوه عز الدین عبد الحمید ثم مات بعده بقلیل فى العام وکانا من کبار الفضلاء وأرباب الکلام والنظم والنثر والبلاغة والموفق أحسنهما عقیدة فإن العز معتزلی أجارنا الله.»

    اینکه ذهبی می گوید: عقیده ی برادر ابن ابی الحدید از او بهتر بود، منظورش این است که برادرش بر خلاف عز الدین که معتزلی بود، اشعری بود.

    الوافی بالوفیات، ج 8 ص 146 «موفق الدین ابن أبی الحدید أحمد بن هبة الله بن محمد بن محمد بن حسین ابن أبی الحدید أبو المعالی موفق الدین ویدعى القاسم أیضا ولد سنة تسعین وخمسمائة بالمدائن وکان أدیبا فقیها فاضلا شاعرا مشارکا فی أکثر العلوم توفی سنة ست وخمسین وستمائة وأخوه عز الدین الآتی ذکره فی أسماء عبد الحمید کان معتزلیا ورأیت الشیخ شمس الدین قال فی حق هذا إنه أشعری والله أعلم.» 

    بنابر تصریح ذهبی، ابن ابی المجد، استاد ابن ابی الحدید بوده و به او اجازه ی روایت داده است و دمیاطی نیز از او شعر فرا گرفته است؛ لذا با شناختن این دو نفر، می توان ابن ابی الحدید را بهتر شناخت.

    ابن ابی المجد که بود؟

    شمس الدین ذهبی در شرح حال او می نویسد:

    «ابن ابی المجد: شیخ،طویل العمر و ثقه بود... او راوی مسند احمد است... ضیاء مقدسی و تعداد زیادی از شیوخ دمیاطی از وی حدیث نقل کرده اند ... ابو محمد (ابن ابی المجد) در موصل در روز دوازدهم محرم سال 598 هـ وفات یافت. خدا رحمتش کند.» 

    سیر أعلام النبلاء، ج 21 ص 361 «ابن أبی المجد الشیخ المعمر الثقة ... راوی مسند الإمام أحمد ... حدث عنه الضیاء ... وعدد کثیر من مشیخة الدمیاطی ... مات أبو محمد بالموصل فی ثانی عشر المحرم سنة ثمان وتسعین وخمس مئة رحمه الله.»

    شرف الدین الدمیاطی که بود؟

    تاج الدین سُبکی در کتابی که درباره ی بزرگان شافعی نوشته است، درباره ی او می نویسد:

    «حافظ شرف الدین دمیاطی: حافظ زمانش و استاد اساتید در شناخت انساب و امام اهل حدیث بود که بر جلالتش اجماع کرده اند.» طبقات الشافعیة الکبرى، ج 10 ص 102-103 رقم 1380 «عبد المؤمن بن خلف بن أبی الحسن بن شرف ابن الخضر بن موسى التونی الحافظ شرف الدین الدمیاطی ... کان الحافظ زمانه وأستاذ الأستاذین فی معرفة الأنساب وإمام أهل الحدیث المجمع على جلالته ... .»

    خیر الدین زرکلی نیز در شرح حال او می نویسد:

    «الدمْیاطی ( 613 – 705  هـ = 1217 - 1306 م) عبد المؤمن بن خلف الدمیاطی، أبو محمد، شرف الدین: حافظ للحدیث، من أکابر الشافعیة.» الأعلام للزرکلی، ج 4 ص 169

    3. صلاح الدین الصفدی متوفای 764 هـ

     «عز الدین ابن ابی الحدید ... معتزلی، فقیه و شاعر بود ... علامه اثیر الدین ابوحیان شعری را برای ما نقل کرد و گفت: آن را شیخ ما حافظ شرف الدین دمیاطی برای ما نقل کرد و گفت: آن را شیخ، عالم و صاحب، عز الدین ابن ابی الحدید معتزلی در بغداد فورا برای ما سرود.»  الوافی بالوفیات، ج 18 ص 46-47 «عز الدین ابن أبی الحدید عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن محمد ابن أبی الحدید عز الدین أبو حامد المدائنی المعتزلی الفقیه الشاعر أخو موفق الدین ولد سنة ست وثمانین وخمس مائة وتوفی سنة خمس وخمسین وست مائة وهو معدود فی أعیان الشعراء وله دیوان مشهور روى عنه الدمیاطی ... وأنشدنی من لفظه العلامة أثیر الدین أبو حیان قال أنشدنا شیخنا الحافظ شرف الدین أبو محمد عبد المؤمن بن خلف ابن أبی الحسن الدمیاطی قال أنشدنا الشیخ العالم الصاحب عز الدین أبو حامد عبد الحمید بن هبة الله ابن أبی الحدید المعتزلی ببغداذ السریع.»  

    4. ابن الوزیر الیمانی متوفای 840 هـ

    وی از ابن ابی الحدید به عنوان شیخ و علامه ی معتزلی یاد کرده است:

    «سپس من در کتاب شرح نهج البلاغه تألیف شیخ و علامه عبد الحمید بن ابی الحدید سخنی درباره ی گروهی از سلف (ابوهریره) یافتم که در شأن جایگاه بلند او در علم نبود.»  العواصم والقواصم فی الذب عن سنة أبی القاسم، ج 2 ص 43 ثم إنی وجدتُ فی " شرح النهج " للشیخ العلامة عبدِ الحمید بن أبی الحدید کلاماً فی جماعة من السَّلَف لا یلیقُ بمنصبه المنیف فی العلم.»

    او در جای دیگر از کتابش تصریح کرده است که ابن ابی الحدید، ابوبکر و عمر را بزرگ می داشت و قائل به تقدیم آن دو در امامت بر امیرالمومنین علیg بود:

    «ابن ابی الحدید، وزیر ابن العلقمی رافضی بود و ابن ابی الحدید معتزلی، شیخین (ابوبکر و عمر) را بزرگ می داشت و قائل به تقدیم آن دو در امامت بر امیرالمومنین g بود.»  العواصم والقواصم، ج 8 ص 244  «فإن ابن أبی الحدید کان وزیراً لابن العلقمی الرافضی، وابن أبی الحدید معتزلی معظمٌ للشَّیخین، قائلٌ بتقدیمهما فی الإمامة على أمیر المؤمنین.»

    نکته ی دیگر اینکه همانطور که در بحث جنگ احد گذشت، ابن ابی الحدید از عبدالوهاب بن سکینه به عنوان شیخش یاد کرده (شرح نهج البلاغه، ج 14 ص 151) و او کسی است که ذهبی از او با عناوینی چون:«الشَّیْخُ، الإِمَامُ، العَالِمُ، الفَقِیْهُ، المُحَدِّثُ، الثِّقَةُ، المُعَمَّرُ، القُدْوَةُ الکَبِیْرُ، شَیْخُ الإِسْلاَمِ، مَفْخَرُ العِرَاقِ ..و الشَّافِعِیُّ.» یاد کرده است. سیر أعلام النبلاء، ج 21 ص 502

    ابن شهر آشوب شیعی:

    صلاح الدین صفدی (متوفای 764 هـ) عالم بزرگ اهل سنت به راستگویی ایشان اشاره کرده است:

    «رشید الدین مازندرانی شیعی محمد بن شهر آسوب با سین ابو جعفر سروری مازندرانی رشید الدین شیعی یکی از بزرگان شیعه است. در حالی که 8 سال داشت قرآن را حفظ کرد و در اصول شیعه به بالاترین درجه رسید و از شهر ها به سمت او سفر می شد؛ سپس در علم قرآن ، غریب و نحو پیشی گرفت و در زمان مقتفی در بغداد بر منبر موعظه می کرد و مقتفی از او شگفت زده شد و به او هدیه داد.  شاداب ، زیباروی، دارای محاسن زیبا، صداقت در گفتار، خوش مشرب، دارای علم زیاد، خشوع، عبادت، تهجد بسیار و همیشه با وضو بود. ابن ابی طیء در تاریخش از او بسیار تمجید کرده است. وی در سال 588 وفات یافت.»

    الوافی بالوفیات ج 4 ص 118 «رشید الدین المازندرانی الشیعی محمد بن علی بن شهراسوب الثانیة سین مهملة أبو جعفر السروری المازندرانی رشید الدین الشیعی أحد شیوخ الشیعة . حفظ القرآن وله ثمان سنین وبلغ النهایة فی أصول الشیعة کان یرحل إلیه من البلاد ثم تقدم فی علم القرآن والغریب والنحو ووعظ على المنبر أیام المقتفی ببغداد فأعجبه وخلع علیه . وکان بهی المنظر حسن الوجه والشیبة صدوق اللهجة ملیح المحاورة واسع العلم کثیر الخشوع والعبادة والتهجد لا یکون إلا على وضوء . أثنى علیه ابن أبی طی فی تاریخه ثناء کثیر توفی سنة ثمان وثمانین وخمس مائة

    شمس الدین ذهبی در وصف استادش صلاح الدین صفدی شافعی می گوید :

    «خلیل بن أیبک الإمام العالم الأدیب البلیغ الأکمل صلاح الدین أبو الصفاء الصفدی .» معجم المحدثین، ج 1 ص 91

    «وشیخنا القاضى الأدیب صلاح الدین خلیل بن أیبک بن عبد الله الصفدى الألبکى الشافعى .» من ذیول العبر، ج 1 ص 364

    [[6]] الموضوعات، ج 1 ص 277

    [[7]] تمام رجال سند این روایت طبق برنامه ی جوامع الکلم ، ثقه یا صدوق حسن الحدیث هستند ، غیر از محمد بن أحمد بن سعید الرازی که جرح غیر مفسر دارد.

    اما حاکم نیشابوری شیخش محمد الرازی را توثیق کرده و روایتش را صحیح السند دانسته است؛

    المستدرک على الصحیحین، ج 2 ص 466 ح 3605 و ج 2 ص 521 ح 3786  حدثنا أبو جعفر محمد بن أحمد بن سعید الرازی ... هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه

    و جالب اینکه، ابن جوزی بعد از نقل این حدیث، ضمن جعلی خواندن آن ، اشکال سندش را ابو عمر الازدی معرفی می کند و به محمد الرازی ایرادی نمی گیرد؛

    الموضوعات، ج 1 ص 277 هذا حدیث موضوع . وأبو عمر متروک

    حال آنکه ابو عمر الأزدی طبق برنامه ی جوامع الکلم ، ثقه است و طبق این سخن ابن جوزی و با توجه به اینکه او در جاهای دیگر نیز به ابو جعفر الرازی ایرادی نگرفته، می توان نتیجه گرفت که او از نظر ابن جوری، ثقه بوده است.

    [[8]] فضائل الخلفاء الراشدین، ج 1 ص 277

    [[9]] الکتاب اللطیف، ج 1 ص 159-160

    [[10]] بررسی سند روایت:

    محمد بن الحسین اللخمی: صدوق حسن الحدیث / محمد بن عمرو الغزی: صدوق حسن الحدیث / عبد الله بن موسى الأنصاری: مقبول / راشد بن نجیح الحمانی: صدوق حسن الحدیث / أبو هارون العبدی: توثیقش در ادامه می آید /

    توثیق ابو هارون العبدی

    تنها اشکال سند این روایت، متروک الحدیث بودن ابو هارون العبدی است، اما باید دانست که او جرح مفسر و حسی ندارد و تضعیف او صرفا به خاطر تشیعش و نقل روایتی از ابو سعید خدری در طعن عثمان است.

    ابن حجر عسقلانی در شرح حال او می نویسد:

    «ابن عبد البر گفته است: علما همگی بر ضعیف الحدیث بودن او اجماع کرده اند و بعضی از آن ها از روی تعصب و از روی نا عدالتی و بی انصافی، او را به دروغگویی نسبت داده اند. این مطلب از حماد بن زید روایت شده است. و در او تشیع بود و اهل بصره در تضعیف و تکذیب کسى که در میانشان شیعه گرى کند، افراط مى کنند؛ زیرا آنان طرفداران عثمان هستند.

    منِ ابن حجر مى گویم: چگونه او را به کذب منتسب نکنیم، در حالى که ابن عدى در الکامل، از حسن بن سفیان، از عبدالعزیز بن سلام، از على بن مهران، از بهز بن اسد روایت کرده است که گفت: نزد ابو هارون رفتم و گفتم: آنچه را از ابوسعید شنیده اى براى من بیاور. وى کتابى را براى من آورد که در آن، این روایت بود که ابوسعید براى من روایت کرد که عثمان وارد قبرش شد، در حالى که قطعاً به خدا کافر بود. راوى گوید: به ابو هارون العبدی گفتم: تو به این سخن اقرار مى کنى؟ گفت: حقیقت چنان است که مى بینى! راوى گوید: کتاب را به او پس دادم و برخاستم.»

    تهذیب التهذیب، ج 7 ص 361 «وقال بن عبد البر أجمعوا على أنه ضعیف الحدیث وقد تحامل بعضهم فنسبه إلى الکذب روى ذلک عن حماد بن زید وکان فیه تشیع وأهل البصرة یفرطون فیمن یتشیع بین أظهرهم لأنهم عثمانیون قلت کیف لا ینسبونه إلى الکذب وقد روى بن عدی فی الکامل عن الحسن بن سفیان عن عبد العزیز بن سلام عن علی بن مهران عن بهز بن أسد قال أتیت إلى أبی هارون العبدی فقلت أخرج إلی ما سمعت من أبی سعید فأخرج لی کتابا فإذا فیه حدثنا أبو سعید أن عثمان أدخل حفرته وأنه لکافر بالله قال قلت تقر بهذا قال هو کما ترى قال فدفعت الکتاب فی یده وقمت فهذا کذب ظاهر على أبی سعید.»

    مطلب دیگری که نشان دهنده ی وثاقت ابو هارون العبدی است، این سخن شعبة بن حجاج است:

    «و شعبه گفت: در روزهای حج قافله ها را می دیدم و درباره ی ابو هارون عبدی سوال می کردم؛ پس هنگامی که آمد، به نزدش رفتم. در نزدش کتابی را دیدم که در آن چیزهای ناخوشایند در فضایل علی g بود. پس گفتم: این کتاب چیست؟ گفت: این کتاب، حق است.»

    مختصر الکامل فی الضعفاء، ج 1 ص 528 رقم 1256 «وقال شعبة: کنت أتلقى الرکبان أیام ( الحاج ) أسأل عن أبی هارون العبدی، فلما قدم أتیته فرأیت عنده کتابا فیه أشیاء منکرة فی علی رضی الله عنه، فقلت: ما هذا الکتاب؟ فقال: هذا الکتاب حق.»

    ابن عدی در ادامه از یحیی بن سعید نقل می کند که عبد الله بن عون (از بزرگان تابعی) پیوسته تا دم مرگ ابو هارون العبدی، از وی روایت نقل می کرد.

    وقال یحیى بن سعید : لم یزل ابن عون یروی عن ابن جوین حتى مات ...

    و جالب اینکه در ادامه از علی بن عاصم نقل می کند که ابو هارون العبدی، در ابتدا خارجی بود و سپس [توسط ابو سعید خدری] شیعه شد!

    مختصر الکامل فی الضعفاء، ج 1 ص 528 رقم 1256«وقال علی بن عاصم: کان خارجیا ، ثم تحول شیعیا.»

    بخارى در یکى از کتاب هاى خود و نیز ترمذى و ابن ماجه در سنن خود که از صحاح ستّه به شمار مى روند، از وى حدیث نقل کرده اند و این نشانگر متروک نبودن ابو هارون در نزد آنان است. افزون بر آن که بر مبناى رجالى سنیان، شیعه بودن هرگز به وثاقت راوى ضرر نمى رساند و چنان که روشن شد، تنها سبب تکذیب ابو هارون، ذکر حدیثى در طعن عثمان و روایاتی در فضائل امیر المومنین g  است.

    تهذیب التهذیب،ج 7 ص 361 رقم 671 « عخ ت ق البخاری فی خلق أفعال العباد والترمذی وابن ماجة عمارة بن جوین أبو هارون العبدی البصری روى عن أبی سعید الخدری

    علاوه بر آن، ابن ابی حاتم در تفسیرش، حاکم در مستدرکش و ضیاء مقدسی در صحیحش از ابو هارون العبدی روایت نقل کرده اند:

    تفسیر ابن أبی حاتم، ج 5 ص 1574 ح 9020 و ج 5 ص 1575 ح 9025 و 9029

    المستدرک على الصحیحین، ج 1 ص 628 ح 1682

    اما حاکم گفته است که اهل حدیث درباره ی ابو هارون عبدی سکوت کرده اند.

    المستدرک على الصحیحین، ج 1 ص 164 ذیل ح 298 «فلهذا الحدیث طرق یجمعها أهل الحدیث عن أبی هارون العبدی عن أبی سعید وأبو هارون ممن سکتوا عنه.»

    اما روایت ضیاء مقدسی از ابو هارون العبدی را سیوطی و متقی هندی به کتابش الاحادیث المختارة نسبت داده اند، ولی ما آن را نیافتیم.

    جامع الأحادیث، ج 17 ص 241 ح 9898 و کنز العمال، ج 9 ص 212 ح 27080 «حدثنا محمد بن ثابت العبدی ، عن أبی هارون العبدی ، عن أبی سعید الخدری رضی الله عنه قال بعث علی رضی الله عنه رجلا إلاى النبی فسأله عن الرجل یمر فی الطریق فیراى المرأة فیمذی ، أفعلیه الغسل وکره علی أن یسأله لمکان فاطمة ؟ فقال رسول الله : ( تلک یلقاها فحول الرجال ، یجزئک من ذالک الوضوء ) . ( ض )  »

    علاوه بر اینها ، ابن عبد البر گفته است که بعضی از فقهای اهل سنت به حدیث ابو هارون العبدی از ابو سعید خدری احتجاج کرده اند.

    الاستذکار، ج 2 ص 238 «واحتج بعضهم بحدیث أبی هارون العبدی عن أبی سعید الخدری أن النبیnکان إذا سافر سار فرسخا ثم نزل قصر الصلاة.»

    حافظ بیهقی نیز احادیث او را تلقی به قبول کرده است.

    دلائل النبوة، ج 2 ص 405 «قال أبو عبد الله قال لنا هذا الشیخ وذکر الحدیث فکتبت المتن من نسخة مسموعة منه فذکر حدیثا طویلا یذکر فیه عدد الروح والملائکة وغیر ذلک مما لا ینکر شیء منها فی قدرة الله تعالى إن صحت الروایة وفیما ذکرنا قبل حدیث أبی هارون العبدی فی إثبات المسرى والمعراج لغایة وبالله التوفیق

    «وروی عن أبی هارون العبدی عن أبی سعید مرفوعا وموقوفا والموقوف أصح» ترجمه: «از ابو هارون عبدی از ابو سعید به صورت مرفوع و موقوف روایت شده است و موقوف صحیح تر است.» معرفة السنن والآثار، ج 7 ص 284 ذیل ح 5763

    «عن أبی هارون العبدی عن أبی سعید رضی الله عنه أنه قال فی الفأرة تقع فی السمن أو الزیت استنفعوا به ولا تأکلوه قال الشیخ هذا هو المحفوظ موقوف ترجمه: «از ابو هارون عبدی از ابو سعید خدری منقول است که در مورد موشی که در روغن حیوانی یا زیتون افتاده است ، گفت : از آن استفاده کنید و آن را نخورید. شیخ گفت: این حدیث مقبول و موقوف است.»

    سنن البیهقی الکبرى، ج 9 ص 354 ح 19413

    سخن آخر درباره ی او اینکه ، زیلعی از او به «فیه مقال» و صالحی شامی از او به عنوان «متکلم فیه» یاد کرده اند؛ یعنی او بین تضعیف و توثیق قرار دارد. از این رو از روایاتش می توان حداقل به عنوان شاهد استفاده کرد، همانطور که بیهقی چنین کرده است:

    «هکذا رواه جماعة من الأئمة عن أبی هارون العبدی وأبو هارون وإن کان ضعیفا فروایة أبی نضرة له شاهدة » ترجمه: «اینچنین گروهی از پیشوایان از ابو هارون عبدی روایت کرده اند و ابو هارون اگرچه ضعیف است؛ ولی روایت ابو نضره برای آن شاهد است.» المدخل إلى السنن الکبرى، ج 1 ص 369

    [[11]] حدیث أبی القاسم الحلبی، ص 35 ح 34

    [[12]] مناقب علی لابن المغازلی، ص 281 ح 256

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی