پاسخ به مهمترین شبهات در مورد آیه ی ولایت
مخالفین و دشمنان اهل بیت علیهم السلام برای دور کردن مردم از آن ها و مکتب حقه شان ، شبهات متعددی در معنا و مفهوم آیه ی ولایت مطرح کرده اند که ما در اینجا مهم ترین آن ها را به اختصار نقل می کنیم و سپس پاسخ می دهیم تا عذری بر کسی باقی نماند.[1]
شبهه ی اول: به سیاق آیه ی 51 مائده که از دوستی با یهود و نصاری نهی می کند ، آیه ی 55 نیز در مورد دوستی است
اولا: معنى عام ولایت همان قرب و نزدیکی خاص است که ملازم با معنای سلطنت، قدرت و تصرّف برای ولی است. بر این اساس و بر فرض اینکه میان آیات 51 و 55 وحدت سیاق باشد ، آنچه چند آیه قبل از آیه ولایت مورد نهی قرار گرفته همین نوع از ولایت است؛ یعنی این که انسان مؤمن برای یهود و نصارا ولایت همراه با حق تصرف و سلطنت قائل باشد، به شکلی که آنها مسلمان را رهبری کرده و او نیز در امور زندگی خود در برابر آنها خضوع کند . بعد از این نحوه از ولایت که چند آیه قبل از آیه ولایت مورد نهی واقع گردید، در ادامه، خداوند عزّ وجلّ همین ولایت به همراه حق تصرف و سلطنت بر مؤمنان را منحصر به خدا، رسول و مؤمنانی دانسته است که دارای اوصاف خاصی هستند.
ثانیا: ما وحدت سیاق میان آیه ولایت و آیات پیشین آن را قبول نداریم؛ چرا که سیاق در صورتی در معنای آیه نقش دارد که آیات در مورد یک حادثه مشخص و در وقتی واحد نازل شده باشند ، ولی در اینجا چنین نیست ؛ زیرا درباره ی شأن نزول آیات 51 ، 54 و 55 مطالب مختلفی بیان شده است.
ثالثا: بر فرض که بپذیریم وحدت سیاقی در تمام آیات وجود داشته و همه آیات یک مرتبه و در زمان واحد نازل شده اند، اما با این وجود باعث نمیشود ولایت در آیه ((إِنَّمَا وَلِیکمُ اللَّهُ)) را به معناى نصرت و یاری بدانیم؛ زیرا چنین چیزی امکان پذیر نمیباشد و سیاق و قرینه مقابله ، زمانی باعث تعریف معنا میشوند که کلمهای این قابلیت را داشته باشد و امکان حمل آن دو بر چنین چیزی وجود داشته باشد، در حالی که در مورد بحث ما به چند دلیل چنین چیزی امکان پذیر نمیباشد:
دلیل اول: در آیه از لفظ ولی (نه اولیاء) برای خدا ، رسول و مومنان استفاده شده است و برای هر سه فقط یک نوع ولایت آمده است ، و از آنجایی که خداوند همه ی انواع ولایت را دارد ، لذا نمی توان ولایت مؤمنان در این آیه را منحصر به یاری، مودّت، محبّت و همپیمانی دانست ؛ زیرا ولیّ در آیه ، مطلق به کار رفته و تمام معانی آن را دربردارد و کسی که معنای مطلق ولی را به دوستی و نصرت تقیید می کند ، باید دلیل اقامه کند .
دلیل دوم: اگر ولایت را به نصرت، مودّت و همپیمانی تفسیر کنیم، چنان که اشاره شد همه مؤمنان در یک مرتبه قرار خواهند گرفت و در آن صورت لزومی برای مقید نمودن ولایت به زکات در حال رکوع وجود نخواهد داشت و در این صورت اگر فرض کنیم که شخص مؤمنی نماز به پا داشته اما زکات مال خویش را در غیر حال رکوع و یا نماز پرداخت نموده، این سؤال پیش میآید که آیا چنین کسی از زمره اولیا خارج میگردد؟!
شبهه ی دوم: رکوع در آیه ی ولایت به معنای خضوع است
اوّلا: چنین معنایی خلاف ظاهر بوده و امکان تمایل به چنین معنایی وجود ندارد، چرا که قرینهای که ما را به چنین معنایی دلالت و راهنمایی کند وجود ندارد ، بلکه بالعکس ، روایات متواتر اثبات می کنند که منظور از رکوع در آیه ، همان معنای اصلی اش است.
ثانیا: حمل رکوع به معنای خضوع، کلام را زشت و رکیک ساخته و با مقتضیات بلاغت تناسب ندارد؛ زیرا به پا داشتن نماز و پرداخت زکات به خودی خود عملی متواضعانه و از روی خشوع و یکی از بارزترین مصادیق آن میباشد. اضافه این که عبارت «وهم خاضعون» نکته مفید فایدهای را به آیه شریفه: ((یقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیؤْتُونَ الزَّکاةَ))، اضافه نمیکند.
ثالثا: اگر انحصار دوستی و یاوری به برپا داشتن نماز و انفاق با قلب خاشع باشد، چگونه می توانیم چنین کسانی را بیابیم؟ آیا خشوع را که امری قلبی است، می توان تشخیص داد؟! اگر از این موضوع هم بگذریم، یافتن انفاق کنندگان نیز کار دشواری است؛ چون این افراد معمولا در خفا انفاق می کنند و کسی از عمل آن ها مطلع نمی شود!
رابعا: بر همه مومنین امکان انفاق وجود ندارد، بلکه بالعکس، برخی از مومنین خود مشمول دریافت زکات هستند. آیا مومن فقیر و مستحق، فاقد ولایت عام است ؟!
شبهه ی سوم: با فقیر بودن حضرت علی علیه السلام، زکات ممکن نبوده است
اولا: لفظ زکات، معنای عامی دارد که همانا: زکات واجب معروف و زکات مستحب که همان صدقه مستحب و انفاق در راه خدا میباشد. و هنگامی که از این کلمه استفاده میشود و یا این کلمه همراه با کلمه «صلاة» در قرآن کریم استعمال میگردد، غالباً مراد و منظور از آن همان صدقه و انفاق در راه خداست؛ چنانکه درباره حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب علیهم السلام[2] حضرت اسماعیل علیه السلام[3] و حضرت عیسی علیه السلام[4] چنین آمده است.
همچنین زمانی که به آیات نازل شده در مکه مکرمه و قبل از تشریع زکات به معنای مخصوص و مصطلح آن مینگریم[5]، ملاحظه میکنیم که در این آیات ، زکات به معنای صدقه و انفاق میباشد و نه به معنای زکات واجب.
ثانیا: تنها شرط وجوب زکات ، دارا بودن به همان حدّ نصابی است که اگر آن مقدار را دارا گشت ، زکات نیز بر او واجب خواهد گردید و دارا بودن دویست درهم از مال و دارایی برای امیرالمؤمنین علیه السلام، کار چندان سختی نبود و حضرت علی علیه السلام زاهد بودند نه فقیر .
و اما در مورد این اشکال که: چگونه ممکن است انگشتر نقره را عوض زکات واجب پرداخت نمود، فقهای شیعه و سنی گفته اند: هر چیز ارزشمندی که ممکن است برای شخص فقیر قابل استفاده و بهره برداری باشد، میتواند به عنوان زکات پرداخته شود ؛
«ثوری و ابوحنیفه گفتهاند: این کار جایز است. همین مطلب از عمر بن عبد العزیز و حسن روایت شده است و از احمد نیز مانند همین موضوع نقل شده است.»[6]
در مورد نحوه ی پرداخت قیمت نیز می توان گفت که احتمال دارد امیرالمؤمنین علیه السلام در نماز، انگشتر خود را به عنوان مافی الذمه پرداخت کرده باشد تا پس از اتمام نماز ، مقداری را که بخشش نموده است ارزشگذاری نماید و در صورت وجود کسری، باقیمانده آن را پرداخت نماید.
شبهه ی چهارم: حصر ولایت به امیرالمومنین علیه السلام، ولایت دیگر ائمه علیهم السلام را نفی می کند
جواب اول: اساساً آیه ولایت نشان میدهد که اولیاء (سرپرستان) مؤمنین عبارتند از خدای متعال، رسولاکرم صلی الله علیه وآله و گروهی از مومنان که با وصف مُشیر به آنان اشاره شده است و یکی از ایشان، به استناد شأن نزول، امیرالمؤمنین علیه السلام اند، اما این گروه به دلیل جمع بودن «الذین آمنوا» افراد دیگری هم دارد؛ لذا با استفاده از وصف مشیر، این آیه، ولایت امیرالمومنین علیه السلام را به عنوان سرسلسله این گروه به اثبات می رساند و با توجه به این که مشخص شد افراد دیگری هم شامل این سرپرستی می شوند، این افراد را باید از طرق دیگری غیر از این آیه شناخت که لاجرم به معرفی پیامبر صلی الله علیه وآله و هر امامی به امام بعدی اش می توان به این امر دست یافت.
جواب دوم: آیه درباره ی همه ی ائمه است و مرادش این است که ولی سوم باید بتواند در حال رکوع زکات دهد، بدون اینکه حواسش پرت شود؛ یعنی باید بتواند به طور همزمان بین خالق و مخلوق ارتباط برقرار کند و یاد یکی، او را از یاد دیگری غافل نکند و اگر چنین شود، صدقه اش در حین نماز، قبول حق می شود و چنین کسی را جز خدا نمی شناسد و لذا خودش با وصف مشیر او را به مردم می شناساند.
شبیه همین قضیه را در آیه ی 18 توبه داریم:
((إِنَّمَا یعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّکاةَ وَلَمْ یخْشَ إِلَّا اللَّهَ ۖ فَعَسَىٰ أُولَٰئِک أَنْ یکونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ .))
«مساجد خدا را تنها کسی آباد میکند که ایمان به خدا و روز قیامت آورده، و نماز را برپا دارد، و زکات را بپردازد، و جز از خدا نترسد؛ امید است چنین گروهی از هدایتیافتگان باشند.»
اگر به آیه ی قبلش دقت کنیم، متوجه مفهوم این آیه خواهیم شد:
((مَا کانَ لِلْمُشْرِکینَ أَنْ یعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ... .))[7]
«مشرکان حق ندارند مساجد خدا را آباد کنند.»
آیه ی فوق در واقع می گوید که فقط مومنانی با ویژگی های مذکور حق آباد کردن مساجد را دارند، یا فقط آنها هستند که می توانند مساجد خدا را واقعا آباد کنند و فقط آباد کردن آنها مقبول است.
جواب سوم: اگر حصر را حقیقی بگیریم ، لفظ و ظاهر آیه (منطوق) با جمله اسمیه و کلمه «ولی» که صفت مشبهه میباشد، بر امامت امیر المؤمنین علیه السلام در هر آن و لحظهای به شکل دائم و مستمر (بجز زمان پیامبر صلی الله علیه وآله) دلالت دارد و مفهوم آن ، ولایت دیگران را باطل می سازد، اما نکته اینجاست که در زمان حیات امیرالمومنین علیه السلام ، منطوق آیه جریان دارد؛ لذا خلافت سایر خلفا ، مخالف نص آیه شده و باطل می شود، اما بعد از وفات آن حضرت ، مفهوم آیه ، ولایت دیگران را نفی می کند و مفهوم، توانایی معارضه و مقابله با منطوق را ندارد ؛ منطوقی که دلالت بر امامت دیگر ائمه علیهم السلام دارد.
فخر رازی می نویسد:
«اگر قائل به حجیت مفهوم باشیم، منطوق بر مفهوم مقدم خواهد بود؛ زیرا که منطوق از نظر دلالت بر حکم، از مفهوم قویتر می باشد.»[8]
جواب چهارم: امامت امام در طول امامت الهی رسول اکرم صلی الله علیه وآله و فرع بر آن است، چنانکه رسالت رسول اکرم صلی الله علیه وآله و ولایت آن حضرت نیز در طول ولایت خداوند متعال و فرعی از آن است. حال، آیه شریفه مورد بحث، برای اشاره به همین حقیقت نازل گردیده، تا بفهماند که ولایت منحصر به خداوند سبحان میباشد که از آن، فروعی منشعب میگردد که از جمله آنها ولایت رسول اکرم و امامان از خاندان اوست که مصداق آن ـ در آن زمان ـ امیر المؤمنین علیه السلام بوده است که بدون هرگونه فاصلهای پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله قرار گرفته و امامت ائمه نیز فرعی از آن بوده است. حال با این تعریف چگونه میتوان امامت سایر ائمه را که امامتشان در طول امامت حضرت امیرالمومنین علیه السلام و فرعی از آن بوده را با استفاده از آیه ی شریفه ، نفی کرد ؟!
[[1]] با استفاده از کتاب نقد اصول مذهب شیعه، اثر آیت الله سید محمد حسینی قزوینی
[[2]] انبیاء:73
[[3]] مریم: 55
[[4]] مریم: 31
[[5]] اعلی: 15 ؛ لیل: 18 ؛ فصلت: 7 و مؤمنون: 4
[[6]] المغنی لابن قدامة المقدسی ج 2 ص 357 وقال الثوری و أبو حنیفة یجوز وقد روى ذلک عن عمر بن عبد العزیز والحسن وقد روی عن أحمد مثل قولهم
[[7]] توبه: 18
[[8]] المحصول للرازی ج 5 ص 579 المنطوق مقدم على المفهوم إذا جعلنا المفهوم حجة لأن المنطوق أقوى دلالة على الحکم من المفهوم
- ۹۹/۰۱/۲۱